درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی
1400/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- حدیث اخلاقی (ادامه فرمایش امام کاظم (علیهالسلام) به هشام در مورد عقل)1.1- اطاعت هوای نفس و مغلوبکردن عقل از موانع تزکیه
1.2- نشانهی قوت عقل
1.3- نشانه های کسانی که از خدا معرفت و تعقل میگیرند
1.3.1- دوری از اهل دنیا و رغبت به خداوند
1.3.2- همراهی خدا با انسان در وحشت و تنهایی و سختی
1.4- مترتببودن اطاعت خداوند با تعقل
1.5- فرق صدور عمل از عالم با صدور آن از جاهل
1.6- خاطرهای از تفکر آیتالله بهاءالدینی (رحمهالله)
2- خلاصه جلسه گذشته
3- احتمالات در ملاک قصر الصلاة
4- نظر مختار در این سه احتمال
5- روایات مؤید نظر مختار
5.1- روایت اول
5.2- روایت دوم
6- ملاک در مبدأ مسافت
7- اقوال در مبدأ مسافت شرعی در کلام شهید اول رحمهالله
8- تفاوت گذاشتن مبدأ مسافت شرعی بین بلاد کبیره و غیر کبیره
9- دو رکن برای صدق سفر
10- تعیین مسافت شرعی با مقیاس کیلومتر بر اساس روایات
11- روایات بیان مصداق مقدار مسافت شرعی
12- منظور از مسافت شرعی، طی کردن آن در رفت، یا رفت و برگشت
13- نظر آقای بروجردی رحمهالله در صدق عرفی مسافر
14- تأملی بر کلام آقای بروجردی رحمهالله
15- معنای لغوی سفر
16- روایات مقدار مسافت برای قصر صلاة
16.1- روایت اول
16.2- روایت دوم و سوم
17- روایات مربوط به مبدأ مسافت
17.1- روایت اول
17.2- روایت دوم
17.3- روایت سوم
18- راههای اثبات مسافت شرعی
19- روایت حجیت بینه
20- آسان بودن تعیین مسافت شرعی در عصر حاضر
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /مبدأ مسافت شرعی
1- حدیث اخلاقی (ادامه فرمایش امام کاظم (علیهالسلام) به هشام در مورد عقل)
امروز چهارشنبه است و در محضر روایات شریف اصول کافی هستیم. فرمایش حضرت امام کاظم (علیهالسلام) به شخصیتی مانند هشام مطرح میشد. عرض ما این است که این حدیث از احادیثی است که واقعا سیر معرفتی انسان را مشخص میکند. اینکه از کجا باید شروع کرد، سیر و سلوک را چطور ادامه دهیم، چطور متخلق شویم و معرفت نفس پیدا کنیم.
«يَا هِشَامُ كَيْفَ يَزْكُو عِنْدَ اللَّهِ عَمَلُكَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ عَنْ أَمْرِ رَبِّكَ وَ أَطَعْتَ هَوَاكَ عَلَى غَلَبَةِ عَقْلِكَ يَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلَامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيَا وَ الرَّاغِبِينَ فِيهَا وَ رَغِبَ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ أُنْسَهُ فِي الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِي الْوَحْدَةِ وَ غِنَاهُ فِي الْعَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَةٍ يَا هِشَامُ نَصْبُ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ يَا هِشَامُ قَلِيلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعَالِمِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ كَثِيرُ الْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ الْهَوَى وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ».[1]
1.1- اطاعت هوای نفس و مغلوبکردن عقل از موانع تزکیه
«یا هشام کیف یزکو عند الله عملک و أنت قد شغلت قلبک عن أمر ربک و أطعت هواک علی غلبة عقلک»؛
شما چطور انتظار داری به تزکیه برسی و خدا عمل تو را رشد دهد و بالا ببرد، ولی تو قلبت را از فرمان باریتعالی منصرف کرده باشی و اطاعت هوایت را کرده باشی و عقلت را مغلوب کرده باشی.
در دعای صباح آمده است: «إِلَهِي قَلْبِي مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِي مَعْيُوبٌ وَ عَقْلِي مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِي غَالِبٌ».[2]
یکی از عوامل رشد این است که انسان هوایش غالب نشود. هوای مغلوب، یعنی رشد عقل. اگر عقل مغلوب و هوا غالب شود، انسان به زمین میخورد.
1.2- نشانهی قوت عقل
«الصبر علی الوحدة علامة قوة العقل»؛ کسانی که صبر بر تنهایی میکنند، نشانهی قوت عقلشان است.
انس، وحدت میآورد و وحدت، انس و انس و وحدت، تعقل میآورد. اهل وحدت باشید؛ به خصوص وحدت در سحر و شب. چه عواملی در پیش داریم. تفکر کنیم. قبر اولین عالم است. قبر اصطلاحی، وعاء و نمادی برای آن عالم است. بدن مؤمن و مؤمنه باید احترام گذاشته شود. تمام عالم، قبر آدم است. قبر آدم، عالم است. فشار و وسعت قبر هم جز همین، چیز دیگری نیست؛ وحدت، وحدت، وحدت.
1.3- نشانه های کسانی که از خدا معرفت و تعقل میگیرند
1.3.1- دوری از اهل دنیا و رغبت به خداوند
«فمن عقل عن الله إعتزل أهل الدنیا و الراغبین فیها و رغب فیما عندالله»؛
کسی که معرفت بیابد و از خدا معرفت گیرد و خردمندی را از خدا گرفت، اولین نشانهاش این است که از دنیازدهها و دنیاداران عالم فاصله میگیرد. رغبتش به چیزی است که پیش خدا است، نه مردم. اگر دنبال دنیازدهگان نرفت، جز خدا کسی را چیزی حساب نمیکند.
در مورد امام جواد (علیهالسلام) نقل شده که حاکم جور از کنارش عبور کرد. همهی بچهها فرار کردند. ایشان ایستاد. گفت: «فرزند چه کسی هستی»؟ حضرت خودش را معرفی کرد. بقیه بچهها ترسیدند.گفت: «تو چرا نترسیدی»؟ حضرت فرمود: «اگر حاکم عادل باشی، ظلم نمیکنی و اگر ظالم باشی، به خدا پناه میبرم».[3]
1.3.2- همراهی خدا با انسان در وحشت و تنهایی و سختی
و کان الله أُنسَه فی الوحشة و صاحبه فی الوحدة و غناه فی العیلة و معزه من غیر عشیرة»؛
خداوند وحشت او را انیس و وحدتش را رفیق است. عائلهمندی او را غنی است. در یکی از دفاتر الهینامه گفتم: «الهی ما غنی نیستیم، اما مستغنیایم». خداوند عشیره ندارد، ولی معز است. یا معز الأولیاء. اگر انسان ولیّ خدا شود، عزتش با حضرت حق است. انسان نیاز به وحدت دارد.
1.4- مترتببودن اطاعت خداوند با تعقل
«یا هشام نصب الحق لطاعة الله»؛ نصب حق و پابرجا داشتن حق برای طاعت خدا است.
«و لا نجاة الا بالطاعة و الطاعة بالعلم و العلم بالتعلم»؛
علم به حوزه و دانشگاه رفتن و استاد خدمت کردن است. «و التعلم بالعقل یعتقد و لا علم إلاّ من عالم ربانی و معرفة العلم بالعقل».
اگر میخواهید حقمدار باشید، سراغ طاعت بروید. اگر طاعت میخواهید، عالم شوید؛ عالم حقیقی کسی است که درس نخوانده، ولی گاهی معرفت دارد. علم به آموزش است. آموزش به اندیشه و باور است. باور، زیربنای همهی علمها است؛ علم از عالم ربانی. نسبت بین عقل و علم، عموم و خصوص مطلق است. هر عاقلی، عالم است، ولی هر عالمی، عاقل نیست. عقل چیست؟ «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ».[4]
1.5- فرق صدور عمل از عالم با صدور آن از جاهل
امام موسیبنجعفر (علیهالسلام) فرمودند: «یا هشام! قلیل من العمل من العالم مقبول مضاعف»؛ عمل از انسان عالم، کمش هم زیاد است.
«و کثیر العمل من أهل الهوی و الجهل مردود»؛
جاهل اگر نماز و روزه انجام دهد و به خود سختی دهد، بیفایده است. خدا با هوا نمیسازد. خرما با خدا نمیسازد. دنیازندگی با خدا قابل جمع نیست. یا تعلق، یا تحقق. اگر وابسته باشد، به زمین میخورد و اگر فارغ باشد، به نتیجه میرسد. انشاءالله این حدیث را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم مانند حرکت اولیای الهی. اعزهی من تفکرتان را زیاد کنید.
1.6- خاطرهای از تفکر آیتالله بهاءالدینی (رحمهالله)
حدود 6-7 سال بینالطلوعین، خدمت آیتاللهالعظمی بهاءالدینی بودیم. بعد از نوافل و مستحبات در تفکر خاصی بودند. خودم روایات را انتخاب میکردم و شرحها و تفسیر و... را میدیدیم که بعد ببینیم ایشان چه میفرمایند. حرفی را بدون تفکر نمیگفتند. این نتیجهی فکر قبلیشان بود.
نه کتابخواندن زیاد و نه درسخواندن زیاد، انسان را به نتیجه نمیرساند. بلکه باید انسان، اهل تفکر باشد. رزقنا الله إیانا و إیاکم.
انشاءالله خدا به ما توفیق دهد که هوایمان، مغلوب عقلمان شود.
هر روز صبح این دعا را بخوانیم:
«إلهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوایی غالب».
2- خلاصه جلسه گذشته
در صلات مسافر به این نتیجه رسیدیم که در مورد ملاک مقدار مسافت شرعی، سه دسته روایات داشتیم. برخی از روایات، 8 فرسخ و برخی بریدین و برخی 24 میل را ذکر کرده بودند و در برخی روایات، سیر زمان بود و نه مسافت.
3- احتمالات در ملاک قصر الصلاة
در اینجا چند احتمال را گفتیم:
احتمال اول: هر یک از این عناوین، موضوع مستقلی باشد؛
احتمال دوم: موضوع، مسیر زمان باشد؛ مثلا یک روز باشد. اگر کسی سفرش به یک روز رسید، مسافر است، و گرنه خیر؛ در نتیجه اگر این احتمال را بپذیریم، اگر کسی با هواپیما از نقطهای به نقطه دیگر رفت، مسافر نمیشود؛ چرا که یک روز نیست؛ مگر در سفرهای طولانی که هواپیما یک روز، مسافتی را طی کند که در این صورت انسان، مسافر محسوب میشود.
احتمال سوم: موضوع مسافرشدن، مسافت است و مسافت شرعی هم، یا 8 فرسخ است، یا 24 میل، یا بریدین و ... و سیر زمانی، امارهی طیکردن روزانه و زمانی این مسافت است.
4- نظر مختار در این سه احتمال
ما با توجه به روایات، این احتمال را ترجیح دادیم؛ یعنی موضوع سفر، مسافت شرعی است. البته ما مسافت شرعی را هم، همان مسافت عرفی میدانیم.
5- روایات مؤید نظر مختار
5.1- روایت اول
مؤید ما برای این احتمال سوم، روایت سماعه است. این روایت را ملاحظه کنید.
وسائل، ج9، باب 1 از ابواب صلات مسافر، ح8:
وعنه، عن أحمد، عن الحسين، عن الحسن، عن زرعة، عن سماعة قال: «سألته عن المسافر، في كم يقصّر الصلاة؟ فقال: في مسيرة يوم وذلك بريدان وهما ثمانية فراسخ».[5]
5.2- روایت دوم
و احادیث مختلف دیگری هم مثل روایت فضل بن شاذان مؤید این احتمال است:
وفي عيون الأخبار بأسانيد تأتي عن الفضل بن شاذان، عن الرضا (عليهالسلام) في كتابه إلى المأمون: «والتقصير في ثمانية فراسخ وما زاد، وإذا قصّرت أفطرت».[6]
معمولا تحقق مسافت شرعی، به تحقق مسافتهای عرفی است.
در نتیجه میگوییم کسانی که به این مسافت رسیدند، مسافرند.
6- ملاک در مبدأ مسافت
مبدأ مسافت، کجا است؟ حالا که ما باید هشت فرسخ، یا دو برید، یا بیستوچهار میل برویم، یا سیر زمانی یک روز برویم، مبداء مسافت ما کجاست؟ آیا وقتی است که دیوارهای شهر ناپدید میشوند، یا آخرین محلهی شهر است، یا آخر شهر است، یا حد ترخص است؟ همچنین در مورد شهرها در بلاد کبیره، آیا شروع از محله است و در غیر کبیره، شروع از دیوار شهر است؟
7- اقوال در مبدأ مسافت شرعی در کلام شهید اول رحمهالله
شهید اول در کتاب ذکری، کتاب الصلاة، الشرط الثالث من شروط قصر الصلاة، ایشان اقوال را ذکر کردهاند؛
«الشرط السادس ان يضرب في الارض للتعليق عليه في الآية وناطه الاصحاب بأمور ثلثة احدها ان يتوارى جدران بلده والثاني ان يخفى عليه اذان مصره والاول في رواية محمد بن مسلم عن الصادق (ع) والثاني في رواية عبد الله بن سنان عنه (ع) وكلاهما صحيحتا السند والثالث الاكتفاء بالخروج من منزله وهو قول ابن بابويه في الرسالة ورواه ولده مرسلا عن الصادق (ع) إذا خرجت من منزلك فقصر إلى ان تعود إليه وابن الجنيد يقول في ظاهر كلامه ان المسافر في خروجه يقصر إذا فارق منزله وانقطع عنه رؤية ابيات قريته وفي رجوعه إلى دخوله منزله قال فإن حيل بينه وبين منزله بعد وصوله إليه اتم واعتبار الاولتين هو المشهور بل كاد يكون اجماعا ورواية ابن بابويه عن الصادق (ع) مجملة والمجمل يحمل على المبين...».[7]
8- تفاوت گذاشتن مبدأ مسافت شرعی بین بلاد کبیره و غیر کبیره
ما عرضمان این است که باید دید مصداق بلاد کبیره داریم، یا خیر؟ اگر بلاد کبیره داشته باشیم، مبدأ مسافت شرعی، از محله است و اگر بلاد کبیره نباشد، از دیوارهای شهر است.
9- دو رکن برای صدق سفر
ما در صدق سفر باید دو رکن را داشته باشیم؛ کسی مسافر است است که:
اول: کسی که سفرش 8 فرسخ؛ یا بریدین، یا 24 میل باشد که زمان یک روز سیر است، و یک روز سیر، نشانهی این مسافت است.
دوم: مبدأ مسافت، از محله، یا غیر محله است؛ یعنی تا از شهر خارج نشود، صدق سفر نمیکند.
10- تعیین مسافت شرعی با مقیاس کیلومتر بر اساس روایات
روایات صلاة مسافر را که حدود 10 روایت بود، ملاحظه بفرمایید.
در برخی از روایات، مقیاس، از این کوه مدینه، تا آن کوه مدینه است، یا ذی خُشُب، یا نهروان است.
ما همهی اینها را با ابزار فعلی سنجیدیم و نقشههای هوایی داریم که دقت خوبی دارد، دیدیم که نهایت مسافت، 23 کیلومتر میشود؛ یعنی از 20 کیلومتر و 21 کیلومتر شروع می شود، تا 23کیلومتر.
در نتیجه، همان 21 کیلومتر میشود.
11- روایات بیان مصداق مقدار مسافت شرعی
روایاتی که در آنها مصداق بیان شده است: (عیر و بعیر، ذی خُشُب، بغداد و نهروان و):
وسائل، ابواب صلات مسافر، باب 4، ح1:
محمّد بن الحسن بإسناده عن الصفّار، عن إبراهيم بن هاشم، عن رجل، عن صفوان قال: «سألت الرضا (عليهالسلام) عن رجل خرج من بغداد يريد أن يلحق رجلاً على رأس ميل فلم يزل يتبعه حتى بلغ النهروان وهي أربعة فراسخ من بغداد، أيفطر إذا أراد الرجوع ويقصّر؟ قال: لا يقصّر ولا يفطر، لأنّه خرج من منزله، وليس يريد السفر ثمانية فراسخ، إنّما خرج يريد أن يلحق صاحبه في بعض الطريق، فتمادى به السير إلى الموضع الذي بلغه، ولو أنّه خرج من منزله يريد النهروان ذاهباً وجائياً لكان عليه أن ينوي من الليل سفراً والإِفطار، فإن هو أصبح ولم ينو السفر فبدا له بعد أن أصبح في السفر قصّر ولم يفطر يومه ذلك».[8]
12- منظور از مسافت شرعی، طی کردن آن در رفت، یا رفت و برگشت
مهم این است که آیا رفت دو برید، یا 24میل، یا هشت فرسخ باشد، یا رفت و برگشت، این مقدار باشد؟ در برخی از روایات داریم: «إنّه ذهب بریدا و رجع بریدا».[9] وقتی میگوییم دو برید، یعنی یک برید، رفت و یک برید، برگشت. پس اگر روزی رفت به چهار فرسخی که با بازگشت، هشت فرسخ میشود، بعید نیست که به او اطلاق مسافر صدق کند.
13- نظر آقای بروجردی رحمهالله در صدق عرفی مسافر
آیتالله بروجردی رحمهالله در جزوهای که با عنوان صلاة مسافر دارند، میفرمایند:
«مسافر شرعی، کسی است که مسافت عرفی را که همان مسافت شرعی است، بپیماید».
پس معلوم میشود که ایشان میخواهند بفرمایند که شارع در این قسمت، پیرو عرف است و ما در اطلاقات قصر صلات مسافر، باید به سراغ صدق عرفی برویم. در عرف مسافر کسی است که از شهر خارج شود؛ پس کسی که داخل شهر است، به او مسافر نمیگویند؛ ولو از نقطهای به نقطهی دیگر، جابجا شود.
14- تأملی بر کلام آقای بروجردی رحمهالله
طبق فرمایش ایشان، کار را در بلاد کبیره مشکل میکند که اگر اینطور باشد کسی که در تهران است، ولو اینکه چند کیلومتر برود، مسافر نیست، ولی همین که قصد خارج شهر را داشت، مسافر میشود. پس طبق فرمایش ایشان وقتی صدق مسافر میکند که از شهر خارج شود. لذا «ذهب بریدا و رجع بریدا»، مربوط به جایی است که مسافتی را در خارج از شهر بپیمایند، نه داخل شهر. ایشان میفرمایند که اطلاقات روایات به توجیهات و مفاهیم عرفی است و معمولا عرف به کسی مسافر میگوید که از شهر خارج شود.
15- معنای لغوی سفر
به سفر از آن جهت سفر میگویند که با پیمودن سفر، آبادیها یکی بعد از دیگری برای انسان روشن میشود. به سفره – سفره های قدیم- هم، سفره میگویند، چون وقتی آن را باز میکردند، آنچه داخل آن بود، دیده میشود.[10]
16- روایات مقدار مسافت برای قصر صلاة
16.1- روایت اول
ابواب صلات مسافر وسائل: حدیث سلیمان بن حفص را مراجع کنید:
وبإسناده عن الصفّار، عن محمّد بن عيسى، عن سليمان بن حفص المروزي قال: قال الفقيه (عليهالسلام): «التقصير في الصلاة بريدان، أو بريد ذاهباً وجائياً، والبريد ستّة أميال وهو فرسخان، والتقصير في أربعة فراسخ، فإذا خرج الرجل من منزله يريد اثني عشر ميلاً وذلك أربعة فراسخ ثمّ بلغ فرسخين ونيّته الرجوع أو فرسخين آخرين قصّر، وإن رجع عمّا نوى عند بلوغ فرسخين وأراد المقام فعليه التمام، وإن كان قصّر ثمّ رجع عن نيّته أعاد الصلاة».[11]
16.2- روایت دوم و سوم
حدیث 5 و 6 را هم ملاحظه کنید:
وبإسناده عن سعد، عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب، عن جعفر بن بشير، عن حمّاد بن عثمان، عن محمّد بن النعمان، عن إسماعيل بن الفضل قال: «سألت أباعبدالله (عليهالسلام) عن التقصير؟ فقال: في أربعة فراسخ».[12]
وعنه، عن محمّد بن الحسين، عن معاوية بن حكيم، عن أبي مالك الحضرمي، عن أبي الجارود قال: «قلت لأبيجعفر (عليهالسلام): في كم التقصير؟ فقال: في بريد».[13]
17- روایات مربوط به مبدأ مسافت
17.1- روایت اول
روایت عمار:
وبإسناده عن محمّد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد، عن عمرو، عن مصدّق، عن عمّار، عن أبيعبدالله (عليهالسلام )، قال: «سألته عن الرجل يخرج في حاجة فيسير خمسة فراسخ أو ستّة فراسخ فيأتي قرية فينزل فيها ثمّ يخرج منها فيسير خمسة فراسخ أُخرى أو ستّة فراسخ لا يجوز ذلك، ثمّ ينزل في ذلك الموضع؟ قال: لا يكون مسافراً حتى يسير من منزله أو قريته ثمانية فراسخ، فليتمّ الصلاة».[14]
میتوان گفت این «من منزله أو قریته»، میشود گفت در شهرهای بزرگ، «من منزله» است؟ یعنی بین بلاد صغیره و بلاد کبیره فرق بگذاریم؟ اگر بلاد کبیره داشته باشیم، معیار بلاد کبیره را چه قرار دهیم؟ برخی از فقهاء قائل به بلاد کبیره هستند و برخی خیر؛ یعنی شک موضوعی دارند.
17.2- روایت دوم
روایت صدوق:
محمّد بن علي بن الحسين قال: روي عن أبيعبدالله (عليهالسلام) أنّه قال: «إذا خرجت من منزلك فقصّر إلى أن تعود إليه».[15]
تا به منزلت برنگشتی، نمازت را شکسته بخوان.
17.3- روایت سوم
صحیحهی حلبی:
«وعنه، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حمّاد، عن الحلبي، عن أبيعبدالله (عليهالسلام) قال: «إنّ أهل مكّة إذا خرجوا حجّاجاً قصّروا، وإذا زاروا رجعوا إلى منزلهم أتمّوا».[16]
«إذا دخلوا»، یعنی «إذا دخلوا مکة». پس مسافت شرعی با خروج از شهر، یا خروج از منزل صدق میکند.
18- راههای اثبات مسافت شرعی
مسافت از چه راههایی، ثابت میشود؟
اول: یقین به مسافت؛ پس کسی که یقین به مسافت دارد، مسافر محسوب میشود.
دوم: ما بینه داشته باشیم. بینه هم در موضوعات، حجت بدانیم، نه فقط در مرافعات. یک وقتی بحث قضاوت است، اما یک وقت برای همه جا است. ما در اینجا هم بینه را کافی میدانیم.
19- روایت حجیت بینه
وسائل باب 4 از ابواب ما یکتسب به، ح4:
وعن علي بن إبراهيم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن أبيعبدالله (عليهالسلام) قال: سمعته يقول: «كل شيء هو لك حلال حتى تعلم أنه حرام بعينه فتدعه من قبل نفسك، وذلك مثل الثوب يكون عليك قد اشتريته وهو سرقة، أو المملوك عندك ولعلّه حرّ قد باع نفسه، أو خدع فبيع قهراً، أو امرأة تحتك وهي أُختك أو رضيعتك، والأشياء كلّها على هذا حتّى يستبين لك غير ذلك، أو تقوم به البيّنة».[17]
سوم: اگر عادل واحدی شهادت دهد، کفایت می کند.
چهارم: اطمینان کنیم که مسافت شرعی و عرفی تحقق یافته است.
بحثی است که به ظن هم میتوانیم اعتماد کنیم، یا نه؟ این بحث به این برمیگردد که ظن را حجت بدانیم، یا نه؟ است یا خیر؟ اگر در موضوعات و احکام، ظنون را حجت ندانیم، دیگر نمیتوانیم به ظن عمل کنیم. نظر برخی همین است. اما برخی معتقدند شاید اینجا بشود به ظن هم اعتماد کرد.
راه پنجم: استفاده از ابزار جدید
یکی دیگر از راههایی که الآن میتوانیم اضافه کنیم که کاشف از این است که بتوانیم به باور مسافت برسیم، شاید ابزارآلات الآن مانند جیپیاس باشد که کار را راحت کرده است.
20- آسان بودن تعیین مسافت شرعی در عصر حاضر
نتیجه اینکه تعیین موضوع مسافت در زمان ما کار مشکلی نیست. الآن هم ثابت شده است؛ بخصوص که این کیلومترهای ماشین و هواپیما و ... کار، راحت است. قول متخصصین هم در احراز موضوع، کفایت میکند و ما در احراز موضوع، قول متخصص را حجت میدانیم؛ لذا احراز موضوع مسافت شرعی، راحت است.