درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ بررسی حکم مصنوعات طلا و نقره از غیر ظروف /
ملخّص مطالب گذشته تا به اینجا این شد که اکل و شرب از آنیه طلا و نقره مسلّماً حرام است. حرمت استفاده از این ظروف به مقتضای اطلاق روایات برای همه مکفین اعم از مرد و زن ثابت است این در صورتی است که ظرف تمامتاً از جنس طلا یا نقره باشد و اما نسبت به ظرفهایی که تنها بخشی از آن از طلا یا نقره است مثل ظرفی که اصل آن مسی است و تنها دسته آن از طلا یا نقره است و یا به جهت زینت قطعهای از طلا یا نقره در بخشی از آن قرار دادهاند که از آن تعبیر به مفضّض یا مذهّب میشود. حکم چنین ظروفی دائر مدار موضوع است. موضوع هم دائر مدار صدق عرفی است به این صورت که اگر قطعات کار شده طلا و نقره در ظرف به قدری زیاد باشد که در عرف بر آن ظرف، ظرفِ طلا و نقره صادق باشد طبعاً محکوم به حرمت است و الا استفاده از آن منعی ندارد مثلا اگر ظرفی 90 درصد آن از مس و تنها 10 درصد آن از طلا یا نقره است به طوری که در عرف به جهت کم بودن میزان طلا یا نقره آن، ظرف طلا و نقره بر آن اطلاق نمیشود استفاده از آن در اکل و شرب منعی ندارد و اما اگر مثلا 90 درصد آن از طلا یا نقره و بقیه آن از فلرات دیگر باشد اگر در عرف به آن اطلاق آنیه طلا و نقره شود لامحاله محکوم به حرمت است ضمن این که معمولاً بسیاری از مصنوعات طلا قدری ناخالصی دارند حتی زیورآلات زنانه موجود در بازار حدود 8 تا 18 درصد آن ناخالص است ولی این مقدار مانع صدق طلا و نقره بر آنها نمیشود.
و اما ظروفی که از مخلوط طلا و نقره ساخته شده است دو صورت در آن متصور است: صورت اوّل این که طلا و نقره را بعد از ذوب کردن در قالبی بریزند و بعد از انجماد و تبدیل به ظرف از آن استفاده کنند. صورت دوم این که بخشی از ظرف از جنس طلا و بخش دیگر آن از نقره ساخته شده و بعد به یکدیگر متصل کرده باشند. در هر دو صورت برخی گفتهاند: چون جنس ظرف، خالصِ از هیچ یک از طلا یا نقره نیست و ترکیبی از هر دوی آنها هست و به آن ظرف اطلاق خصوص طلا یا خصوص نقره نمیشود استفاده از آن در اکل و شرب مانعی ندارد لکن این امر با ذوق عرفی سازگار نیست وقتی استفاده از ظرف طلا و نقره ممنوع باشد طبعا استفاده از مرکب از آن دو نیز ممنوع خواهد بود.
اما بحث امروز در مصنوعات طلا و نقره از غیر ظروف است مثل تخت یا زره یا غلاف شمشیر و یا سینی بزرگی که از طلا یا نقره ساخته است. سوال این است که آیا این اشیاء در حکم ملحق به ظروف طلا و نقره هستند یا این که حرمت شامل این مصنوعات نمیشود؟ مشهور فقها حکم به جواز استفاده از این گونه نمودهاند بلک مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع بر جواز نموده است. فقال ره فی الجواهر: «لا أجد فيه خلافاً بل في اللوامع: «الظاهر وفاقهم عليه»[1]
المسألة التاسعه: لا بأس بغير الأواني إذا كان من أحدهما، كاللوح من الذهب أو الفضّة و الحليّ كالخلخال و إن كان مجوّفاً، بل و غلاف السيف و السكّين و إمامة الشطب، بل و مثل القنديل، و كذا نقش الكتب و السقوف و الجدران بهما.
ترجمه: استفاده از مصنوعات طلا و نقره در غیر ظروف مانعی ندارد مثل لوح طلا یا نقره «صفحه صافی که از طلا و نقره ساخته شده است» یا زيورآلات زنانه مثل خلخال و مانند آنها اگر چه داخل آن خالی باشد و همچنین غلاف شمشير، چاقو، امامة شطب، قنديل و همچنين نقش كتب و سقفها و ديوارها اگر مزیّن به طلا و نقره شده باشند یا از آن دو ساخته شده باشند مانعی ندارد.
دلیل بر جواز استفاده از مصنوعات طلا و نقره در غیر ظروف اولاً اصاله الحل و اصاله البرائه است ضمن این که برای حلیت این مصنوعات میتوان به استصحاب عدم ازلی و بلکه استصحاب عدم نعتی نیز تمسک نمود اما استصحاب عدم نعتی به این صورت که بگوییم: این شیء قبل از تلبّس به هیئت خاص یعنی زمانی که طلا و نقره ریخته بود، قطعاً حلال بود بعد از این که به صورت هیئت خاصی درآمد شک داریم که آیا حرام شده یا خیر، استصحاب بقاء حلیّت را جاری میکنیم. ثانیاً روایاتی که حکم به حرمت نموده مورد آنها خصوص ظروف طلا و نقره است نه غیر ظروف. ثالثاً در مساله روایاتی وارد شده که در آنها حکم به جواز استفاده از مصنوعات طلا و نقره از غیر ظروف شده است که به برخی از این روایات ذیلاً اشاره میشود.
ان قلت: عمده اشکال این است که در روایات ناهیه عنوان آنیه وارد شده است. آنیه هم در لغت گاه به خصوص ظروفی اطلاق میشود که برای تهیه غذا یا اکل و شرب از آن استفاده میشود مثل قابلمه و استکان و بشقاب و مانند آنها و گاهی هم آنیه در لغت تفسیر به وعاء یا أوعیه شده به معنای مطلق ظرف اعم از این که در اکل و شرب از آن استفاده شود یا در غیر اکل و شرب یعنی هر چیزی که قابلیت برای قرار گرفتن شیء دیگر در آن باشد. طبق این معنی روایاتی که در آن نهی از آنیه شده به اطلاق شامل مصنوعاتی میشود که در غیر اکل و شرب از آن استفاده شود اگر به طوری باشد که قابلیت مظروف شدن را داشته باشد.
قلت: در فرض شک در صدق عنوان إناء در غیر ظروف اکل و شرب «مثل زرهی که دارای قوس است و میتوان از آن به عنوان مظروف و حمل چیزی استفاده کرد» مقتضای اصاله الحلیه و اصاله البرائه حکم به جواز آن است هذا اولاً، ثانیاً کلمات لغویین در شناخت مفاهیم الفاظ اعتباری ندارد. بسیار دیده شده که تعاریف آنان جامع افراد و مانع اغیار نیست،گاهی از یک لفظ تفسیر به اعم میکنند و گاهی تفسیر به اخص و گاهی هم تفسیر به مساوی. بنابراین اگر هم در بعضی از کلمات لغوین اناء تفسیر به مطلق وعاء شده، تفسیر به اعم شده است و اگر هم گاه رجوع به کلمات لغویین در برخی از موضوعات میشود به عنوان شاهد است و الا کلام آنان در اثبات معنای حقیقی الفاظ حجیت ندارد. ثالثاً روایاتی در ابواب مختلف فقهی مثل باب 67 و 66 از ابواب نجاسات و باب 64 از ابواب احکام ملابس، وارد شده که به نحو عموم یا به نحو خاص نسبت به بعضی از مصنوعات طلا و نقره حکم به جواز استعمال نموده است که به برخی از این روایات اشاره میشود:
1. صحيحة على بن جعفر: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ
قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمِرْآةِ هَلْ يَصْلُحُ إِمْسَاكُهَا إِذَا كَانَ لَهَا حَلْقَةُ فِضَّةٍ قَالَ نَعَمْ إِنَّمَا كُرِهَ اسْتِعْمَالُ مَا يُشْرَبُ بِهِ ...[2]
مفاد روایت: مقتضای مفهوم حصر در کلامه «انما» آن است که استفاده از مصنوعات طلا و نقره از غیر ظروف مطلقاً کراهت ندارد قبلا گذشت که مراد از کراهت در روایت حرمت است نه معنای مصطلح عند المتاخرین از فقها.
2. وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِيَقُولُ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِذَاتُ الْفُضُولِ لَهَا حَلْقَتَانِ مِنْ وَرِقٍ فِي مُقَدَّمِهَا وَ حَلْقَتَانِ مِنْ وَرِقٍ فِي مُؤَخَّرِهَا
وَ قَالَ لَبِسَهَا عَلِيٌّ يَوْمَ الْجَمَلِ.[3]
3. وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَشْيَمَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنْ ذِي الْفَقَارِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِفَقَالَ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ كَانَتْ حَلْقَتُهُ فِضَّةً.[4]
4. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ اسْمَ النَّبِيِّ فِيصُحُفِ إِبْرَاهِيمَ الْمَاحِي إِلَى أَنْ قَالَ وَ كَانَتْ لَهُ عِمَامَةٌ تُسَمَّى السَّحَابَ وَ كَانَ لَهُ دِرْعٌ تُسَمَّى ذَاتَ الْفُضُولِ
لَهَا ثَلَاثُ حَلَقَاتِ فِضَّةٍ حَلْقَةٌ بَيْنَ يَدَيْهَا وَ حَلْقَتَانِ خَلْفَهَا.[5]
ترجمه: امام باقر فرمود: نام پيامبر اکرم در صحف ابراهيم «ماحى» و در تورات «حادّ» و در انجيل «احمد» و در فرقان «محمّد» آمده است... آن حضرت عمامهاى بنام سحاب و زرهى بنام ذات الفضول داشت که داراى سه حلقه نقره بود. يكى در بخش جلو و دو تا در بخش پشت آن بود.
5. وَ فِي الْمَجَالِسِ وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنْ ذِي الْفَقَارِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ أَيْنَ هُوَ قَالَ هَبَطَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ كَانَ عَلَيْهِ حِلْيَةٌ مِنْ فِضَّةٍ وَ هُوَ عِنْدِي.[6]
6. مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّعْوِيذِ يُعَلَّقُ عَلَى الْحَائِضِ فَقَالَ نَعَمْ إِذَا كَانَ فِي جِلْدٍ أَوْ فِضَّةٍ أَوْ قَصَبَةِ حَدِيدٍ.[7]
7. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَيْسَ بِتَحْلِيَةِ
السَّيْفِ بَأْسٌ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ.[8]
8. وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَيْسَ بِتَحْلِيَةِ الْمَصَاحِفِ وَ السُّيُوفِ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ بَأْسٌ.[9]
9. وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْمُثَنَّى عَنْ حَاتِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ حِلْيَةَ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَتْ فِضَّةً كُلُّهَا قَائِمُهُ وَ قِبَاعُهُ.[10]
در این روایات به نحو عام یا به نحو خاص حکم شده یا از آنها برداشت میشود که استفاده از مصنوعات طلا و نقره در غیر ظروف مانعی ندارد لکن در مساله روایاتی وارد شده که برخی از این روایات استفاده حرمت مطلق مصنوعات طلا و نقره را ولو از غیر ظروف اکل و شرب نمودهاند. برخی هم از آن استفاده کراهت نمودهاند که البته حمل این روایات بر کراهت با مذاق شرع سازگار است از این جهت که در آموزههای دینی خصوصا کلمات ارزشمند امیرمومنان علی در نهج البلاغه و فرمایشات رسول الله و دیگر ائمه دین تشویق و ترغیب به زهد و بیرغبتی دنیا شده است. اساساً تجمل گرایی با روح اسلام و قرآن سازگار نیست آن چنان این مساله در نزد اصحاب ائمه مسلّم بوده که گاهی به آن بزرگواران اعتراض میکردند که فلان عمل شما بر خلاف زهد است به گمان این که مثلا پوشیدن لباسهای فاخر و استفاده از نعمتهای حلال و مشروع دنیا بر خلاف زهد است مثلا به حضرت رضا اعتراض میکردند که چطور شما حرف از زهد میزنید با این که در منزل پدر بزرگوارتان موسی بن جعفر آینهای از جنس نقره بوده است. چرا منصب ولایت عهدی و مقام و ریاست را پذیرفتید. این اعتراضات به نحوی بود که گاهی آن حضرت مجبور میشدند برای رفع این شبهات اقامه دلیل کنند مثلا حضرت رضا در پذیرش مقام ولایتعهدی فرمودند: حضرت یوسف نیز طبق قرآن چنین عمل نمود ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[11]
بنابراین اگر گاه دیده میشود که نسبت به برخی از مصنوعات طلا و نقره نهی شده نهی تنزیهی بوده و به جهت زهد و اعراض از تجمل گرایی بوده است نه نهی تحریمی به مثل نهیی که در ظروف طلا و نقره شده است به قرینه روایات متعددی که حکم به جواز از مصنوعات غیر ظروف شده است بنابراین این روایات اشاره دارد به این که مومن نباید تجمل گرا باشد بلکه باید اهل زهد باشد. با این حال برخی از فقها مثل مرحوم شیخ طوسی و مرحوم ابن ادریس، حکمِ حرمت را در ظروف آنیه ذهب فضه به مصنوعات دیگر طلا و نقره تسرّی داده و در این جهت به دستهای از روایات تمسک نمودهاند.
روایات مانعه
1. فضیل بن یسار: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ
عُثْمَانَ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَنِ السَّرِيرِ فِيهِ الذَّهَبُ أَ يَصْلُحُ إِمْسَاكُهُ فِي الْبَيْتِ فَقَالَ إِنْ كَانَ ذَهَباً فَلَا وَ إِنْ كَانَ مَاءَ الذَّهَبِ فَلَا بَأْسَ.[12]
کیفیت استدلال: در این روایت منع شده از استفاده از تخت طلا و از آن برداشت میشود که استفاده از مصنوعات دیگر غیر ظروف ممنوع است.
مناقشه در تمسک به روایت مزبور: اولاً روایت ضعیف السند است به محمد بن سنان و ربعي که توثیق نشدهاند. اما اشکال دلالی از این جهت که اجماع قائم شده بر جواز نگهداری غیر ظروف از مصنوعات دیگر طلا و نقره. آنچه منع شده تنها کنز طلا و نقره است ﴿الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لٰا يُنْفِقُونَهٰا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِيمٍ﴾ که آیه شریفه در روایات تفسیر شده به مانعین زکات. بنابراین اگر کسی زکات مالش را بدهد و در ضمن قدری طلا یا نقره در خانه ذخیره کرده باشد مشمول آیه فوق نخواهد شد ضمن این که احتمال دارد نهی در اینجا تنزیهی باشد به جهت منع از تجمل گرایی و ترغیب به زهد.
خاطره: زمانی که در مدرسه سلیمانخان تحصیل میکردیم مقابل مدسه مردی بغالی داشت و با طلبهها مأنوس بود و با آنان صحبت میکرد. روزی برای ما قضیّه عجیبی را نقل کرد که یکی از دوستان ایشان در حال احتضار بود ولی هر چه به او شهادتین را تلقین میکردند چیزی نمیگفت. تنها به گوشهای از خانه نگاه میکرد و نفس نفس میزد. تصادفاً حالش خوب شد و بعد از بهبود کامل، سراغ ساعت جیبی بغلی پر قیمت خود رفت و آن را در هونگی گذاشت و با ناراحتی زیاد آن را کوبید. وقتی از او سوال شد که این چه کاری است میکنی؟ گفت: در حال احتضار مردی مقابل من ایستاده بود و میگفت اگر شهادتین بگویی این ساعت را خورد میکنم. من هم از ترس زبانم به گفتن شهادتین بسته شده بود حال که خوب شدم با خود گفتم: قبل از مرگ خودم آن از بین ببرم تا دلبسته به آن نباشم و مسلمان از دنیا بروم.
2. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ السَّرْجِ وَ اللِّجَامِ فِيهِ الْفِضَّةُ أَ يُرْكَبُ بِهِ؟ قَالَ إِنْ كَانَ مُمَوَّهاً لَا يُقْدَرُ عَلَى نَزْعِهِ فَلَا بَأْسَ وَ إِلَّا فَلَا يُرْكَبُ بِهِ.[13]
کیفیت استدلال: در این روایت منع شده از رکوب بر زینی که از نقره مفضّض ساخته شده است و تنها در حال اضطرار حکم به جواز رکوب شده است.
مناقشه در دلالت: اولاً اجماع قائم شده بر جواز نگهداری غیر ظروف از مصنوعات دیگر طلا و نقره و آنچه منع شده تنها کنز طلا و نقره است که موردش مالی است که زکات آن پرداخت نشده است. ثانیاً در روایت قرینهای وجود دارد که از آن برداشت میشود استفاده از زین نقره حرام نیست زیرا در این روایت امر شده به نزع قسمت نقره کوب در زین در صورت تمکن و در صورت عدم تمکن از نزع، منع از سوار شدن حیوان شده است با این که در فرض عدم امکان نزع، فرد میتواند از زین دیگری استفاده کند و منع از سوار شدن وجهی ندارد ضمن این که اضطرار از جهت دیگری هم مطرح است مثل این که فرد امکان پیاده رفتن نداشته باشد لذا معلوم نیست که منع از رکوب به چه جهت بوده است و معلوم نیست که روایت اشاره به حال اضطرار داشته باشد تا بگوییم تنها در حال اضطرار جائز است و بالمفهوم دلالت دارد بر عدم جواز در غیر حال اضطرار. در نهایت مرحوم استاد خویی میفرماید: «فنفس الرواية قاصرة عن الدلالة على الحرمة و كيف كان فلو سلم دلالتها على المنع التزم به في موردها خاصة و هو السرج و اللجام.»
3. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَنْ آنِيَةِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فَكَرِهَهَا فَقُلْتُ قَدْ رَوَى بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّهُ كَانَ لِأَبِي الْحَسَنِ ع مِرْآةٌ مُلَبَّسَةٌ فِضَّةً فَقَالَ لَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّمَا كَانَتْ لَهَا حَلْقَةٌ.[14]
کیفیت استدلال: در این روایت به امام رضا عرض شد: برخی گفته اند که پدر بزرگوار شما آیینهای از جنس نقره داشتهاند آیا این امر صحیح است؟ حضرت در جواب منکر این قضیه شده و فرمودند: تنها بر آن حلقهای از جنس نقره بوده نه این که جنس آن از نقره باشد از انکار آن حضرت فهمیده میشود که آیینهای که از جنس نقره باشد ممنوع است و الا وجهی برای انکار وجود نداشت و حضرت میتوانست بگوید: داشتن آیینه نقره حرام نیست فهذا دليل على المنع.
مناقشه در دلالت: نهایت چیزی که از این روایت استفاده میشود آن است که در نظر مومنین خصوصاً زهّاد استفاده از چنین آیینهای شایسته نیست ضمن این که در اختیار آن حضرت هم نبوده است شاید از این جهت که مناسب مقام آن حضرت نبوده که اهل تجمل و زیورآلات باشند ولی دلالت ندارد که به جهت حرمت، از چنین آیینهای استفاده نمیکردند. به تعبیر دیگر انکار امام اعم از حرمت و کراهت است.
المسألة العاشره: الظاهر أنّ المراد من الأواني ما يكون من قبيل الكأس و الكوز و الصيني و القدر و السماور و الفنجان و ما يطبخ فيه القهوة و أمثال ذلك مثل كوز القليان بل و المصفاة و المشقاب و النعلبكي، دون مطلق ما يكون ظرفاً؛ فشمولها لمثل رأس القليان و رأس الشطب و قراب السيف و الخنجر و السكّين و قاب الساعة و ظرف الغالية و الكحل و العنبر و المعجون و الترياك و نحو ذلك غير معلوم و إن كانت ظروفا إذ الموجود في الأخبار لفظ الآنية و كونها مرادفا للظرف غير معلوم بل معلوم العدم و إن كان الأحوط في جملة من المذكورات الاجتناب نعم لا بأس بما يصنع بيتا للتعويذ إذا كان من الفضة بل الذهب أيضا و بالجملة فالمناط صدق الآنية و مع الشك فيه محكوم بالبراءة.
ترجمه: مراد از اوانى، ظاهراً ظروفی است از قبيل كاسه و كوزه و سينى و ديگ و سماور و فنجان و قهوه جوش و امثال اينها مثل كوزه قليان، بلكه مثل برنج صاف كن و بشقاب و نعلبكى، نه مطلق ظروفی که در آن چیزی واقع میشود بنابراین معلوم نيست شامل مصنوعاتی مثل سر قليان و سر شطب و غلاف شمشير و خنجر و چاقو و قاب ساعت و ظرف غاليه و سرمهدان و ظرف عنبر و معجون و ترياكدان و مانند اينها شود، زيرا در روایات منع از آنيه شده و معلوم نیست مراد از آنیه مطلق ظروف باشد بلكه به عکس عدم آن معلوم است اگر چه احوط در بعضی از موارد مزکور اجتناب است. آری باكى نيست به نقره بلكه طلایی که در آن تعویذ قرار میدهند خلاصه این که ملاک در حرمت صدق عنوان آنيه است و با شك در صدق عنوان بر چیزی محكوم به برائت و حلیت است.