استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/09/11
بسم الله الرحمن الرحيم
11/9/91
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
موضوع بحث ما دربارة روش فقهی شهید صدر در زمینة به دست آوردن نظریه و نظام اجتماعی و اشکالاتی که بر روش ایشان متوجه شده بود و پاسخهایی که در این زمینه مطرح شده و در یک مرور کلی که داشتیم در جلسات پیش چند شبههای که در این زمینه مطرح بود اشاره شد از جملة شبهات این بود که اساسا بحث نظریه و نظام اجتماعی موضوعا خارج از بحث فقه است تخصصا خارج است و چرا شما اینها را وارد یک بحث فقهی متعارف میکنید یکی از بحثها و اشکالات بحث مشروعیت و مقبولیت علمی و حجیت روش ایشان در زمینة کشف نظریه و نظام بود و یکی از اشکالات هم آیا امکان علمی دارد یعنی ممکن است ما به نظریه و نظام دست یابیم یا خیر و شبهاتی در این مسیر برای بعضی به وجود آمده است ما سعی کردیم پاسخهایی در این زمینه ارائه دهیم لازم آمد که یک توضیحی را ما تعقیب بر مباحث گذشته داشته باشیم وبرداشتی یا سوء برداشتی که از بعضی کلمات شهید صدر بعضیها کردند و خواستند ادعا کنند یا چنین بگویند و یا وانمود کنند حالا بر اساس شاید غفلت قاعدتا چون این افراد خودشان رفتار نظام سازی ونظریه پردازی هستند غفلت شده و خلط شده بین دو مطلبی که ما از شهید صدر مطرح کردیم فکر کنم خلط این دو مطلب باعث شبهاتی شده این دو مطلب این است که ما در یک متن روشنی از شهید صدر که در اقتصادنا در جلد دوم آورده بودند دربارة روش ایشان برای استنباط نظریة اقتصادی و نظام اقتصادی یا مظهر اقتصادی و اشکالاتی که خودشان در این روش گرفتند و پاسخ دادند این یک بحث بحث دیگر این بود که ما بر طبق آخرین نظراتی که ایشان دربارة به کارگیری قرآن در معارف اسلامی و مرجعیت قرآن برای مسائل مستحدثة جامعة علمی ما مطرح کردند و از کتاب المدرسه القرآنیه این نام نامگذاری آن چاپ کنندههای این سخنرانیهاست در این کتاب که اثر متأخر ایشان هست یعنی از لحاظ فاصلة زمانی میان اقتصادنا و میان المدرسه القرآنیه چیزی نزدیک دو دهه بیست سال فاصلة زمانی است بر اساس آنچه که در المدرسه القرآنیه مطرح کردند ایشان آن روش استنطاقی از قرآن را عنوان کردند و از آن دفاع کردند و ضمن تأیید روش فقهی فقهاء در استنباط احکام میفرموند این هم یک نوع روش تفسیر موضوعی برای روایات و آیات ضمن تأیید آن تأکید کردند که قرآن قابلیت بهرهبرداری متنوع از آن هست و این بهرهبرداری راه دارد راهش این است که شما با سؤال وارد حوزة قرآن بشوید و آیات قرآن را مورد استقراء بازخوانی قرار بدهید بعد مدالیلی که از این استقراء به دست میآید و کنار هم چیده میشود و آن مرکب نظری یا آن نظریة آن نظام را شما به دست میآورید این ما وقع است بر اساس این ما وقع ما متوجه میشویم که شهید صدر در حقیقت در دو گام و در دو فاز و در دو فضا صحبت میکند فضای اول که فضای قبل از مطرح کردن قابلیتهای قرآن کریم برای فتح آفاق علمی به روش بشر صحبت میکردند و نوشتند و خواستند از همین فقه موضوع از همین فقه موضوع امکان بهرهبرداری و نظریه پردازی را به دست آورند از فقه متعارف یعنی بناهای نظام اقتصادی در آن مطرح شده یعنی مسائل فقهی فرعی که رفتاری هستند یا حالا بیشتر رفتار افراد مد نظر بوده فرمودند وقتی که فقیه میآید رفتار فرد را در معاملات در بیع در صلح در اجاره در موارد مختلف مطرح میکند قاعدتا این استنباط بر اساس متون موجود هست متون موجود خودش متونی است که از متن شریعت آمده و ناظر به کل واقعیت است حالا ممکن است فقیه نگاه اجتماعی نداشته باشد ولی حکم شرعی مصرح یا مستنبط از روایات حکمی است که مشرع و مقنن که همه بعد نگر بوده و کل ابعاد را در نظر داشته مطلبی را مطرح کرده که این مستنبط ما و این فقیه ما دارد این را میفهمد ممکن فهم ما تجزیئی باشد یا جزئی باشد ولی این از یک بستر جامع و شاملی برخواسته در نتیجه اگر فقه متعارف موجود را فقیهی نگاه کند و اهل دقت باشد و بتواند آن صحنههای و زمینههایی که این فقه از او برخواسته آنها را ببیند سعی و تلاش شهید صدر این بوده که از همین فقه موجود شما بتوانید به آن اصول این و کلیات این فقه اصول و همین کلیات خطوط عام و کلیات حاکم بر این مباحث اقتصادی متفرقی که در ابواب فقهی گوناگون مطرح شده است از همینها شما میتوانید از فرع به اصل منتهی شوید میتوانید از این تطبیقات به آن شاه راهها برسید و در نتیجه یک فقیه با این رویکرد نظام شناسی و نظریه پردازی میتواند از فقه موجود پلی بزند به سوی نظریه و نظام اقتصادی خب چنین تلاشی معنایش نفی ما عدا که نیست اثبات الشیء لا ینفی ما عداه اثبات امکان علمی برای رسیدن به نظام اقتصادی از ابواب مختلف اقتصادی مطرح در فقه نفی نمیکند که فقیهی بیاید از قرآن کریم یا از قرآن و روایات بیاید بر اساس متون موجود و تصریحاتی که در آیات و روایات آمده است خطوط کلی نظام اقتصادی را کنار هم بگذارد لا ضرر ولا ضرارا لا تضار والدة بولدها ولا مولود له بولده بیاید قاعدة لازمه که در فقه نظام یک اصل بسیار اساسی است آنها را کنار هم بگذارد بعد بگوید مجموعة این قواعد فقهی نظامی فقهی را تشکیل میدهند و این نظام حاکی از یک نظریة اقتصادی است یا یک نظریة اجتماعی است بنابراین روش استنطاقی شهید صدر در جای خودش در حقیقت یک تحولی است و یک فضای جدیدی باز کرده به روی محققان و پژوهشگران که شما راهتان منحصر در آن نیست که حتما بروید از ریز مسائل فقهی فرعی مطرح در رسالههای عملیه یا در کتب فقهی یگانه راه شما آن نیست که حالا اگر بر فرض هم کسی یک شبهه برایش به وجود آمد یا نتوانست به دلیل این که آن کار کار ظریفی است از لحاظ علمی کسی نتوانست از این فروع به آن کلیات دست یابد وآنها را در کنار هم بچیند و آن مرکب نظری آن مذهب را یا آن نظام را به دست بیاورد بنابراین باید اظهار عجز بکند و خود را در یک مجهولی ببیند در یک باب مجهولی ببیند نه آن میتواند با طرح سؤال فنی با شناختی که از مسائل اقتصادی دارد یا مسائل اجتماعی سؤال اصلی سؤالهای فرعی را تنظیم کند وبا کلید سؤال وارد حوزة قرآنی بشود یا حوزة روایات بشود و از آیات و روایات مستقیما موارد منصوص و غیر مستقیم از موارد غیر منصوص و مستنبط استنباط کند موضوعات منصوص را مستقیما و موضوعات غیر منصوص را به وسیلة استنباط به دست بیاورد و بعد اینها را کنار هم قرار بدهد و یک مرکب نظری منطقی به دست بیاورد در حقیقت این دو با هم ممکن است حلط شوند و گاهی خلط شدند در نظر کسانی که از روش شهید صدر بحث کردند یا فقط آن بحث اقتصادنا را دیدند برای نظریه پردازی و نظام شناسی واین را مغفول قرار دادند چون یک بحث قرآنی است و ظاهرا ربطی به آن حوزه ندارد و به همین خاطر روی آن بحث اقتصادنا زوم کردند و آن بحث شده محور برای فهم نظریه شناسی و نظام سازی نظریه سازی و نظام سازی نظریه شناسی و نظام شناسی یا نظریه پردازی و نظام شناسی بنابراین غفلت از این که این بحث تفسیری ایشان که در آن بحث تفسیری ایشان سعی کرده بین مباحث فقهی و روش فقهاء در استنباط و بین تفسیر موضوعی یک پیوندی را مطرح کند و تبیین کند و رابطة آن دو را به طور غیر مستقیم حالا چون از باب تشکیل و تمثیل بود که روش تفسیر موضوعی یک روش متعارف و قدیمی است و روش جدیدی نیست و فقهای ما در زمینههای فقهی به روش تفسیر موضوعی حرکت کردند و آیات و روایات را مد نظر قرار دادند و در حقیقت فرآیند این روش همین رسالههای عملیه است و فتاوایی که فقهاء در ابواب مختلف فقهی به دست آوردند و یک کار موضوعی است وقتی شما در باب طهارت یا در باب آبها یا در باب وضو کلیة آیات و روایات وضو را با هم بحث میکنید و میسنجید و عصارهاش را به صورت چند فتوی به دست میآورید این یک کار موضوعی است از فقهای ما از لحاظ تاریخی در طول تاریخ به روش تفسیر موضوعی عمل کردند تا هم مقبولیت هم مشروعیت هم مقبولیت تفسیر موضوعی را مطرح کردند و این را یک مقدمة ضروری برای فم این که تفسیر موضوعی یک حقیقتی است اجتناب ناپذیر برای تحول در مباحث علمی مطرح میکنند و بعد ادعا میکنند که هر موضوع جدیدی که پیش بیاید قرآن کریم ظرفیت پاسخگویی دارد به شرط این که شما روش صحیح را در بهرهبرداری از قرآن داشته باشید که این را ما روش استنطاقی مطرح کردیم و در بحثهای گذشته در حقیقت ما بین این دو کار شهید صدر جمع کردیم و به این معنی گفتیم برای به دست آوردن نظریة اجتماعی ونظام اجتماعی پختهترین و بهترین کاری که تاکنون از لحاظ علمی شده است همین کار شهید صدر و روشی که شهید صدر در استنطاق آیات قرآن مطرح کردند و بعد از این آمدیم گفتیم خیلی خب شهید صدر چون شهید صدر خودش تجربة قبلی داشته در زمینة نظریه پردازی و مذهب شناسی ونظام شناسی آن نظر را هم مورد دقت قرار دادیم و تجربة علمی شهید صدر را با اشکالتی که خودش مطرح کرده هم مطرح کردیم در نتیجه احتمال این که خلط ایجاد شود برای افراد که فکر کنند یا آن روش صحیح است یا این روش اگر آن روش صحیح است دیگر توجه به قرآن و روش استنطاقی دیگر نیازی نیست یعنی حصر مسیر علمی فقیه در به دست آوردن نظریه و نظام به توجه به فتاوای فقهاء و بعد از او اشکال بر اینکه فتاوی متعدد است اشکال بر اینکه این مسیر یک مسیر ظنی است چقدر میتواند اطمینانآور و یقین آور باشد و شبهات دیگری که مطرح شد چقدر دیدگاههای شخصی فقیه در اینجا ممکن است مطرح باشد و در نتیجه چگونه میشود از موارد احتمالی شما به یک نظام قطعی برسید آن مجموعة اشکالاتی که قبلا مطرح شد میخواهم عرض کنم آن روش با همة اشکالاتی که به آن متوجه شده و جواب داده شده و دفاع شده است آن روش با روش استنطاقی شهید صدر که هر دویشان یک اشتراک دارند از لحاظ این که دوتایشان موضوعیت یک جامع مشترکی دارند اما دو مسیرند آن از فتاوی و از فرآوردههای فقهی فقهاء دارد استفاده میکند از جزئیات دارد به کلی به کلیات منتهی میشود اما در این روش استنطاقی قرآن به طور طبیعی شما وقتی آیاتی داشتید که نص در مطلبی باشد طبیعی است شما با وجود یک امر منصوص شما به سراغ امر استنباطی نمیروید غیر منصوص نمیروید نص را به کار بگیرید خب پس شما میتوانید از متون آیات در مباحث منصوص و در سؤالاتی که موضوعش غیر منصوص است از لابهلای آیات شما میتوانید پاسخها را به دست آوردی و بعد این پاسخها را در کنار هم قرار بدهید تا آن مرکب را به دست آوردی مرکب نظری بنابراین هم اینها با هم ضدیتی ندارند واحدهما نفی دیگری نمیکند وشاید هم مکمل هم باشند به دلیل اینکه ما وقتی معتقد شدیم همه چیز در قرآن ریشه دارد و قرآن به آن توجه کرده و عنایت داشته و دارد به طور منطقی میشود گام اول ما توجه به آیات قرآن و همچنین روایات صریح و روشن و قابل اطمینانی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده و جستجوی نظریه و نظام در متن آیات و روایات و سامان دادن یک نظام اجتماعی و یک نظریة اجتماعی بر اساس کتاب و سنت این گام اول میشود و گام بعدی شما از فتاوای فقهاء که در مسائل ریز و مسائل فرعی و فرعی فرعی که در رسالههای عملیه در کتب فقهی مطرح کردند از آن مسیر هم شما میتوانید به آن کلیات برسید چرا چون این جزئیات این فرعیها بر خواسته از آن کلیات است و در نتیجه میتوانید دو مسیر را طی کنید یعنی میشود مسیر منطقی این است که ما از متون آیات و روایات حرکت کنیم به سوی آن نظام دو از روبناها و از نتایج علمی مستنبط از آیات و روایات در کلام فقهاء با یک تلاش علمی دقیقتری در یک سطح بالاتری بیاییم آن نظریه و نظام را کشف کنیم و تلاقی این دو روش را به دست آوریم در نتیجه ما با این با روشن شدن این که دو مسیر مطرح هست و خود شهید صدر دو مسیر را مطرح کرده است گرفتار این نخواهیم بود که اگر یک روش مشکل داشت و شبهه از آن رفع نشد پس راه بسته میشود و ما به بن بست خواهیم رسید و نمیتوانیم از آیات و روایات نظریه و نظام را به دست بیاوریم بلکه ما ناگزیریم و ترتب منطقی مباحث ایجاب میکند که ما برای به دست آوردن نظریه و نظام به متون آیات و سپس به متون روایات مراجعه کنیم و کلیات قرآنی را که میتواند سامان دهندة یک نظریة کامل و یک نظام کامل باشد اینها را کنار هم ببینیم و کشف کنیم و سپس روایات یک شارع و مفسر این ایات یا روایاتی که تفسیر دهندة کلیات احکام و مطلقات و عموماتی که در این آیات آمده است آنها را هم طبقه بندی کنیم در نتیجه ما یک منظومة کلی از آیات و یک منظومة باز کلی را باز مفصلتر و تفصیلی به تعبیر قرآن کریم در خود قرآن کریم این دو مقطع و این دو مرحله به دست میآید کتاب احکمت آیاته ثم فصلت در متن آیات هم شما میتوانید این طبقه بندی هرمی را ببینید یعنی ببینید در آیات که خداوند متعال کلیاتی را مطرح میکند و بعد این کلیات را باز میکند به تفصیل و میبینیم مثلا قرآن کریم در یک جا وظیفة انسان را عبادت قرار میدهد این یک وظیفة کلان بعد این عبادت را باز میکند که این عبادت اگر بخواهد عملی شود در چند زمینه و چند رشته این عبادت به صورت یک سری واجبات و محرمات یک سری رفتارها و یک سری خودداریها باید باز بشود بعد همین عنوان کلی که قرآن کریم به آن توجه کرده است در سورة نحل بازش میکند ان الله یأمر بالعدل و الاحسان وایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر وابغی یعظکم لعلکم تذکرون شش باکس باز میشود در این آیه بعد مصادیق اینها را در آیات دیگر یأمر بالعدل مواردی که قرآن عدل قرارش داده است اینها را میآییم زیر مجموعة عدل تصنیف و تنظیم میدهیم آن جاهایی که موارد احسان را قرآن ذکر میکند زیر چتر این مقولة احسان میآید ذی القربی هر جا به ایتاء ذی القربی به طور خاص اعم از وصیت به ذی القربی اکرام ذی القربی احترام به ذی القربی حقوق ذوی القربی همة این موارد که در قرآن آمده زیر باکس ذوی القربی گذاشته شود و همین طور موارد فحشاء منکر بغی در نتیجه مجموعة آیات قرآن که به ریز احکام توجه داده و قوانین مرتبط به این شش مورد را تبیین کرده میبینید شما در دو یا سه طبقه میتواند تنظیم پیدا کند یعنی خیلی کلی خداوند واعبد الله ولا تشرک به شیئا خب این کبرای کلی بعد این خورد میشود چگونه خدا را عبادت کنیم یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی این طبقة دوم طبقة سوم مصادیق و تفصیلات هر یک از این شش عنوان و به این ترتیب شما مبیند که در خود قرآن یک طبقه بندی بسیار روشن و ملموس مطرح شده است و شما یک نظام رفتاری اگر بحث فقهی مطرح است اگر مثلا بحث نظام اجتماعی مطرح هست آن سؤالاتی که در نظام اجتماعی باید پاسخ داده بشوند هم کلی و کلان جواب دادید گاهی به یک کلمه جواب دادید فرض کنید مثال زدیم به نظریه و نظام تربیتی قد افلح من تزکی خب نظریة تربیتی را مطرح میکند بعد نظام تزکی را هم قرآن میگوید از کجا شروع میکنید و به کجا ختم میشوید و این نظام ابعادش چیست زمینههایش و اهدافش و نتائجش همه را مطرح میکند چون میبینید یک منظومهای از اطلاعات قرآن در اختیار ما میگذارد هم نظریه را در یک آیه گفته و هم نظام را در آیات گوناگون به طور پراکنده مطرح کرده که شما باید اینها را در کنار هم جمع کنید به این ترتیب ما از متن قرآن هم کلیات یک نظام و هم تفاصیل آن نظام به تعبیر خود قرآن احکمت ثم فصلت تفصیلاتی را به دست میآوریم تفصیل بیشتر را از روایات باز در روایات همین طبقه بندی قابل دست یابی است یعنی باز کلیاتی در روایات روایات نظری و غیر نظری قواعد عام مطرح شده و بعد مصادیق و تطبیقات این قواعد هم باز مطرح شده که به صورت روایات تبیین حکم رفتاری افراد حالا در رفتار در مسائل اعتقادی هم منظومة اعتقادی منظومة اخلاقی اینها هم قابل دست یابی است بنابراین ما مجموعهای از منظومهها از متون روایات و از موارد منصوص میتوانیم به دست بیاوریم که اینها کلیات نظریه و نظام را به عهده بگیرند و بعد هر چه بخواهیم ریزتر بشویم تا بعد مسائل غیر مستحدثة غیر منصوص دست یابی پیدا کنیم مسیر طبیعیش همین است تا شما محکمات و تا شما منصوصات را نداشته باشید و احاطه نداشته باشید اصلا امکان استنباط در مسائل غیر منصوص برای من و شما وجود نخواهد داشت چون شما وقتی که میخواهید به یک آیة و یک روایت مراجعه کنید این آیه و آن روایت قطعا مرتبط است با آن زیر بناها وآن چارچوبهای کلی که خود آیات وروایت مطرح کردند شما نمیتوانید یک روایت را از فضای کل روایاتی که برای او یک سودی درست کرده و یک خط قرمزی کشیده نمیتوانید آن روایت را منهای آن مثلا فرض کنید در روایات در آیة قرآن وقتی که محرمات را ذکر میکند حرمت علیکم امهاتکم مجموعهای را بعضیها واحل لکم ما وراء ذلک خب شما نمیتوانید از این بگویید خیلی خوب اطلاق دارد ما وراء ذلک و لو بدون عقد که خدا گفته حلال است یا فرض کنید احل لکم صید البحر یا صید البر مثلا بعد بگویید خب احل لکم پس دیگر احتیاج به تزکیه ندارد ما که نمیتوانیم یک همچنین وقتی که این حلال خوردنش اما مشروط به تزکیه است چون روایات دیگر میآید تبیین میکند یا آیة دیگر ذکر میکند که ما ذکیتم باید قابلیت خوردن داشته باشد از لحاظ حلیت و حرمت و بعد این قابلیت اولیه قابلیت ذاتیش از لحاظ اعتبار شارع و دو اگر بخواهد این بالفعل بشود نباید میته بشود باید تزکیه شود خب شما از آن نمیتوانید عدم تزکیه عدم نیاز به تزکیه را استنباط کنید چرا چون اینها به هم مربوط هستند یک مجموعة کاملی هستند طبیعت آیات وروایت که از یک مشرع و از یک منبع قانونگذار مطرح شده و صادر شده باید کلیة اعتبارات آن قانونگذار را ما بدانیم به همین خاطر ما ناگزیریم که متون آیات و روایات متضمن کلیات تشریع هست در همة عرصهها و زمینهها اینها را اول احاطه داشته باشیم بعد در چارچوب این کلیات بیاییم مسائل ریز و مصادیق مطرح یا محل ابتلا را بررسی کنیم یا استنباط کنیم پس ما با این توجهی که شهید صدر داده است در حقیقت دو گام و دو مرحله را در مقابل ما باز کرده است واجتناب ناپذیر قرارش داده یعنی روش استنباطی را هم شهید صدر مترتبا درست است از لحاظ زمانی اول بحث اقتصادنا نظام و مذهب اقتصادی مطرح شده است بعد روش استنطاقی از قرآن از لحاظ زمانی ولی از لحاظ فنی شما میبیند که اینها مکمل هم هستند یعنی در دو رتبه قرار میگیرند اول روش استنطاقی ما را به بحث و بررسی در متون آیات و روایت وادار میکند و بعد از احاطه به کلیات منصوص وحتی جزئیات منصوص که روش استنباط را هم میتواند به ما یاد بدهد وکمک کند چون در روایاتی ما داریم که اهل بیت روش استنباط از قرآن را هم به ما در موارد محل ابتلا یاد دادند هذا و اشباهه یعرف من کتاب الله این دارد روش میدهد یعنی منحصر به این مصداق نیست که شما سؤال کردید بلکه شما موارد جدیدی را هم میتوانید از کتاب خدا و سنت پیامبر به دست بیاورید و باید مراجعه کنید تا به دست بیاورید بنابراین این دو روش شهید صدر از لحاظ زمانی هر چند متفاوت بودن اما از لحاظ فنی مکمل هم هستند وبه این ترتیب کسی که بخواهد روش شهید صدر را نقد وبررسی کند حق ندارد و نمیتواند اکتفا کند به آنچه در اقتصادنا آمده است بلکه آنچه که در المدرسه القرآنیه که متأخر از لحاظ زمانی و لااقل دیدگاه شهید صدر دیدگاه اخیر شهید صدر را دارد بیان میکند آن مقدم است اگر ناسخ و منسوخ باشند و اگر ناسخ و منسوخ نیستند که توضیح دادیم ناسخ و منسوخ نیستند مکمل هم هستند دو گام هستند در دو فضا این دو گام از لحاظ تسلسل وترتب روش استنطاقی در قرآن و روایات میشود مرحلة اول که خود همین مرحله هم دو مرحله در بر دارد یعنی اول منصوصات قرآن و سنت و مرحلة دوم مستنبطات قرآن وسنت اینها مطرح میشوند وبعد ما نوبت میرسد به آنچه گه فقهاء استنباط کردند و به طور جدا جدا در فتاوی آوردند آن وقت آنجا قابل رجوع است و قابل بررسی خواهد بود چرا چون شما یک نظام و یک مذهب را با ساختاری که قرآن و روایات برایش مشخص کرده است آن ساختار میشود آن طور و آن خطوط قرمز حاکم بر استنباطات فقهاء یعنی میشود آن استنباطات فقهاد را هم دوباره زیر ذره بین قرار داد و ارزیابی مجدد بشود به این که فقهاء زمانی که منهای این کلیات و منهای این نظام استنباط کردند چقدر در استنباطشان فاصله گرفتند از این کلیاتی که به عنوان کلیان نظام و مذهب مذهب مثلا اقتصادی یا اجتماعی یا تربیتی مطرح شده چقدر فاصله گرفتند این را بعد میشود دوباره ارزیابی مجدد داشته باشیم و اختلاف فتاوی هم ممکن است اینجا مطرح باشد روشن خواهد دش که کدام فتوی به این خطوط کلی و چارچوب نظامی که استنباط شده نزدیگتر است و در حقیقت شهید صدر میخواست در آنجا ترجیح را بر اساس این که کدام یک به منظومه سازگارتر است از آن راه وارد میشد ما میگوییم خب یک راه کوتاهتر ممکن است باشد شما به جای اینکه بیایید ببینید کدام یک با این منظومه با این مجموعه سازگارتر است که از این یعنی قرینیت انسجام و هماهنگی این فتاوی با یکدیگر از این قرینیت شهید صدر استفاده میکرد به جای این ما میگوییم یک مرحله جلوتر دارید این که شما باید ببینید این فتاوی کدام یک به آن کلیات نظریه ونظام سازگار تر است و بتواند در بستر آن نظام قرار بگیرد و کدام فتوی فاصله دارد میگیرد که ایجاب میکند که یک فقیه باید مرحلة قبل از استنباط در موارد جزئی با توجه به نگاه اجتماعی و نگاه ترتبیتی قرآن وسنت به انسان و احکام شرعی که در متن آیات و روایات تصریح شده با توجه به این باید متن فقهی را یا متن تشریعی قرآن و سنت را فهمید و استنباط از او انجام بگیرد تا حتی المقدور فاصلة ما از آن اصول تشریع زیاد نشود هر چه ممکن است فقیه اساسا و ابتداءا معذور باشد به دلیل این که حد اجتهاد او وحد فهم او همان حد بوده اما اگر ما کشف کردیم که در این مسیر استنباط یک نکتهای دارد مورد غفلت قرار میگیرد فقیه باید متنبه بشود و آن نکتة مورد غفلت را مد نظر قرار بدهد بعد استنباط و تجدید نظر کند و در سیرة فقهای ما فراوان است که گاهی از یک آیه یا روایت مطلبی را میفهمیدند بعد تجدید نظر میکردند و با توجه به نکات پیرامونی فتواشان عوض میشد مثال داریم فقهایی که قبل از این که بروند به حج فتاوایی در مسائل مبتلا به حجاح میدادند و بعد وقتی که رفتند حج شرائط واقعی را دیدند از آن ذهنیتی که داشتند بیرون آمدند و با توجه به واقعیت آن کلیات را تطبیق کردند و فتوایشان را عوض کردند گاهی یک فقیه شش هفت فتوی در حج به خاطر این که واقعیت را از نزدیک دیده عوض کرده است خب نه این که حکم شرعی عوض شده چون فکر میکرده که مثلا مصداق چیز دیگری است الآن شد مصداق یک کبرای کلی دیگر فرض کنید در همین مورد مطاف حالا یکی میگوید اصلا اساسا حکم شرعی بر توسعه است یکی میگوید از باب عنوان ثانوی چون به هرس میافتد به توسعه میرسد نتیجهاش یکی است دو مسیر طی میشود یکی از آن روایاتی که تحدید میکند تحدید الزامی را نمیفهمند یا استنباط نمیکنند نمیتواند استظهار کند از باب تأکید است از باب اهمیت است چون روایات دیگر آمده مطاف را توسعه داده است وآن روایات هم برای او حجتی است سندا و دلالتا قابل قبول است در نتیجه در مقام تعارض این دو سری از روایات ترجیح با آن روایاتی که بحث را نفی میکند از بودن در خارج از آن مسافت تعیین شده در مطاف خب این حکم اولی را بر توسعه میبیند دومی بر اساس حرج قاعدة لا حرج توسعه به مکلف میدهد دو مسیر شد طبیعی است ما اگر بتوانیم احکام اولیه را یعنی از باب احکام اولیه آن مذاق شارع و آن نظر شارع و موضعگیری شارع را به دست بیاوریم خیلی بهتر است تا بیاییم با تبصره و با عناوین ثانویه توسعه را بعد مکلفین بخواهیم اجازه بدهیم آنجا بدون معونه است چون مقتضای حکم اولیه این است اینجا با معونه است یعنی اصل بر عدم توسعه است شرائط خارجی وعدم امکان تحقق آن مطلوب به طور صد در صد شارع را وادار میکند یعنی شارع اجازه میدهد که مکلف دست از بعضی از خصوصیات بردارد اصل طواف میماند خصوصیت آن طواف از بین میرود چون آن موجب حرج شده است و به این ترتیب از لحاظ فقاهن یا بگوییم استنباط این تفاوت جدی بین این دو مسیر پیدا بشود که به عناوین اولیه ما به آن نظام برسیم یا این نظام را با عناوین ثانویه وصل پینه کنیم تا این که یک نظام واقعی و قابل اجرا در بیاید پس آن که الآن بیشتر باید رویش دقت کنیم و توجه کنیم این است که شهید صدر افق صحیحی و مسیر صحیحی را از لحاظ علمی باز کرده و این دو طرح شهید صدر دو گام مکمل هم دیگر میتوانند باشند و آنچه که به طور متأخر مطرح کرده میتواند حاکم باشد بر آنچه را که در اقتصادنا مطرح کرده است و به این ترتیب تنافی تناقض تهافت و امثال اینها اگر کسی تحیل کند که به وجود آمده رفع خواهد شد والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.