< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی جوادی‌آملی

1400/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجتهاد و تقليد/ خارج فقه /يجب علی كل مكلف ... مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا‌

 

بحث إن‌شاءالله به نقطه خوبي رسيده و آن اين است که به هر حال ما وارد إن‌شاءالله ادله ولايت فقيه مي‌شويم و ببينيم که واقعاً از جايگاه منابع وحياني ما که خصوصاً فقط روايات است و الا کتاب يعني قرآن مجيد که در باب اين مسئله دلالت خاص ندارد. در عصر غيبت آيا شأن فقيه امارت و ولايت سياسي هست يا نيست؟ که کم‌کم وارد ادله ولايت فقيه مي‌شويم و بحث ما إن‌شاءالله کم‌کم بايد اين بحث را خيلي ادامه ندهيم و مباحثي که به تبع مي‌آيد را فعلاً به جايش واگذار کنيم. اما الآن ما چون به شؤون مجتهد پرداختيم و شأن افتاء و قضا از شؤون مسلّمه فقيه است اما شأن ولايت سياسي آيا از جايگاه دين اين معنا فهميده مي‌شود که هما‌ن‌طوري که شأن افتاء و قضا دارند شأن ولايت سياسي دارند يا ندارند؟

از اينکه ما نبايد از آن اصولمان دست برداريم دست است که به لحاظ مقام عمل محذوراتي مشکلاتي مسائلي وجود دارد که انصافاً آدم ممکن است که نه، نمي‌توانيم چون خداي ناکرده اگر کليت قضيه برود حالا ممکن است بگوييم ما رها مي‌کنيم ولي آموزه‌هاي ديني‌مان را چکار کنيم؟ آن تصريحاتي که دين به اين‌گونه از مسائل دارد را چکار کنيم؟ دين بالاخره يک هويت سياسي دارد يک هويت اجتماعي دارد دين از عالمان ديني اين مسئله را مي‌خواهد که احکام را حِکم را جامعه اسلامي را صغور و حدود را اينها حفظ کنند.

يک مطلبي را حاج آقا از کتاب ولايت فقيه حاج آقا بايد بياوريم از اين به بعد آن هم به عنوان يکي از مباني و منابع ما مي‌شود چيست؟ آقا مي‌فرمايند که درست است که اين شأن فقيه است اما اين شأن تحصيلي است نه حصولي. يعني چه؟ يعني اين‌جور نيست که حالا اگر گفتند شما بفرماييد حکومت بکنيد، اين بر ما واجب شود نه! امام اين را تحصيلي دانست و رفت و دنبالش و اين کار را انجام داد. ما اگر مبنايمان اين باشد که ولايت سياسي تحصيلي است البته نه به اينکه حالا که تحصيلي است آدم بزند و بکشد و اين حرف‌ها نيست اما در مسيرش باشد. همان‌طور که امام(رحمة الله عليه) آرام آرام مسير خودش را رفت چهارده پانزده سال تبعيد و زندان و فلان، کم‌کم به جايگاهي رسيد که جمعيت آمدند و مردم خواستند و از ايشان به عنوان ولي امر مسلمين از ايشان دعوت کردند که بيايد حکومت را داشته باشيم اين همان وضعيتي است که براي آقا علي بن ابيطالب ايجاد کردند که حضرت در قضيه خطبه شقشقيه بيان فرموده است که آن‌قدر به من هجمه آوردند که حسنين زير دست و پا ماندند. در اينجا همان بيان آقا علي بن ابيطالب است که لولا حضور الحاضر است اين لولا حضور الحاضر هست اين لولا حضور الحاضر شد آدم بايد اقدام بکند و بر او واجب است و الا حضرت مي‌فرمود که «لالقيت علي» مي‌انداختند روي شانه ...

پس بنابراين ما اين اصول را نمي‌توانيم کنار بگذاريم اصل اينکه هويت دين هويت سياسي و اجتماعي است، يک؛ اصل دوم اين است که اين دين تا روز قيامت هست حضور دارد چه در عصر امام چه در عصر غيبت امام، اين هم هست. اصل سوم اين است که کسي که عهده‌دار اين قصه است غير از فقيه نمي‌تواند باشد براي اينکه اين قصه‌اي که مي‌فرمايد احکام الهي، ما هر چه مي‌خواهيم بگوييم که بسيار خوب، حالا فقيه را کنار بگذاريم کدام چه کسي است که مي‌تواند آشناي به اين‌گونه احکام الهي باشد؟ آنهايي که آشنا هستند که بعضاً اين‌جوري درمي‌آيند چه برسد به آنهايي که هيچ آشنا نيستند. آنهايي که آشنا نيستند اصلاً حالا فرضاً هم بگوييم اينها عدول مسلمين‌اند باز بايد يک نوع ولايتي از ناحيه شرع برايش بياوريم. عدول مسلمين اگر از ناحيه شرع اين ولايت برايش نيامده باشد چه مي‌شود؟ مي‌شود مثل ساير حکومت‌ها. بنابراين اينها هم لحاظ‌هايي است که ما نمي‌توانيم از آنها فرار کنيم و هيچ مفرّي از اينها نداريم.

چون مفرّي از اينها نداريم پس بنابراين بايد اينها را در مباني خودمان لحاظ کنيم اينها مباني ماست هويت سياسي و اجتماعي در دين از مباني ماست اينکه دين در عصر غيبت هم بايد تحقق داشته باشد از مباني ماست تا آنجا که مي‌توان دين را بايد در عرصه جامعه حفظ کرد و نگه داشت و امثال ذلک، اينها از مباني ماست. از اينکه غير فقيه قدرت اين را ندارد که احکام و حِکم را پياده کند و محقق کند اين هم از مباني ماست.

اينکه اين مطلب آيا از مباني هست يا نه، حالا بايد بحث کنيم اينکه فقيه به دنبال اين باشد که بتواند اين قدرت را به درستي تحصيل کند اين جايگاه را تحصيل کند حصولي نيست که حالا اگر آمدند گفتند آقاي فقيه! شما بفرماييد حکومت بکنيد بگويد چشم! نه، بايد تمهيد کند که حالا به قول حاج آقا به زندان رفتن است به تبعيد رفتن است به هر جور که هست آن‌گونه که امام(رحمة الله عليه) داشتند. حالا در اين کتاب بايد بخوانيم اينها اگر واقعاً از مباني فقهي باشد چکار بايد کرد؟ پس فقهاء بايد به اين مسئله توجه کنند.

حالا اگر فرضاً آمديم سازوکار اين مسئله امروز در قالب تحزّب شد عيب ندارد امروز اين قصه اگر بخواهد اتفاق بيافتد روحانيت بايد يک حزبي تشکيل بدهد که در آن حزب سخنانشان مرام‌نامه‌شان اساس‌نامه‌شان و امثال ذلک بياورد به ميدان و بگويد من براي جامعه براساس آموزه‌هاي وحياني اين وظايف را داريم اين رسالت‌ها را دارم نه تنها آراء مردم را با خود بايد داشته باشم بلکه بايد اجازه شرع را داشته باشم من اجازه شرع دارم من نصب عام را دارم من اجازه اين امر را به عنوان مشروع دارم با خودم اگر بخواهد مقبوليت باشد شما بايد بشناسيد مرا، به من رأي بدهيم من اين کار را انجام بدهم.

پرسش: در بحث ولايت فقيه ... رابطه بين مقلد و مرجع را امام رابطه امام و امت ارتقاء بخشيد آن گفتمان اصلاً منهدم مي‌شود يعني الآن ما بايد برگرديم مباني را بچينيم که ... آن حالت عاطفي زمان حضرت امام به قدري هيجانش بالا بود که بازخواني چيزهاي ديگر اصلاً غير ممکن کرده بود.

پاسخ: احسنتم، اينکه سلطه داشته باشد يک بحثي است دو اين است که براي تحصيل اين مقام آيا تحزّب لازم است يا نيست؟

 

پرسش: قطعاً لازم است. در مقام عمل همين است يعني افراد ديگر منهدم شدند در هيجانات.

پاسخ: احسنت، منهدم شدن به اين معناست که قدرت را مطلق ديدند همه مردم مثلاً 98 درصد مردم را اين‌جوري ديدند و چه بسا اينکه اصلاً اينها به لحاظ فکري ادغام شدند خيلي از اينها به قول خودشان ضدّ امپرياليسم بودند يا مثلاً عدالت‌خواه بودند اينها را در اين ديدند بسياري از اين مرام‌هايي که مي‌آيد اين‌جوري است مرامش اين است که بتواند به خلق خدمت کند اين‌جوري هستند خيلي از احزاب اين‌جوري هستند ايشان يا عدالت‌محوري مي‌خواهند بکنند هر چه که هست يا مثلاً ارتباط جهاني داشته باشند برخي از احزاب مثلاً ارتباط جهاني يا مثلاً اينهاست چون هر حزبي يک قالبي از معرفت را تعين مي‌کند بيشتر اينها احساس کردند که خواسته‌هايشان در آن خواسته هست. الآن که مي‌بينند نيست آمدند در قالب‌هاي حزبي خودشان.

 

بنابراين آن هجمه سياسي آن زمان نه به لحاظ قدرت بوده، بلکه به لحاظ اينکه پايگاه مردمي اين تفکر به حدي قوي شد که حتي خود آنها هم آمدند بيعت کردند عملاً و پذيرفتند ولي تا قبل از آن، حالا ما آن شرايط را استثنايي بود نداريم آن شرايط را نداريم قبل از اينکه اين مسئله را داشته باشيم الآن در شرايط فعلي ما چه چيزي مي‌تواند واقعاً حاکميت و حکومت به اصطلاح فقاهت را ولايت سياسي فقيه را درست کند؟

مي‌گويند بسيار خوب شما مشروع هستيد بجاي خودش مشروع هستيد نصب عام داريد بله درست است؛ ولي براي اينکه بتوانيد اين شأن را پياده کنيد چه مرامي داريد؟ چه تزي داريد به تعبيري؟ آن تزي که شما در فضاي اقتصادي داريد آقاي فقيه بفرماييد! آن تزي که به لحاظ روابط جهاني داريد شما بفرماييد! اگر اين تز است ما قبول نمي‌کنيم اگر شما بخواهيد در منطقه اين‌جوري کار کنيد و هلال درست بکنيد و فلان بکنيد ما حاضر نيستيم به هر دليل، حالا شايد چه بسا مسائل اسلامي باشد اگر رأي آورد و در حقيقت در اين‌گونه از بحث‌ها با مردم شفاف سخن گفت که من مي‌خواهم اين کار را بکنم من در منطقه مي‌خواهم اين کار را بکنم در جهان مثلاً مي‌خواهم هلال شيعي درست کنم مثلاً! و اين رسيد به مردم و بعد به مجلس و به قانون و اينها انجام شد مبارک باشد بايد انجام بشود. اما اگر به اينجا نرسيده و يک عده‌اي خودشان بخواهند اين کار را بکنند اينها درست نيست. اين درست نيست آنکه بايد بايد اين است که بايد در قالب‌هايي باشد که اين قالب‌ها به لحاظ اجرايي محقق بخواهد بشود و مردم بايد آن را بپذيرند چون ما اگر مي‌گوييم يک مشروعيت داريم يک مقبوليت هم داريم.

مشروعيت را از جايگاه شريعت مقدس مي‌گيريم فقيه را شارع مقدس منصوب کرده است آيا حالا که منصوب کرد به تعبيري بايد زد و کشت و هر جور هست بايد کار بکند؟ که عده‌اي اين‌جور معتقدند يا اينکه نه، اگر اين‌گونه هست بسيار خوب، جامعه مي‌پذيرند که اين نصب عام را فقيه را مي‌پذيرند اما به جناب فقيه مي‌گويند که آقاي فقيه مرامت را بگو. آن دکتريني که شما مي‌خواهيد براساس آن حکومت کني را بگو. شما مي‌گوييم که من آنجا که آشنا نيستيم آنجا هم که آشنا نيستم اين نمي‌شود.

اين نظام‌هاي اجتماعي را بايد در حقيقت ايجاد کرد که براساس نظام اجتماعي ما ببينيم که چکار مي‌شود کرد؟

 

پرسش: ... اصلاً گام قبل از برخواستن است يعني خيلي از مسائل حل نشده تازه دارد مي‌آيد روي پروژه تعريف و بررسي و فلان. اين اصل نظام اوليه را فقط در حد ... با اين حساب آدم ادعا مي‌کند که ظرفيت و اتفاقاً مي‌پذيرد وقتي از اين باب در صدر ... اما حقيقتاً در مقوله پيچيده‌اي مثل هنر و اقتصاد بايد جايگاه خودش را معلوم کند که من از ثمره کارهاي ديگران مي‌خواهم استفاده کنم و تبديل کنم به يک فتواي فقهي ...

پاسخ: اتفاقاً مي‌خواهيم همين را عرض کنيم حالا چون ولايت فقيه هست چقدر آقا عاقلانه و هوشمندانه فرمودند اين ولايت فقيه يعني ولايت فقاهت. من از جناب عالي سؤال مي‌کنم آيا فقاهت مي‌تواند از پسِ اينها در بيايد؟ اين است.

 

پرسش: «هذا اول الکلام».

پاسخ: فقاهت مي‌تواند هنر

 

پرسش: ...

پاسخ: در همين هنر، الآن فقاهت کاملاً در حوزه هنر مي‌تواند وارد شود وارد نشده است.

 

پرسش: اجازه بدهيد قرار است که بجاي گفتمان با هنرمندان و شنيدن صداي هنرمند و اصلاً فهم زبان هنرمند ما يک مرتبه با يک هيمنه‌اي در صدا و سيماي منحصر بفرد مواجه شديم

پاسخ: نه، اينها نيست ما بايد در قالب فقاهت و اين ولايت فقاهت است اين؟

 

پرسش: قطعاً نيست اسمش را مي‌آورند ولي ...

پاسخ: بسيار خوب! ببينيد اگر ما بگوييم ولايت فقيه، شخص است کاملاً اشکال وارد است اين شخص نظري در اين رابطه ندارد. ولي اگر گفتيم ولايت فقيه در جنبه نظري به فقاهت وابسته است در جنبه عملي به عدالت وابسته است بايد سيستم عادلانه ايجاد بکند سيستم عادلانه. همان‌طوري که بايد سيستم فقاهتي ايجاد بکند در مباحث نظري سيستم فقاهت بايد جواب بدهد نه شخص. در مسائل عملي سيستم عدالت بايد جواب بدهد نه شخص. سيستم عدالت شخص يعني چه؟ آنجا بزنيد آنجا بياوريد آنجا نبريد آنجا ببرّيد، اينکه نشد. چرا؟ چون ولايت فقاهت و عدالت شد. ولايت فقاهت يعني چه؟ يعني وقتي شما مسئله هنر را حتي موسيقي را ديديد ارجاع بدهيد به فقاهت آيا فقاهت در اين رابطه چه نظري دارد؟ هر نظري که فقاهت داشت ما اين را بايد به جامعه اعلام کنيم. اين است، چون مشروعيت از ناحيه شرع مقدس مي‌آيد اما براي اجرا مقبوليت نياز داريم ما مي‌گوييم فقهاي ما در حوزه هنر نشستند بررسي کردند محصول هنر که بخواهد در جامعه اسلامي اجرا بشود مي‌شود اين. ما اين را به جامعه اعلام مي‌کنيم که جامعه ايراني مسلماني که به فقيه نظر داريد، فقيه در حوزه اقتصاد اين‌جوري مي‌انديشد از فقه الاقتصاد مي‌گيرد. در جنبه سياست اين‌جوري مي‌انديشد در جنبه روابط بين ‌الملل اين‌جوري مي‌انديشد درباره مسائل تربيتي و خانوادگي و اجتماعي اين است اين مي‌شود ولايت فقيه اين مي‌شود آن جايگاهي که در حقيقت به دنبالش هستيم براي مسائل.

بنابراين راجع به اين مسئله داريم چاره‌جويي مي‌کنيم ببينيم که آيا از جايگاه

 

پرسش: با مشکلي که الآن پيش مي‌آيد که سؤال هست چون ... اگر بحث فقاهت هست که حتماً ... در قانون اساسي مرجعيت را از ولايت فقيه برداشتند يعني فقاهت بايد داشته باشد و مجتهد باشد يعني اين کساني که اين را اصلاح کردند و در اصلاحش مؤثر بودند ...

پاسخ: مشکلي ندارد مرجعيت يک شأن اجتماعي است

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، نمي‌خواهد چرا؟ چون ممکن است الآن خيلي از فقهاء هستند که واقعاً فقيه بالفعل‌اند اما رساله نمي‌دهند و مرجع نيستند. مرجعيت يک شأن اجتماعي است که اگر کسي

 

پرسش: ... منظور فقاهت است که ...

پاسخ: اين مي‌شود مجتهد. الآن مجتهد در قانون اساسي هست بايد مجتهد باشد که فقيه باشد «من کان من الفقهاء» فقيه هست ولي فقيه گاهي وقت‌ها لباس مرجعيت مي‌پوشد و مي‌آيد خدمت براي جامعه، يک وقتي نه، اين کار را نمي‌کند و مي‌گويد من «من به الکفاية» را مي‌بينم و ورود نمي‌کنم. اشکالي ندارد الآن خيلي‌ها هستند که چه بسا از کساني که لباس مرجعيت پوشيدند قوي‌تر باشند فقيه هم هستند ولي مي‌گويند ديگران دارند انجام مي‌دهند ما کاري نمي‌کنند اما مجتهد قطعاً بايد باشد چرا؟ چون بنيان کار «من کان من الفقهاء» است آن کسي که فقيه باشد مجتهد باشد قدرت استنباط از احکام حتي مي‌گويند مجتهد مطلق باشد نه مجتهد متجزي که بعضي الآن اشکالاتي کردند. آنکه مجتهد مطلق است قطعاً مي‌تواند.

 

چرا مي‌گويند مجتهد مطلق؟ چون بايد در همه زمينه‌هايي که ما در فقه مسائل اجتماعي داريم بايد ورود کند و نظر فقاهتي بدهد نظر اجتهادي داشته باشد بنابراين ما الآن اجازه بدهيد به خارج نگاه بکنيم اما خارج به ما ديد بدهد و نه خط. ما خط خودمان را از منابع بگيريم. ببينيم که آيا منابع ما در اين رابطه چه مي‌گويند؟ الآن آن مطالبي که ما داريم مي‌گوييم از روي منابع مي‌رويم جلو. منبع ما مي‌گويد دين داراي يک هويت سياسي و اجتماعي است مسلّم. دين در همه اعصار و امصار بايد تحقق باشد قطعاً. آن کسي که مي‌تواند دين را تحقق ببخشد جز فقيه کسي نيست اين بله ممکن است عدول مسلمين بيايند يک سلسله کارهايي انجام بدهند امور حسبيه را انجام بدهند اما آنکه از ناحيه شرع مي‌آيد اين است لذا فرمود «من کان من الفقهاء» همه اينها وجود دارد حالا ما در عرصه‌اي هستيم که مي‌خواهيم ببينيم آيا دين هويت سياسي دارد؟ دين در تمام اعصار و امصار بايد باشد؟ دين بدون تحقق فقيه نمي‌شود اينها همه را داريم. حالا در عصر غيبت هستيم مي‌خواهيم ببينيم بالفعل چه کسي اين شأنيت و اهليت را دارد؟

چهار پنج صورت را مي‌شود تصور کرد که الآن ما در مقام ثبوت هستيم بعد در مقام اثبات. در مقام ثبوت مي‌خواهيم ببينيم که آيا مي‌شود در عصر غيبت بدون دخالت مردم يک فردي را به عنوان فقيه از ناحيه معصوم، ولايتي براي او جعل کنيم؟ چون مي‌خواهيم ولايت جعل کنيم اگر مي‌خواهيم ولايت جعل نشود که بحث ولايت شرعيه حاصل نمي‌شود. مشروعيت ندارد. چهار پنج فرض بود که فروضش را قبلاً بيان کرديم فرض اول اين بود که همه فقهاء بالفعل بخواهند از نظر شارع مقدس شأن فقاهت دارند شأن حکومت دارند بتوانند. اينکه به وادي امر مشخص شد که اين شدني نيست. اين تازه اول نزاع است و اضطراباتي که ايجاد مي‌کند و به تعبيري «الشرکة في الملک تعدي الي الاضطراب» اين چقدر حرف قشنگ و اساسي است اينها بايد سرلوحه کار ما باشد «الشرکة في الملک تعدي الي الاضطراب» اين را بايد کساني که قانون اساسي را مي‌نوشتند اين را کاملاً بالاي سرشان هر لحظه نگه مي‌داشتند الآن چيزي را که شما داريد تصويب مي‌کنيد قدرت يک جا، پاسخگويي يک جاست، اجرا يک جاست، قدرت يک جا اين چگونه مي‌شود؟ الآن در بعضي از مسائل، اصلاً مسائل نظامي و امنيتي و اينها در دست دولت نيست جاي ديگر دارد کار مي‌کند. از آن جايي که هست سياست‌ها گفته مي‌شود اين نمي‌شود اين عملاً يک تنازع در قدرت پيش مي‌آيد که اضطراب است. «الشرکة في الملک تعدي الي الاضطراب» بارها و بارها اين دو تا امامت داريم درست مي‌کنيد وقتي مي‌گوييد حاج آقا يک روزي به آقاي روحاني آمده بودند براي ديدار آن بار دوم، فرمودند بالصراحه که يک جلسه‌اي قانون اساسي دو تا حيثيت اجرايي داشت يکي رياست جمهوري بود و نخست‌وزيري. ديدند که نمي‌شود آن را جمع کردند. الآن هم بايد صريحاً فرمودند که بايد رياست جمهوري جمع بشود چرا؟ براي اينکه تصريح فرمودند که مگر آقا علي بن ابيطالب رئيس جمهور داشت؟ اين الآن عيب ندارد قدرت در يک جا باشد. اين الآن جمع نمي‌شود. يعني حاج آقايي که در قانون اساسي نقش داشتند و نوشتند و اين حرف‌ها الآن صريحاً قبلاً نه اينکه زمان آقاي روحاني باشد، قبلاً هم گفته بودند اين جمع نمي‌شود که «الشرکة في الملک تعدي الي الاضطراب» دارد اتفاق مي‌افتد. الآن اين اضطراب و تزلزل در مهم‌ترين شأن جامعه يعني تصميم‌سازي و تصميم‌گيري است.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، خودشان قانون بودند ... نگاه کنيد آن زمان در حقيقت او خودش قانون بود خودش حاکم بود و خودش هم قضا داشت. الآن آمديم شأن امامت را به اين سه شأن تقسيم کرديم که امام(عليه السلام) داراي سه تا شأن باشد لذا الآن مجلس را با شوراي نگهبان داريم تقنين مي‌کنيم دستگاه قضايي را با حکم ولي امر داريم جمع مي‌کنيم مسئله اجرا هم که اين‌جوري است. اجرا چرا يک چيزي باشد که از راه مردم بيايد باشد؟ وقتي مردم به حکومت علوي به شخص امام علي بن ابيطالب رأي دادند مردم به چه چيز ديگري رأي بدهند؟ رأي به ديگري تعارض ايجاد مي‌کند. به آقا علي بن ابيطالب رأي دادند که آقا علي بن ابيطالب کارهاي جامعه را برسد رسيدگي بکند به کار جامعه. رسيدگي به کار جامعه يعني چه؟ يعني معاش مردم را تأمين بکند اقتصادشان را تأمين بکند مشکلاتشان را برطرف بکند دفاع بکند از ...

 

پرسش: فقط در مقام امکان و آوردن قانون به صحنه اجتماع نيست يک تعارض ديگري هم متأسفانه پيش مي‌آيد و آن اين است که ... اين شخصي که از زبان امامت صحبت مي‌کند خيلي از امور را بايد از متصديان امر بياموزد تازه، تا بعدش فتوا بدهد ...

پاسخ: آن پذيرفته شده است اينکه فرمود «و شاورهم في الامر» خود پيغمبر هم فرموده است.

 

پرسش: ... درباره دستگاه‌هاي موسيقي همين دايره و تمبک ...

پاسخ: شما به سيستم فقاهت مراجعه کنيد لطفاً. شما الآن به شخص داريد نگاه مي‌کنيد، نه! سيستم فقاهت به ميدان مي‌آيد و سيستم فقاهت هنر را با آن نگاه علمي دريافت مي‌کند بعد مي‌گويد آقاي فقيه! من براساس ديدگاه شما به اينجا رسيدم بفرماييد! تمام شد و رفت. اين حرف‌ها و به قول شما دايره و تمبک نيست. مي‌آيد در يک نظام فقهي ما قرار مي‌گيرد. سيستم فقاهت اظهار نظر مي‌کند راجع به فقاهت و اين‌جور مسائل.

 

ما عملاً وارد چه مي‌شويم؟ وارد اين بخش مي‌شويم که در حقيقت در زمان آقا علي بن ابيطالب(عليهما السلام) هم شأن تقنين بود او به قول حاج آقا چقدر زيبا فرمودند که برابر با حق عمل نمي‌کرد خودش حق بود. آقا امام صادق(عليه السلام) که برابر يک نسخه فتوا نمي‌دهد آقا فتوا نمي‌دهد بلکه آنچه که مي‌گويد عين حکم الله را بيان مي‌کند به همين ميزاني که قانون است به همين ميزان هم قاضي است به همين ميزان هم مجري است. آقا علي بن ابيطالب اين شأن را دارد حالا والي تعيين مي‌کند فلان مي‌کند اين درست است.

در سيستمي که الآن به فقاهت برمي‌گردد بسيار خوب، مي‌گوييم که يک نفر نمي‌تواند و نه قانون است و نه قاضي است مي‌آيد اما براساس سيستم قضايي اينها آمدند گفتند که رئيس قوه قضايي بايد يک فرد مجتهد فلان فلان باشد مرحوم صاحب شرايع، محقق مي‌فرمايد که «يشترط في القاضي کمال العقل» آن کسي که مي‌خواهد قاضي باشد بايد عقل کل باشد بايد اينها رعايت بشود اينها اگر رعايت بشود مي‌شود سيستم فقاهتي. ما سيستم فقاهتي را بايد إعمال کنيم چرا؟ چون ولايت فقيه است. حاج آقا مي‌فرمودند وقتي مي‌گوييم که در اين کلاس يک طبيب دارد درس مي‌گويد يعني درس طب مي‌گويد. در آن کلاس دارد يک مهندس تدريس مي‌کند يعني يک درس مهندسي مي‌دهد. وقتي مي‌گوييم ولايت فقيه يعني فقاهت دارد حکم مي‌کند. ببينيد تعليق حکم بر وصف مشعر به علّيت است وقتي مي‌گوييم که ولايت فقيه يعني فقاهت حکم مي‌کند. يک وقتي مي‌گوييم که ولايت يک مهندس، يک ولايت يک طبيب، ولايت طبيب يعني يک طبيب بايد حکمراني بکند ولايت مهندس هم همين است ولي وقتي ولايت فقيه يعني فقاهت بايد حکم کند. اين فقاهت حکم کردن يعني ما بايد سيستم وارد کنيم.

امروز بايد سيستمي باشد آن زمان خود آقا علي بن ابيطالب(عليهما السلام) کل قانون بود کل قضا بود کل اجرا بود چون عين حق بود وقتي آمدند با حضرت(عليه السلام) بيعت کردند حضرت بر مبناي «و لولا حضور الحاضر» پذيرفتند بر ايشان هم واجب شده است نمي‌توانست امام علي بن ابيطالب بگويد که من نمي‌خواهم! نه، اگر خداي عالم اين حضور حاضر را الزام نمي‌کرد براي اينکه کسي بخواهد اين کار را انجام بدهد اينجا انجام نمي‌شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo