< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سیدعلی خامنه‌ای

97/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صلاة الجماعة

حديث :

عن ابی قُتادة قال: قال ابوعبدالله«علیه‌السلام» لِمُعلَّی بن خُنَیس. معلّی بن خنیس علی الظاهر از اصحاب سرّ امام صادق«علیه‌السلام» و از مبارزین و فعالان جهادیِ اصحاب این بزرگوار بوده است، که بعد هم به دست حاکم مدینه به شهادت می‌رسد. یا مُعلَّی! علیک بالسَّخا و حُسنِ الخُلق. امام«علیه‌السلام» این یار نزدیکشان را به دو صفت از اخلاق حسنه توصیه می‌کنند؛ یکی، سخاوت است، دیگری حُسن خلق. هر دو در مقام ارتباط‌گیری با برادران مؤمن و افراد جامعه است. این منظومۀ فعالیتهای اجتماعی اعم از عملی و اخلاقی، در روایات ائمه«علیه‌السلام» یک منظومۀ بسیار زیبایی است، نشان‌دهندۀ یک زندگیِ جمعیِ متعالی در جامعۀ اسلامی است. این دو صفت در این مجموعه برجسته‌اند. سخاوت معنایش این است که شما در واگذاری آنچه متعلق به خودتان است، دستتان باز باشد، نفستان هموار و رو به راه باشد. این، معنای سخاوت است. بعضی‌ها از کیسۀ این و آن سخاوت می‌کنند، از بیت المال سخاوت می‌کنند. نه، سخاوت مربوط به آن جایی است که از کیسۀ خودت آنچه داری، بدون پول‌پاشی و اسراف! برای بهره‌مند کردن برادر مؤمن از آنچه متعلق به خودت هست، مشکل روحی نداشته باشی. راحت بتوانی ببخشی، سخاوت، معنایش این است. این بخشش گاهی پول است، گاهی یک جنسی است، گاهی آبرو است، انسان آبرویی دارد، در اختیار دیگران می‌گذارد. اینها سخاوت است.

دوّم: حُسن خلق. بعضیها آدمهای خیلی خوبی هستند، اهل تقوا، اهل عبادت و اهل کارهای خیر، لکن بداخلاقند! اینها در محیط اجتماعی، هیچ فضای مطلوب و شیرینی نمی‌توانند ایجاد کنند. ممکن است شما به یک نفری مثلاً یک پولِ کلانی بدهید، ده میلیون، صد میلیون، اما یک منّتی بگذارید، یک اخلاق تندی نشان بدهید، یک اهانتی بکنید؛ این آنرا خراب می‌کند؛ ﴿لاتُبطلوا صدقاتِکم بالمنّ و الاذی﴾[1] . بداخلاقی نوعی آزاررساندن است. ما یک وقتی زمان طلبگی از یک جایی شهریه می‌گرفتیم؛ دو نفر بودند، آدمهای خوبی هم بودند، یکی از آنها اسم طرف را می‌خواند، اسم بنده را مثلاً، می‌رفتم جلو، شما فلانی هستید؟ بله. بعد به آن آقا می‌گفت مثلاً فلان قدر بده! او هم می‌توانست پول را دستِ ما بدهد، دستِ ما نمی‌داد، پول را می‌انداخت جلو ما! یک بار، دو بار اینطور کرد، من گفتم: دیگر نمی‌آیم شهریه بگیرم. چرا اهانت می‌کنید؟ پول را می‌توانید دو دستی بگویید: آقا! بفرمایید. می‌توانید بفرمایید هم نگویید، اما بدهید دستشان. پول را می‌اندازید جلوی او، این، اهانت است. این، خلاف حُسن خلق است، حُسن خلق این است که شما با اخلاق خوب برخورد کنید. به این دو صفت، ماها را توصیه کردند. بعد فرمودند: فإنّهما یُزَیِّنان الرجل، اینها آرایش مَردند. آرایش انسان، به لباس و آرایش ظاهری نیست، آرایش حقیقیِ انسان به این معنویات است. کما تُزَیِّن الواسطة القلادة، واسطه، آن جواهر قیمتی را می‌گویند که به گردنبند آویزان است، به آن می‌گویند واسطه. همچنان که واسطه، قَلاده را زینت می‌دهد، یعنی این گردنبندی که این خانم انداخته، اگر یک گوهری مثلاً الماس یا عقیق خوبی در وسطش قرار داشته باشد، چطور این قلاده زینت پیدا می‌کند؛ اگر در شما هم حُسن خلق و سخا باشد، همین‌طور زینت پیدا می‌کنید. [2]


درس :

 

بعضی از بزرگان برای عموم استحباب جماعت نسبت به همۀ فرائض، به مطلقات ادلۀ صلاة جماعت استناد کردند. ما عرض کردیم عمدۀ دلیل برای تعدّی از صلوات یومیه به سائر فرائض در استحباب جماعت، همان صحیحۀ زراره و فضیل بود که آنرا خواندیم، معنا کردیم، دیدیم از آن روایت، انصافاً چنین چیزی استفاده نمی‌شود. پس تا اینجا ما دلیلی بر استحباب جماعت در غیر صلوات یومیه نداریم.

لکن بعضی خواستند بگویند: دلیل، خودِ روایات، استحباب صلاة جماعة است، اینها مطلقند. وقتی می‌گوید صلاة را به جماعت بجا بیاور! این صلاة اعمّ است از یومیه و غیر یومیه. بعضی به این اطلاق تمسک کرده‌اند.

از این، جواب داده شده و جواب هم درست است؛ دو جواب دادند، ما هم یک جوابی به ذهن خودمان می‌رسد. بعضی گفتند: این روایات، اطلاق ندارند چون از این جهت در مقام بیان نیستند. این روایات می‌خواهد بگوید که نماز جماعت مثلاً 25 برابر صلاةِ فرادا فضیلت دارد. در مقام بیان این معناست، نه در مقام بیان اصلِ مشروعیت تا بتوانید از آنها اطلاق بگیرید. این یک استدلال، که به نظر ما حرف درستی است.

حرف دیگری که ما عرض می‌کنیم، این است که: خود این روایات، این روایاتی که در باب صلاة جماعة است که می‌فرماید که: اگر نماز را به جماعت بخوانید، اگر مثلاً دو نفر باشند اینقدر فضیلت دارد، اگر بیشتر باشند اینقدر فضیلت دارد؛ اینها کلّاً ناظر به صلوات یومیه است، منصرف به صلوات یومیه است. از کجا این را می‌گوییم؟ از اینکه اولاً: در اکثر این روایات اسمِ صلوات یومیه هست، بله، در بعضی هم نیست. نگویید اینها مُثبِتین‌اند و مثبتین با همدیگر تعارضی ندارند بنابراین تقیید نمی‌کند آن اطلاق را. لکن وقتی کسی به این روایات نگاه می‌کند، می‌بیند که لسان و لحن این روایات اساساً لحن تحریض بر صلاة جماعة یومیه است، کاری به نمازهای دیگر ندارد، همین نمازی که مردم می‌خوانند، این که می‌گوید اگر صبح بیایی در مسجد، عصر بیایی، شب بیایی، ثوابش چطور است؛ این پیداست که نماز یومیه را می‌گوید. انصراف هم در اینجا حرف درستی است. علاوه بر این، روایاتی که در آنها صلوات یومیه تصریح شده است، اینها خیلی عددشان بیشتر از روایاتی است که این معنا در آنها ذکر نشده است، هم از این جهت که قاعدتاً وقتی یک چنین مطلبی را بیان می‌کنند، نمی‌خواهند آن نمازی را بگویند که در طول سال مثلاً یک بار هم ممکن است اتفاق نیفتد، مثل صلاة زلزله گاهی در طول عمر، یک بار هم اتفاق نمی‌افتد؛ یا صلاة طواف، بسیاری در طول عمرشان مکه نمی‌روند، حتی یک بار هم صلاة طواف را انجام نمی‌دهند. این که دائم تحریض می‌کنند که نماز را به جماعت بخوانید، چنین و چنان است! این نمازها را نمی‌خواهد بگوید، آن نمازی را می‌خواهد بگوید که انسان آنرا شب و روز بطور مرتب انجام می‌دهد، و آن، صلوات یومیه است. به نظر ما استدلال به اطلاق این روایات به همین جهاتی که گفته شد، درست نیست. تا اینجا به این نتیجه می‌رسیم که از ادلۀ استحباب صلاة جماعت چیزی فراتر از استحباب صلوات یومیه به جماعت استفاده نمی‌کنیم. اکنون نمازهایی را که واجب است و نمی‌دانیم که آیا به جماعت اینها را می‌شود خواند یا نه، و در بیان سید هم هست، بیان می‌کنیم. یکی از آنها صلاة قضا است. ظاهر این روایات، صلاة یومیه است. صلاة یومیه یعنی همین هفده رکعتی که در روز و شب واجب است. این، غیر از نماز قضا است، نماز قضا، جبرانِ این است اما غیر از این است، دلیل می‌خواهد. بعضی خواسته‌اند استدلال کنند به استحباب جماعت در صلاة قضا به: إقضِ ما فات کما فات. انصافاً این، دلالت ندارد. مرحوم آقای خوئی«رضوان‌الله‌علیه»، هم اینجا، هم در غیر اینجا راجع به این مسأله، مفصّل بحث کردند، بیانشان بیان متین و وافی‌ای است. ایشان می‌گویند: إقضِ ما فات کما فات و آنچه به این مضمون وارد شده است، به ما می‌گوید: آن نمازی که می‌خواهید عوضِ فائته بجا بیاورید، از لحاظ اجزاء و شرائط مثل آن است؛ آن طهارت می‌خواهد، این هم طهارت می‌خواهد، آن چهار رکعت بود، این هم باید چهار رکعت باشد، آن را اخفاتاً می‌خوانید این را هم باید اخفاتاً بخوانید. اما اگر یک حکمی برای آن بود که آن حکم خارج از ماهیت صلاة بود، آن حکم هم اینجا جاری می‌شود؛ اینطور نیست. اِقض ما فات کما فات، مثلیت در هویت است، در ذات است، نه در احکام. بنابراین، از این راه نمی‌شود مشروعیت جماعت در قضاء صلوات یومیه را اثبات کرد، لکن در خصوص قضاء روایت داریم، چند روایت در اینجا هست، یکی از این روایتها در باب پنجاه و پنجم از ابواب صلاة جماعت، حدیث اولِ این باب است، یک حدیث هم بیشتر نیست. محمدُ بنُ الحسن بإسناده عن الحسین بن سعید، که این اِسناد اِسنادِ صحیحی است، عن محمد بن ابی عمیر، عن سَلَمه صاحبِ السابری، سلمۀ صاحب السابری توثیقِ خاص نشده است، لکن ما به او اعتماد می‌کنیم از دو جهت، یکی اینکه ابن ابی عمیر از او نقل کرده است، یکی هم از این جهت که او در اسانید و طرق کاملُ الزیارات وارد شده است. بنابراین، هر چند توثیق بالخصوص نشده است، لکن نقلِ او معتبر است و به او اعتماد می‌کنیم. عن اسحاقَ بنَ عمّار که ایشان هم از ثقات عالی مقام است. بنابراین، سند روایت مشکلی ندارد. قال: قلتُ لابی عبدالله«علیه‌السلام»: تُقامُ الصلاة و قد صَلَّیتُ[3] ، من نمازم را خواندم، بعد یک نماز جماعتی برپا می‌شود، اینجا چکار کنم؟ فقال: صَلِّ و اجعَلها لِما فات، به نماز جماعت ملحق بشو! نماز بخوان! این را عوض فائته قرار بده! بالاخره نماز قضا داری، این را عوض نماز قضاهایت قرار بده! پس پیداست که نماز قضا را هم می‌شود به جماعت خواند. دلالت روایت، دلالت خوبی است، سند روایت هم از نظر ما سند خوبی است.

روایت دیگر که محل کلام و بحث است، در ابواب مواقیت، باب 61، روایت ششم است، مضمون روایت این است: از امام باقر«علیه‌السلام» نقل می‌کند که حضرت رسول در یک محلی بودند ظاهراً در سفری، نماز صبح‌شان قضا شد، در یک روایت دیگری که آن هم از امام باقر«علیه‌السلام» است، دارد که: نه فقط نماز خودِ حضرت، بلکه نماز همۀ اصحابی که با حضرت بودند، نمازهای صبح‌شان قضا شد! بعد که از خواب بیدار شدند، حضرت فرمودند: نافلۀ صبح را بخوانید! نافلۀ صبح را خواندند، بعد هم قضای نماز صبح را به جماعت ادا کردند. و رَوی الشهیدُ فی الذِکرَی بِسَنَدِه الصحیح، عن زراره، عن ابی جعفرٍ«علیه‌السلام» قال: قال رسولُ الله«صلی‌الله‌علیه‌وآله»، روایتْ مفصّل است که حضرت اول به زراره می‌فرمایند: اگر نماز واجب بر عهده‌ات بود که باید قضا کنی، قبلش نافله نخوان! بعد زراره می‌گوید: من این را به اصحابمان گفتم به یک عده‌ای از اهل سنت و علمای عامه این قول حضرت را گفتم، بعد دوباره خدمت حضرت آمدیم، حضرت قضیۀ رقود پیغمبر را نقل کردند، سال بعد، مجدداً مکه رفتم، رفتم مدینه مشرّف شدم، فَحدَّثَنی، در این سفرِ دوّم حضرت به من فرمودند: أنَّ رسولَ الله«صلی‌الله‌علیه‌وآله» عَرَّسَ فی بعضِ اَسفارِه[4] ، عَرَّسَ یعنی: آخر شب به یک محلی رسیدند، در بعضی از سفرهایشان. فرمود: چه کسی از ما مراقبت می‌کند که یک چُرتی بزنیم و بخوابیم؟ فقال بِلال: أنا، من حواسم هست، شما می‌خواهید استراحت بکنید، بکنید! فَنامَ بلال و ناموا حتی طَلَعتِ الشمس، فقال: یا بلال! ما أرقَدَک؟ چه حضرت فرمودند: شد بلال؟! خوابت برد! بنا بود ما را بیدار کنی. فقال: یا رسولَ الله! أخَذ بِنَفَسی الذی أخَذ بأنفاسِکم، همان کسی که نفس شماها را گرفت، نفس من را هم همان گرفت! یعنی شماها خوابتان برد، من هم خوابم برد. فقال رسولُ الله«صلی‌الله‌علیه‌وآله»: قوموا فَتَحوَّلوا عن مکانِکم الذی اصابَکم فیه الغفلة، دیگر اینجا نمی‌مانیم، اینجا غفلت برای ما حاصل شد، برای ما جای خوبی نیست، برخیزید از اینجا برویم! حضرت از آنجا حرکت کردند، فقال: یا بلال! أذِّن! فأذَّنَ فَصَلِّی رسولُ الله«صلی‌الله‌علیه‌وآله» رکعَتَیِ الفجر و أمَر اصحابَه فَصَلّوا رکعَتَی الفجر ثمّ قام فَصلَّی بهم الصبح، اول، دو رکعتِ نافله را خواندند، بعد نماز صبح را به جماعت خواندند. ثمّ قام فَصلّی بهم الصُّبح ثمّ قال: مَن نَسِیَ شیئاً من الصلاة فلیُصَلِّیها. بعد زراره می‌گوید: من دوباره کوفه رفتم، همین حدیث را برای رفقا نقل کردم، اینها گفتند: عجب! این حرف با آن حرف سال گذشته‌ات منافات دارد، تو پارسال گفتی اگر از کسی نماز فریضه‌ای فوت شد و او خواست قضا کند، نباید قبلش نافله بجا بیاورد بلکه اول باید فریضه را قضا کند! حالا می‌گویی پیغمبر نمازِ رکعتَی الفجر را اول بجا آوردند، بعداً نماز صبح را ! زراره می‌گوید: در جواب ماندم، دیدم این دو با هم نمی‌سازد! دوباره سال بعد خدمت حضرت رفتم، به حضرت گفتم: اینها اینطوری می‌گویند، حضرت فرمودند: چرا به آنها نگفتی که فقط نماز صبح قضا نشده بود بلکه رکعتَی الفجر هم قضا شده بود؟! آنچه ما گفتیم نماز نافله قبل از فریضه‌ای که می‌خواهد قضا بخواند، انجام ندهد؛ آنجا نافلۀ قضاشده مرادمان نبود، مراد، نافلۀ در وقت بود، اینجا نافله هم قضا شده است، بنابراین، پیغمبر اول قضای نافله را بجا آوردند، سپس قضای فریضه را.

به این حدیث دو اشکال کردند؛ یک اشکال، اشکال سندی است، می‌گویند: شهید اول«رضوان‌الله‌علیه» گفته است این سند، سند صحیحی است. شاید معیارِ ایشان در صحت سند، با معیارهای ما فرق داشته باشد. به نظر ایشان، این سند، صحیح است، به نظر ما ممکن است صحیح نباشد، از نظر ما این روایت مرسله است، اعتبار سندی ندارد.

اشکال دوم این است که: چطور ممکن است پیغمبر اکرم نماز صبح‌اش قضا بشود؟! قضا شدن نماز از من و شماست، قضا شدن نماز صبح پیغمبر اصلاً امکان ندارد. بنابراین، مضمون این روایت را نمی‌شود تصدیق کرد، این، اصلاً قابل قبول نیست. بنابراین، این روایت بخاطر این دو جهت مردود است.

ما عرض می‌کنیم: هر دو جهت قابل ترمیم و اصلاح است، می‌شود هر دو جهت را درست کرد. اما جهت اول که جهت سندی است، از این جهت که: این روایت، با یک سند دیگری که صحیح است نقل شده است، لکن در آن سند معتبر صلاة جماعت نیست اما رقود پیغمبر در آن روایت هست. آن روایت، روایت اولِ همین باب است. این، روایت ششم بود. همین باب: محمدُ بنُ الحسن بإسناده عن الحسین بن سعید که این اِسناد، اِسناد معتبری است. عن النضر بن سوید، عن عبدالله بن سنان، عن ابی عبدالله، روایت صحیحه است. این، از حضرت ابی عبدالله«علیه‌السلام»، امام صادق«علیه‌السلام» است، آن از امام باقر است. قال: سمعتُه یقول، عبدالله بن سنان می‌گوید که حضرت فرمود: إنَّ رسولَ الله«صلی‌الله‌علیه‌وآله» رَقَد، یعنی خوابید. رقود یعنی: درازکشیدن و استراحت کردن. فَغَلبَته عیناه، چشمِ حضرت غلبه کرد، یعنی خواب بر آن غالب شد. فَلم‌یَستَیقِظ حتی آذاه حرُّ الشمس، آفتاب پهن شد، گرمای آفتاب حضرت را اذیت کرد، حضرت بیدار شدند، بعد از آن که بیدار شدند، فَعادَ نادیهِ ساعةً، به همان محلی که قبلاً بودند، برگشتند، یعنی از اینجا حرکت کردند. و رَکَع رکعتَین، دو رکعتِ نافلۀ صبح را خواندند، ثمَّ صَلَّی الصبح و قال: یا بِلال! اینجا هم اسم بلال است، ما لَک؟ چه شد بِلال! تو مثلاً بنا بود ما را بیدار کنی؟! چرا بیدار نکردی! فقال: أرقَدَنی الذی أرقَدک یا رسولَ الله! همانی که تو را به خواب انداخت، ما را هم به خواب انداخت، ما خوابمان برد! قال: و کَرِه المُقام، حضرت ناراحت شدند از اینکه در اینجا بمانند، وَ قال: نُمتُم بِوادِی الشّیطان، اینجا وادی شیطان است، شماها در وادیِ شیطان خوابتان برد. آیا این قضیۀ خوابِ حضرت دو بار اتفاق افتاده، یک بار در آن روایت آمده است، یک بار در این روایت؟ بسیار مستبعد است، این قضیه یک بار اتفاق افتاده. در هر دو روایت هم صحبت بلال است. این، نشان‌دهندۀ این است که این قضیه‌ای که عبدالله بن سنان از امام صادق«علیه‌السلام» نقل می‌کند، عیناً همان قضیه‌ای است که زراره از امام باقر«علیه‌السلام» نقل می‌کند و دو قضیه نیست. لکن در اینجا، در نقل حضرت صادق«علیه‌السلام» اسمِ جماعت نیست، در آن نقل، اسمِ جماعت هست. نمی‌خواهیم بگوییم که چون در این نقل اسمِ جماعت نیست، در آن نقل اسمِ جماعت هست و اینها هر دو نقل یک واقعه هستند، این را دلیل بگیریم بر اینکه نماز جماعت حتماً واقع شده است. این را من نمی‌خواهم ادّعا کنم، چون این، قابل خدشه است.

آنچه بنده می‌خواهم عرض بکنم، این است که: ورودِ روایت صحیحۀ عبدالله بن سنان نسبت به این قضیه، نشان‌دهندۀ این است که آن فرمایش شهید که فرمود: بِسندٍ صحیح؛ آن، حرف درستی است. یعنی سند جناب شهید واقعاً سند درستی است.

این حرف هم که ما بگوییم: شاید معیارهای شهید در صحت سند، با معیارهای ما فرق می‌کند؛ این هم حرف درستی نیست. بعد از علامه«رضوان‌الله‌علیه»، جز چند نفر مثل شهید ثانی و صاحب مدارک که یک سخت‌گیریهایی در باب سند داشتند، بقیه همه معیارهایشان یک معیار بوده، همین وثاقت را معتبر می‌دانستند و حتی غیر امامی، از عامّه و واقفی و غیرذلک را هم وقتی مورد وثوق بودند، روایاتشان را معتبر می‌دانستند، یعنی معیارها یکی است. بنابراین، آن روایتی که شهید می‌فرمایند: بسندٍ صحیح؛ از حالتِ ارسال خارج می‌شود بقرینۀ این روایت صحیحه که از عبدالله بن سنان است. این در مورد سند. امّا این که رقودِ پیغمبر اکرم امر مستبعدی است چنانچه بعضی از بزرگان فرمودند که: لایُمکِن التصدیق؛ البته مرحوم حاج آقارضا«رضوان‌الله‌علیه» این حرفها را رد می‌کنند، می‌گویند: هیچ اشکالی ندارد. آنچه بنده عرض می‌کنم، این است: ما وقتی می‌گوییم پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله» برای نمازِ صبح خواب ماندند، به خودمان قیاس می‌کنیم! بعضی از ما شب را تا پاسی از شب پای تلویزیون می‌گذارنیم! بعد هم می‌خوابیم و نماز صبح‌مان قضا می‌شود! پیامبر که اینطوری نیست! ﴿قُم اللیل الّا قلیلاً نصفَه او انقُص منه قلیلاً أو زِد علیه و رَتِّل القرآن ترتیلاً﴾[5] ، پیغمبر از سه ساعت به اذان صبح، از چهار ساعت به اذان صبح مشغول عبادت است؛ چه در سفر، چه در حضر. چهار ساعت، سه ساعت پیغمبر نماز خوانده، عبادت کرده، قرآن خوانده، گریه کرده، تضرّع کرده، سجده کرده، بعد از سه چهار ساعت عبادت کردن که مضمون این آیۀ شریفۀ سورۀ مزمّل است، خسته شده، می‌گوید: یک درازی بکشم. دراز می‌کشد، خوابش می‌برد! آن بزرگوار، بشر است؛ ﴿قل إنّما أنا بشرٌ مثلُکم﴾[6] [7] ، خسته می‌شود. بعد هم خودش و همۀ اصحابش به خواب می‌ماند! این، خودش هم یک آیتی است. یعنی حتی از این جماعتی که با پیغمبر بودند، یک نفر هم بیدار نمی‌شود. شاید این را خدای متعال با این قصد، با این حکمت بوجود آورده است که ما بگوییم پیغمبر هم ممکن است که خواب بماند. همچنان که پیغمبر هم ممکن است گرسنه بشود، همچنان که پیغمبر هم ممکن است تشنه بشود، همچنان که پیغمبر هم ممکن است نیاز به مسائل گوناگون، حاجات گوناگونِ بشری پیدا کند. این هم مثل آنهاست، چه فرقی می‌کند؟ پیغمبر خوابش می‌آید، خوابش می‌گیرد، او هم مثل ماست از این جهت. لکن توجه بشود که این خواب‌گرفتگی، این کسالت، این نیاز به استراحت، بعد از یک نصفِ شب، ﴿أو زِد علیه﴾[8] ، شاید بیش از نصفِ شب عبادت، گریه و سجده بوده بعد هم خوابش گرفته و احتیاطاً به بلال فرموده که: مواظب باش! بعد هم حضرت خوابش برده. هیچ اشکالی ندارد. یعنی این، نه غفلت است و نه سهو، هیچکدام از اینها نیست، بلکه خستگیِ جسمی و نیاز جسمی است آن هم بعد از آنچنان عبادتی، آنچنان بیداریِ شبانه‌ای طبیعی است و هیچ اشکالی ندارد. مرحوم آقای حاج آقارضا هم همین را می‌گویند، می‌گویند پیغمبر اکرم بشری است، نه با عصمت منافات دارد، نه با توجه و آمادگی، تهیّء کاملِ پیغمبر منافات دارد، با اینها هیچکدام منافات ندارد. پیغمبر خسته است، دراز می‌کشد خوابش می‌برد، چه اشکالی دارد؟ اتفاقاً این خستگی مصادف می‌شود با وقتِ نماز صبح، آن هم بعد از آنچنان شبی. بنابراین، رقود حضرت هیچ اشکالی ندارد نماز قضا را هم با جماعت می‌شود خواند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo