درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
96/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر به معروف/ مراتب امر به معروف / بررسی اصل تنویع امربه معروف
خلاصه مباحث گذشته:در کتب فقهی برای امر به معروف انواع و اصنافی ذکر شده بود. همچنین به مفهوم شناسی این انواع پرداختیم.
در بحث جاری دو مطلب را مورد بررسی قرار خواهیم داد: یکی اینکه آیا امر به معروف انواع مختلف دارد یا صرفا یک نوع است و باقی امور تکالیفی جدای از آن هستند؟ مطلب دوم اینکه بر فرض تنویع امر به معروف، به چند مرتبه تقسیم میشود؟
بررسی صدق امر به معروف بر مرحله قلبی و یدیبحث اول این است که آیا امر به معروف صرفا یک نوع واحد (لسانی) دارد یا برای آن انواع دیگری نیز میتوان قائل شد؟ مشهور فقها قائل به وجود سه نوع شده اند. در مقابل برخی نیز برای امر به معروف بیش از یک نوع تصویر ننموده اند.
نظریه اول: وحدت نوعبرخی معتقدند که امر به معروف یک نوع بیشتر نیست[1] چون معنی امر و نهی روشن است و قلب با تمام تفاسیر آن مصداق امر نیستند و صحت سلب دارد. چه صرفا در قلب باشد (که روشن است) و چه همراه با مبرزی در نظر گرفته شود.
مرحله یدی و اعمال قدرت با تمام تفاسیر و اصنافش هم همینگونه است و صحت سلب داریم. تکالیفی در عرض امر به معروف و نهی از منکر در مورد قلب یا ید داشته باشیم. پس تنویع امر به معروف به سه مرتبه نادرست است.
بله اگر دلیل شرعی بر وجوب این امور داشته باشیم، تکالیفی مستقل از امر به معروف بوده و قهرا در شرایط، و احکام و... هم تلازمی بین آنها وجود ندارد
بر این اساس، امر به معروف تنها در امر و نهی لسانی منحصرند، هرچند که امر و نهی لسانی خود اصناف مختلفی (از قبیل امر و نهی و خواستنهای لیّن تا خشن) دارد. البته این به معنای این نیست که هر طلب لسانیای مصداق امر و نهی است بلکه اگر خواستن لسانی مثل موعظه یا بیان مضرات منکر مصداق امر و نهی نباشد، آن را هم خارج از امر به معروف و نهی از منکر خواهیم دانست.
نظریه دوم: انواع سه گانهمناقشانی ذیل نظریه وحدت نوع قابل طرح است که هرکدام میتواند دلیل مستقلی برای نظریه دوم باشد.
دلیل اول: معنای امر حملالغیر استصاحب جواهر میفرماید: معنی امر و نهی، وادار نمودن دیگران به انجام کاری است. اگرچه امر ونهی زبانی و افعل و لاتفعل مصادیق روشن آن هستند لکن منحصر در آنها نبوده و موضوع له امر ونهی (وادار نمودن) از طرق مختلف اعم از تلفظ امربه لسان، هجر، قطع مراوده، اجبار، زدن و... محقق خواهد شد[2] . بله اگر تنفر و کراهت قلبی خود را به هیچ شکلی اظهار نکند ، صدق امر و نهی نخواهد نمود ، کما که محقق کرکی هم فرمود.
بررسی موضوع له امر و نهیصاحب جواهر از نژاد عربی بوده و ارتکاز عربی آنها در لغات ارجح بر فهم فقهای عجم است. برخی لغوین مانند لسان العرب امر و نهی را ضد هم معنی کرده و کانه به وضوح آن واگذار نموده اند. برخی دیگر، طلب را مقوم معنی امر و زجر را مقوم معنی نهی دانسته اند اما این که «طلب به چه چیزی محقق میشود؟» را نگفتهاند، پس دایرهی وسیعی دارد و این معنا هم با فرمایش صاحب جواهر سازگار است.
بهترین کسی که این را توضیح داده، راغب در «مفردات» است. بعضی گفتهاند: این کتاب، مورد توجه حضرت بقیةالله هم واقع شده. راغب اینگونه عبارت پردازی کرده است: «و الأمر: التقدم بالشيء سواء كان ذلك بقولهم: افعل و ليفعل، أو كان ذلك بلفظ خبر نحو: وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ [البقرة/ 228]، أو كان بإشارة أو غير ذلك، ألا ترى أنّه قد سمّى ما رأى إبراهيم في المنام من ذبح ابنه أمرا حيث قال: إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ [الصافات/ 102] فسمّى ما رآه في المنام من تعاطي الذبح أمرا[3] »؛ حضرت ابراهیم از رؤیای صادقهای که دید برداشت کرد وظیفهاش این است که سر فرزندش را باید ببرد، حضرت اسماعیل این کار خدا (که با نشاندادن به او فهماند که باید سر فرزندش را ببرد) را «امر» نامید. پس همین که کسی را به کاری بعث کنیم، امر است.
همچنین ایشان در معنای «نهی» گفته: «النهي: الزّجر عن الشيء. قال تعالى: أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلّى [العلق/ 9- 10] و هو من حيث المعنى لا فرق بين أن يكون بالقول أو بغيره، و ما كان بالقول فلا فرق بين أن يكون بلفظة «افعل» نحو: «اجتنب كذا» أو بلفظة «لاتفعل». و من حيث اللفظ هو قولهم: «لاتفعل كذا»، فإذا قيل: «لا تفعل كذا» فنهي من حيث اللفظ و المعنى جميعا. نحو قوله تعالى: وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ [البقرة/ 35]،»؛ اینجا لفظ و معنا، هر دو نهی است، لذا شیطان هم که عالم بزرگی است، گفت: «و لهذا قال: مانَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ [الأعراف/ 20].»، اما در موارد دیگری که هیئت «نهی» به کار نرفته، باز هم «نهی» صدق میکند: «و قوله: وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى [النازعات/ 40] فإنه لم يعن أن يقول لنفسه: «لاتفعل كذا»، بل أراد قمعها عن شهوتها و دفعها عمّا نزعت إليه و همّت به.»؛ اینجا مقصود این است که او را باز دار و مراد این نیست که به نفسش مدام بگوید لاتفعلی؛ لا تفعلی! بنابراین «نهی» یک معنای وسیعی دار و اینطور نیست که فقط «افعل» و «لاتفعل» امرونهی باشد؛ وگرنه اگر به جای «لاتفعل» بگوییم: «اجتنب» یا «اُترک»، امتثال نکردهایم![4]
بنابراین صاحب جواهر فرموده: از امر و نهی در ادلهی امربهمعروف، عرف همین معنای وسیع را میفهمد. پس از دیدگاه لغت و عرف میتوان به اموری اعم از تلفظ لسانی اطلاقِ نهی نمود و این کلام خالی از قوت نیست
دلیل دوم: حقیقت شرعیه یا استعمال در معنای جامعبر فرض که موضوع له لغوی و عرفی امر و نهی محدود باشد ولی در اینجا به قرائن مختلف در مییابیم که حقیقت شرعیه ای در مقام وجود داشته و شارع معنایی اعم از حقیقت لغوی در نظر گرفته است. برای تقریب این حقیقت شرعیه نیازمند به بیان سه مقدمه هستیم:
1. به حسب آیات و روایات، و تحلیل فلسفه احکام میدانیم مقصود از امربهمعروف و نهیازمنکر، اقامهی واجبات و عدم تحقق محرمات در خارج است.
2. از سوی دیگر تحقق این غرض منحصر درامر لسانی و افعل و لاتفعل نبوده و با امور متنوعی مانند چهره درهم کشیدن، قطع مراوده، اعمال ضرب و زور و... محقق میشود
3. بالوجدان در مییابیم که مواردی در شرع وجود دارد که امر و نهی معمولی و متلفَّظ با لسان اثر گذار نبوده و غرض شارع از وجوب امر به معروف و نهی از منکر حاصل نخواهد نمود
نتیجه: مراد شارع از مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، معنایی وسیع تر از موضوع له عرفی و لغوی بوده و شامل همه آن انواع و مراتب میباشد.
با توجه به این سه مطلب، نتیجه میگیریم: مقصود شارع از امرونهی در امربهمعروف، اوسع از معنای لغوی آن است؛ اگر «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» فقط معنای حقیقیاش مقصود بود، انواع نداشت. اما وقتی به این قرینه فهمیدیم در معنایی اوسع از معنای حقیقیاش استعمال شده، پس آن معنای اوسع مانند جنسی است که انواعی تحت آن مندرج است: امرونهی لسانی، و امرونهی یدی و قلبی به نحوی که طرف را برانگیزاند. عدهای از فقها اینطور فرمودهاند.[5]
چون قضاوت این پاسخها یکسان است، پاسخهای بعدی را هم میگوییم سپس یک جواب به همه میدهیم.
دلیل سوم: موضوعیت نداشتن امر و نهی به قرینه غرض شارعحتی اگر این غرض شارع (قلع منکرات در خارج) موجب توسعه معنای امر ونهی و حقیقت شرعیه نشود ولی با این وجود موجب میشود که یقین پیدا کنیم که امر با زبان موضوعیت ندارد.
مثلاً در آیهی ﴿وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ ... وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنّ َ﴾[6] که مربوط به حجاب است، خداوند امر به پوشیدن نوع خاصی از مقنعه میکند. اما عرف اینگ.نه میفهمد که غرض شارع پوشیدگی است نه این نوع خاص از پوشش و ن نوع خاص صرفا حجاب متداول آن دوره بوده است. در نتیجه با هر نوع پوشش مانند چادر و حتی مخفی شدن پشت یک دیوار، آیه امتثال شده است
در اینجا هم عرف میفهمد که غرض، تحقق معروف است از هر راهی که باشد، اگرچه «امر» در «مروا بالمعروف» در معنای اوسعی استعمال نشدهباشد.
دلیل چهارم: وجوب تحصیل اغراض مولااغراض مولی مانند اوامر او لازم التحصیل هستند. پس در اینجا که به مدد نصوص شرعی احراز وجود غرض شارع بر قلع منکرات پیدا کرده ایم، میبایست به آن غرض ولو با ابزار و طرقی غیر از امر و نهی لسانی، جامه عمل بپوشانیم