درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي
1402/03/22
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 143-856
دوشنبه - 22/03/1402
بحث راجع به این بود که کسی منحنی شد به قصد رکوع و بعد از وصول به حد رکوع شرعی فراموش کرد و فکر کرد در حال هوی به سجود است قصد هوی به سجود داشت دیگر قصد رکوع نداشت، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری طبق تقریرات فرمودند اگر بخشی از رکوع شرعی را بدون قصد رکوع خم شده ولی حال که متذکر شده هنوز در حد رکوع باقی است برگردد به همان جایی که فراموش کرده، حالا یا در همان جا بماند چون ابتداء رکوع شرعی است یا اگر دوست داشت خم بشود به حد اقصای رکوع شرعی و ذکر واجب را بگوید. عرف تسامح میکند این مقدار فراموشی را. و اگر بعد از خروج از حد رکوع ملتفت شده با برائت ما مشکل را حل میکنیم همانجا برود به سجود انشاءالله شرط رکوع استقرار آناما نیست، و مشکلی ندارد.
اما بخش اول فرمایش مرحوم آقای حائری وجهی ندارد. من در حد رکوع شرعی که قرار گرفتم فراموش کردم یک بیست سانتی فرض کنید بدون قصد منحنیتر شدم، و هنوز از حد رکوع خارج نشدم چه لزومی دارد برگردم؟ همانجا ذکر واجب را میگویم. در این محدوده رکوع شرعی لازم نیست که انحناء به قصد رکوع باشد، و لو انحنائش از باب عادت است که خودش را بالا و پایین میآورد، مشکلی ندارد. و چه لزومی دارد بر گردد به حد اول رکوع شرعی؟ ما وجهی برای این بازگشت به اول رکوع شرعی نفهمیدیم.
و اما فرمایش دوم ایشان که اصل برائت جاری کرد بعد از خروج از حد رکوع گفت مشکل این رکوع عدم استقرار آناما است ما شک داریم در صدق رکوع و فرق بین رکوع و سجود معتبر است این جهت که انسان در رکوع یا به حد یقف برسد استقرار آناما پیدا کند یا رفع رأس بکند از رکوع، اصل برائت در شبهه مفهومیه رکوع جاری میکنیم که ما عرض کردیم این اصل برائت اگر جاری بشود معارضه میکند با اصل برائت از زیاده رکوع اگر بخواهم رکوع را تدارک کنم، چون شک دارم شاید این رکوع باشد پس این برائت از مانعیت رکوع خلاف واقع است و شاید این رکوع نباشد پس برائت از شرطیت استقرار که میگوید برو سجده بکن خلاف واقع باشد. و لکن طبق مبنای ما ممکن است کسی بگوید قاعده اشتغال میگوید تدارک کن این رکوع را، چون اصل برائت در شرطیت استقرار آناما جاری نیست اگر شرطیت شرعیه بود مشکلی نداشتیم، شرطیت شرعیه است یعنی رکوع علیای حال صادق است شرط شرعی رکوع شاید استقرار آناما باشد، آنجا برائت مشکل ندارد اما ما احتمال میدهیم که استقرار آناما شرط صدق عرفی رکوع باشد، فرض این است، پس ما در صدق رکوع شک میکنیم. وقتی شارع میگوید ارکع یعنی اوجد ما یکون رکوعا عرفا و ما شک داریم در امتثال امر مولی.
ما در مشابه اینجا قاعده اشتغال جاری کردیم، مثلا توضأ بماء شبهه مفهومیه آب است که این آب است یا آبنمک، طبق نظر جمع کثیری از بزرگان در این شبهه مفهومیه برائت جاری است چون نمیدانیم موضوع وجوب وضوء وسیع است که شامل این مایع هم بشود یا مضیق است که شامل این مایع نشود برائت جاری میکنیم از وجوب وضوء به ماء مضیق که شامل این نشود. این برائت مجوز وضوء با این مایع مشکوک میشود بناء بر اینکه خود وضوء به آب شرط نماز هست نه اینکه محصل طهارت است که شک در محصل بشود، آن خارج از فرض است. ما گفتیم: نه، نسبت مولی و عبد به این شبهه مفهومیه علی حد سواء است، یعنی به مولی بگویند مولی این آب است؟ یک لیتر آب بود پنج قاشق نمک در او ریختیم هم زدیم، اگر ده قاشق میریختیم یقینا آبنمک بود، دو قاشق میریختیم نمک، یقینا آب بود منتها آب شور، پنج قاشق ریختیم، جناب مولی! هل هذا ماء؟ مولی میگوید مگر من المنجد هستم؟ من علم غیب میخواهید اعمال کنم شأن من به عنوان یک مقنن اعمال علم غیب نیست، به عنوان یک مولایی که صرفا مقنن است نسبت من و شما به این شبهه علی حد سواء است. میگوییم آخه تو مولی هست، انت المولی و انا العبد، می گوید آن مربوط به مناجات امیرالمؤمنین است، اما شما خودت آیا یادت میآید یک روز نذر کرده بودی که آب نیاشامی، راجح هم بود نذرت بخاطر مواسات با عطشان، بعد شک کردی که این مایع آب است یا آب نیست آن موقع هم یک لیتر آب داشتی پنج قاشق نمک ریخته بودی میگفتی شک دارم این آب است یا نه، تو هم نسبت به نذر خودت مولی بودی، خودت مقنن بودی چرا شک داشتی؟ آن روز میگفتی من نذرم این است که لله علیّ ان لااشرب ما هو مسمی بالماء عرفا و الا من که بررسی نکرده بودم ببینیم این آب هست یا آب نمک، مولی میگوید من هم مثل تو، قانون من هم مثل تو گفتم توضأ بماء یعنی توضأ بما هو مسمی بالماء عرفا. شک بکنی شبهه مفهومیهاش به شبهه مصداقیه بر میگردد باید احتیاط کنی قاعده اشتغال جاری است.
و این بحث خیلی مهم است. مرحوم آقای صدر خودش در بحوث جلد 5 این ضابط را برای شبهه مفهومیه ارائه کرده و نعم ما افاد، شبهه مفهومیه که انسان در مخصص منفصلش به عام رجوع میکند و امثال آن، آنی است که به مولی بگوییم مولی! چطور است وضعیت؟ مولی نتواند بگوید من چه میدانم، این میشود شبهه مفهومیه. مثل اینکه تیمموا صعیدا طیبا، مولی! مقصودت این است که با خاک تیمم کنیم یا به مطلق وجه الارض؟ و لو سنگ یا پودر سنگ، مولی نمیتواند بگوید من چه میدانم، خودت جعل کردی تیمموا صعیدا طیبا، میگوید من لفظ صعید نمیدانم چیست، میگوییم چکار داری به لفظ صعید، تو لفظ صعید را گفتی برای اینکه ما مطلبی را بفهمیم، برای فهم خودت که نبود، مقصود خودت برای خودت روشن بود، آنجا میشود شبهه مفهومیه اما در این مثالها که نوعا هم لغتهای مختلف مثل هم هست، بگویید ماء شبهه مفهومیه است، بگویی آب شبهه مفهومیه است، بگویی سو شبهه مفهومیه است، بگویی واتر شبهه مفهومیه است، این نشان میدهد این از آن شبهههای مفهومیه است که نسبت مولی و عبد به او علی حد سواء است و بازگشتش به شبهه مصداقیه است.
ولی آقایان نوعا حتی خود آقای صدر که عرض کردم این ضابط را ارائه داده در بحوث، به فقه که میرسد در همین شبهه مفهومیه آب برائت جاری میکند، یا در حج که ایام حج نزدیک است، هر کسی موفق به حج است التماس دعا داریم از او، انشاءالله خودمان هم ملحق میشویم، میگویند اذبح فی منی احلق فی منی، معمولا میگویند جایی که شک داری منا هست یا نیست به نحو شبهه مفهومیه یعنی مثلا ابتداء دامنه کوه نمیدانی عرفا منا هست یا منا نیست، نوعا میگویند، آقای سیستانی هم میگوید احتیاط واجب این است که بروی در آن مکان متیقن حلق کنی ذبح کنی اگر متمکن هستی، مبیت کنی. اما آقای صدر در مناسک حجش نوشته وضع خاص موضوعله خاص یعنی شبهه مفهومیه، من نمیدانم شارع که میگوید اذبح فی منی، منا وضع خاص دارد برای یک کیلومتر در یک کیلومتر یا برای دو کیلومتر در دو کیلومتر، پس نمیدانم مولی که میگوید اذبح فی منی یعنی اذبح در محدوده دو کیلومتر در دو کیلومتر یا محدوده یک کیلومتر در یک کیلومتر، انشاءالله طبق اصل برائت میگویم نگفته که حلق کن ذبح کن بیتوته کن در آن یک کیلومتر در یک کیلومتر، آن مئونه دارد، آن کلفت دارد، برائت از او جاری میکنم. با اینکه آنجا هم به مولی بگوییم مولی منا از کجا تا کجاست؟ میگوید مگر من شهردار مکه هستم؟ من چه میدانم؟ من به عنوان مقنن گفتم اذبح فی منی احلق فی منی بتْ فی منی. و لذا ما آنجا گفتیم بتْ فی منی یعنی بتْ فی ما هو مسمی منی عرفا احلق فیما هو مسمی منی عرفا.
[سؤال: ... جواب:] چرا عرف نمیتواند تشخیص بدهد؟ گیر کرده احتیاط کند. همه جا که گیر نمیکند، آنجا که گیر میکند احتیاط بکند. ... پس چه بکند مولی؟ خودش هم بیاید دستگیری بکند در جزئیات؟ برود در خانهها بگوید این ماء مشکوک ماء است آن ماء مشکوک ماء ملح است؟ این شأن مولی است؟ شأن مقنن است؟ شأن مقنن نیست.
[سؤال: ... جواب:] ملاکات که حکمت احکام هستند. اصلا ملاک ممکن است دائمی نباشد حکمت باشد. البته اختصاص به آقای صدر هم ندارد آن برائت در شبهه مفهومیه منا، آقای تبریزی هم جاری میکرد، آقای تبریزی در شبهه مفهومیه مکه قدیمه چون ایشان میگفت احرام بناء بر احتیاط واجب از مکه قدیمه باید بشود برای احراح حج ولی در منطقهای که مشکوک است مکه قدیمه است یا نیست مثل پل حجون، عیب ندارد، چرا؟ برای اینکه وقتی شارع میگفت احرم بالحج من مکة این شبهه مفهومیه است که مکه یعنی پنج کیلومتر در پنج کیلومتر یا شش کیلومتر در شش کیلومتر برائت جاری میکنیم از وجوب احرام در پنج کیلومتر در پنج کیلومتر. میگوییم وقتی مولی میگفت احرم من مکة مگر نقشه جغرافیای مکه را در ذهنش ترسیم میکرد که یک نقشه بزرگ یک نقشه کوچک؟ نه، می گفت احرم من مکة یعنی ما هو جزء مکة عرفا.
[سؤال: ... جواب:] در صعید نیست. اما اسمگذاری مناطق شاید برای شارع مهم است، ضابط میخواهد تعیین کند که در منا ذبح کن، در مشعر وقوف کن، در عرفات وقوف کن. ... اگر عرف زمان پیامبر منا را شامل صفح الجبل نمیدانست شاید به شارع میگفتیم میگفت عرف شامل او نمیداند، من هم میخواهم تابع صدق عرفی باشم در اسماء اماکن، مشکلی ندارد.
[سؤال: ... جواب:] در صعید، اجمال یک لفظ است اصلا نمیدانیم مولی وقتی گفت تیمموا صعیدا گفت تیمم کنید با خاک یا تیمم کنید بر زمین؟ اصلا نمیدانیم مولی چی مقصودش بود. نمیتواند مولی بگوید من خودم نمیدانم چی مقصودم بود. حالا یادش رفته میشود، ولی همان موقع از او میپرسیم، همان موقع حواسمان هست، گفت تیمموا صعیدا طیبا، گفتیم و ما الصعید؟ هل هو التراب او مطلق وجه الارض، میگوید اشمدرینی، چی میدانم، می گوییم همین الان گفتی، یعنی چی اشمدرینی؟ نمیشود. ... خلاف ظاهر است [که به عرف ارجاع دهد] چون صعید دو تا معنای حالا یا مشترک لفظی است یا اجمال دارد بالاخره عرفی نیست بگوییم مثل اکرم زیدا که به مولی بگوییم کدام زید، زید بن عمرو یا زید بکر، میگویم من چه میدانم، هر کی زید است، این خلاف ظاهر است، بعضی چیزها خلاف ظاهر است موضوعیت دارد قداست دارد لفظ صعید برای شارع. ... فارق این است که گاهی عرفا لفظ موضوعیت ندارد صرفا مبین مرد مولی است و عرفی نیست مولی بگوید لااعرف مرادی، ولی بعضی موارد اصلا مراد مولی مثل امساک به معروف، انفاق به معروف، اصلا انفاق به معروف یعنی انفاقا با یتعارف بین الناس ممکن است خود شارع نداند ما یتعارف بین الناس چیست. اینجا هم توضأ بالماء یعنی توضأ بما هو ماء عرفا، ممکن است مولی دقیق ندارد آب عرفی صادق است بر این مایع مشکوک یا نه.
[سؤال: ... جواب:] شما وقتی نذر میکنید من آب نمیخورم، ماء مشکوک که ملح است یا ملح نیست، میگوییم تو ملاکت نزد اینجا یا هست یا نیست، پس چرا میگویی نمیدانم این آب است یا آبنمک؟ ... قصدم این است که آب نخورم. ... اگر یکی گفت این آب است نمیخوری اگر گفت آبنمک است میخوری. اگر یکی گفت مشکوک است برائت جاری میکنی. حالا ما عرضمان این استو بارها تکرار کنم، فکر نمیکنم اگر قانع نشدید بعد از این قانع بشوید.
بنابراین اشکال ما این بود توضأ بماء، اذبح فی منی، اینها قاعده اشتغال دارد. اما یک وقت سریع نیایید بگویید ارکع هم قاعده اشتغال دارد با اینکه ابتداء به ذهن این مطلب میآید. یک نکتهای است و آن این است که ممکن است ما در ارکع برائت جاری کنیم. آن نکته چیست؟ ما فرق میگذاریم حتی در شبهه مصداقیه و میگوییم این شبهه مفهومیه را بازگشتش را بردید گفتید مرجعش به شبهه مصداقیه است، حتی در شبهه مصداقیه ما فرق میگذاریم بین حکم صرف الوجودی و حکم انحلالی. اینها با هم فرق میکند. حکم انحلالی برائت دارد.
مثلا: در همان منا، میگوید بت فی منی اذبح فی منی احلق فی منی، قاعده اشتغال میگوید باید بروی در آن مکان متیقن این اعمال را انجام بدهی اما اگر گفت لاتخرج من منی قبل زوال یوم الثانیعشر من ذی الحجة در این مکان مشکوک بیایی هیچ اشکالی ندارد چون برائت جاری میکنی از حرمت آمدن به این مکان، چون کل ما صدق علیه انه خروج من منی فلایجوز، نمیدانم هل یصدق علی هذا انه خروج من منیام لا، برائت جاری میکنم، حکم انحلالی است. مشکلی نداریم.
حالا فرق نمیکند انحلالی، انحلال حکم استقلالی باشد مثل همین مثال یا انحلال حکم ضمنی باشد. مولی گفته نظّف هذا البیت، این فرق میکند با اینکه بگوی اغتسل فی هذا البیت، بگوید اغتسل فی هذا البیت این خانه هم چه جوری است، از روستا که آمده این آقا اینجا، آن اتاق دم کوچه را برداشته یک درب برایش گذاشته و سوپری کرده او را، مغازه زده، از این طرف هم درب هست به داخل خانه، واقعا نمیدانیم عرف به این مغازه میگوید جزء البیت یا میگوید خارج البیت، شبهه مفهومیه است، بازگشت این به شبهه مصداقیه است، اما اگر گفته اغتسل فی هذا البیت طبق آن بیان ما حکم صرف الوجودی است قاعده اشتغال میگوید برو در آن مکان متیقن البیت غسل کن، اما اگر بگوید نظف هذا البیت این تنظیف البیت انحلالی است و لو به نحو وجوبهای ضمنی، نظف هذه الغرفة نظف تلک الغرفة نظف تلک الساحة نظف المطبخ نظف الحمام، همه اینها جزء بیت هستند، اما نمیدانیم نظف تلک الغرفة التی جعلت دکانا، برائت از وجوب ضمنی تنظیف آن غرفه جاری میکنیم. ما این را که مشکل نداریم. چون ما شبهه مفهومیه را برگرداندیم در این موارد به شبهه مصداقیه، در شبهه مصداقیه هم ما تفصیل میدهیم بین حکم انحلالی و حکم صرف الوجودی و در حکم انحلالی چه انحلال ضمنی چه انحلال استقلالی برائت از وجوب زاید جاری میکنیم.
اینجا هم اگر رکوع مرکب باشد از انحناء و استقرار، یعنی دو چیز را از ما مولی خواسته، ولی اگر فقط انحناء باشد، یک چیز از ما خواسته، چه اشکال دارد برائت جاری کنیم از وجوب ضمنی آن استقرار و لو در جعل شارع یک جعل بیشتر ندارد، ارکع، اما این جعل منبسط میشود به اجزاء رکوع، مثل تطهر که منسبط میشود بر اجزاء وضوء، عنوان واحد است، اگر عنوان واحد باشد این باعث بشود نتوانیم برائت جاری کنیم پس در تطهر هم نمیتوانیم برائت جاری کنیم البته مرحوم آقای روحانی در منتقی الاصول میگوید نمیتوانیم جاری کنیم چون عنوان واحد است، ولی دیگران که قبول نکردند، ما هم قبول نکردیم، گفتیم عنوان واحد است ولی عنوان، مشیر به معنون است، طهور اسم این وضوء است نمیدانیم ده جزئی است یا اسم وضوء نه جزئی است، و همین وضوء شرط نماز است، برائت جاری میکنیم از آن جزء دهم مشکوک. پس رکوع هم اگر مرکب باشد از این دو جزء مثل وضوء میشود که مرکب است از دو جزء یا چند جزء، شک که بکنیم که برائت از وجوب ضمنی آن جزء مشکوک جاری میکنیم که اینجا استقرارمّا در اثناء انحناء است.
ظاهرا این مطلب مشکل نداشته باشد ولی ما شبههای که در ذهنمان هست و مانع میشود از اینکه جازم بشویم به این برائت، این است که یک فرقی بین جزء و شرط هست؛ در جزء خیلی واضح است این بیان ما، همان مثال نظف هذا البیت، تنظیف البیت اجزاء دارد، تنظیف هذه الغرفة تنظیف تلک الغرفة تنظیف تلک الساحة، اجزاء دارد، اما اگر جزء نداشت آن عنوان عرفی، شرط مشکوک داشت، رکوع انحناء است یا هیئت حاصله از انحناء است، نمیدانیم شرط صدق رکوع بر انحناء استقرار آناما هست یا نیست، رفع الرأس هست یا نیست، نه اینکه رفع الرأس جزء رکوع است نه اینکه استقرار آناما جزء رکوع است، نخیر، شرط صدق رکوع است، اگر کسی این را بگوید جای این شبهه هست که بالاخره رکوع مصداقش انحناء است، آن استقرار آناما ممکن است شرط صدقش باشد. اینجا وجوب ضمنی که منبسط بر شرط نمیشود. این شبهه اینجا هست ولی جوابش این است: در شرط هم بالاخره حتی در شرط عرفی، تقید داخل در مسمی هست.
و لذا بعید نمیدانیم اینجا اصل برائت درست باشد و آن وقت تعارض کند با برائت از مانعیت زیاده. اینجا از جاهایی است که باید خداخدا میکردید برائت جاری نشود، چون اگر جاری بشود تعارض میکند، اگر جاری نشود قاعده اشتغال جاری میکنید بر میگردید رکوع میکنید برائت از مانعیت آن رکوع دوم میشود بلامعارض، اما اگر برائتها جاری بشود و تعارض کند به این نماز نمیتوانی اکتفاء کنی، آن وقت اگر مثل صاحب عروه اتمام نماز را هم واجب بدانی، میشوی مثل صاحب عروه که میگوید احتیاطا این نماز را علی احد الوجهین اختیار با خودت، ما طرفدار آزادی هستیم، اختیار با خودت، اگر دوست داری برو به سجده، البته یا رفع الرأس کن به عنوان رفع الرأس بعد الرکوع بعد برو به سجده، نمازت را تمام کن، اگر دوست داری راه دیگر را انتخاب کنی، برخیز و رکوع دیگر بجا بیاور، اما تا اینجا آزاد بودی، نمازت را تمام کردی به زور هم که شد باید یک نماز دیگر بخوانی، نمازت را باید اعاده کنی. پس چرا آن احد الوجهین را به گردن من گذاشتید؟ آن برای این است که اتمام نماز واجب است و راهی دیگری جز اینکه یکی از این دو راه انتخاب کنی نبود گفتیم مخیری بین احد الوجهین. اما این مجزی نیست و نمازت را باید اعاده کنی. این نتیجه تعارض برائتها است. اما اگر قاعده اشتغال جاری باشد میگوییم همین رکوع را تدارک کن، اصل برائت از مانعیت تدارک رکوع به عنوان مانعیت زیاده جاری میشود بلامعارض.
ما بعید نمیدانیم اینجا اصل برائت باشد و تعارض کند و لکن وضوح جریان اصل برائت در اینجا مثل وضوح جریان اصل برائت در مرکب از اجزاء نیست. مثل آن نظف هذا البیت که برای ما خیلی واضح است که برائت جاری است از وجوب ضمنی تنظیف آن غرفه مشکوکه، مثل آنجا نیست.
اگر بخواهید مانحنفیه برایش مثال دیگری پیدا کنید که متناسب با این ایام حج هم باشد مثل طواف است، خیلی این گیر دارد که طواف صدقش متوقف بر توالی اشواط است یا نه؟ آقای داماد میفرمود نه، صبح یک شوط بجا بیاور، برو یک ساعتی مباحثه اصول بکن، بعدش بیا یک شوط دیگر بجا بیاور، برو مباحثه فقه بکن، یک ساعت بعد برو یک شوط سوم بجا بیاور برو مباحثه فلسفه بکن، تا غروب آفتاب خلاصه این هفت شوطت را در هفت ساعت یا بیشتر بجا بیاور، من مشکل ندارم، طاف بالبیت سبعة اشواط، مثل اینکه ضرب زیدا سبع مرات، توالی شرط نیست عرفا، شرع شرط بکند او میشود شرط شرعیاو هم مشکوک باشد برائت جاری است.
علماء بزرگی که آقای خوئی هم در بحث حج طرفدار این نظر دوم هست، آقای زنجانی هم که طرفداری میکند که میگویند صدق عرفی طواف سبعة اشواط همین است که پشت سر هم بیاوری، پشت سر هم نیاوری عرف نمیگوید طاف سبعة اشواط، این مرکب صادق نیست. اختلاف است، خیلی هم مشکلات درست میکند برای حجاج در طواف، در سعی.
ما در آن بحث گفتیم بعید نیست فرمایش آقای داماد درست باشد که موالات شرط صدق عرفی طواف سبعة اشواط نیست ولی اگر شک بکنیم در صدق عرفی، چه بکنیم؟ آنجا شبیه همینجا است. آنجا هم فعل چیست؟ سبعة اشواط، نمیدانیم شرطش موالات عرفیه است یا نیست. همین بحث پیش میآید، ما طبق این بیانی که کردیم بعید نیست که برائت از شرط بودن توالی جاری کنیم و لو شرط عرفی نه شرط شرعی، یعنی بگوییم نمیدانم مولی از من خواسته شیء سختتر را عملا، هفت شوط همراه با توالی یا از من خواسته هفت شوط چه توالی باشد چه نباشد، بعید نیست برائت جاری کنیم. ولی یک مقدار جریان برائت در اینجا مشکوکتر و خفیتر است از جریان برائت در اجزاء مرکب و لو لایبعد جریان البراءة فی مثله. این محصل عرض ما هست.
[سؤال: ... جواب:] نظف بیتا امر به جامع است. ... گفته ارکع، صل چیه، صل یعنی کبّر اقرأ ارکع، در روایت هم داریم که به پیامبر گفتند ارکع، خود ارکع امر ضمنی دارد، نمیدانیم این ارکع یعنی انحن و استقر آناما؟ به عنوان شرط رکوع، یا گفتند انحن سواء استقررت ام لا. این منشأ قول به برائت است. اما این مثالی که شما میزدید نظف بیتا من بیوت اقرباءک، بقیه فامیلها آپارتماننشین هستند، معلوم است متراژ آپارتمان چقدر است، حالا یک فامیل داشتیم از روستا یک ماه پیش آمده شهر، رفته یک خانه قدیمی خریده، همان روزی هم که میخریده اصلا فرض کنید آن سازنده قبلی هم همینطور است که اتاق اول را به صورت مغازه درآورده، آنجا نه، چون امر رفته روی طبیعی نظف بیتا نه این بیت مشکوک، آنجا مقتضای قاعده اشتغال این است که اگر میخواهم انتخاب کنم برای تنظیف بیت این خانه را برای این فامیلی که از روستا آمده باید آن مکان مشکوک را که نمیدانم جزء البیت است یا دکان است و خارج البیت، باید تنظیف کنم تا احراز کنم امتثال نظف بیتا را چون آنجا امر رفته روی جامع تنظیف البیت روی خصوص این بیت خاص که نرفته.
[سؤال: ... جواب:] طواف چیست؟ طواف شرطش توالی است یا شرطش توالی نیست؟ اما جامع بیت که شرطش وجود این اتاقی که معلوم نیست مغازه است یا اتاق است که نیست، در آپارتمان مگر شما یک اتاق مشکوک داری که نمیدانی مغازه است یا اتاق است، اما در طواف هر طوافی احتمال میدهی شرطش توالی باشد، رکوع احتمال میدهی هر رکوعی شرطش توقف آناما یا رفع الرأس من الرکوع باشد. اما در نظف بیتا که قطعا در جامع بیت شرط نیست وجود آن مشکوک المغازة.
[سؤال: ... جواب:] ما که گفتیم بعید نیست برائت جاری بشود، شما میفرمایید اصلا آنجا از آن شبهههای مفهومیهای که بازگشتش به نظر ما به شبهه مصداقیه است چون نسبت مولی و عبد به آن علی حد سواء است، بازگشتش به آن نیست، در شرط توالی در طواف، مولی برایش معلوم است که توالی شرط است یا نه، حالا این باید رویش فکر کرد، شما الان نذر میکنید طواف کنید حالا دور خانه خدا نمیگوییم که مرکب شرعی است، فرض کنید دور ضریح یک امامی، دو دور طواف کنید، اشکال شرعی که ندارد، قسم میخورید طواف کنید، حرام که نیست، آنجا که شارع نگفت طُف حول هذا الضریح، خودت داری میگویی، در صدق عرفی طواف، توالی شرط است یا نه؟ به شما بگویند میگویی من فکرش را نکردم، تازه این بحث را به من میگویید من چه میدانم من همینجوری فکر کردم طواف، من فکرش را نکردم که توالی شرط است یا شرط نیست، طف شوطین، نمیدانم توالی شرط است یا نیست، من گفتم هر چه عرف بگوید طف شوطین، خودت هم نمیدانی، ما میگوییم شاید مولای مقنن هم همینجوری باشد. نه مولای عالم به غیب، فردا ما را متهم نکنید بگویید فلانی گفت خدا ممکن است نداند که شرط توالی در طواف معتبر است یا معتبر نیست، خدا بما هو خدا یعلم غیب السموات و الارض، خدا به عنوان مقنن که این خطابش متکفل باشد یا خطابش جوری باشد که ما بتوانیم به برائت رجوع کنیم، ظهور خطاب مقنن اگر این باشد که افعل ما یسمی طوافا عرفا، افعل ما یسمی رکوعا عرفا، توضأ بما یسمی ماءا عرفا، آن دیگر باید در جاهایی که حکم انحلالی نیست قاعده اشتغال جاری کرد و در جایی که حکم انحلالی است اگر مرکب است واضح است برای ما که برائت جاری است از آن وجوب ضمنی یا وجوب استقلالی مشکوک، اگر مقید است مثل رکوع که مقید است اینجا بعید نمیدانیم، لایبعد که اینجا هم برائت جاری باشد، و ان کان جریانها لایخلو من اشکال و غموض که توضیح دادیم.
بهرحال، ما هم مثل صاحب عروه با یک جور کمتر احتیاط، میگوییم: بهم بزن این نماز را، اتمام صلات دلیل ندارد بر وجوب، بر فرض هم واجب باشد قدرمتیقنش که اجماع دلیلش است جایی است که صحیح ظاهری باشد، این نماز صحیح ظاهری نیست، بهم بزن از نو نماز بخوان، بگو به گردن، میگفت هر کاری میکرد میگفت به گردن ملا، بگو به گردن آنی که گفت جایز است قطع کنی این نماز را، نماز را از نو بخوان، اکتفاء به این نماز خالی از اشکال نیست.
وارد مسأله بعد انشاءالله فردا میشویم.
و الحمد لله رب العالمین.