< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجبات سجده؛ شرطیت طهارت موضع سجده

 

بحث راجع به لزوم طهارت مسجد جبهه بود که در کلمات جمعی از بزرگان ادعای اجماع شد بر آن. مرحوم سبزواری اشکال کرد در ثبوت این اجماع و استناد کرد به کلام محقق حلی در معتبر. کلام محقق حلی در معتبر دلالت نمی‌کند بر این‌که ایشان با شرطیت طهارت در مسجد جبهه مشکل دارد، بلکه با شرطیت طهارت در سایر مواضع سجود مشکل دارد. معتبر جلد 1 صفحه 445، می‌گوید الشمس اذا جففت البول من الارض و الحصیر جازت الصلاة علیه و طهر، بعد در ادامه می‌گوید: و قیل لا یطهر و یجوز الصلاة علیها و به قال الراوندی منا و صاحب الوسیلة و هو جیّد، آخرش به این‌جا می‌رسد که می‌گوید: شیخ طوسی که استدلال کرده به روایات بر لزوم طهارت مکان نمازگزار استدلالش اشکال دارد، لان غایتها الدلالة علی جواز الصلاة علیها، ‌این روایاتی که شیخ طوسی مطرح کرده که اگر زمین نجس بود و خشک شد می‌شود روی آن نماز خواند این‌ها دلالت می‌کند بر این‌که امکان دارد و جایز است نماز بر آن حصیر بخوانیم و ما با این مشکل نداریم، این دلیل بر طهارت این حصیر نیست، نحن لانشترط طهارة موضع الصلاة بل نکتفی باشتراط طهارة موضع الجبهة، پس آنی که مرحوم محقق حلی در معتبر مطرح می‌کند و می‌گوید راوندی هم این را می‌گفت، بحث این بود که مکان نمازگزار لازم نیست پاک باشد اما این مربوط به مسجد الجبهة نیست، در ذیل عبارت دارد که موضع نماز لازم نیست پاک باشد ولی موضع جبهه باید پاک باشد. و لذا انصاف این است که تشکیک در اجماع بر شرطیت طهارت موضع جبهه وجهی ندارد. در بحوث فی شرح العروة‌الوثقی بعد از این‌که روایات دال بر شرطیت طهارت مسجد الجبهة‌ را مناقشه می‌کنند می‌گویند همین تسالم بر شرطیت طهارت کافی است که ما فتوای به شرطیت طهارت بدهیم و این بالاتر از اجماع است چه بسا این آقایان اجماع را مدرکی می‌دانند محتمل المدرک می‌دانند و قبول ندارند اما تسالم برای‌شان وثوق‌آور است.

بگذریم.

روایاتی که به آن‌ها استدلال شده بر شرطیت طهارت مسجد الجبهة یکی صحیحه حسن بن محبوب است، ‌وسائل جلد 5 صفحه 358، سألت ابالحسن علیه السلام عن الجفّ، سنگ گچ، توقد علیه العذرة و عظام الموتی، سنگ گچ را می‌پزند تا می‌شود گچ، اما چگونه می‌پزند، ممکن است هیزمش نجس باشد، عذره، ‌عظام موتی، حالا عظام موتی در غیر کلب و خنزیر که نجس نیست، ‌عظم ما لاتحله الحیاة است و نجس نیست، ولی لابد فرض شده که این عظم مشتمل بر بخشی از لحم و شحم و این‌ها هم بوده یا وقتی می‌پختند داخل در این عظم مثلا جمجه یک میته‌ای را می‌گذاشتند می‌پزد این روغن هایش می‌آمده بیرون آن‌ها نجس است، بالاخره این سنگ گچ هنگام پخته شدن نجس شده، ثم یجصص به المسجد‌ گچ آماده می‌شود می‌آیند کف مسجد را با آن گچ می‌مالند، أیسجد علیه؟ سجود بر آن جایز است؟‌ فکتب علیه السلام الیّ بخطه ان الماء و النار قد طهّراه. گفته می‌شود که ارتکاز سائل معلوم شد این بود که طهارت مسجد الجبهة لازم است و لذا می‌خواهد سؤال کند که آیا در این‌جا مشکل نجاست پیدا نمی‌کنیم تا نشود بر آن سجده کرد؟ امام هم تقریر کرد ارتکاز سائل را و تعبیر این بود که ان الماء و النار قد طهراه، نگران نباش این گچ پاک شده.

ارتکاز سائل که به نظر ما معلوم نیست بر نجاست بوده، شبهه داشته سؤال کرده، اما مهم جواب امام علیه السلام است که ظاهرش این است که جایز است سجود بر این گچ چون پاک شده، ما این را اشکال نمی‌کنیم، ‌منتها مهم در بحث این است، ما چه جور این حدیث را معنا کنیم، یعنی چه ان الماء و النار قد طهراه؟

[سؤال: ... جواب:] بحث این است که أیسجد علیه، سؤال این نیست که أیجصص به المسجد سؤل این است که به من ربطی ندارد دیگران این کار را کردند آیا بر من جایز است که سجود کنم بر این مکان در مسجد که جصش نجس بوده است. ... ثم یجصص به المسجد ظاهرش مسجد مصطلح است، چه تاثیری دارد در بحث. سؤال از جواز سجود است نه جواز تجصیص مسجد، گچ‌کاری مسجد با این گچ نجس.

آقای خوئی فرمودند ممکن است بگوییم که حالا ما هم نفهمیدیم ان الماء‌ و النار قدر طهراه یعنی چه، مهم نیست، ‌بالاخره فهمیدیم که امام طهارت موضع و مسجد جبهه را لازم دانستند.

این‌که مشکل است آدم اگر نتواند تقریب صحیحی برای این جواب داشته باشد، مدلول التزامی این متن که مفهوم نیست از حجیت می‌افتد چون کشف می‌شود یک خللی در این نقل هست و لذا ما باید این متن را تقریب کنیم، فقه الحدیثش را پیدا کنیم و الا اگر بگوییم ما نمی‌توانیم متن حدیث را توجیه کنیم ولی لازم این حدیث این است که طهارت مسجد جبهه شرط است، این فایده‌ای ندارد به نظر ما.

[سؤال: ... جواب:] ما اگر متن را نمی‌توانیم تصحیح کنیم روی موازین مدلول التزامی‌اش را چه جور اخذ کنیم؟

آقای خوئی در ادامه فرمودند من فقه الحدیثش را هم بیان می‌کنم. ایشان فرمودند وقتی این سنگ‌گچ را می‌پختند نجس شد، و یک مقدار از عذره و عظام الموتی مخلوط شد، وقتی سنگ‌گچ را می‌گذارند وسط، دورش و رویش عذره و عظام الموتی می‌گذارند آن‌ها را آتش می‌زنند تا این سنگ‌گچ پخته بشود تبدیل به گچ بشود. یک مقدار از این عذره و آن عظام الموتی بعد از خاکستر شدن مخلوط می‌شود با آن گچ، و ضمنا قبل از این‌که پخته بشود این گچ ملاقات کرده با این عذره و آن عظام الموتی و نجس شده، امام برای هر دو فکر کردند، فرمودند اما آن اجزاء عذره و عظام الموتی که با استحاله پاک شدند، النار طهّره، یعنی استحاله باعث شد که دیگر شد خاکستر، ‌استحاله شد، و پاک شد، و آنقدر هم زیاد نیست که مخلوط شده با این گچ که صدق نکند سجود بر گچ، نه، یک مقدار کمی آن جزء مستحیل از عذره و عظام الموتی در این گچ هست، و این مستهلک می‌شود در گچ، به جوری که عرفا صدق می‌کند سجود علی الجص. می‌ماند آن نجس شده گچ هنگام پختن که با ملاقات با آن عذره مع الرطوبة و یا ملاقات با آن عظام الموتی که مشتمل بر لحم و شحم بود مع الرطوبة، این سنگ‌گچ نجس شد، آن را هم نگران نباشید، وقتی که گچ را می‌دهید دست آن گچ‌کار، ‌گچ‌کار استامبولی را می‌آورد، حالا یا آب هست گچ‌ها را می‌ریزد در آن، یا گچ را می‌ریزد بعد آب می‌ریزد رویش، ‌آن باعث می‌شود گچ‌ها پاک بشود، گچ پاک می‌شود، ‌آن هم می‌شود الماء قد طهره. پس جزء عذره و جزء عظام الموتی با استحاله با آتش یعنی سوختن پاک شد و آن مقداری هم که موجود است در این‌جا مستهلک است مانع از صدق سجود علی الارض نیست. این گچ نجس هم که موقعی گچ‌کار گچ درست می‌کرد پاک شد، تمام شد و رفت، ان الماء و النار قد طهراه.

این فرمایش آقای خوئی نشان می‌دهد ایشان گچ‌کاری نکرده، همان مراحل ابتدایی تهیه گچ آب مضاف می‌شود، و اصلا آب مطلق به جمیع اجزاء گچ نجس نمی‌رسد. اگر آب به وصف اطلاق می‌رسید به اجزاء این گچ نجس، ایشان خوب بود بگویند ما انفصال غساله را لازم نمی‌دانیم، غساله غسله مطهره را پاک می‌دانیم، روشن است دیگر، هم انفصال غساله را شرط نمی‌دانند می‌گویند آب قلیلی بریزید روی زمینی که شُل هست، گلی هست، آب رد نمی‌شود همان‌جا می‌ماند، پاک می‌کند این زمین را، انفصال غساله شرط نیست، و همین غساله غسله مطهره هم پاک است، آن غسله مطهره غساله‌اش پاک است.

[سؤال: ... جواب:] هیچ فرقی نمی‌کند از نظر استدلالی، ایشان می‌گویند چه گچ را بریزید روی آب، چه آب را بریزند روی گچ.

پس ایشان می‌گویند مشکل این‌جور حل می‌شود. و کسی بگوید سجده بر گچ در این روایت تجویز شده این با ادله‌ای که می‌گوید لاتسجد الا علی الارض سازگار نیست، ایشان می‌گویند صاحب عروه این حرف‌ها را فرمود، تشکیک کرد بر جواز سجود بر گچ پخته نه سنگ‌گچ، بلکه آجر و خاک پخته، کوزه خاک پخته، ولی ما تشکیک نمی‌کنیم. پختن مگر ماهیت یک شیء را عوض می‌کند؟ شما گوشت را هم می‌پزید، دیگر لحم نیست؟ آجر، گچ، این‌ها اجزاء زمین هستند، حالا مطبوخ هستند، از صدق جزء‌ الارض خارج می‌شود؟ چرا خارج بشود؟ سجود بر این جص جایز است پس از این جهت هم به حدیث اشکال نکنید.

ایشان فرمودند این تقریب ما خوب است نه اینی که بعضی‌ها گفتند وقتی گچ را آماده کردی و کشیدی روی این زمین، خیس است، آفتاب در می‌آید خشکش می‌کند، جففته الشمس، و ما جففته الشمس فقد طهر، آقای خوئی می‌گوید این اصلا لایصدر من لبیب. چرا؟ برای این‌که کی گفته، حالا خورشید تابید بر این زمین، شاید مسجد مسقف است، اصلا فرض مگر شد که جففته الشمس. آن وقت تجفیف الشمس را تعبیر کنند به نار؟ آتش پاک کرد این را، می‌گویند چطور آتش پاک کرد می‌گوید خورشید تابید این زمین خیس بود پاک شد، با خشک شدن، به این می‌گویند النار طهرتْه؟ این درست نیست، همان توجیه ما درست است.

این تقریب دیدید درست نیست، آخه آب با ریختن گچ روی آن مضاف می‌شود بلکه یک مقدار که گذشت اصلا دیگر مایع هم نیست، می‌شود گچ شُل، یک مقدار بیشتر گچ اضافه می‌کنی می‌شود گچ سفت، آب به تمام گچ نمی‌رسد. و لذا این فرمایش ایشان درست نیست.

[سؤال: ... جواب:] فرض کرده راوی توقد علیه بالعذرة، وقودش یعنی آن هیزمش که سوزاندند این سنگ‌گچ را از عذره و عظام موتی تشکیل شده بود. ... ان الماء و النار قد طهراه، امام طبق این روایت فرمود آتش و آب این سنگ‌گچ را پاک کرد پس فرض کرده است نجس شده بود.

[سؤال: ... جواب:] اصلا آب مضاف نیست. ... یعنی شما می‌گویید گچ شُل گچ‌های نجس بعدی را که روی آن می‌ریزند پاک می‌کند. این خلاف ضرورت فقه است. محتمل نیست فقهیا که خاک نجس را بریزی در گل شل بگویی پاک شد. ... گچ شل در او گچ اضافه بریزی این چه جور می‌خواهد این گچ نجس جدید را پاک کند. آب مطهر است غیر آب که مطهر نیست، گفت الماء قد طهره نفرمود که الگچ الشُل !! طهره.

آقای سیستانی فرمودند ما توجیه دیگری داریم. خوب دقت کنید. ایشان فرمودند این کسانی که در تنور نان می‌پزند قبلا هیزم می‌گذاشتند چوب می‌گذاشتند، بعد یک مقدار آب می‌ریختند روی این چوب، زیاد آب بریزی روی آتش آتش خاموش می‌شود جلوی رسیدن اکسیژن را می‌گیرد به آتش، آتش خاموش می‌شود، ‌ادامه حیات آتش به جذب اکسیژن است، ولی اگر آب کم بریزی که مانع از اکسیژن نباشد این در شعله‌ور شدن هیزم مؤثر است، و لذا نانوایی‌ها گاهی آب می‌ریختند روی آن چوب‌ها که تازه بشود و شعله‌ورتر بشود. این وقود و عظام موتی حالت هیزم داشت، سنگ‌گچ را می‌گذاشتند وسط، ‌دورش عذره و عظام موتی می‌ریختند، بعد یک آبی می‌ریختند هم روی آن گچ چون سنگ‌گچ هم باید آب روی بریزی تا پودر بشود، آن‌هایی که از قدیم یادشان است که سنگ‌گچ یا سنگ‌آهک می‌آوردند خود بناها این‌جور می‌پختند که تبدیل بشود به پودر، خیس می‌کردند، بعد می‌گذاشتند روی آتش یا اطرافش آتش روشن می‌کردند، رویش هم ممکن بود یک مقدار چوب بگذارند، این باعث می‌شد که آب درونش داغ بشود و این حرارت بکند و اجزائش از همدیگر جدا بشود. پس یک آبی می‌ریختند هم روی آن عذره هم روی آن عظام موتی تا این حالت وقود و هیزم که دارد این شعله‌ورتر بشود، و این آب هم یک مقدار روی آن سنگ‌گچ ریخته می‌شد که آن هم پخته بشود این باعث می‌شد این سنگ‌گچ نجس بشود، را رطوبت مسریه منتقل می‌شد از آن عذره نجسه یا عظام موتایی که با آن گوشت و چربی و که کنارش بود و آن‌ها نجس بودند باعث می‌شد آن سنگ‌گچ هم نجس بشود. این سنگ‌گچ هم آب ریختند رویش تا پخته، بعد آتش این سنگ‌گچ مرطوب را می‌پزد، یکی از مطهرات طبخ بالنار است، بعضی از فقهاء قدیم فتوی دادند ایشان فرموده بعید هم نیست، حالا در عروة الوثقی احتیاط واجب کردند، ولی می‌گویند روایات هم داریم، مستفاد از روایات این است که طبخ بالنار مطهر است، طبخ بالنار شیء مرطوب، شیء مایع یا شیء‌ مرطوب، مطهر است.

[سؤال: ... جواب:] آب اگر نبود در این سنگ‌گچ فایده نداشت، باید مرطوب بشود بعد آتش بگیرند پخته بشود تا این آتش به ضمیمه مرطوب شدن این سنگ‌گچ باعث طهارت این گچ بشود.

روایاتی که هست راجع به مطهریت نار یک روایتش مرسله ابن ابی‌عمیر است که ایشان سندش را قبول دارد، آقای زنجانی هم قبول دارد، او را بخونم اول که اشکال سند نکنید به ایشان، وسائل الشیعه جلد 1 صفحه 175، محمد بن ابی‌عمیر عمن رواه عن ابی‌عبدالله علیه السلام فی عجین عجن و خبز ثم علم ان الماء کانت فیه میتة آب آوردند در نانوایی آرد را ریختند در این آب یا آب را ریختند روی آرد، خمیر درست کردند، نان پختند به خلق الله دادند آخرش نگاه کردند دیدند ته این ظرفی که آب بود یک موش مرده است، چکار کنیم؟ این نان‌ها را بخوریم نخوریم؟ قال لا بأس أکلت النار ما فیه، این عجین نجس با پخته شدن، با آتش پاک شد، نان شد دیگر.

روایت دوم، سندش ضعیف است، موسی بن عمر عن احمد بن الحسن المیثمی عن احمد بن محمد بن عبدالله بن الزبیر عن جده قال، این غیر از آن عبدالله بن زبیر است، قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن البئر یقع فیها الفأرة أو غیرها من الدواب فتموت فیعجن من ماءها أ یؤکل ذلک الخبز قال اذا اصابته النار فلا بأس بأکله.

روایت سوم وسائل جل 3 صفحه 470 یعقوب بن یزید عن الحسن بن مبارک عن ذکریا بن آدم قال سألت ابالحسن علیه السلام عن قطرة خمر او نبیذ مسکر قطرت فی قدر فیه لحم کثیر و مرق کثیر قال یهراق المرق، ‌آن آبگوشت را بریزید دور چون یک قطره خمر در او افتاده، و اللحم اغسله و کله، این حساب خمر، قلت فانه قطر فیه الدم، ‌یابن رسول الله حالا اگر خمر نبود قطره‌ای از دم افتاده بود در این آبگوشت ما، این آشپز داشت پیاز پوست می‌کند بریزد در این آبگوشت، دستش را چاقو برید یک قطره خون ریخت در این آبگوشت، قال الدم تأکله النار، ‌دم حسابش جداست، نجس کرد آبگوشت را فدای سرتان، آتش که این آبگوشت را پخت باعث شد که این آبگوشت پاک بشود.

[سؤال: ... جواب:] آن قبلی راجع به خمر بود، یک قطره خمر بریزد توی استیل‌آب آن آن استیل‌آب را باید بریزید دور، پختن هم فایده ندارد چون او خمر است. ... حالا گوشتش را بشوی و بخور، اما دم حسابش جداست، اصلا دم پاک می‌شود با آتش، نه گوشت را لازم است بشویید نه آن آبگوشت را لازم است دور بریزید بخور نوش جانت. ... آتش که آبگوشت را پخت این آبگوشت شد پاک، الدم تأکله النار انشاءالله.

سه تا روایت، یکیش هم که مرسله ابن ابی‌عمیر است، ایشان می‌فرماید این صحیحه حسن بن محبوب را هم همین‌جور توجیه می‌کنیم.

[سؤال: ... جواب:] آن محمد بن ابی‌عمیر عمن روی و یا آن عن جده که میته بود، دم نبود، قدماء قائل به مطهریت نار شدند، نه همه قدماء، جمعی از قدماء. مطلقا در غیر خمر، ‌در بقیه نجاسات قائل به مطهریت آتش شدند. یکی از آقایان کتاب نوشته به نام مطهرات در اسلام می‌گوید این علمی هم هست، ‌آتش جزء مطهرات باشد روایت داریم علمی هم هست ثابت کرده علمی هست، ‌حالا کار به او نداریم، ولی روایی‌اش این است.

به نظر می‌رسد این توجیه بدی نباشد، یعنی انصافا بهتر از توجیه آقای خوئی است، آقای خوئی که معلوم شد اصل گچ‌کاری نکرده در عمرش!!.

[سؤال: ... جواب:] آب ریختی روی آن سنگ‌گچ اگر آن خشک بود بر فرض می‌شد بپزید سنگ‌گچ خشک را که همچون چیزی هم ظاهرا نمی‌شود باید خیس کنید تا آتش آن آب داخل سنگ‌گچ را داغ کند بجوشاند تا بر اساس جوشش او این سنگ‌گچ تبدیل به پودر گچ بشود. آن آب که پختی بعد که آتش آمد این دو تا کنار هم دست به دست هم دادند این سنگ‌گچ را پاک کردند. آن عذره و عظام موتی هم اگر چیزی داخل باشد در این سنگ‌گچ آن هم فرض نشده بود حالا اگر فرض هم بشود آن‌جا فرمایش آقای خوئی را می‌گوییم که مستحیل شده و مستهلک شده، ولی لزومی ندارد اصلا همچون فرضی کنیم با تقریب آقای سیستانی. ... النار دیگر چه خصوصیتی دارد، النار برای استحاله؟ الماء باید بگوید یطهره نه طهره. فرض نکردند که بعد از این‌که گچ‌کاری کردند آب ریختند. ... متعارف وسواسی‌هایی که شلنگ دارند مثل بعضی از خانواده‌ها که تلویزیون را هم می‌شویند!! همه چیز را می‌شویند. یجصص به المسجد، اصلا فرض نشد در روایت ثم یغسل بالماء، آخه از جیب مبارک اگر پول در بیاورید باز یک چیزی، اما این چیزها را چرا در می‌آورید؟

[سؤال: ... جواب:] آن روایتی که داریم که اگر دهنی نجس بود أعلمه لمن اشتری کی یستصبح به، ‌اصلا به مشتری بگو این زیت یا این دهن نجس است تا او برود استصباح بکند.

پس با این بیان آقای سیستانی بعید نیست بتوانیم این روایت را توجیه کنیم، و لکن چه توجیه آقای سیستانی چه توجیه آقای خوئی از آن شرطیت مطلقه طهارت مسجد الجبهة استفاده نمی‌شود. جناب آقای خوئی! شما فرمودید در منهاج الصالحین صریحا فتوی دادید، اگر کسی نماز خواندن بعد از نماز فهمید مسجد جبهه‌اش نجس بوده، نمازش باطل است، این همه نماز خوانده، همه نمازها را باید اعاده و قضا کند چون سجودش بر مکان نجس بوده، چرا؟ چون شرطیت مطلقه فهمیدید از این صحیحه حسن بن محبوب حتی فی حال الجهل و النسیان، ‌وقتی شد شرط سجود که بر موضع طاهر باشد حدیث لاتعاد را هم می‌گویید جاری نمی‌شود چون اخلال به سجود شرعی کردیم. حالا کار نداریم که ما قبول نداریم که حدیث لاتعاد اخلال به سجود شرعی را نگیرد، سجود عرفی صدق کرد لاتعاد الصلاة الا من خمس شامل می‌شود ولی می‌گوییم جناب آقای خوئی بر فرض اخلال به سجود شرعی را حدیث لاتعاد نگیرد اما آیا باید یک اطلاقی داشته باشیم در دلیل شرطیت طهارت مسجد الجبهة نسبت به حال جهل و نسیان؟ خب شاید شرط ذکری است مثل طهارت ثوب که شرط ذکری است در نماز، شاید این هم شرط ذکری است. ان الماء‌ و النار قد طهراه واقعا ظهور عرفیش این است که یعنی الطهارة شرط فی مسجد الجبهة، این است؟ آن راوی می‌خواست در حال علم و عمد برود در آن مسجدی که کفش با این گچ گچ‌کاری شده بود سجده کند، ‌سؤال کرد أیسجد علیه، ‌اصلا امام هم نفرمود لا یا نعم، ‌فرمود ان الماء و النار قد طهراه، نگران نباش، این پاک شده، ‌این اطلاق دارد حتی در حال جهل و نسیان هم ما بگوییم طهارت مسجد الجبهة شرط است؟ ان الماء و النار قد طهراه، ‌ارتکاز سائل را تأیید کرد، ‌ارتکاز سائل چی بود؟‌ دلیل لبی است، ‌ارتکاز سائل شاید این بود که طهارت مسجد الجبهة شرط ذکری است.

[سؤال: ... جواب:] أیسجد علیه یعنی آیا می‌شود بر آن سجده کرد امام هم که نفرمود می‌شود یا نمی‌شود فرمود ان الماء‌ و النار قد طهراه، پاک شده است این کف مسجد، پاک شده است، اما حالا اگر نجس بود شما در حال جهل و نسیان سجده می‌کردید باطل بوده نماز شما؟ همچون چیزی ما نمی‌توانیم استفاده کنیم.

و لذا این روایت را ما قبول هم بکنیم طبق تقریب آقای سیستانی نتیجه‌اش شرطیت مطلقه مسجد الجبهة نیست، می‌دانید ثمره‌اش چیست؟ نگویید شما که حدیث لاتعاد جاری می‌کنید دیگر چرا اینقدر کَل‌کَل می‌کنید، ‌نه، حتی اگر یک سجده را سر از سجده برداشتی فهمیدی این مهرت نجس بوده، این‌جا که لاتعاد الصلاة جاری نمی‌شود. می‌گوییم اطلاق ندارد دلیل شرطیت طهارت، اصلا آخر سجده ملتفت شدی یا متذکر شدی بعد از ذکر واجب ملتفت شدی یا حتی قبل از ذکر واجب، ‌کار دیگری نمی‌توانی بکنی، مهرت نجس است، ‌به نظر ما اطلاقی در ادله شرطیت طهارت مسجد الجبهة نیست که این حالات را بگیرد، عالما عامدا سجده نکن روی این مهر نجس اما اگر سجده کردی بعد ملتفت شدی، ‌نیاز به حدیث لاتعاد هم نیست، همه جا هم که حدیث لاتعاد جاری نمی‌شود در اخلال به طهارت در یک سجده، همان موقع ملتفت بشوی یا قبل از رفع رأس حتی اگر ملتفت بشوی به نظر ما هیچ اطلاقی در دلیلش نیست.

بقیه روایات را هم ان‌شاءالله روز شنبه هفته آینده دنبال می‌کنیم.

و الحمد لله رب العالمین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo