درس خارج فقه آيتالله سیدموسی شبیریزنجانی
كتاب الخمس
1401/02/08
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از آیات مشکل قرآن که هم جنبه فقهی و هم جنبه تفسیری دارد آیه شریفه 184 بقره است: ﴿وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ﴾. اولین اشکالی که به نظر می رسد این است که کسانی که می توانند روزه بگیرند باید روزه بگیرند اما آیه گفته است باید فدیه بدهند. در تفسیر این وجه از آیه وجوهی گفته شده است:
از جمله وجوهی که گفته شده است (که اصل آن را نمی دانم از کیست اما دیدم آقا میرزا باقر کمره ای در یکی از مطالبش دارد اما قبل از ایشان حتما گفته شده) این است که یکی از الف های باب افعال [معانی باب افعال]، الف سلب است و چون ﴿يُطِيقُونَهُ﴾ از اطاقة است معنای آیه شریفه این است که ﴿و علی الذین لایطیقونه فدیة﴾ یعنی کسانی که نمی توانند روزه بگیرند باید فدیه بدهند.
اما این وجه به نظر درست نیست چون معانی ابواب قیاسی نیست بلکه سماعی است و باید علمای صرف و نحو و قدمای از مفسرین تصریح کرده باشند که اطاقة به معنای عدم توانایی است در حالی که چنین تصریحی در کلمات آنها نیست. بله اگر متخصصین سابق در ادبیات عرب مثل سیبویه و ... چنین معنایی گفته بودند و این آیه را به عنوان شاهد ذکر کرده بودند وجهی برای این بیان بود. علاوه که در حدیث رفع آمده است «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ ... وَ مَا لَا يُطِيقُونَ» و اگر اطاقة به معنای سلب باشد معنای «ما لا یطیقون»، «ما یطیقون» خواهد بود چون نفی در نفی، اثبات است و این قابل التزام نیست.
وجه دیگری که آقای خویی بیان کرده اند این است که معنای «طاق» با «اطاق» متفاوت است. «طاق» یعنی توان داشته باشد ولی «اطاق» به معنای منتهای طاقت است پس معنای آیه این است که کسانی که به منتهای طاقت شان رسیده شارع ارفاق کرده است و روزه را بر آنها الزام نکرده و فدیه بدهند. در ذهنم هست که این معنا را به لسان العرب هم نسبت داده است.
این وجه هم درست نیست و لسان العرب هم تصریح کرده است که «طاق» و «اطاق» به معنای «قدر علی الشیء» است و معلوم نیست ایشان چطور این مطلب را بیان کرده و اصلا در این مساله جای تردیدی باقی نگذاشته است تا انسان بگوید این مطلب از کتب ادب استفاده می شود. علاوه که اگر فرمایش ایشان درست باشد معنای حدیث رفع این خواهد بود که از کسانی که قدرت دارند رفع شده است چون نفی در نفی است و اگر یطیقون یعنی منتهای طاقت پس لایطیقون یعنی کسانی که تکلیف از آنها شدید و به منتهای طاقت نرسیده است رفع شده! اگر معنای ایشان درست بود باید می گفتند «رفع ما یطیقون».
وجهی که به نظر من رسیده است که البته روی آن هم خیلی اصرار ندارم این است که معنای ﴿وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ﴾ یعنی کسانی که روزه برای آنها زحمت دارد ولی این نه از این جهت که معنای اطاقة منتهای طاقت است بلکه سیاق اقتضاء می کند که آیه در مقام بیان وظیفه معذورین است، چون آیه شریفه ابتدا وجوب روزه را بیان می کند و بعد معذورین را ذکر کرده که اگر کسی مریض است یا در سفر است باید از ایام دیگر روزه بگیرد و ... بنابراین آیه در مقام بیان معذورین از روزه گرفتن است. مفاد آیه این است که معذورین دو دسته اند: یک گروه کسانی هستند که اصلا نمی توانند روزه بگیرند که نه کفاره بر آنها واجب است و نه قضاء و یک گروه کسانی هستند که می توانند در ایام دیگر روزه بگیرند مثل مریض و کسی که در سفر است باید در ایام دیگر قضاء کند. کسانی که نه در این ایام و نه در ایام دیگر توان روزه گرفتن ندارند قضاء و کفاره بر آنها واجب نیست، فدیه بر کسانی واجب است که فی الجملة توانایی روزه گرفتن دارند. پس «علی الذین یطیقونه» یعنی معذورینی که می توانند روزه بگیرند باید فدیه بدهند اما اگر توان روزه گرفتن ندارند و این عدم توانایی محدود به زمان خاصی هم نیست تا بتوانند در ایام دیگر روزه بگیرند چیزی بر آنها لازم نیست. به نظرم فتوای آقای خویی هم این است که کسی که اصلا توان روزه گرفتن ندارد چیزی بر او واجب نیست.
به نظر ما در «اطاقة» معنای سختی وجود ندارد اما چون سیاق در مقام بیان معذورین است مراد سختی است که توان روزه گرفتن با آن هست در مقابل سختی که اصلا توان روزه گرفتن نیست.
اگر آیه را این طور معنا کنیم آن اشکال مندفع است.
رابطه فاضل شربیانی و آشیخ حسن مامقانی
به نظرم ایشان در 38 قمری به عراق منتقل می شود که زمان آمیرزا محمد تقی شیرازی بوده است و تا زمانی که فوت کرده است در همان جا مانده است.
آقای حاج ابوالفضل زنجانی از آقای آمیرزا باقر نقل می کرد که آمیرزا محمد تقی حکم کرده بود در مقابل انگلیسی ها دفاع کنند و اشخاصی که کشته می شدند و بعضی ها را می آوردند که آمیرزا محمد تقی نماز می خواند، می گفت در ورثه او این حالت بود که او الان در بهشت است. که نشانه ایمانی است که به آمیرزا محمد تقی داشتند و تقوای او.
دو جا هست که بین خود دو مرجع کمال صفا بوده و بین اصحابشان کمال تضاد، یکی فاضل شربیانی و حاج آقا حسن مامقانی است که دو نفر خیلی صمیمی بوده اند و خیلی رعایت یکدیگر را می کرده اند ولی بین اصحابشان خیلی تضاد بوده است. از آمیرزا حمید شربیانی که نوه فاضل شربیانی است شنیدم که می گفت کسی از راه جبل به مکه مسافرت کرده بود و دیده بود راه خطرناکی است آمده بود به جد ما گفت که آن راه خطرناک است و جد ما رفتن به حج از آن راه را تحریم کرده بود و این مساله به نفع خیلی از اشخاصی که حمله دار بودند نبوده و لذا می روند پیش آشیخ حسن مامقانی و می گویند که آیا از راه جبل به مکه مشرف شدن حرام است؟ ایشان می گوید نه. می گویند اگر از شما استفتاء کنند می نویسید که اشکال ندارد و جایز است؟ ایشان می گوید که بله می نویسم. قلم را بر می دارد که بنویسد یکی از آن افراد می گوید که فاضل شربیانی تحریم کرده است. تا این را می گوید قلم را زمین می گذارد و می گوید حکم عوض شد الان از آن مسیر رفتن خلاف شرع است. قبل از حکم ایشان اشکال نداشت اما الان که ایشان حکم کرده است جایز نیست. و من دیدم امضای اشخاصی که بود (چاپ شده است) امضای آشیخ حسن مامقانی هم جزو آنها بود. خودشان خیلی با هم صمیمی بوده اند یعنی رعایت یکدیگر را خیلی می کرده اند.
دیگری آمیرزا محمد تقی و آسید اسماعیل صدر بوده است. بعد از فوت میرزای شیرازی مرجعیت می رود سراغ سامراء و بین اصحاب آمیرزا محمد تقی و آقای صدر خیلی اختلاف شدیدی بوده است که کدام یک از آنها مرجعند. این دو بزرگوار که می بینند بین طلبه ها اختلاف افتاده است آقای صدر همان اوایل امر از سامراء خارج می شود و به کربلا می رود و آمیرزا محمد تقی هم در اواخر به کربلا منتقل می شود چون می بینند که در آنجا منازعه هست و نمی شود کار کرد. بعد که آنها از آنجا رفع ید می کنند و به کربلا می روند مرجعیت به نجف و مرحوم آخوند و آسید محمد کاظم منتقل می شود و گرنه اول مرجعیت مال همین ها بوده است. از آقای حاج آقا رضا صدر شنیدم که مرحوم آخوند و شاید غیر آخوند را هم ذکر کرد که اول آمده بودند که آقای صدر شهریه ای برای آنها تعیین کند چون آقای صدر اول مرجعیتش قوی بوده است. آخوند ملا فتحعلی و حاجی نوری و امثال اینها اصرار داشتند که مرجعیت ... می گفته است که پنج شش نفر در درجه اول علمی هستند و آقای صدر خیلی احتیاط دارد در فتاوایش و کثیر الاحتیاط است و کسی اگر از او تقلید کند هیچ مشکلی ندارد و اصرار داشتند که از او تقلید بشود. خلاصه اول مرجعیت برای آنها بوده و بعد منتقل می شود به نجف. البته این ها هم کم و بیش داشته اند اما عمده مال نجف می شود.
خلاصه اینکه این ها از آن موقف و جایگاه اول استعفاء می دهند و نمی خواسته اند که در آن دعواها باشند.
خلاصه بین آمیرزا محمد تقی و آقای صدر کمال توافق بوده و اینکه باید حفظ یکدیگر را داشته باشند.
چیز دیگری هم عرض کنم چون این ها بزرگانند که به گردن ما حق دارند. اواخر زمان آمیرزا محمد تقی که ایشان کربلا بوده است، نجفی ها با مرحوم آسید محمد کاظم رفیق نبوده اند و آسید محمد کاظم سخت گیر بود و جهاتی داشت که خلاصه اینها با او کنار نمی آمدند. تصمیم می گیرند که آمیرزا محمد تقی را به نجف دعوت کنند و دنبال او بیافتند و مرجعیت آمیرزا محمد تقی را تقویت کنند. می آیند و نماز جماعت تشکیل می شود و تمام صحن پر می شود، یک گوشه مختصری مرحوم آسید محمد کاظم نماز می خوانده است که چند نفری هم پشت او نماز می خوانده اند و گرنه همه علمای نجف برای شرکت در نماز آمیرزا محمد تقی، نمازهایشان را تعطیل می کنند. فردا شب که همه منتظر بودند که ایشان بیاید و اگر کسی هم نشنیده بود خبر به گوشش رسیده بود و آمده بود، اطلاع پیدا می کنند که ایشان به کربلا برگشته است. چرا این طور شد؟ حدس می زنند که از ناحیه مرحوم آسید محمد کاظم مطلبی بوده است. بعد معلوم می شود که آسید محمد کاظم متوجه شده است که آنها آمده اند که او را بکوبند و او عبارتی تعبیر می کند که آمیرزا محمد تقی صلاح نمی بیند که در آنجا بماند که بعد مرجع بزرگی [تنقیص] شود و بر می گردد.
آسید محمد کاظم به افراد و طلبه ها نان می داده است و هر کدام شهریه نان داشته اند. نان بعضی ها را که در این کار دخالت داشته اند قطع می شود. یکی از آنهایی که نانش قطع شده بوده می رود پیش آمیرزا محمد تقی که ایشان نامه ای بنویسد به سید که نان او را بدهند. آمیرزا محمد تقی هم نماز صبح را حرم می خوانده و یک دوران سر داشته برای خاطر آن پا می شده و تعقیقات نماز را در کنار شط می نشسته و مشغول تعقیبات می شده است و اگر اشخاص هم می خواسته اند او را ببینند می رفته اند آنجا به او ملحق می شدند. این شخص می رود خدمت آمیرزا محمد تقی که ایشان نامه ای برای سید بنویسد. ایشان نامه ای برای سید می نویسد و سید به آن نامه بی اعتنایی می کند و بعد می آید و جریان را در همان کنار شط به آمیرزا محمد تقی می گوید و راجع به سید مقداری هتک آمیز برخورد می کند. آمیرزا محمد تقی که مقابل او بوده خودش را می چرخاند که علامت خیلی بی اعتنایی است. او می گوید مگر من چه کفری گفتم که آمیرزا محمد تقی با آن اخلاق با من این طور مشی کرد می رود ملتمس می شود که من چیزی عرض نکردم و سید نسبت به آمیرزا محمد تقی هم تندی کرده بوده و بالاخره افراد می رفته اند و سعایت می کرده اند. آمیرزا محمد تقی می گوید کسی که علم اسلام به دوشش است من و شما وظیفه داریم و باید زیر چتر او باشیم و نباید او را (تضعیف) کنیم. خلاصه با اینکه سید با او خیلی خوب نبوده اما آمیرزا محمد تقی گفته بود ما وظیفه داریم.
ملازین العابدین سلماسی
مستحبات توصلی