درس خارج فقه آیت الله شبیری
77/03/09
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه درس اين جلسه:
مراد از فيء در آيه 6 سوره حشر انفال است كه ملك امام مي باشد و از فيء در آيه 7 اراضي خراجيه است كه عامره حين الفتح باشد كه خمس آن متعلق به ارباب خمس و باقي ملك مسلمين است در حالي كه مراد از غنيمت در آية الغنيمة، غنائم جنگي منقول ميباشد، و آيه 8 سوره حشر كه للفقراء المهاجرين... دارد اين خبر براي مبتداي محذوفي است كه فضل من الله و رضوان است و مراد از فضل، دِهِش پيامبرصلي الله عليه وآله است كه به صلاحديد خود از انفال اعطاء ميكنند.
در روايت محمد بن مسلم فيءِ سوره حشر به منزله غنيمت دانسته شده كه بنابر معناي مختار يعني اراضي مفتوحه عنوه عامره، در لزوم خمس همچون غنيمت است و تمام اراضي ملك مسلمين نميشود بلكه بعد التخميس ملك مسلمين ميشود.
و تفسير مرحوم خويي از ما افاءي دوم كه به غنائم جنگي خارج از معركة القتال، تفسير كردند، نقد شده است.
موضوع: بررسی مفاد آیات و روایات اراضی انفال
مراد از فيء در دو آيه مباركه سوره حشر
«وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لاَ رِكَابٍ...»«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ...» «لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً...»[1]
مرحوم آقاي خويي آيه دوم را هم مضمون آيه غنيمت ميدانند كه اثبات خُمس براي غنائم ميكند[2] كما اينكه روايت صحيحه محمد بن مسلم نيز همين را ميفرمايند[3] و نيز آيه اوّل مربوط به فيء و انفال است كه غنائمي است كه لم يوجف عليه خيل و لا ركاب. اشكالي كه در اينجا مطرح ميشود از آيه سوم است زيرا فقراء مهاجرين نه مصرف سهم امام است و نه سهم سادات، لهذا در رساله امام صادقعليه السلام اين چنين تفسير شده كه اين ذيل مربوط به آيه اوّل است يعني ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب كه جزء انفال و متعلق به پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله است و به فقراء مهاجرين داده ميشود. هذا و لكن لا يخفي ما في هذا الربط ربط «للفقراء المهاجرين» به آيه فيء، زيرا چنين مَحملي را عرف نميپذيرد.
ففي رساله الامام الصادقعليه السلام:
«فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ «يَعْنِي يَهُودَ قُرَيْظَةَ »فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ «لِأَنَّهُمْ كَانُوا مَعَهُمْ بِالْمَدِينَةِ أَقْرَبَ مِنْ أَنْ يُوجَفَ عَلَيْهِمْ بِخَيْلٍ وَ رِكَابٍ ثُمَّ قَالَ» لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ «فَجَعَلَهَا اللَّهُ لِمَنْ هَاجَرَ مِنْ قُرَيْشٍ مَعَ النَّبِيِّ ص ... وَ أَمَّا خَيْبَرُ فَإِنَّهَا كَانَتْ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ هِيَ أَمْوَالُ الْيَهُود وَ لَكِنَّهُ أُوجِفَ عَلَيْهَا خَيْلٌ وَ رِكَابٌ وَ كَانَتْ فِيهَا حَرْبٌ فَقَسَمَهَا عَلَى قِسْمَةِ بَدْرٍ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- » ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى...«فَهَذَا سَبِيلُ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِمَّا أُوجِفَ عَلَيْهِ خَيْلٌ وَ رِكَاب»[4]
اين روايت به روشني «للفقراء المهاجرين» را مربوط به آيه اول ميداند و اين عرفي نيست و حمل بر اينكه در آيات تقديم و تأخير صورت گرفته، درست نيست مخصوصاً كه داعي براي اينگونه تحريف موجود نيست.
كلام صاحب تجديد الدوارس
ايشان ميفرمايند كه اين «للفقراء المهاجرين» خبر مقدّم است براي مبتداي مؤخري كه محذوف شده و تقدير چنين است: للفقراء المهاجرين اجرُ الصابرين اولئك هم الصادقون.[5]
نقد کلام صاحب تجدید الدوارس
ولي لا يمكن المساعدة علي هذا القول چونكه قرينهاي بر اين حذف نيست و علي فرض التسلّم كه بخواهيم اين را خبر مقدّم بگيريم، مبتداي مؤخّر مقدّر، همان فضل من الله و رضوان ميباشد كه ايشان هم طالب رضاي حقّ در آخرت بودند و همان طالب فضل دنيوي اي كه از ناحيه خداوند باشد، كه همان عطيّه پيامبرصلي الله عليه وآله است كه خودشان عنايت كنند از انفال كه در آيه اوّل مطرح كردهاند. زيرا آن فيء متعلّق به پيامبر است و بهترين مصرف براي آن، همين مهاجرين فقير ميباشند كه طالب رضاي حق و فضل الهي در دنيا از دست پيامبر ميباشند و زهي شرافت دارد اخذ عطيّه از دست پيامبرصلي الله عليه وآله[6] و اين تنافي با خلوص آنان ندارد كما لا يخفي.[7] خلافاً لتجديد الدوارس كه فرموده خلوص اقتضا ميكند سهم نداشته باشند اين توجيهي است كه به نظر ما با توجه به روايات ميتوان از آيات شريفه مطرح كرد. يعني اين ذيل را به آيه اول مربوط ميكنيم ولي نه از باب تقدير گرفتن خبري مثل كائنٌ براي مبتداي مقدم مذكور يعني «ما افاء اللّه» تا از جهت فاصله زياد اشكال شود بلكه مبتدا يعني فضل و رضوان الهي مقدّر است و ارتباط ذيل با آيه اول ارتباط حكمي است نه لفظي.
توضيح روايت محمد بن مسلم
«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْفَيْءُ وَ الْأَنْفَالُ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ لَمْ يَكُنْ فِيهَا هِرَاقَةُ الدِّمَاءِ وَ قَوْمٍ صُولِحُوا وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِيَةٍ فَهُوَ كُلُّهُ مِنَ الْفَيْءِ فَهَذَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ ص يَضَعُهُ حَيْثُ شَاءَ وَ هُوَ لِلْإِمَامِ ع بَعْدَ الرَّسُولِ ص وَ قَوْلُهُ» وَ مٰا أَفٰاءَ اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمٰا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لٰا رِكٰابٍ «قَالَ أَ لَا تَرَى هُوَ هَذَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ- » مٰا أَفٰاءَ اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرىٰ «فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْمَغْنَمِ...»[8] .
ظاهر بسيار قوي اين تعبير «بمنزلة المغنم» اين است كه موضوعاً مغنم نيست بلكه حكم مغنم را دارد.
کلام مرحوم آقای خوئی
مرحوم آقاي خويي ميفرمايند، اين بدان جهت است كه غنيمت در آيه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ...[9] ﴾ در خصوص غنيمت جنگي است و آن غنيمتي را ميگويد كه در ميدان جنگ بدست ميآيد، و غنيمت در اين آيه شريفه، غنيمت قتالي است كه در غير ميدان جنگ واقع شود يعني فرد خفي مغانم را تنزيل كرده به منزله فرد جلي آن.
نقد كلام مرحوم آقاي خويي
اين توجيه مرحوم خويي كه غنيمت را فقط به ما يغنمه المرء في معركة القتال تفسير كنيم و قسم دوم فيء در اين روايت را فرد خفي غنيمت بدانيم، نه دليل لغوي عرفي دارد و نه انصراف بلكه در مفهوم غنيمت فرقي نميكند كه در ميدان جنگ به دست آيد يا غير ميدان جنگ فلا يقبل هذا التفسير. بلكه مطابق صحيحه[10] ريّان بن صلت به مولانا امام رضاعليه السلام[11] در مقام محاجّه با علماء عامّه ـ مفاد اين آيه مباركه را غير از غنيمت ميدانند خلافاً للسيد الخويي حيث يقول بوحدة مفاد الآيتين و اينكه اختلاف به فرد خفي و جلي غنيمت است. و بيان حضرت در آن صحيحه چنين است كه علاوه بر غنيمت، خداوند براي ما سهمي نيز در فيء قائل شده و عطف كرده ما را به خودش ـ كه حضرت اشاره به همين آيه دوم فيء در سوره حشر دارند چرا كه در آيه اوّل اصلاً سِهامي نيست و عطفي نيست.
تحقیق در مفاد آيه شريفه غنيمت و فيء
مراد در آيه شريفه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ... ﴾ با توجه به روايات و فتاوي غنيمتهاي جنگي است بغير از اراضي يعني تمام اشياء منقوله غنيمت گرفته شده آن مال مقاتلين و خمس است كه به ارباب خمس تعلق ميگيرد چون متفاهم عرفي از اين آيه كه خطاب به مقاتلين است اين است كه شما تمام غنائم را براي خودتان بر نداريد بلكه آن بين شما تقسيم ميشود و اين معني ظهور در غنائم منقول دارد. امّا اراضي مفتوحه عنوه كه عامرة بوده، بلا اشكال ملك مقاتلين نميشود. بلكه ملكِ عامّه مسلمانان است يا كلاًّ كما اينكه مرحوم آقاي خويي به تبع صاحب حدائق قائلند و يا بعد التخميس و اين آيه مباركه دوّم فيء در سوره حشر اشاره به اراضي مفتوحه با قتال دارد و شاهد اين تفسير نيز دو روايتي است كه گذشت و چونكه اين چنين اراضي، موضوعاً از تحت عنوان غنيمت در آيه و اعلموا انما غنمتم... خارج است پس بدين دليل، در صحيحه محمد بن مسلم، تنزيل شده به منزله مغنم در وجوب تخميس و تقسيم بين سهام سته.
بيان اشكال در روايت صحيحه ابن مسلم
اشكال ديگري در روايت هست كه بايد آن را حل كرد. حضرت كه ميفرمايند هذا بمنزلة المغنم، اگر اشاره به تمام الاراضي دارند و ميفرمايند كه همه اراضي همچون تمام غنيمت است در وجوب تخميس، خوب اشكالي وارد نميشود و لكن آيه شريفه فيء، تمام «ما افاء» را متعلّق به ارباب خمس دانسته، و نه خصوص آن را. پس فيء در حكم نيز همچون غنيمت نشد (همچنانكه در موضوع هم غنيمت نيست) پس مراد اين روايت صحيحه چيست كه ميفرمايد بمنزلة المغنم؟ اين در صورتي است كه بگوئيم مراد از «ما افاء» تمام اراضي است. ولي اگر مراد از «ما افاء» خمس اراضي باشد يعني آنچه كه خداوند تعالي به رسول خدا ارجاع كرده است كه خمسِ اراضي ميباشد (اين تفسير از آقاي خويي است)[12] در اين صورت تنزيل اين به تمام غنيمت چه معنايي دارد؟
جواب از اين اشكال
دو جواب ميتوان ذكر كرد
الف) مراد از ما افاء تمام الاراضي است و لكن فللّه و للرسول و... همگي خبر هستند براي مبتداي مقدّر، همچنانكه در للفقراء المهاجرين... گفتيم، و مقدر در اينجا مثلاً «سهمٌ» است يعني اينها داراي سهم هستند نه اينكه هيچ سهمي نداشته باشند و اين منافاتي ندارد با اينكه از ما افاء مال اينها نباشد. ديگر مشكلي باقي نميماند بل هذا بمنزلة المغنم.
ب) مراد از «ما افاء» ما افاءي تشريعي باشد آنطور كه آقاي خويي فرمود. يعني ما اُرجع الي النبيصلي الله عليه وآله و آنچه به پيامبر ارجاع شده همان خمس است، اين بمنزله مغنمِ تشريعي است يعني ما ارجع الي النبي من سهم الغنيمة. فسهم النبي من الفيء بمنزلة سهم النبي من الغنيمة. فلا يبقي اشكال.