درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الصلوة
89/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حكم نماز ماموم در صورتي كه بداند نماز امام نقص دارد
بحث در جايي است كه ماموم بفهمد كه امام نمازش نقصي دارد، در اين صورت تكليف ماموم چيست؟
مرحوم مصنف در اينجا چهار فرع را مطرح كرده است و ما فرع اول را خوانديم،سه فرع ديگر را در اين جلسه مورد بررسي قرار ميدهيم.
فرع اول
فرع اول اين است كه اگر بعد از نما بفهميم كه امام قرائتش باطل بوده يا ركني را ترك كرده است، يا جلسهي استراحت را انجام نداده است.
«علي كلّ تقدير» نماز امام باطل بوده و ما هم بعد از فراغ از صلات بفهميم،در اينجا تكليف چيست، امام تكليف خودش را ميفهمد كه اگر به او گفته بشود، تكليف خود را متوجه ميشود، بحث در تكليف ماموم است؟
همان گونه كه قبلاً گفتيم، نماز ماموم درست است، اما به شرط اينكه ركني را اضافه نكرده باشد، چون جماعت باطل است، اضافهي ركن براي ماموم مجوزي ندارد.
اگر واقعاً ركني را اضافه نكرده باشد، نقص نماز امام مضر نيست،حتي قرائتش هم مضر نيست. چرا؟ چون بعد از نماز است.
فرع دوم
فرع دوم اين است كه اگر در اثناء نماز فهميديم، بايد تذكر بدهيم و اگر تذكر داديم و امام هم به تذكر ما عمل كرد،يعني نقصي را كه نمازش داشت، با تذكر مامومين آن نقص را برطرف كرد، اگر واقعاً آن نقص را برطرف كرد، «نور علي نور» فرض كنيد امام در حال ركوع به جاي ذكر ركوع(سبحان رّبي العظيم و بحمده) ذكر سجود (سبحان الله أعلي) را گفت، من تذكر دادم و تذكر مرا متوجه شد و به آن عمل كرد.
«علي أيّ حال» امام نقص را بر طرف كرد، اگر امام نقص را برطرف كرد،هم نماز امام درست است و هم نماز ماموم، و باز هم نماز درست است و هم جماعت.
ثمرهي بحث
ثمره اين است كه اگر ماموم روزي و روزگاري ركني را اضافه كرده باشد،نماز ماموم درست است. چرا؟ چون جماعت درست است.
آيا تنبيه بر ماموم واجب است؟
ماموم كه ميداند نماز امام نقص دارد،آيا تنبيه بر ماموم واجب است يا واجب نيست، ماموم ميبيند كه نماز امام نقص دارد،آيا تنبيه امام بر ماموم واجب است يا واجب نيست؟
از بعضي از روايات استفاده ميشود كه تنبيه بر امام واجب است و روايت عبارت است از موثقهي سماعة: «سألته عن الإمام إذا أخطأ في القرآن فلا يدري ما يقول، قال: يفتح عليه بعض من خلفه»الوسائل:ج5، الباب 7 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث 3.
كلمهي «يفتح عليه» در اين حديث كنايه از تذكر است، يعني راه تذكر را بر امام باز ميكند و امام را متوجه اشتباهش ميكند.
آيا از اين روايت استفاده مي شود تنبيه بر امام واجب است يا نه؟ از اين روايت استفاده نميشود، بلكه اينجا خصوصيت دارد، زيرا امام متحمل قرائت ماموم است و ماموم ميخواهد جماعت را ادامه بدهد فلذا در صورت اشتباه، بايد تذكر بدهد.
اما اگر اشتباه ماموم در غير اين مورد (قرائت) باشد مانند اينكه در ركوع به جاي ذكر ركوع، ذكر سجده را بگويد، در اينجا تذكر واجب نيست.
پس اگر دليل ما فقط همين روايت باشد، فقط در مورد قرائت صحيح است آنهم به شرط اينكه بخواهد قصد استمرار جماعت را داشته باشد نه قصد انفراد را، در غير اين صورت اصل عدم وجوب تنبيه است. يعني اصل برائت ميگويد تنبيه واجب نيست.
اما روايات ديگري داريم در باب جماعت كه ميگويند در صف اول جماعت عالمها، عارفها و فاضلها بنشينند.چرا؟ چون اگر روزي امام اشتباه كرد، اشتباه امام را جبران كنند.
روي المفضل بن صالح عن جابر،عن أبي جعفر عليه السلام قال: «ليكن الذين يلون الإمام منكم، أولي الأحكام منكم و النّهي(صاحبان عقل) فإن نسي الإمام أو تعايا، قوّموه» الوسائل:ج5، الباب 7 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث2.
كلمهي «تعايا» در اين حديث از ماده «عي» است و به معناي عجز است.
از اين حديث مي شود استحباب را فهميد،زيرا احدي نگفته است كه واجب است، قهراً در صف اول افراد فاضل و وارسته و عاقل و دانا باشد، استحباب را ميشود استفاده كرد.
بله! فقط تنبيه و تذكر در قرائت واجب است، آنهم در صورتي كه بخواهد جماعت را ادامه بدهد، در جهر واخفات هم تنبيه واجب است و بايد امام را تنبيه كند و به او بفهماند،مثلاً اين آية را قرائت كند: «فلا تجهر بصلاتك و لا تخافت بها و ابتغي بين ذلك سبيلاً»، امام متوجه خواهد شد.
فرع سوم
فرع سوم اين است كه تدارك ممكن نيست، فرض كنيد كه قرائت بود و الآن در ركوع رفته است، يا تذكر داديم و لي امام متنبه نشد يا تذكر داديم، ولي به حرف ما اعتنا نكرد، پس سه صورت پيدا كرد.
الف: تدارك ممكن نيست،مثل اينكه اشتباه در قرائت بود، ولي الآن در ركوع رفته است.
ب: تذكر داديم، ولي او متنبه نشد.
ج: تذكر داديم، و امام به تذكر ما اعتنا نكرد.
در دو صورت بايد اين آدم قصد فرادا كند:
1: إذا كان المنسيّ ركناً.
2: إذا كان الإشتباه في القراءة.
چون اگر ركن باشد، پس نمازش باطل است و من نميتوانم به نماز باطل امام اقتدا كنم.
اشتباهش در قرائت است و متحمل از من است، ولي الآن از عهدهي ضمان بر نميآيد.
پس در دو صورت بايد قصد فرادا كند:
الف: ترك الركن، ب: اشتباه در قرائت است و قابل جبران نيست.
فرع چهارم
فرع چهارم اين است كه «منسي» نه از قبيل ركن است و نه قرائت(إذا كان المنسيّ غير الرّكن و لا القراءة، مثلاً در حال ركوع به جاي ذكر ركوع، ذكر سجود را بخواند يا جلسهي استراحت را ترك كند.
در اينجا نماز او صحيح است، به جهت اينكه اگر بعد از صلات بفهمد، اعاده بر او واجب نيست. چرا؟ «رفع عن أمّتي تسعة،الخ» يا اينكه «لا تعاد الصلاة إلّا من خمسه»، در جايي كه غير ركن و قرائت را ترك ميكند، مرحوم سيد در اينجا ميگويد اقتدا كند و ادامه بدهد و نماز او «عنده في الواقع» صحيح است،حتي اگر من هم به جاي او بودم، نماز من هم صحيح بود، البته به عنوان ثانوي اقتدا كند،امام ميفرمايد احوط اين است كه ادامه بدهد و بعدا اعاده هم بكند.
خلاصه مسئلهي سي و چهارم
1: بعد از صلات فهمديم كه نماز امام اشكال داشت، در اين صورت نماز من(ماموم) صحيح است،منتها اگر نماز او فاقد ركن است، جماعت هم باطل است.
2: در اثناي نماز فهميديم كه نماز امام اشتباه است، به او تذكر ميدهيم.
3: در اثناء تذكر داديم، ولي او متوجه نشد، در اين صورت اگر ركن را ترك ميكند يا قرائتش اشكال دارد من بايد قصد انفراد كنم،چون اگر ركن را ترك كند، نمازش باطل است و اگر قرائت را اشتباه بخواند،از عهدهي ضمان بر نميآيد.
4: نه ركني را ترك ميكند و نه چيزي را كه به من مربوط است، بلكه به خودش مربوط است، در اينجا دو وجه وجود دارد:
الف: ادامه بدهد، ب: ادامه بدهد و بعداً هم احتياطاً اعاده كند.
المسألة السادسة و الثلاثون
إذا تبيّن للإمام بطلان صلاته من جهة ك ونه محدثاً،أو تاركاً لشرط أو جزء، ركن أو غير ذلك، فإن كان بعد الفراغ لا يجب عليه إعلام المأمومين، و إن كان في الأثناء، فالظاهر وجوبه.
مسئلهي سي و ششم در باره اين است كه هر گاه امام بعد صلات فهميد كه نمازش مشكل داشته است،آيا لازم است كه به مامومين اعلام كند و بگويد نماز من مشكل دارد و شما نماز خودتان را اعاده كنيد يا اعلام لازم نيست؟
اعلام لازم نيست، چرا؟ روايات را خوانديم كه اگر امام فهميد كه جنب است يا محدث، نماز مامومين درست است، ولي امام بايد نماز خودش را اعاده كند.
بله! از عمر نقل ميكنند كه عمر به مامومين اعلام كرد كه نماز من باطل است چون من وضو نداشتم فلذا شما نماز خودتان را از سر بخوانيد و يك چنين نسبت دروغي را به حضرت علي عليه السلام نيز دادهاند كه درست نيست و با عصمت آن حضرت سازگاري ندارد و ما آن روايات را قبول نكرديم و گفتيم اعلام لازم نيست، چرا؟ چون بعد از صلات مشمول حديث «لا تعاد» است.
بله! اگر در اثناي نماز باشد، فوراً بايد قطع كند و بعد اعلام كند و بگويد بقيهي نماز را فرادا بخوانيد و يا دست يكي از مامومين را بگيرد و به جاي خودش بنشاند.« إذا تبيّن للإمام بطلان صلاته من جهة كونه محدثاً،أو تاركاً لشرط أو جزء، ركن أو غير ذلك، فإن كان بعد الفراغ لا يجب عليه إعلام المأمومين - مگر در يك صورت كه بايد به ماموم بگويد و آن وقتي است كه ماموم ركني را اضافه كرده باشد، وقتي امام جماعت نمازش باطل است و امام هم ميداند كه اين ماموم ركني را اضافه كرده است،بايد تذكر بدهد و بگويد نمازت را از سر بخوان- و إن كان في الأثناء، فالظاهر وجوبه».
اما اينكه مرحوم سيد چرا كلمهي«فالظاهر» ميگويد، وجهش را نميدانيم و حال آنكه قطعاً بايد بگويد، به جهت اينكه ادامه دادن با اين نماز باطل تشريع است، علاوه براين، رواياتي داشتيم كه اگر امام در اثناء محدث باشد و حدثي از او سر بزند يا قبلاً بفهمد كه محدث بود،دست كسي را ميگيرد و به جاي خود مينشاند تا نماز را ادامه بدهد.
نعم لو عرض للإمام ما يمنعه من إتمام صلاته من موت،أو جنون،أو إغماء، أو صدور حدث، بل و لو تذكّر حدث سابق،جاز للمأمومين تقديم إمام آخر و إتمام الصلاة معه».
المسألة السابعة و الثلاثون
لا يجوز الإقتداء بإمام ير نفسه مجتهداً و ليس بمجتهد مع كونه عاملاً برأيه. و كذا لا يجوز الإقتداء بمقلد ليس أهلاً للتقليد إذا كان مقصرين في ذلك، بل مطلقاً علي الأحوط.
مسئلهي سي و هفتم اين است كه من پشت سر امامي اقتدا ميكنم كه خودش را مجتهد ميداند و حال آنكه مجتهد نيست، هر چند مقصر است، خيال ميكند كه مجتهد است و حال آنكه مجتهد نيست، يعني اگر پيش اهل فن ميرفت، حتماً به او ميگفتند كه شما مجتهد نيستيد، يا اينكه من پشت سر كسي نماز ميخوانم كه او از آقاي تقليد كرده كه او اهل اجتهاد و مرجعيت نيست، آيا من ميتوانم پشت سر اين دو نفر نماز بخوانم؟
مرحوم سيد ميفرمايد شما حق ندارد كه پشت سر كسي نماز بخوانيد كه خود را مجتهد ميداند و حال آنكه مجتهد نيست،يا پشت سر كسي نماز ميخواند كه از كسي تقليد مي كند كه او اهل اجتهاد و تقليد نيست،ولي مقصر باشند نه قاصر، يعني واقعاً نرفتهاند كه تحقيق كنند.
چرا ما نميتوانيم پشت سر اين دو نفر اقتدا كنيم؟
چون اگر اولي پيش اهل فن ميرفت و آنان چند مسئله از باب علم اجمالي مطرح ميكردند، معلوم ميشد كه آيا چيزي بارش هست يا بارش نيست،هم چنين دومي نرفتهاست كه از اهل تحقيق بپرسد آيا اين كسي كه من از او تقليد ميكنم، مجتهد است يا مجتهد نيست، فلذا هردو مقصر هستند،وقتي كه هردو مقصر شدند، پس ميشوند فاسق و پشت سر فاسق نميشود اقتدا كرد (صارا فاسقين)،اين در صورتي بود كه هردو مقصر باشند.
اما در جايي كه هردو قاصرند،يعني واقعاً اين آدم خيال كرده مجتهد است تحقيق هم كرده، اما مقصر هم نيست، بلكه قاصر است. يك چنين كسي كه از امامي تقليد ميكند كه به خيال اينكه او مجتهد است و حال آنكه مجتهد نيست، ولي هردو قاصرند، قاصر يعني مدارك عقلي شان ضعيف است فلذا فوراً يقين پيدا ميكند به اجتهاد خودش يا به اجتهاد رفيقش، اگر قاصر باشند، باز هم اقتدا كردن مشكل است. چرا؟ به جهت اينكه اين دو نفر كه يا خودش مجتهد نيست يا مرجع تقليدش مجتهد نيست، مسلماً اين دو نفر (كه يا مجتهد نيست يا مرجع تقليدش مجتهد نيست) در شرائط و اجزاء نماز با من كه يا مجتهد واقعي هستم يا مقلد مجتهد واقعي هستم،اختلاف است، و مع العلم الإجمالي كه اينها در شرائط و اجزاء با ما اختلاف دارند، من چطور اقتدا كنم؟!
فرض اين است كه مجتهد نيست يا مرجع تقليدش مجتهد نيست،غاية ما في الباب قاصر هستند فلذا عادلند و در محضر شان ميشود صيغهي طلاق را جاري كرد،اما نميشود به آنان اقتدا كرد. قهراً در شرائط و اجزاء نماز اختلاف پيدا ميكنند و من با وجود علم اجمالي كه اين دو نفر در اجزاء و شرائط با من اختلاف دارند، نميتوانم اقتدا كنم.
بله! مرحوم سيد فقط يك صورت را استثنا ميكند.
متن عروة
لا يجوز الإقتداء بإمام ير نفسه مجتهداً و ليس بمجتهد مع كونه عاملاً برأيه. و كذا لا يجوز الإقتداء بمقلد لمن ليس أهلاً للتقليد إذا كان مقصرين في ذلك (اين صورت اول)، بل مطلقاً علي الأحوط.(اين صورت دوم) حتي اگر قاصر هم باشند، چون علم اجمالي داريم كه اينها در اجزاء و شرائط با همديگر اختلاف دارند، با اين حال چه گونه من به آنان اقتدا كنم.
مرحوم سيد فقط يك صورت را استثنا كرده است و آن صورتي است كه هر چند طرف مجتهد نيست يا تقليد از كسي دارد كه واقعاً مجتهد نيست، ولي عمل به احتياط ميكند، يعني آراء معاصرين را در نظر ميگيرد تا با آنها اختلاف پيدا نكند. اگر واقعاً قاصرند، پس عادل هستند، و اگر چنانچه در مقام عمل، عمل به احتياط ميكنند، علاوه براينكه عادل هستند، ما ميتوانيم به آنان اقتدا هم بكنيم.
از اينجا ما ميفهميم كه چرا مرحوم مصنّف فرمود كه : «لا يجوز الإقتداء بإمام يري نفسه مجتهداً و ليس بمجتهد مع كونه عاملاً برأيه.(مع كونه عاملاً برأيه) را گفت تا صورت سوم را خارج كرده باشد، چون در صورت سوم هر چند اين «شخص» آدمي است كه خيال ميكند مجتهد است و حال آنكه مجتهد نيست يا مرجعش مجتهد نيست، ولي آن دو بزرگوار عمل به احتياط ميكنند،يعني آراء مجتهدين خود را در نظر ميگيرند و بر خلاف احتياط عمل نميكنند،قهراً اجزاء و شرائطي را كه من معتقدم، او بجاي ميآورند هر چند كه اعتقاد به و جوبش ندارد.
« و كذا لا يجوز الإقتداء بمقلد لمن ليس أهلاً للتقليد إذا كان مقصرين في ذلك (اين صورت اول)، بل مطلقاً علي الأحوط.»
«علي أيّ حال» اگر مقصر باشند،مطلقا نميشود به او اقتدا كرد، و اگر قاصر باشند و عمل به فتواي خودش بكند،باز هم نمي شود به او اقتدا كرد، ولي اگر قاصر باشند و عمل به احتياط كنند، در اين صورت اقتدا كردن اشكال ندارد.