درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا زاد
و راحله در وجوب حج مطلقا شرط است؟
مقام ثانی در باره این است که آیا راحله مطلقا شرط است ولو شخص بتواند پیاده برود و هیچ حرجی هم برای او نباشد یا راحله فقط مال کسی است که نتواند پیاده برود و الا اگر کسی میتواند پیاده برود و مشقت نباشد،حج برایش واجب است؟
روایت معاویة بن عمار قابل قبول نیست. چرا؟ کسانی که میگویند راحله شرط نیست، جایی را میگویند که بدون مشقت برود، این دو روایت میگویند راحله شرط نیست و با مشقت هم باید برود، بنابراین،کسانی که با این روایت استدلال میکند با مدعای شان تطبیق نمیکند چون مدعای آنها این است که مشقت نباشد، بالفرض جوانی است خیلی رشید که می تواند پیاده برود،اما اگر مشقت باشد کسی نگفته، زیرا قرآن می می فرماید: « ما جعل علیکم فی الدین من حرج» حتی در نماز هم چنانچه بعضی از چیز ها حرجی باشد خیلی از چیز ها ساقط است. بنابراین، اصلاً احدی بهروایت ابو حمزه بطائنی و روایت معاویة بن عمار فتوا نداده است.
1: « عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي بَصِير قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - قَالَ يَخْرُجُ وَ يَمْشِي إِنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ قُلْتُ لَا يَقْدِرُ عَلَى الْمَشْيِ قَالَ يَمْشِي وَ يَرْكَبُ قُلْتُ لَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ أَعْنِي الْمَشْيَ قَالَ يَخْدُمُ الْقَوْمَ وَ يَخْرُجُ مَعَهُمْ»[1].
این روایت علی بن أی حمزه بطائنی بود که قبلاً خواندیم و نیاز به بررسی دوباه اش نیست.
«عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ عَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ أَطَاقَ الْمَشْيَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ- وَ لَقَدْ كَانَ مَنْ حَجَّ مَعَ النَّبِيِّ ص مُشَاةً وَ لَقَدْ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِكُرَاعِ الْغَمِيمِ- فَشَكَوْا إِلَيْهِ الْجَهْدَ وَ الْعَنَاءَ فَقَالَ شُدُّوا أُزُرَكُمْ وَ اسْتَبْطِنُوا فَفَعَلُوا ذَلِكَ فَذَهَبَ عَنْهُم»[2].
قبلاً عرض کردم که أطاق به معنای قدرت نیست، بلکه به معنای پایین ترین قدرت است، یعنی در توان دارد صرف میکند و روزه میگیرد، این روایت میگوید حتی اگر با مشقت هم شد باید به حج برود و حج برایش واجب است و حال آنکه احدی بر طبق آن فتوا نداده است،.
بنابراین، این روایت، و روایت قبلی (که روایت علی بن ابی حمزه بطائنی باشد)معرض عنه است و نمیشود بر طبق آنها فتوا داد و عمل نمود.
یلاحظ علیه: بأنّ مضمون الروایة ضعیفة و معرض عنه، لظهوره فی المشی إلی الحجّ مع المشقّة بشهادة استشهاده بأصحاب الرسول حیث مرّ رسول الله ص بکراع الغمیم (منطقهای است قبل از حدیبیه) فشکو إلیه الجهد و العناء.
اشکال بر استدلال خصم
پس ادله خصم را خواندیم، استدلالی که خصم کرده است از چند جهت مردود است:
اولاً، دو روایت قبلی، یعنی روایت محمد بن مسلم و حلبی اصلاً ارتباطی به بحث ما نداشت. چرا؟ چون آنها در باره کسی است که حج برایش واجب شده و بر گردنش آمده، البته هر چند با مشقت هم شده باید برود، پس برخی از آنها اصلاً ارتباطی به بحث ما ندارد، روایت محمد بن مسلم و روایت حلبی ارتباطی به بحث ما ندارد.
بله؛ اگر یک تاجری هست و مستطیع شد، ولی عصیان کرد و به حج نرفت،بعداً ورشکست شد و همه چیز او از دست رفت،باید حج برود هر چند با مشقت هم شده باشد، پس این دو روایت اصلاً از موضوع بحث ما بیرون است چون بحث ما در باره کسی است که هنوز حج بر گردن شان مستقر نشده، اما بقیه روایات یا سند شان ضعیف است مانند روایت علی بن أبی حمزه بطائنی، و اگر سند شان هم صحیح باشد مانند روایت معاویة بن عمار، معرض عنه است، آنها میگویند اگر با مشقت هم شده باید برود کما اینکه در زمان رسول خدا کسانی بودند که پیاده میرفتند، اینها هم برای ما عمل نیست،حضرت فرمود: « فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيه »[3]
ما در علم اصول گفتیم مراد از «مجمع علیه» مشهور است نه اینکه مراد این باشد که اصلاً مخالف نداشته باشد. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه در مقابلش خبر شاذ است، معلوم میشود که «مجمع علیه» نیست چون اگر مجمع علیه بود در مقابلش شاذ نادر نبود، ما به این روایت استدلال کردیم که قول مشهور و فتوای مشهور قدما ممیز الحجة عن اللا حجة است، جزء مرجحات نیست، بلکه ممیز الحجة عن اللا حجة میباشد، بنابراین،مشهور بین همه فقها اگر هم بگویند واجب است بدون مشقت را میگویند، البته ما گفتیم اصلاً واجب نیست، ولی برخی میگویند واجب است بلا مشقة، این روایاتی که میگویند با مشقت بروند با مجمع علیه مخالفاند و مخالف مشهور لا ریب فی بطلانه» است،قهراً طرف دیگر را میگیریم.
جمع صاحب عروة
مرحوم سید این روایات را در کتاب عروة آورده و بین آنها دو جور جمع کرده است:
الف؛ یکی این است:« طرحها لمخالفتها ظاهر الکتاب» گفته صحیحه معاویة بن عمار و یا روایت علی بن أبی حمزه بطائنی با قرآن مخالف است چون قرآن میفرماید: « وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا»، استطاعت عرفی را میگوید، احدی مشقت را نگفته است.
ثانیاً؛ موافق تقیه است. چطور؟ میگویند فتوای مالک این است که حج واجب است هر چند با مشقت باشد، ایشان از دو راه جمع کرده یا گفته مخالف کتاب است یا اینکه موافق عامه است.
بیان استاد سبحانی
ولی من می گویم اصلاً نوبت به این جمع نمیرسد، اولین مرجح شهرت است، بعداً میرسد به مخالف کتاب و بعدا میرسد به مخالف عامه، چیزی که بر خلاف ما هو المشهور بین العلماء است بلکه مجمع علیه میباشد، ارزش ندارد ولذا خلاف شهرت، ممیز عن الججة عن اللا حجة است نه اینکه جزء مرجحات باشد، یعنی جزء مرجحات نیست، مرحوم سید از اول سراغ مرجحات رفته، ولی ما میگوییم قبل از مرجحات اصلاً از بیخ باطل است تا چه رسد به اینکه سراغ مرجحات برویم.
ثالثاً؛ جمع سوم ایشان این است که بر حج مندوب حمل کنیم، یعنی این روایات حج مستحب و مندوب را میگویند، این جمع هم درست نیست. چرا؟ چون روایت محمد بن مسلم و روایت حلبی حج واجب را میگفتند چون داشتند:« استقرّ علیه الحج» بعداً نرفته و باید برود، فلذا جمع سوم جناب سید با روایات تطبیق نمیکند، زیرا روایت محمد بن مسلم و روایت حلبی دارد که: «من استقرّ علیه الحج» یعنی حج بر این آدم واجب شده است. با این بیان ما روشن شد که نیازی به جمع جناب سید نیست، چون از اول خلاف مشهور است فلذا روایاتی که خلاف مشهور باشد ارزش ندارد
المقام الثالث: در مقام اول استطاعت را معنا کردیم، مقام دوم هم راجع به این مطلب بود که آیا راحله شرط است یا نه؟ مقام سوم در باره راحله در قریب است، تا کنون بحث ما در راحله در بعید بود مثل اینکه کسی از کوفه به حج مشرف بشود، اما راحله در قریب فرض کنید شخص در حدیبیه است و از حدیبیه تا مکه هم حدود دوازده فرسخ است،آیا اینها هم راحله میخواهند یا نه، البته به شرط اینکه مشقت نداشته باشد و الا اگر مشقت داشته باشد، جای بحث نیست؟ بعضی ها گفتهاند راحله شرط نیست. چرا؟ چون روایات مال بعید است نه مال قریب، ولی این فتوا بر خلاف اطلاق روایات است، چون روایاتی که الآن خواندیم استطاعت هو الزاد و الراحلة، اطلاق دارد هم بعید را میگیرد و هم قریب را، ولی بعضی از علمای ما گفتهاند در قریب راحله شرط نیست، اگر واقعاً این آدم بتواند پیاده راه برود، حج برایش واجب است.
قال العلامة فی « التذکرة» نقلاً عن العامة : إنّهم شرطوا أن یکون بینه و بین البیت مسافة القصر، فأمّا القریب الذی یمکنه المشی فلزمه المشی کالسعی إلی الجمعة، ولو لم یتمکن من المشی اشترط فی حقه وجود الحمولة لأنّه عاجز عن المشی فأشبه البعید.
اما عرفات و منا راحله نمیخواهد، راحله تا بیت است، منا و عرفات بعد از بیت است، فلذا در منا و عرفات پیاده برود به شرط اینکه مشقت نباشد.
و ربما یقال لا دلیل علی اعتبار الراحلة فی السفر إلی عرفات بعد اختصاص الآیة الشریفة و الأخبار بالسفر إلی البیت، و الاستطاعة الشرعیة معتبرة بالنسبة إلیه، و فی غیره تکفی القدرة علی حد کفایتها فی سائر الأحکام.
و علی ما ذکره فیجب علیه المشی إلی عرفات بشرط أن لا یکون مورثاً للحرج، و علی ما ذکرنا فلا یجب علیه إلا مع التمکن من الراحلة.
ثمّ إن فیما ذکره تأملاً، لأن البیت مقصود علی کل حال من غیر فرق بین المتمتع، و القارن و المفرد، و الأول یقصد البیت ابتداء، ثمّ یقصد سائر المشاعر، و الأخیران یقصدانه بعد الرجوع من الموقف، و علی کل تقدیر فالآیة غیر مختصة بالمتمتع.
بنابراین، ما گفتیم راحله لازم است، ماشیاً کافی نیست چه بعید باشد و چه قریب، حتی نسبت به عرفات و منا هم باید این آدم پول ماشین را داشته باشد.
و یمکن أن یقال: إن الموضوع فی اشتراط الراحلة و عدمه هو قطع المسافة فیما یحتاج السفر إلی الحج إلی قطع المسافة، و أما إذا کان فی غنی عن ذلک عرفاً کأن کان بیته فی مکة المکرمة، أو بینه و بین عرفات، فیمکنه المشی عادة، فلا یبعد وجوب الحج علیه و انصراف الروایات عنه.
بنابر این، راحله لازم است و ماشیاً کافی نیست چه بعید باشد و چه قریب باشد حتی نسبت به منی و عرفات هم باید پول ماشین را داشته باشد و الا اگر نسبت به آن قادر نباشد، مستطیع محسوب نمیشود.
پس ما به این نتیجه رسیدیم که باید راحله یا قیمت راحله را داشته باشد، البعید و القریب حتی کسانی که مکی هستند اما نسبت به عرفات و منی باید قدرت را داشته باشند.
المقام الرابع: فی اشتراط الزاد مطلقاً
بعضی میگویند: زاد عبارت است از خوردن، و حال آنکه این گونه نیست، یعنی تنها خوردن زاد نیست بلکه خوردن، آشامیدن و رختخواب و امثال، یعنی وسائلی که در سفر لازم است باید داشته باشد، «زاد» وسیله زندگی است نه تنها خوردن،آیا یکنفر که میخواهد حج برود، حتما باید قبلا در جیبش پول زندگی یکماه را داشته باشد، پول زندگی را داشته باشد، من غیر فرق که قریب باشد یا بعید، این نظر ماست،ولی بعضی ها میگویند: «لو کان کسوباً» بعضی ها گفتهاند اگر کسوب باشد اشکالی ندارد، کسوب صفت مشبهه است، مثلاً شخص دلاک است، سلمانی و آرایشگر است، هر کجا رفت میتواند اصلاح گری کند یا یک آدمی است که بناء است، تو راه میتواند چند روزی را بنائی کند، میگوید اگر بنائی او چند روز باشد، میگوید اگر بنائی او هر روز باشد (یوم جدید و رزق جدید) بر چنین کسی حج واجب نیست،اما اگر بنائی باشد که چنانچه یک روز بنائی کند زندگی یکماه را اداره میکند مانند پزشک،پزشکی است که اگر یک روز در منطقهای بنشیند هزنیه یکماه را در میآورد، حج بر او واجب است، پس کسوبی که هر روز کار میکند،یوم جدید و رزق جدید، چنین کسوبی مستطیع نیست.
اما اگر کسوبی باشد که درآمد یک روزش زندگی یکماه را اداره میکند، حج بر او واجب است.
نظر استاد سبحانی
ولی ما میگوییم همه اینها اشتباه است، اصلاً کسب لازم نیست، بنا شد که کسب استطاعت واجب نباشد، فرق بین واجب مشروط و واجب مطلق چیست؟ «صلّ مع الطهور،حجّ مع الاستطاعة، فرقش این است که در واجب مطلق باید آن شرط را تحصیل کنیم مثلاً باید برای نماز وضو بگیریم، صلّ مع الطهور،اما در واجب مشروط قید وجوب است،مادامی که استطاعت حاصل نشود، وجوب نیست، بنابراین،کسب واجب نیست، واجب در صورتی واجب میشود که من مستطیع باشم، چیزی که قیدش استطاعت است،دیگر کسب آن واجب نیست، فلذا فرقی نمیکند بین اینکه این آدم یکروزش یوم جدید و رزق جدید باشد یا یک پزشکی است که اگر یک روز یا دو روز در یک منطقه بماند، هزینه همه حج را در میآورد،بینهما فرق نیست.
المقام الرابع: فی اشتراط الزاد مطلقاً، أی سواء کان کسوباً أم لم یکن کسوباً
المراد من الزاد المأکول و المشروب، و سائر ما یحتاج إلیه المسافر، من الأوعیة (ظروف) التی یتوقف علیها حمل ما یحتاج إلیه المسافر بحسب حالة قوة و ضعفاً و زمانه حرّاً و برداً و شأنه شرفاً وضعة، و هذا لا شک فی اشتراطه مطلقاً.
فمن لم یتمکن من ذلک لکنه کان کسوباً قادراً علی تحصیل الزاد فی الطریق، فلا یجب و لا یکفی عن حجة الإسلام، و ذلک لأنّ الاستطاعة شرط لوجوب الحج و لا یجب تحصیلها فلو قلنا بذلک یؤول معناه إلی تحصیل الاستطاعة.
قال العلامة: لو لم یجد الزاد و وجد الراحلة و کان کسوباً یکتسب ما یکفیه و قد عزل نفقة أهله مدة ذهابه و عوده، فإن کان السفر طویلاً، لم یلزمه الحج، لما فی الجمع بین السفر و الکسب من المشقة العظیمة، و لأنه قد ینقطع عن الکسب لعارض فیؤدی إلی هلاک نفسه، و إن ان السفر قصیراً، فإن کان تکسبه فی کل قول بقدر کفایة ذلک الیوم من غیر فضل، لم یلزمه الحج لأنّه قد ینقطع عن کسبه فی أیام الحج فیتضرر.
و إن کان کسبه فی کل یوم یکفیه لأیامه، لم یلزمه الحج أیضاً، للمشقة، و لأنه غیر واجد لشرط الحج، و هو أحد و جهی الشافعیة، و الثانی: الوجوب، و به قال مالک مطلقاً[4].
و من شواذ الفتاوی قول النراقی: و لو لم یجد الزاد ولکن کان کسوباً یتمکن من الاکتساب فی الطریق لکل یوم بقدر ما یکفیه، و ظن إمکانه بجریان العادة علیه من غیر مشقة، وجب الحج، لصدق الاستطاعة[5].
ملا احمد یک فتاوای شاذی دارد، مثلاً در کتاب ارث میگوید اگر مردی بمیرد که چهار زن دارد، به هر کدام از زنان یک ثمن ارث میبرد و حال احدی از فقها چنین فتوایی نداده است، بلکه یک ثمن را بین چهار زن تقسیم میکنند.
در اینجا هم فتوای شاذ دارد و میگوید: و لو لم یجد الزاد ولکن کان کسوباً یتمکن من الاکتساب فی الطریق لکل یوم بقدر ما یکفیه، و ظن إمکانه بجریان العادة علیه من غیر مشقة، وجب الحج، لصدق الاستطاعة.
مقام ثانی در باره این است که آیا راحله مطلقا شرط است ولو شخص بتواند پیاده برود و هیچ حرجی هم برای او نباشد یا راحله فقط مال کسی است که نتواند پیاده برود و الا اگر کسی میتواند پیاده برود و مشقت نباشد،حج برایش واجب است؟
روایت معاویة بن عمار قابل قبول نیست. چرا؟ کسانی که میگویند راحله شرط نیست، جایی را میگویند که بدون مشقت برود، این دو روایت میگویند راحله شرط نیست و با مشقت هم باید برود، بنابراین،کسانی که با این روایت استدلال میکند با مدعای شان تطبیق نمیکند چون مدعای آنها این است که مشقت نباشد، بالفرض جوانی است خیلی رشید که می تواند پیاده برود،اما اگر مشقت باشد کسی نگفته، زیرا قرآن می می فرماید: « ما جعل علیکم فی الدین من حرج» حتی در نماز هم چنانچه بعضی از چیز ها حرجی باشد خیلی از چیز ها ساقط است. بنابراین، اصلاً احدی بهروایت ابو حمزه بطائنی و روایت معاویة بن عمار فتوا نداده است.
1: « عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي بَصِير قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - قَالَ يَخْرُجُ وَ يَمْشِي إِنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ قُلْتُ لَا يَقْدِرُ عَلَى الْمَشْيِ قَالَ يَمْشِي وَ يَرْكَبُ قُلْتُ لَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ أَعْنِي الْمَشْيَ قَالَ يَخْدُمُ الْقَوْمَ وَ يَخْرُجُ مَعَهُمْ»[1].
این روایت علی بن أی حمزه بطائنی بود که قبلاً خواندیم و نیاز به بررسی دوباه اش نیست.
«عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ عَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ أَطَاقَ الْمَشْيَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ- وَ لَقَدْ كَانَ مَنْ حَجَّ مَعَ النَّبِيِّ ص مُشَاةً وَ لَقَدْ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِكُرَاعِ الْغَمِيمِ- فَشَكَوْا إِلَيْهِ الْجَهْدَ وَ الْعَنَاءَ فَقَالَ شُدُّوا أُزُرَكُمْ وَ اسْتَبْطِنُوا فَفَعَلُوا ذَلِكَ فَذَهَبَ عَنْهُم»[2].
قبلاً عرض کردم که أطاق به معنای قدرت نیست، بلکه به معنای پایین ترین قدرت است، یعنی در توان دارد صرف میکند و روزه میگیرد، این روایت میگوید حتی اگر با مشقت هم شد باید به حج برود و حج برایش واجب است و حال آنکه احدی بر طبق آن فتوا نداده است،.
بنابراین، این روایت، و روایت قبلی (که روایت علی بن ابی حمزه بطائنی باشد)معرض عنه است و نمیشود بر طبق آنها فتوا داد و عمل نمود.
یلاحظ علیه: بأنّ مضمون الروایة ضعیفة و معرض عنه، لظهوره فی المشی إلی الحجّ مع المشقّة بشهادة استشهاده بأصحاب الرسول حیث مرّ رسول الله ص بکراع الغمیم (منطقهای است قبل از حدیبیه) فشکو إلیه الجهد و العناء.
اشکال بر استدلال خصم
پس ادله خصم را خواندیم، استدلالی که خصم کرده است از چند جهت مردود است:
اولاً، دو روایت قبلی، یعنی روایت محمد بن مسلم و حلبی اصلاً ارتباطی به بحث ما نداشت. چرا؟ چون آنها در باره کسی است که حج برایش واجب شده و بر گردنش آمده، البته هر چند با مشقت هم شده باید برود، پس برخی از آنها اصلاً ارتباطی به بحث ما ندارد، روایت محمد بن مسلم و روایت حلبی ارتباطی به بحث ما ندارد.
بله؛ اگر یک تاجری هست و مستطیع شد، ولی عصیان کرد و به حج نرفت،بعداً ورشکست شد و همه چیز او از دست رفت،باید حج برود هر چند با مشقت هم شده باشد، پس این دو روایت اصلاً از موضوع بحث ما بیرون است چون بحث ما در باره کسی است که هنوز حج بر گردن شان مستقر نشده، اما بقیه روایات یا سند شان ضعیف است مانند روایت علی بن أبی حمزه بطائنی، و اگر سند شان هم صحیح باشد مانند روایت معاویة بن عمار، معرض عنه است، آنها میگویند اگر با مشقت هم شده باید برود کما اینکه در زمان رسول خدا کسانی بودند که پیاده میرفتند، اینها هم برای ما عمل نیست،حضرت فرمود: « فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيه »[3]
ما در علم اصول گفتیم مراد از «مجمع علیه» مشهور است نه اینکه مراد این باشد که اصلاً مخالف نداشته باشد. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه در مقابلش خبر شاذ است، معلوم میشود که «مجمع علیه» نیست چون اگر مجمع علیه بود در مقابلش شاذ نادر نبود، ما به این روایت استدلال کردیم که قول مشهور و فتوای مشهور قدما ممیز الحجة عن اللا حجة است، جزء مرجحات نیست، بلکه ممیز الحجة عن اللا حجة میباشد، بنابراین،مشهور بین همه فقها اگر هم بگویند واجب است بدون مشقت را میگویند، البته ما گفتیم اصلاً واجب نیست، ولی برخی میگویند واجب است بلا مشقة، این روایاتی که میگویند با مشقت بروند با مجمع علیه مخالفاند و مخالف مشهور لا ریب فی بطلانه» است،قهراً طرف دیگر را میگیریم.
جمع صاحب عروة
مرحوم سید این روایات را در کتاب عروة آورده و بین آنها دو جور جمع کرده است:
الف؛ یکی این است:« طرحها لمخالفتها ظاهر الکتاب» گفته صحیحه معاویة بن عمار و یا روایت علی بن أبی حمزه بطائنی با قرآن مخالف است چون قرآن میفرماید: « وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا»، استطاعت عرفی را میگوید، احدی مشقت را نگفته است.
ثانیاً؛ موافق تقیه است. چطور؟ میگویند فتوای مالک این است که حج واجب است هر چند با مشقت باشد، ایشان از دو راه جمع کرده یا گفته مخالف کتاب است یا اینکه موافق عامه است.
بیان استاد سبحانی
ولی من می گویم اصلاً نوبت به این جمع نمیرسد، اولین مرجح شهرت است، بعداً میرسد به مخالف کتاب و بعدا میرسد به مخالف عامه، چیزی که بر خلاف ما هو المشهور بین العلماء است بلکه مجمع علیه میباشد، ارزش ندارد ولذا خلاف شهرت، ممیز عن الججة عن اللا حجة است نه اینکه جزء مرجحات باشد، یعنی جزء مرجحات نیست، مرحوم سید از اول سراغ مرجحات رفته، ولی ما میگوییم قبل از مرجحات اصلاً از بیخ باطل است تا چه رسد به اینکه سراغ مرجحات برویم.
ثالثاً؛ جمع سوم ایشان این است که بر حج مندوب حمل کنیم، یعنی این روایات حج مستحب و مندوب را میگویند، این جمع هم درست نیست. چرا؟ چون روایت محمد بن مسلم و روایت حلبی حج واجب را میگفتند چون داشتند:« استقرّ علیه الحج» بعداً نرفته و باید برود، فلذا جمع سوم جناب سید با روایات تطبیق نمیکند، زیرا روایت محمد بن مسلم و روایت حلبی دارد که: «من استقرّ علیه الحج» یعنی حج بر این آدم واجب شده است. با این بیان ما روشن شد که نیازی به جمع جناب سید نیست، چون از اول خلاف مشهور است فلذا روایاتی که خلاف مشهور باشد ارزش ندارد
المقام الثالث: در مقام اول استطاعت را معنا کردیم، مقام دوم هم راجع به این مطلب بود که آیا راحله شرط است یا نه؟ مقام سوم در باره راحله در قریب است، تا کنون بحث ما در راحله در بعید بود مثل اینکه کسی از کوفه به حج مشرف بشود، اما راحله در قریب فرض کنید شخص در حدیبیه است و از حدیبیه تا مکه هم حدود دوازده فرسخ است،آیا اینها هم راحله میخواهند یا نه، البته به شرط اینکه مشقت نداشته باشد و الا اگر مشقت داشته باشد، جای بحث نیست؟ بعضی ها گفتهاند راحله شرط نیست. چرا؟ چون روایات مال بعید است نه مال قریب، ولی این فتوا بر خلاف اطلاق روایات است، چون روایاتی که الآن خواندیم استطاعت هو الزاد و الراحلة، اطلاق دارد هم بعید را میگیرد و هم قریب را، ولی بعضی از علمای ما گفتهاند در قریب راحله شرط نیست، اگر واقعاً این آدم بتواند پیاده راه برود، حج برایش واجب است.
قال العلامة فی « التذکرة» نقلاً عن العامة : إنّهم شرطوا أن یکون بینه و بین البیت مسافة القصر، فأمّا القریب الذی یمکنه المشی فلزمه المشی کالسعی إلی الجمعة، ولو لم یتمکن من المشی اشترط فی حقه وجود الحمولة لأنّه عاجز عن المشی فأشبه البعید.
اما عرفات و منا راحله نمیخواهد، راحله تا بیت است، منا و عرفات بعد از بیت است، فلذا در منا و عرفات پیاده برود به شرط اینکه مشقت نباشد.
و ربما یقال لا دلیل علی اعتبار الراحلة فی السفر إلی عرفات بعد اختصاص الآیة الشریفة و الأخبار بالسفر إلی البیت، و الاستطاعة الشرعیة معتبرة بالنسبة إلیه، و فی غیره تکفی القدرة علی حد کفایتها فی سائر الأحکام.
و علی ما ذکره فیجب علیه المشی إلی عرفات بشرط أن لا یکون مورثاً للحرج، و علی ما ذکرنا فلا یجب علیه إلا مع التمکن من الراحلة.
ثمّ إن فیما ذکره تأملاً، لأن البیت مقصود علی کل حال من غیر فرق بین المتمتع، و القارن و المفرد، و الأول یقصد البیت ابتداء، ثمّ یقصد سائر المشاعر، و الأخیران یقصدانه بعد الرجوع من الموقف، و علی کل تقدیر فالآیة غیر مختصة بالمتمتع.
بنابراین، ما گفتیم راحله لازم است، ماشیاً کافی نیست چه بعید باشد و چه قریب، حتی نسبت به عرفات و منا هم باید این آدم پول ماشین را داشته باشد.
و یمکن أن یقال: إن الموضوع فی اشتراط الراحلة و عدمه هو قطع المسافة فیما یحتاج السفر إلی الحج إلی قطع المسافة، و أما إذا کان فی غنی عن ذلک عرفاً کأن کان بیته فی مکة المکرمة، أو بینه و بین عرفات، فیمکنه المشی عادة، فلا یبعد وجوب الحج علیه و انصراف الروایات عنه.
بنابر این، راحله لازم است و ماشیاً کافی نیست چه بعید باشد و چه قریب باشد حتی نسبت به منی و عرفات هم باید پول ماشین را داشته باشد و الا اگر نسبت به آن قادر نباشد، مستطیع محسوب نمیشود.
پس ما به این نتیجه رسیدیم که باید راحله یا قیمت راحله را داشته باشد، البعید و القریب حتی کسانی که مکی هستند اما نسبت به عرفات و منی باید قدرت را داشته باشند.
المقام الرابع: فی اشتراط الزاد مطلقاً
بعضی میگویند: زاد عبارت است از خوردن، و حال آنکه این گونه نیست، یعنی تنها خوردن زاد نیست بلکه خوردن، آشامیدن و رختخواب و امثال، یعنی وسائلی که در سفر لازم است باید داشته باشد، «زاد» وسیله زندگی است نه تنها خوردن،آیا یکنفر که میخواهد حج برود، حتما باید قبلا در جیبش پول زندگی یکماه را داشته باشد، پول زندگی را داشته باشد، من غیر فرق که قریب باشد یا بعید، این نظر ماست،ولی بعضی ها میگویند: «لو کان کسوباً» بعضی ها گفتهاند اگر کسوب باشد اشکالی ندارد، کسوب صفت مشبهه است، مثلاً شخص دلاک است، سلمانی و آرایشگر است، هر کجا رفت میتواند اصلاح گری کند یا یک آدمی است که بناء است، تو راه میتواند چند روزی را بنائی کند، میگوید اگر بنائی او چند روز باشد، میگوید اگر بنائی او هر روز باشد (یوم جدید و رزق جدید) بر چنین کسی حج واجب نیست،اما اگر بنائی باشد که چنانچه یک روز بنائی کند زندگی یکماه را اداره میکند مانند پزشک،پزشکی است که اگر یک روز در منطقهای بنشیند هزنیه یکماه را در میآورد، حج بر او واجب است، پس کسوبی که هر روز کار میکند،یوم جدید و رزق جدید، چنین کسوبی مستطیع نیست.
اما اگر کسوبی باشد که درآمد یک روزش زندگی یکماه را اداره میکند، حج بر او واجب است.
نظر استاد سبحانی
ولی ما میگوییم همه اینها اشتباه است، اصلاً کسب لازم نیست، بنا شد که کسب استطاعت واجب نباشد، فرق بین واجب مشروط و واجب مطلق چیست؟ «صلّ مع الطهور،حجّ مع الاستطاعة، فرقش این است که در واجب مطلق باید آن شرط را تحصیل کنیم مثلاً باید برای نماز وضو بگیریم، صلّ مع الطهور،اما در واجب مشروط قید وجوب است،مادامی که استطاعت حاصل نشود، وجوب نیست، بنابراین،کسب واجب نیست، واجب در صورتی واجب میشود که من مستطیع باشم، چیزی که قیدش استطاعت است،دیگر کسب آن واجب نیست، فلذا فرقی نمیکند بین اینکه این آدم یکروزش یوم جدید و رزق جدید باشد یا یک پزشکی است که اگر یک روز یا دو روز در یک منطقه بماند، هزینه همه حج را در میآورد،بینهما فرق نیست.
المقام الرابع: فی اشتراط الزاد مطلقاً، أی سواء کان کسوباً أم لم یکن کسوباً
المراد من الزاد المأکول و المشروب، و سائر ما یحتاج إلیه المسافر، من الأوعیة (ظروف) التی یتوقف علیها حمل ما یحتاج إلیه المسافر بحسب حالة قوة و ضعفاً و زمانه حرّاً و برداً و شأنه شرفاً وضعة، و هذا لا شک فی اشتراطه مطلقاً.
فمن لم یتمکن من ذلک لکنه کان کسوباً قادراً علی تحصیل الزاد فی الطریق، فلا یجب و لا یکفی عن حجة الإسلام، و ذلک لأنّ الاستطاعة شرط لوجوب الحج و لا یجب تحصیلها فلو قلنا بذلک یؤول معناه إلی تحصیل الاستطاعة.
قال العلامة: لو لم یجد الزاد و وجد الراحلة و کان کسوباً یکتسب ما یکفیه و قد عزل نفقة أهله مدة ذهابه و عوده، فإن کان السفر طویلاً، لم یلزمه الحج، لما فی الجمع بین السفر و الکسب من المشقة العظیمة، و لأنه قد ینقطع عن الکسب لعارض فیؤدی إلی هلاک نفسه، و إن ان السفر قصیراً، فإن کان تکسبه فی کل قول بقدر کفایة ذلک الیوم من غیر فضل، لم یلزمه الحج لأنّه قد ینقطع عن کسبه فی أیام الحج فیتضرر.
و إن کان کسبه فی کل یوم یکفیه لأیامه، لم یلزمه الحج أیضاً، للمشقة، و لأنه غیر واجد لشرط الحج، و هو أحد و جهی الشافعیة، و الثانی: الوجوب، و به قال مالک مطلقاً[4].
و من شواذ الفتاوی قول النراقی: و لو لم یجد الزاد ولکن کان کسوباً یتمکن من الاکتساب فی الطریق لکل یوم بقدر ما یکفیه، و ظن إمکانه بجریان العادة علیه من غیر مشقة، وجب الحج، لصدق الاستطاعة[5].
ملا احمد یک فتاوای شاذی دارد، مثلاً در کتاب ارث میگوید اگر مردی بمیرد که چهار زن دارد، به هر کدام از زنان یک ثمن ارث میبرد و حال احدی از فقها چنین فتوایی نداده است، بلکه یک ثمن را بین چهار زن تقسیم میکنند.
در اینجا هم فتوای شاذ دارد و میگوید: و لو لم یجد الزاد ولکن کان کسوباً یتمکن من الاکتساب فی الطریق لکل یوم بقدر ما یکفیه، و ظن إمکانه بجریان العادة علیه من غیر مشقة، وجب الحج، لصدق الاستطاعة.