< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1401/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسة / ضرورت وجود حاکمیت /مباحث پشتوانه‌ای قانون‌گذاری معصوم

 

مرور بر مباحث گذشته

بحث گذرایی در مباحثی که قبلاً در فقه سیاست عرض شد داشتیم که دیگر استدلال‌ها را به‌صورت تفصیلی عرض نمی‌کنیم. فقط از آن جا که مباحث بعدی مبتنی بر مباحث گذشته است، برای این‌که مروری کرده باشیم، عرض کردیم که ما، برای رسیدن به اینکه جامعه‌ی انسانی، نیاز به حکومت و حاکم دارد، به چه دلیلی تمسک می‌کنیم و به چه دلیل، این نیاز وجود دارد؟

این مسیر را عمدتاً به‌ صورت مسیر عقلی طی می‌کنیم؛ با بررسی نیازهای گوناگون انسان، ضرورت وجود جامعه را اثبات کردیم و ضرورت وجود اجتماع هم به ‌خاطر اهدافی است که بر اجتماع مترتب می‌شود؛ البته این‌ها یک سری مباحث عقلی است که پشتوانه‌ای هم دارد که به آن اشاره خواهیم کرد.

سپس، کلام به اینجا منتهی شد که هر جامعه‌ای، چنانچه بخواهد شکل بگیرد، برای برآورده شدن نیازهای گوناگون خود، به وجودِ دستگاه‌هایی نیاز دارد که این شئون را عهده‌دار شود؛ این دستگاه‌ها نیز بایستی حتماً با هم ارتباطی داشته باشند که در نظام اجتماعی، اختلال به وجود نیاید؛ چرا که این دستگاه‌ها، در واقع به نوعی، با هم مرتبط هستند. منتها یک نیروی حاکم لازم است که این ارتباط را اعمال کند. ضرورت وجود این نیروی حاکم قطعی است. پس از آن جا که اگر این نیروی حاکم نباشد که سایر دستگاه‌ها را با یکدیگر مرتبط کند، هر یک برای خودشان برنامه‌ای می‌ریزند و اختلال به وجود میاید پس باید چنین نیرویی وجود داشته باشد.

 

مباحث پشتوانه‌ای در مسئلة حاکمیت و قانون

اگر اعماق وجود انسان را درست تحلیل کنیم به این می رسیم که انسان وجودی فقیر است. این انسان، گرچه مرتبط با جهان طبیعت و انسان‌های دیگر است اما در تمام این‌ها _ که از مباحث بینشی محسوب می‌شود و مباحث اجتماعی هم به این مباحث بینشی تکیه می‌کند – صرفِ تحلیل اجتماع به‌تنهایی مورد بحث نیست؛ بلکه انسان از جهت جایگاه وجودی خویش و ارتباطی که با اشیاء دیگر دارد مورد بحث است. انسان با این لحاظ باید مورد توجه قرار گیرد.

سپس مباحث دیگری مطرح می‌شود که انسان یک موجود دارای شخصیت والای انسانی است و یک روح مجرّد دارد. این خصوصیت، با خصوصیات عالم، همگی نشان می‌دهد که این‌ موجودات، فقیر هستند؛ موجودات فقیر به غنیّ مطلق تکیه می‌کنند؛ غنیّ مطلق، حکیم است و این عالم و انسان را با حکمت خود آفریده و این حکمت، اقتضا می‌کند که انسان - که به این خصوصیت موجود می‌باشد - به آن کمال لایقش برسد؛ کمال لایق انسان، در پرتو بیان نقشه است. بیان نقشه یعنی بیان قانون؛ قانونی که انسان را به آن نتیجه‌ی مطلوبش برساند. حال این قانون از چه کسی صادر می‌شود؟ در این جا مباحثِ پشتوانة عقلی مطرح می‌شود. از این مباحث، در این بحث نباید غافل باشیم. وقتی که به مباحث تعبّدی در این بحث تکیه می‌کنیم، این مباحث تعبّدی، به همین مباحث نظری تکیه می‌کند. به این مطلب خوب دقت داشته باشید که مباحث عملی در نظام انسانی، هیچ‌گاه بدون تکیه به مباحث نظری نخواهد بود. بایدها و نبایدها که مباحث عملی است، متفرّع بر تبیین چیستی‌ها است. حال یک موقع به‌صورت خاص این ابتناء را بیان می‌کنند و یک وقت هم بعضی از مکاتب این ابتناء را به طور خاص مطرح نمی‌کنند؛ اما از مکتب ایشان معلوم می‌شود، این دیدگاهی که درباره جامعه دارد و این دیدگاهی که درباره‌ی سیاست و حاکمیت دارد به دیدگاه الحادی نسبت‌ به انسان و عالم تکیه می‌کند.

 

پرسش: آیا نسبت به حکومت می‌فرمایید و یا تمام مباحث عملی این چنین است؟

پاسخ: همه مباحث عملی این‌چنین است.

 

     مثلاً معماری و علوم طبیعی و...

آن‌ها هم با چند واسطه به این صورت است؛ بعضی از مباحث که مباحث عقلی محسوب می‌شود، واسطه‌اش کم است؛ اما مباحث حسّی که به یک سری بایدهایی تکیه می‌کند، با چند واسطه به آنجا می‌رسد؛ مثلاً به‌عنوان مثال معماری اسلامی این‌گونه است؛ چرا؟ چرا اسلام معماری را این‌طوری مطرح کرده است؟ مثلاً برج‌سازی را ممنوع کرده:

«خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَحَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِي أَيُّهَا النَّاسُ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي ثَلَاثاً فَقَامَ إِلَيْهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صُوحَانَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَتَى يَخْرُجُ الدَّجَّالُ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع اقْعُدْ فَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ كَلَامَكَ وَ عَلِمَ مَا أَرَدْتَ وَ اللَّهِ مَا الْمَسْئُولُ عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ وَ لَكِنْ لِذَلِكَ عَلَامَاتٌ وَ هَيَئَاتٌ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً كَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُكَ بِهَا قَالَ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ ع احْفَظْ فَإِنَّ عَلَامَةَ ذَلِكَ إِذَا أَمَاتَ النَّاسُ الصَّلَاةَ وَ أَضَاعُوا الْأَمَانَةَ وَ اسْتَحَلُّوا الْكَذِبَ وَ أَكَلُوا الرِّبَا وَ أَخَذُوا الرِّشَا وَ شَيَّدُوا الْبُنْيَانَ وَ بَاعُوا الدِّينَ بِالدُّنْيَا»[1]

صعصعه از امیرالمومنین سؤال کرد دجال چه زمانی خروج می‌کند؟ حضرت پاسخ داد: وقتی مردم نماز را می‌میرانند و نماز آن حقیقت را در بین مردم نداشته باشد، وقتی امانت را تضییع می‌کنند. وقتی دروغ حلال می شود، وقتی ربا و رشوه زیاد می‌شود و وقتی که ساختمان‌های بلند ساخته می‌شود. «شَیَّدُوا الْبُنْیَان‌» شاهد بحث ما این مطلب است که تشیید بنیان اتفاق می‌افتد و این تشیید بنیان یکی از علائم خروج دجال است. این مطالب همه در سیاق رفتارهای مذموم شرع است.

 

در روایت دیگر هم داریم که فرموده‌اند: «مانع هوای و نسیم به سمت خانه همسایه نشوید»:

«وَ لَا يَسْتَطِيلُ عَلَيْهِ فِي الْبِنَاءِ يَحْجُبُ عَنْهُ الرِّيحَ إِلَّا بِإِذْنِهِ.»[2]

این برای چیست؟ این برای این است که اسلام، به انسان با این دید نگاه می‌کند که همة انسان‌ها باید از تمام مواهب الهی به نوعی بهره ببرند. حال اگر یکسان هم بهره نبردند، به نوعی بهره ببرند. پس این هم به آن دیدگاهی که اسلام به انسان دارد، برمی‌گردد که برای انسان یک شخصیت خاصی قائل است که به این بُعد مادی‌ او هم بایستی با آن شأن انسانی توجه کرد. این بایدها با چند واسطه به آن مباحث نظری و به چگونه بودن‌ها برمی‌گردد.

این بحث به صورت تطفّلی بود که عرض کردیم و قطعاً در این مباحث مورد توجه قرار می‌گیرد. در همه فقه‌ها این‌چنین است. بعضی از مباحث فقه مضاف، خیلی روشن‌تر به آن بایدها تکیه می‌کند؛ مثلاً در «فقه الأخلاق» و «فقه التربیة» این‌چنین است. در خصوص سیاست، مقداری واسطه می‌خورد که قطعاً باید به آن نکات توجه داشته باشیم؛ لذا مباحث سیاسی رایج در دانشگاه‌ها، بر همین اساس مبتنی است که اگر به‌صورت قطعی و صددرصد الحادی نگوییم، یک دید الحادی به انسان می‌دهد که انسان را همین می‌دانند؛ لذا حرف‌هایی که می‌زنند بر همین مسائل مترتب می‌شود و گاهی ما غفلت می‌کنیم؛ وقتی به حرف‌های زیبای این‌ها برخورد می‌کنیم، مرعوب می‌شویم که چه حرف‌های جدیدی می‌زنند. نه درواقع به این مسئله برمی‌گردد.

غرض این است که در مسئلة حاکمیت به این مسائل، از جهت عقلی، تکیه می‌کنیم. مسلم هم نباید بگیریم و باید روشن شود. گاهی در علوم به‌صورت اصول موضوعه پذیرفته می‌شود اما گاهی خیر؛ نوعاً در همین فقه‌های مضاف یا علوم دسته دوم و سوم، آن مبانی، به‌صورت اصول موضوعه پذیرفته می‌شوند؛ اما در پشتوانه‌های این مباحث که انسان‌شناسی و جهان‌شناسی و هدف‌شناسی است، از مبانی این علوم به حساب می‌آید که منابعشان عقل و کتاب و سنت است.

 

منبع اثبات مبانی مباحث پشتوانه‌ای

مبانی با منابع فرق می‌کند؛ منابع یعنی با چه دلیلی این مطالب اثبات شده و پذیرفته می‌شود. اولین و اصلی‌ترین منبع، عقل و بعد کتاب و سنت است. در فقه مطلق، به نوعی این مسئله وجود دارد؛ اما روی آن تکیه نمی‌شود؛ بلکه به‌صورت مسلم می‌پذیرند چرا که در این جا، موضوع، دستور شرع است و روی این موضوع بحث می‌کنیم؛ به این معنا که ظواهر چه مطالبی را در موضوعات مختلف بیان می‌کنند؟ اما در فقه السیاسة و...، به طور خاص باید روی آن توجه کرد که مباحث سیاسی در متن دین به این مباحث نظری تکیه می‌کند. از این مطلب نباید غفلت نکنیم؛ که البته عده‌ای از بزرگان هم همین مطالب را بیان فرموده‌اند. منتها گاهی در بحث غفلت می‌شود که آن مبانی در این بناها آورده شود. در همه مباحث این‌ غفلت رخ می‌دهد؛ به‌عنوان مثال در علم اصول گاهی مبنایی را می‌گیرد اما در مباحث بعدی از آن مبنا غفلت می‌کند.

عمده این است که رشتة مسائل یک علم، با مبانیِ خود مرتبط باشد. اگر این مطلب خوب جا بیفتد، خیلی از مباحث، حل می‌شود؛ مثلاً در مباحث اصول، عمدة مسائل، سیره عقلاء است و چنانچه سیره عقلاء محور قرار بگیرد، بقیه امور به طور صحیح اجرا می‌شود اما گاهی می‌بینیم که شخص به دنبال دلیل عقلی یا اول دلیل شرعی می‌رود؛ این مبحث هم به همین صورت است.

 

اثبات عقلی ضرورت قانون گذاری معصوم

غرض این است که با توجه به مبانی جهان شناختی و جهان‌بینی، ضرورت مقنّنِ معصوم که هیچ نفعی نداشته باشد ثابت می‌شود؛ چرا که انسان موجودی قانونمند هم در نظام اجتماعی و هم در وجود فردی خود است؛ وقتی که ثابت شد ما یک موجود نیازمند به یک بی‌نیاز مطلق هستیم، کار حکیمانة آن بی‌نیاز مطلق، وجود فرد و وجود اجتماعی است که فرد در آن قرار دارد. هیچ یک از این‌ها بدون هدف نیست و هدف هم بدون راه نیست. راهی که او را به آن هدف برساند. این راه را چه کسی جز خودش که با حکمتش آفریده و غرضِ سودآوری نداشته است، معین کند؟ به طور طبیعی، این حالتِ نفع‌طلبی یا دفع ضرر از خود برای انسانی که با او در ارتباط نیست وجود دارد. اما مقنّن، باید آن چنان حقیقتی باشد که در بحث‌های اعتقادی ثابت شد و کسانی هم که او معین می‌کند، باید در همین ردیف باشند که اولاً از حکمت او بهره‌مند باشند و قوانینی را هم که اظهار می‌کنند با همان اهداف خالق اظهار کنند. بنابراین به جز کسانی که خود خدای متعال معیّن کرده، کسی مورد اطمینان نیست. این موارد، دلایل عقلی است که البته معجزه هم این را تأیید می‌کند که این شخص، با آن عالم ارتباط دارد؛ این کلیات، مسلم است؛ منتها جزئیات و مصداق را بر آن کلی منطبق می‌کند؛ این کلیات، مباحث عقلی است.

همین معنا که تا کنون عرض شد، در همه زمان‌ها جاری است؛ زیرا انسان، در این عالم، علاوه‌ بر این‌که آن ویژگی‌های بسیار بالا را دارد، این ویژگی‌های این عالمی را هم دارد؛ یعنی علاوه بر اینکه این روحِ متکامل، حقیقت‌جو (فطریات) و خیرخواه را دارد، به لحاظ تعلقش به بدن، این خصوصیات را هم دارد. بنابراین انسان در هر قسمتی، بدون ارتباطش با آن عالم غیب که بهره‌ای از صفات او باید داشته باشد، این خصوصیات را دارد و این خصوصیات نمی‌گذارد که راهی بدون دغدغه و بدون نقص برای انسان ارائه دهد؛ این راه‌ هم به پیاده کننده نیاز دارد.

 

مباحث تعبدی در رابطه با جزئیات حاکم

انسان در زندگانی دنیا که یک موجود مرتبط با انسان‌های دیگر است، به یک حاکمی نیاز دارد که قوانینی را که از جانب خدای متعال، برای رفع نیازهای انسان در شئون گوناگون آمده، هم در عرصة قانون‌های جزئی و هم در عرصة رفع مشاجرات و در اداره‌ی شئون گوناگون زندگی انسان پیاده ‌کند؛ چرا که رفع مشاجرات هم قوانین مناسب با خودش را می‌خواهد. بعد از بیان این مباحث، به طور خاص به سراغِ بررسی ادلّه تعبّدی رفتیم؛ در مباحث تعبدی عرض کردیم که اولاً از جهت عقلی، عقل این کلیات را درک می‌کند منتها در مورد خاصّش از راهِ شنیدن منطق، پی ببریم که این شخص ارتباط با عالم غیب دارد؛ راه دیگر هم معجزه است؛ حال در اسلام هر دو را داریم: منطقی که نازل شده که همان قرآن است، هم فی حد ذاته یک‌سری معارفی را داراست که غیر بشری است و هم خودش معجزه است؛ اگر انسان بخواهد در جمیع شئون قرآن حرکتی کند ملاحظه خواهد کرد که هر دو جهت را قرآن کریم دارد. بنابراین، آن دلیل عقلی که کلی است، جزئیاتش با این منطق اثبات می‌شود که از این طریق به آن مباحث جزئی وارد می‌شویم. قرآن کریم، در رابطه با خودِ پیامبر اکرم (ص)، آیات متعدد دارد

     ﴿وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾[3]

     ﴿النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا ۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا﴾[4]

     ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾[5]

قرآن کریم در ارتباط با بعد از حضرت نبی مکرم نیز مسئله حاکمیت و هم حکومت را مطرح می‌کند.

     ﴿یا أَیّهَا الرّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾[6]

     ﴿الْیَوْمَ یَئس الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلا تخْشوْهُمْ وَ اخْشوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْت لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَمْت عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضِیت لَکُمُ الاسلَمَ دِیناً﴾[7]

     ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾[8]

     ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَ رَسُولُهُۥ وَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوةَ وَ یُؤتُونَ ٱلزَّکَوةَ وَ هُم رکِعُونَ﴾[9]

چینش بحث تا کنون به اینجا رسید و بعضی از عناوینی که قرآن کریم در این رابطه مطرح کرده ‌است را ان‌شاءالله در جلسة آینده به صورت گذرا عرض خواهیم کرد. این عناوین در مرحله اول به مباحث نظری ما را توجه می‌دهد و در مرحلة بعد به بحث عملی توجه می‌دهد. وقتی‌که یک روش عملی را برای ما مطرح می‌کنند، پشتوانه نظری‌اش را هم در آیات دیگر بیان می‌کنند. کلام رسید به بیان گذرا ادله تعبدی بر وجود حاکمیت در نظام اسلامی؛ ان‌شاءالله این را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo