< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره بقره/تفسیر ترتیبی(بقره) /مراتب خلافت

﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[1]

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[2]

1- اهمیت مشورت با دیگران

این گفتگوی حضرت حق با فرشتگان در موضوع خلافت انسان یکی از آیات و موضوعاتی است که واقعاً آیت آفرینش است. آیت این است که انسان از این گفتمان و از این گفتگو نکته‌های مهم تربیتی را می‌تواند استفاده کند. یکی از اولین نکته‌ها این است که از این گفتگوی حضرت سبحان با فرشتگان و اعلام خلافت انسان این استفاده می‌شود که انسان بی‌نیاز از مشورت نیست و اینکه خدای سبحان با این عظمت خواست به انسان بیاموزد که باید مراقب و مواظب دیگران بود. حضرت حق را آفرینش گر و آفریدگار هستی می‌بینیم که در اینجا گفتمانی دارد با مخلوقش که هیچ قابل مقایسه با خودش نیست.

2- خیر کثیر بودن خلافت انسان

نکته معرفتی دیگر این است که حضرت حق می‌خواهند بفرمایند: قانونی در هستی و آفرینش و زندگی هست که نباید خیر کثیر را فدای شر اندک کرد. خلافت انسان خیر کثیر است. خلافت هم نوعیه است. بهتر این است که از آنِ همه انسان‌ها است چه معصوم و چه غیر معصوم با درجاتی که هست. حضرت حق می‌خواهند بفرمایند که گرچه شاید بعضی از این سلسله انسان‌ها که انسان نما هستند، افساد و سفک دما دارند، شر اندک است و خیر کثیر این است که این انسان برگزیده است.

3- جواز نقد دیگران

مطلب دیگر این است که حضرت حقی که پروردگار است و خودشان فرمودند ﴿و اذ قال ربّک﴾ و آفریدگار است ﴿هو الذی خلق لکم﴾، در عین حال می‌بینیم در باره پرستش انسان و عظمت انسان و سوال و جواب‌هایی که احیاناً شاید بوی اعتراض بیاید گرچه استفهامی است نه اعتراضی اجازه گفتگو دادند. این مطلب اخلاقی و معرفتی و سیر و سلوکی را استفاده می‌کنیم که بحث نقد را استفاده کنیم. مسیر نقد باز است. وقتی به فرشتگان اجازه می‌دهند و خودشان جواب می‌دهند نسبت به دیگران قطعا مجاز است.

4- پنهان بودن اسرار آفرینش

مطلب معرفتی دیگر که قابل طرح است این است که مراتب هستی و مراتب مخلوق و انواع و اقسام مخلوق از این کریمه قابل استفاده است. اینکه صفت علمی با توجه به مراتب و مراحل موجودات است. اینکه ممکن است بعضی از حکمت‌های آفریدگاری و پروردگاری که در آفریده نمایان است، برای برخی موجودات انگیزه آفرینش مشخص نباشد؛ حتی خود انسان الا ما شذ و ندر. ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا﴾[3] . انسان نباید آرزو داشته باشد به تمام اسرار آفرینش آگاهی داشته باشد این جزو محالات است. نمی‌شود به آن رسید. قانون آفرینش این است که اسرار آن ناپیدا باشد.

5- لزوم خضوع و خشوع در مقابل حضرت حق

مطلب دیگر که خیلی قابل اهمیت است این است که حضرت حق می‌خواهند بفرمایند شما وقتی به معارف می‌رسید که خاضع و خاشع در مقابل حق باشید. چون و چرا انسان را از قضا و قدر الهی و رضای الهی دور می‌کند چه رسد به مقام تسلیم.

آخر آیه که می‌فرماید ﴿انی اعلم ما لا تعلمون﴾ دلیل این است که این علم فقط در احاطه حضرت حق است. کسی جز حضرت حق این مقوله علمی را ندارد.

6- تشخیص طریقه برخورد با معاند و معاون

نکته مهم دیگر که قابل استفاده است از سیاق و روال آیه و این گفتگوی حضرت حق با فرشته‌ها و صحبت‌های حضرت حق این است که، در این آیه کریمه روال و سیاق و چگونگی برخورد انسان را با معاند و با معاون مشخص کرده است. یعنی هم کسی که می‌خواهد در مسیر انسان کمک‌کار انسان باشد و هم کسی که می‌خواهد محاجّه کند. شما از محاجه کافرانی که قبلا صحبتش شد هیچ نگرانی نداشته باشید. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[4] .

7- هر چقدر انسان افضل باشد، سؤال از او بیشتر است

مطلب دیگر در اینجا این است که انسان هرچه افضل و اشرف باشد باز هم از حیطه سؤال دیگران خارج نیست. هرچه کمالش بیشتر شود سؤال دیگران نسبت به او افزایش می‌یابد نه کاهش. حضرت حق می‌خواهند بفرمایند موجودی بالاتر از انسان نداریم ولی در عین حال مورد سؤال فرشتگان واقع می‌شود. هر موجودی که به کمال برسد مورد سؤال و پرسش واقع می‌شود.

8- اشتراک در لفظ و تفاوت معنوی آموزش در مورد انسان و حضرت حق

نکته دیگر این که آموزشی که در اصطلاح حضرت حق مطرح است با آموزشی که انسان دارد، اشتراک لفظی دارند. هر یک مختص به خودشان هستند. نکته خیلی مهمی است. به عبارت بهتر آموزش در اصطلاح انسان فرع بر آفرینش او، و فرع بر این است که استعداد آموزش داشته باشد تا تعلیم و تعلّم صورت گیرد. در علوم اکتسابی یک گونه تعلیم و تعلّم دارد و در علوم غیر اکتسابی گونه دیگری است. آموزش حضرت حق بعد از تعلیم قرآن و خلقت است. ﴿الرَّحْمَنُ،عَلَّمَ الْقُرْآنَ،خَلَقَ الْإِنسَانَ،عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[5] .

مدرسه، دانشگاه، حوزه، معلم، زمینه و دانش آموز باید باشد تا تعلّم صورت گیرد. ولی در تعلیم الهی اصلاً مسبوق به این امور نیست. تنها چیزی که مسبوقیت دارد تقدم اسماء و صفات و تعلیم قرآن است. تعلیم اسما به حضرت آدم تعلیم الهی است. این معنای علم لدنی است. زمینه را برای آیه بعدی فراهم می‌کنیم. این علم اکتسابی نیست. علم اکتسابی بستر غیر اکتسابی است ولی با هم متفاوت است. تعلیم در محضر اولیای الهی متفاوت در آکادمی و مجامع حوزوی و دانشگاهی است. این علم مشترک لفظی است. یک لفظ است برای دو معنا. هر دو علم و تعلیم و معلم است ولی تفاوت دارد. معلم بودن حضرت حق هم متفاوت با سایر معلم‌ها است. اولین تعلیم، تعلیم حضرت حق است. هیچ تعلیمی با آن قابل مقایسه نیست. ظهور اسمای الهی به تعلیم خود حضرت حق است. معلم اوست. متعلم هم اولیای او هستند. از این کریمه کاملا قابل استفاده است. اینجا است که ﴿انی اعلم ما لا تعلمون﴾ اشاره به همین علم دارد. علمی که در اختیار حضرت حق است، دیگران از آن اطلاعی ندارند.

9- استفهام در آیه ادلالی است نه راهنمایی

یک وجه دیگری هم شاید بعد از آن وجوهی که گفتیم باشد. سؤال فرشته‌ها گفتیم استفهامی است نه اعتراضی. شاید بشود گفت سؤال اینها سؤالی باشد که به تعبیری ادلالی است. مدلّا علیک. اینکه دلیل بیاورد نیست. این از ادلال است نه از دلّ یدلّ. یعنی وزن مشترک بین دلالت و ادلال است. صبحت راهنمایی نیست صحبت ادلال است. می‌شود این حرف را زد که اینها چون موجودات مقربی بودند و مقام قرب داشتند و اطاعت محض هیچ گونه تخلفی نداشتند، وقتی گوشه علمی داده شد و اجازه رفت و آمد آنها به زمین و اطلاع از مخلوقات دیگر به آنها داده شد، جرأت این سؤال را پیدا کردند. این سؤالشان ادلالی است. ناز کردن و غمزه کردن است. در روایات داریم مدلّا علیک[6] . مدلّا علیک یعنی ناز می‌کند. در یک مقامی قرار گرفته است که آن مقامش هم باعث فخر اوست و هم باعث تعلق او. ادلال فخری تعلقی است؛ هم افتخار است و هم افتخارش به دوستش است نه اینکه باعث عُجب شود. ﴿انی اعلم ما لا تعلمون﴾ نیز از همین جهت است.

10- خلافت در آیه خصوصیت ندارد

خلافت دارای مراحل است و مراتب مختلفی است و خلافت در این کریمه با خلافت در آیه ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾[7] متفاوت است. آن جا خصوصیت است ولی اینجا نیست. آغازش در زمین است. اینکه این زمین کجاست بحثی است. روایاتی داریم که زمین مکه است. ﴿وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا﴾[8] . مسأله دحو الارض که زمین مبسوط شد از مکه مکرمه مؤید این جهت است[9] . این زمین، مکه است و جعل خلافت در مکه صورت گرفته است. منافاتی ندارد که قبل از خلقت آدم فرشته‌ها بودند به یقین قبل آدم بودند. در زمین هم موجودات دیگر هم بودند. فرشته‌ها که به زمین آمدند اول درگیر با موجودات دیگر شدند بعد که جعل خلیفه شد با آن سابقه قبلی گفتند ما تسبیح و تقدیس می‌گوییم و این سؤال را کردند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo