< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ترتیبی (سوره بقره)/سوره بقره(آیه 31-32) /مراتب علم به اسماء و خلافت الهی

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾

﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾[1]

1- موضوع عرضه در آیه چیست؟

عرض شد، اسماء تعلیم داده شد به آدم علیه السلام، و عرضه شد بر فرشته‌ها. فرق تعلیم و عرضه را عرض کردیم. نسبت به جناب آدم تعلیم است و نسبت به فرشته‌ها سؤال از انباء است. انباء، خبری است که مهم است و جا به جا می‌شود. تفاوت در این است که به حضرت آدم علیه السلام، همه ی اسماء تعلیم داده شده است. در روایتی از امام صادق علیه السلام این طور آمده است که فرمودند: إن الله تبارك و تعالى علم آدم أسماء حجج الله كلها، ثم عرضهم وهم أرواح على الملائكة فقال:« انبئوني بأسماء هؤلاء إن كنتم صادقين»[2] . طبق این روایت، اسماء حجج الهی به فرشته‌ها عرضه شد؛ در حالی که ارواح بودند و اجسام نبودند. اگر این گونه باشد، فرشته‌های الهی عالم به اسماء حجج الهی هستند. إن الله خلق العقل وهو أول خلق من الروحانيين عن يمين العرش من نوره[3] . در عالم ارواح، فرشته‌ها علم به اسمای الهی و حجج الهی دارند. اسماء الله، یعنی اسماء حجج الله. مضاف الیه در تقدیر است. از این قبیل روایات زیاد داریم.

2- مراد از «صادقین» در آیه

نکته دیگر در آیه کریمه ان کنتم صادقین، بر می‌گردد به صدق. صدق، یعنی راستگویی و درست‌کاری با هم. وقتی می‌گوییم چیزی صادق است که، با واقعیت همراه باشد. وقتی می‌گوییم کذب است که، با واقعیت همراه نباشد. صدق، به عبارت بهتر در هستی و بود و نبود است، نه در تکالیف؛ که باید و نباید است. در اینجا فقال انبئونی، امر است. خبر دهید به اسماء اینان، اگر صادق هستید. اینجا صحبتِ باید و نباید نیست؛ که چون پشت سر امر است. صحبتِ هستی است. ان کنتم صادقین، در قرآن چند بار تکرار شده است. عرض ما این است که مفهومش یکی است، ولی مصادیقش متعدد است. ان کنتم صادقین، به اصل هستی بر می‌گردد؛ نه باید و نباید.

3- «ان کنتم صادقین» جمله خبریه است یا انشائیه؟

بحث دیگر این است که ان کنتم صادقین آیا جمله خبریه است یا انشائیه؟ به عنوان انشاء است نه اخبار. حقیقتاً حضرت حق می‌خواهد بفرماید که شما نمی‌توانید این را اثبات کنید. مانند ﴿فتمنوا الموت ان کنتم صادقین﴾[4] . ﴿قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین﴾[5] . در سوره بقره این تعبیر زیاد تکرار شده است؛ در آیه 31، 94 و 111. در هر آیه، موارد صدق متفاوت است.

فرشته‌های الهی در این دو ادعایی که داشتند، و در استخبار و استفهام تعجیزی که داشتند، نمی‌توانستند این کار را انجام دهند.

4- چگونگی تعلیم اسماء الهی

تعلیم، تعلیم لدنی است نه اکتسابی. به عبارتی؛ سنخیت با تحمید و تقدیس اقتضا دارد که این تعلیم هم، از سنخ علم لدنی باشد. همانند آن فرمایش حضرت امیر المؤمنین علیه السلام که ‌فرمودند من در محضر رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بودم و علمنی الف باب من العلم فتح لی الف باب من العلم[6] ؛ هزار باب از علم به من آموختند که هر یک هزار باب می‌شد. به عنوان علم اجمالی‌ای که منشأ علوم تفصیلی هست. بسیط الحقیقة کل الاشیاء. در علوم حصولی، تدریج هست ولی در علوم لدنی و حضوری اصلاً صحبت از تدریج نیست. نزول انزالی قرآن است. دفعةً واحدةً حاصل می‌شود. استفاده دیگر اینکه تعلیم اسماء، ظاهراً بستر جعل خلافت است. و اذ قال ربک للملائکة، تعلیلش در علم آدم الاسماء کلها است. چرا خلیفه در زمین قرار داد؟ چون همه اسماء به او تعلیم داده شد.

نکته دیگر در آیه کریمه این است که خلافت، تعلیم اسماء و حجت و ولایت و امامت همه در مصداق یکی می‌شوند. به عبارت بهتر همان‌طور که آدم را گفتیم نوع است، و با تشخّص او منافاتی ندارد، عنوان خلافت و تعلیم اسماء به جناب آدم علیه السلام، منافات ندارد که خلافت کلیه باشد ولی خلیفه‌ها در زمان‌های مختلفی متعدد هستند. مقام امامت دارند. نه آن خلیفه اصطلاحی. فرشته‌ها نمی‌توانند همراه و همگام این خلیفه باشند. تالی تلو آن باشند. ﴿و ما منا الا له مقام معلوم﴾[7] . فرشته‌ها مقام معلوم دارند؛ به برخی مقامات آنان دست نمی‌یابند.

5- کمال و عظمت انسان به خلافت است

اگر سؤال شود کمال انسان و عظمت انسان به چیست؟ به خلافت و تعلیم اسماء است. این منطقه ی ممنوعه‌ای است که غیر از آدم، کس دیگری نمی‌تواند وارد شود. در نتیجه، این تعلیم اسماء و جعل خلافت است که نقطه کمال انسان است. نقیضش این می‌شود؛ آنچه خلافت و تعلیم اسماء را نمی‌پسندد و با آن دشمنی می‌کند، شیطان است. ﴿ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا﴾[8] . چون انسان جزو اولیاء و خلیفه الهی است که مشمول تعلیم اسمای الهی می باشد، شیطان با او دشمنی می‌کند.

6- بالاترین مقام علمی انسان، تعلیم و رسیدن به اسمای الهی است

نکته مهم دیگر که از مجموع این سخنان استفاده می‌شود، این است که بالاترین مقام علمی انسان، تعلیم و رسیدن به اسمای الهی است؛ ولو در علوم اکتسابی. بحث اسمای الهی، بهترینِ علوم است. تفسیر، بر علوم دیگر ارجحیت دارد؛ چرا که بحث از کلام الله است. اسم شریف متکلم بودن خداوند. می‌توان گفت اصلاً حقیقت علم، تعلیم اسماء است. هر علمی که به تعلیم اسماء منتهی شود، علم است؛ باقی علم نیست. ما به این نتیجه رسیدیم که تمام علوم اسلامی هستند. عالِم غیر اسلامی داریم، ولی علمِ غیر اسلامی نداریم. معلم اوست و متعلّم انسان و موضوع هم اسمای الهی و مدرسه هم مدرسه حضرت حق است. ﴿جاء‌الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا﴾[9] ؛ چیزی از باطل باقی نمی‌ماند. انسان، کارش را با تعلیم شروع کرده، باید با تعلیم هم ادامه دهد و در نتیجه به اسماء الله برسد.

7- خلیفه الهی باید واجد تمام اسماء الهی باشد

نکته دیگر اینکه هرکسی که می‌خواهد خلیفه مطلق الهی باشد، باید واجد تمام اسماء باشد؛ وگرنه خلیفه مطلق نیست. اصلاً مراتب خلافت هم به مراتب تعلیم و تعلّم اسماء است. هرچه اسم بیشتر به آنها داده شود، جامعیت رسالت و خلافت آنها بیشتر است و هرچه کمتر باشد کمتر. خدمت حضرت رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردند که بعضی از یاران حضرت عیسی بر روی آب راه می روند. حضرت فرموند: لو کان یقینه اشد من ذلک لمشی علی الهواء[10] . حضرت علی علیه السلام فرمودند: فلانا بطرق السماء أعلم مني بطرق الارض؛ من به طرق آسمانی بیشتر تا طرق زمینی آگاهم[11] . خلیفة اللهی که می‌خواهد جانشین رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد، باید از انبیای بنی اسرائیل، قوی‌تر باشد. علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل[12] . عالم به اسماء الله هستند، که ائمه اطهار علیهم السلام هستند. بالاترین مرتبه تعلیم، همین است.

خلیفه مطلق الهی، آگاه مطلق به همه اسماء است. محیط مطلق و علیم و قدیر به کل شیء است. حی لا یموت؛ این صفات باید برای این خلیفه هم باشد. من الله الحی القیوم و من الحی الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت [13] ، روایاتی از این قبیل مؤید این مطلب می باشد. امان از این گفتگوی حضرت حق با انسان. این مقامِ تعلیمی انسان است. این انسان است که از ﴿لم تک شیئا﴾[14] ، و ﴿انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه﴾[15] ، شروع کرده است، و به ﴿الی ربک منتهاها﴾[16] و ﴿الی ربک الرجعی﴾[17] رسیده است. ﴿و لله الاسماء الحسنی﴾[18] . روایات، حضرات معصومین علیهم السلام را اسماء حسنی معرفی می کند؛ امام صادق علیه السلام در ذیل آیه 180 سوره اعراف می فرماید: نحن والله الأسماء الحسنى[19] ؛ به خدا سوگند، ما اسماء حسنی هستیم. کرامت و برجستگی انسان؛ ﴿فلقد کرمنا بنی آدم﴾[20] ، به علم به اسماء الهی و خلافت است. این علم، نفس خلافت و امامت است. ﴿الله اعلم حیث یجعل رسالته﴾[21] ، قطعاً همین عنوان ولایت و امامت است.

تا جایی که علوم دیگر هم تماماً، مراتب همین انسان کامل است. انسان کامل، معلم فرشته‌ها است. متعلم حق، بلاواسطه است. این فرد، معلم دیگران می‌شود. نظام ترتیبی در علم، رعایت شده است. این انسان به وسیله این اسماء می‌تواند همه مراتب را طی کند. درجات خلافت، به لحاظ درجه علم به اسماء الهی است. خاتم اولیاء هم، از همه کامل‌تر است. هرچه بیشتر به کمال برسد، زمان خلافتش هم باید بیشتر بشود. حتی طوری می‌شود که لا یعلم الا هو می شود. اینکه این زمان چقدر طولانی خواهد شد، جز خدا نمی‌داند. خلافت کلیه حضرت امام عصر علیه السلام، همین است.

 


[16] سوره نچم، آيه 42.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo