< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب مهدی عبدی

بخش5

98/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیع/شروط العوضین /قدرت بر تسلیم

 

جلسه 4و5

وفی بعض کلامه تامل ککلامه الاخر فی شرح الارشاد[1]

مرحوم شهيد اوّل در كتاب غاية المراد[2] مطلب ديگرى دارند كه آن نيز مبتلا به اشكال است و آن مطلب اين است: در معامله مبيع مى‌تواند كلّى و به ذمّه باشد يا شخصى و معيّن باشد و به اتّفاق فقهاء شيعه و سنّى بيع در هر دو صورت درست است ولى در جانب ثمن اگر تعيين شود و معلوم باشد به نوع تعيين كلّى خلاصه: ثمن شخصى باشد نه كلّى اينجا ميان عامّه و خاصّه اختلاف نظر وجود دارد:

از نظر اماميّه چنين بيعى صحيح است ولى از نظر اهل سنّت اين معامله باطل است به اين دليل كه: اين معامله غررى است «صغرى» و بيع غررى در اسلام باطل است «كبرى» پس اين معامله باطل است «نتيجه» عمده در اين دليل بيان صغرى است وگرنه كبراى كلّى را همه قبول داريم،

 

اشکال شیخ انصاری به شهید اول

مرحوم شيخ مى‌فرمايد: همانطوريكه سخنان شهيد در قواعد و فوائد مبتلا به اشكال بود، اين كلام ايشان نيز مبتلا به اشكال است و مقتضا و لازمى دارد كه قابل قبول نيست، بيان ذلك:

1- لازمه كلام ايشان اين است كه: اگر كسى اقدام كرد و عبد آبق يا حيوان گمشده را به مبلغ ناچيزى خريدارى كرد چنين بيعى غررى نباشد، چرا كه عقلاى عالم حكم به اجتناب از اين معامله نمى‌كنند و بلكه عملًا براى رسيدن به نفع كثير و به اين اميد، تن به ضرر قليل مى‌دهند و اقدام كننده را توبيخ نمى‌كنند، در حالى كه از نظر مشهور چنين بيعى غررى است .

2- و نيز لازمه سخن شهيد آن است كه: اگر مشترى نمى‌داند كه اين جنس آيا طلاست يا مس؟ و آن را به قيمت مس خريدارى كرد نبايد چنين معامله‌اى غررى باشد چون عقلاى عالم چنين كسى را توبيخ نمى‌كنند و او متضرّر نشده، زيرا اگر در واقع مِسْ باشد به قيمت واقعى خريده و اگر طلا باشد كه خيلى سود هم برده و جاى سرزنش نيست، عقلاء او را امر به ترك نمى‌كنند و نهى از فعل نمى‌كنند، پس نبايد غررى باشد، در حالى كه از نظر مشهور اين بيع غررى است زيرا جهل به صفت دارد و جنس مبيع را نمى‌داند.

3- و نيز لازمه كلام شما اين است كه: اگر كسى نمى‌داند كه مقدار اين صُبره گندم آيا صد من است يا نود من؟ و آن را به ثمنِ قدر متيقّن يعنى به قيمت نود من خريدارى كرد، نبايد غررى باشد چون منع عقلائى ندارد

 

کلام مرحوم صدوق

مرحوم شيخ صدوق در كتاب معانى الاخبار فرموده: اينكه دين مقدس اسلام برخى از معاملاتى را كه در جاهليّت رايج بود، ابطال كرده از قبيل بيع منابذه و ملامسه و بيع حصات، علّت حكم به بطلان و فساد آن است كه: اينها معاملات غررى هستند و بيع غررى باطل است.[3]

مرحوم شيخ در ردّ سخن صدوق مى‌فرمايد: در اين معاملات طبق تفسير معروفى كه دارند اصلًا غرر و جهالتى نيست: زيرا بيع منابذه آن است كه: دو نفر بانبذ و پرتاب كردن پارچه معامله كنند يعنى فروشنده به خريدار بگويد: انْبُذُ الثوب اليك و يا خريدار به فروشنده بگويد: انْبِذِ الثوب الّى يعنى پارچه را به سوى من پرتاب كن و با نفس اين عمل معامله انجام شود و بيع واجب شود. در اينجا كه جهالتى نيست و چيزى مجهول نيست.

و نيز بيع حصات آنست كه: دو نفر با نفس افكندن ريگ به سوى گوسفندها يا چيزهاى ديگر و با اصابت ريگ به آن معامله كنند و باز هم با القاء و اصابت سنگ ريزه به يك حيوان همان مبيع مى‌شود و معامله با اين عمل خاص انجام مى‌شود. كه در اينجا هم مبيع‌ يا ثمن مجهول نيست و معامله غررى نيست. و نيز بيع ملامسه آن است كه: شخص با نفس لمس كردن و دست گذاشتن روى حيوان آنرا معامله مى‌كند و مى‌فروشد يا خريدارى مى‌كند كه اين نيز جهالتى ندارد. پس تعليل شيخ صدوق ره بى‌وجه است. مگر منظور ايشان وجه خاصّى باشد كه بيع بر آن وجه خطرى است و آن وجه خاص اين است كه:

اوّل طرفين با صيغه بيع معامله‌اى انجام مى‌دهند و مبيع را در هنگام انشاء صيغه معيّن نمى‌كنند و سپس براى تعيين مبيع از راه نبذ و پرتاب كردن پارچه، يا افكندن ريگ سوى گوسفندان و اصابت آن به يكى، يا از راه ملامسه و دست گذاشتن روى حيوانى آنرا معيّن مى‌سازند، كه اگر اين باشد جهالت هست. ولى طبق تفسير قبلى جهالت و خطر و غررى در كار نبود.

 

از ديدگاه ما در اصل اين مطلب كه حديث نبوى (نهى النبى صلى الله عليه و آله عن بيع الغرر)[4] به درد ما نحن فيه مى‌خورد و صلاحيتّ دارد كه دليل بر اشتراط قدرت بر تسليم باشد، بحثى نيست و استدلال مذكور صحيح است

مدعّا اين است كه: قدرت بر تسليم، شرط صحّت بيع است و عجزاز تسليم مانع از صحّت بيع است، آن‌گاه سه فرد در اينجا متصوّر است: 1- يقين يا اطمينان به قدرت بر تسليم داشته باشيم 2- يقين يا اطمينان به عجز از تسليم داشته باشيم يعنى مبيع چيزى است كه عادتاً تسليم آن به مشترى محال است، 3- علم يا اطمينان به هيچ‌طرف نداريم و مجرّد احتمال است يعنى فعلًا: بايع دسترسى به مبيع ندارد ولى شايد دسترسى پيدا بكند و قدرت بر تسليم پيدا كند و شايد نه، مثل عبد آبق، پرنده در هوا و ... كه نمى‌دانيم بر مى‌گردد يا نه؟ و جهل به حصول و وصول داريم و فرقى ندارد كه دو احتمال مساوى باشد يا احتمال دسترسى 20 درصد باشد و يا 80 در صد

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo