< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب مهدی عبدی

بخش5

98/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیع/شروط العوضین /بیع متساویة الاجزاء

 

آیا بیع مردد مشروع است؟ مشهور فقهاء گفتند چهار دلیل بر عدم صحت این معامله وجود دارد و شیخ انصاری همه این چهار دلیل را تضعیف کرد.

قوله: فالانصاف: (ص 251 س 13).[1]

پس از نقد و بررسى چهار دليل مشهور، مى‌فرمايد: انصاف اين است كه: هيچ دليل قابل قبولى بر بطلان بيع فرد مردّد نداريم. و قبل از ما هم عدّه‌اى به اين مطلب اعتراف كرده‌اند كه در رأس آنها مقدّس اردبيلى در مجمع الفائده و البرهان است: وى نخست فتواى اصحاب را در بيع يك متر از يك طاقه كرباس آنهم بدون تعيين اينكه اين متر از كدام‌ طرف پارچه باشد (اوّل يا وسط يا آخر طاقه) نقل كرده كه فتوى به منع داده‌اند: سپس فرموده: اين حكم محّل تأمّل است زيرا بيش از علم به اصل مقدار مبيع (يك متر) و تراضى طرفين به آن لازم نيست و اينكه معيّن نيست كه از سر پارچه يا آخر آن باشد، از طرف شمال زمين يا جنوب آن و ... باشد، مانعى از صحّت نيست[2] .

شیخ: پس تنها دليل بر بطلان بيع فرد مردّد، اجماع است آنهم اگر ثابت شود. (يعنى ثابت نيست، زيرا گرچه غير واحدى اين فتوى را به اصحاب نسبت دادند ولى اجماع تعبّدى ثابت نيست چون شايد اجماع مدركى باشد و همگان به استناد چهار وجه مزبور فتوى داده‌اند و ديديم كه آن وجوه اعتبارى نداشت.)

 

قوله: قال بعض: (ص 252 س 6).

مرحوم كاشف الغطاء در شرح قواعدش در ذيل فتواى علّامه به صحّت بيع يك متر از پارچه يا زمين، فرموده: اين بيع سه صورت دارد:

1- به نحو بيع كسر مشاع واقعى باشد (همان صورت اوّل از سه صورت اصلى كه ما هم بيان كرديم) كه معامله صحيح است و فتواى علّامه بر اين فرض حمل شده و نتيجه بيع اشاعه و شركت بود كه گذشت.

2- به نحو فرد مردّد باشد (در كلام كاشف الغطاء از فرد مردّد تعبير شده به: معيّناً من عينٍ يعنى فردى از عين كلّى كه مردّد بين اين فرد و افراد ديگر است.)

3- به نحو كلّى نه بر وجه اشاعه باشد (كه صورت اوّل بود، بلكه بر وجه كلّى در معيّن كه صورت سوّم است و خواهد آمد.) و در اين صورت سوم حكم به بطلان كرده: امّا در صورت دوّم به دو دليل حكم به بطلان كرده:

1- مبيع ابهام دارد و ابهام باعث غررى شدن معامله و مبطل است (ولى ما اين دليل را ردّ كرديم: ضمناً ايشان وجه دوّم و سوّم از چهار وجه مشهور را يكى كرده).

2- اصلًا احد الامرين وجود ندارد و معدوم است و بيع معدوم باطل است. (جواب داديم كه اعتبارى و تابع اعتبار است.) و امّا در صورت سوّم هم به دو دليل حكم به بطلان كرده:

1- غالباً غرضها مختلف است (مثلًا مشترى مى‌خواهد از اين طرف پارچه يا زمين و ... تحويل بگيرد و هدف دارد.) و موارد نادرى هم كه مشكوك باشد در حكم غالب است‌ (الظنّ يلحق الشيئى بالاعمّ الاغلب) و چون معلوم نكرده از كدام طرف باشد و كلّى گفته معامله باطل است.

2- اجماع منقول هم دالّ بر بطلان است (اجماعى كه فخر الدين قبلًا در فرازى ادّعا كرد.) سپس كاشف الغطاء مطالبى دارد تا به اينجا كه مى‌فرمايد: (اگر كسى بگويد: در فرض بيع فرد مردّد با تساوىِ قيمت همه افراد در قيمت، غرر عرفى لازم نمى‌آيد و عقلاء اين معامله را براى مشترى خطرى نمى‌دانند، پس چگونه شما به دليل نفى غرر استناد كرديد؟

تفاوت غرر شرعی و عرفیكاشف الغطاء مى‌گويد: غرر در مورد بحث از نوع غرر شرعى است نه عرفى. و اگر كسى بگويد: مگر شرعى با عرفى فرق دارد؟ كاشف الغطاء مى‌گويد:) آرى غرر شرعى غير از غرر عرفى است و ميان آن دو از نسب اربع عموم و خصوص من وجه است:اى چه بسا غرر شرعى باشد و عرفى نباشد و چنين نيست كه غرر شرعى مستلزم غرر عرفى باشد، مثال: در موردى كه گندم و برنج مثلًا يا گوشت و روغن مثلًا قيمت مساوى دارند و مقدارى برنج در يك طرف ترازو و مقدارى گندم در طرف ديگر گذاشته و دقيقاً به اندازه هم معامله مى‌كنند، عرفاً غررى نيست ولى شرعاً بايد مقدار هر يك دقيقاً معلوم باشد و چون معلوم نيست كه هر دو طرف چند كيلو برنج يا گندم است، غررى و باطل است. مثال ديگر: در ما نحن فيه بنابراينكه بيع فرد مردّد (يكى از دو عبد متساوى القيمة، يا يكى از صد صاع و ...) باطل باشد كه مشهور مى‌گويند: غرر شرعى هست (البته به قول مشهور و كاشف الغطاء وگرنه شيخ قبول نكرد.) ولى غرر عرفى نيست زيرا هر عبدى را تحويل دهد فرقى ندارد و مشترى ضرر نكرده است. متقابلًا گاهى امر به عكس است يعنى غرر عرفى هست ولى شرعى نيست. (مثل بيع عبد آبق با ضميمه كه شرعاً صحيح بود و به قول سيّد مرتضى غرر شرعى نبود ولى نزد عقلاء غررى است زيرا ضميمه كردن يك معلوم به يك مجهول باعث نمى‌شود كه آن مجهول تبديل به معلوم شود.)نظر شیخ انصاری: کاشف الغطاء کار پسندنیده ای کرده است زیرا به فهم اصحاب پناه برده است در چیزی که مخالف با عمومات صحت بیع است. ما هم باید به فهم

 

قوله: و ارتفاع: (ص 252 س 12).

برخى از محشيّن اين فراز را به بيع كلّى لاعلى وجه الاشاعه (كه در فراز قبلىِ كلام كاشف الغطاء بود، زده‌اند و چنين معنا كرده‌اند: و ارتفاع الجهالة فى الخصوصيّة الشخصيّه للمبيع فى بيع الكلى لاعلى وجه الاشاعه من جهة عدم اعتبار الخصوصيّة الخارجيّه و التشخّص الخارجى فى المبيع فى الفرض المذكور لا يثمر فى رفع الغرر فى البيع المذكور و ذلك لحصول الجهالة فى الماهيّة و الكلّى لاعلى وجه الاشاعة من جهة اختلاف الاغراض بين افراد هذا الكلّى ...[3] )

ولى به نظر مى‌رسد نيازى به اين توجيهات نيست و اين بخش هم مثال ديگرى است براى آنجا كه غررش شرعى باشد و عرفى نباشد و آن در موردى است كه متاعى مقدارش معلوم است (صد من) و قيمت آن هم معلوم است (هزار تومان) ولى جنس و ماهيّت آن معلوم نيست كه گندم است يا برنج؟ و فرض هم بر اين است كه هر كدام باشد قيمت مساوى دارند. در چنين فرضى باز شرعاً غررى است زيرا گرچه در خصوصيّات (مقدار، قيمت و ...) جهالتى نيست ولى در اصل ماهيّت (برنج يا گندم) جهالت هست و شرعاً نبايد باشد ولى عرفاً غررى نيست زيرا فرقى ندارد و قيمت‌ها برابر است و فرض هم اين است كه غرض به خصوص احدهما بار نشده بلكه غرض به طعام بار شده و هر كدام باشد فرقى ندارد و يا قابل تعويض است.

قوله: و لعّل: (ص 252 س 13).

در عاميّن من وجه چنان نيست كه هميشه مادّه افتراق اين و آن برابر باشند بلكه چه بسا يكى دائره‌اش از ديگرى وسيعتر باشد و افراد بيشترى را مخصوص به خود دارد مثل ابيض و انسان كه مادّه افتراق ابيض به مراتب از مادّه افتراق انسان بيشتر است. در ما نحن فيه هم با اينكه غرر عرفى و شرعى، عام و خاص من وجه هستند ولى دائره در شرع اضيق است يعنى مواردى كه شرعاً غرر نباشد و بيع صحيح باشد كمتر است از مواردى كه عرفاً غررى نباشد و بيع صحيح باشد و به عبارت بهتر: مواردى كه شرعاً غرر باشد بيشتر از مواردى است كه عرفاً غرر باشد و دائره غرر شرعى اوسع است و در نوع موارد غرر عرفى، شرعى هم هست و كم است كه نباشد ولى در خيلى جاها غرر شرعى هست و عرفى نيست و سه مثال را ضمن بحث آورديم.در پايان كاشف الغطاء فرموده: اصحاب، بيع فرد مردّد را باطل دانسته‌اند و فهم آنها مقدم است زيرا آنان به مذاق شارع داناتر بوده‌اند (و دليل بطلان هم ناتمام باشد فتواى اصحاب را نتوان ناديده گرفت و احوط همين است. پس بالاخره ايشان هم روى اجماع و رأى اصحاب تكيه كرد.)

قوله: و لقد اجاد: (ص 252 س آخر).

شيخ انصارى هم جمله اخير كلام كاشف را تاييد مى‌كند و مى‌فرمايد: از آنجا كه حكم به بطلان بيع فرد مردّد بر خلاف عمومات و اطلاقات صحّت و لزوم است و دليل قانع كننده‌اى هم بر بطلان نيافتيم، ناچار به فهم اصحاب پناهنده مى‌شويم و احتياط را از دست نمى‌دهيم.

 


[3] هدايتة الطالب الى اسرار المكاسب، ص384.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo