درس خارج فقه استاد احمد عابدی
1401/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/ورشکستگی شرکت /علل و اسباب ورشکستگی شرکت
اسباب و علل ورشکستگی شرکتها
هدف از طرح این بحث آن است که ورشکستگی در بعض موارد جرم است و مجازات دارد.
اسباب اختیاری و انسانی
عدم علم و عدم مدیریت
سبب دوم از ورشکستگی این است که کسی که لیاقت اداره شرکت را ندارد، مدیر شرکت میشود و به خاطر بیلیاقتی و بیتدبیری او شرکت ورشکسته میشود. عدم لیاقت یا به خاطر عدم علم است مثلاً کسی که از اقتصاد چیزی نمیداند را مدیر شرکت اقتصادی کنند یا به خاطر عدم مدیریت است یا علم و مدیریت دارد اما کمکاری کرده است و نظارت درستی بر شرکت نداشته است.
قبول مسئولیت و ریاست برای کسی که سواد، عُرضه یا دقت ندارد، نوعی خیانت است و خیانت هم جرم است.
روایاتی در این زمینه وجود دارد که آنها را نقل میکنیم:
1- «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ [مَا] فَمَا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ وَ لَكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّي أُقَاتِلُ رَجُلَيْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِي عَلَيْهِ»[1] .
مراد از امر، ولایت و خلافت است. روشن است که کلام امام علیهالسلام اشاره به آیه ﴿وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾[2] است. در داستان حضرت شعیب و حضرت موسی علیهماالسلام هم فرمود: ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ اْلأَمينُ﴾[3] .
این خطبه درباره ولایت است اما به قرینه روایات دیگر عام است و در موارد دیگر هم جاری است. نمیتوان گفت در شرکت کسی مدیر است که همه سهامداران رأی بدهند و رأی همه هم موافق باشد؛ عدهای رأی نمیدهند که دیگر حق رأی ندارند و عدهای که رأی میدهند، نمیتوانند از رأی خود برگردند و باید همه بپذیرند و فتنه به پا نکنند.
2- «عَنْ رسولالله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أيما رجل استعمل رجلا على عشرة أنفس علم أن في العشرة أفضل ممن استعمل فقد غش الله وغش رسوله وغش جماعة المسلمين»[4] .
3- «عَنْ رسولالله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَنِ اسْتَعْمَلَ عَامِلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنْهُ وَأَعْلَمُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ، فَقَدْ خَانَ اللهَ، وَرَسُولَهُ، وَجَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ».[5] (سنن بیهقی ج 10 ص 201)
در روایات فراوان نقل شده است که وقتی پیامبر میخواست فرمانده تعیین کند، میفرمود فرمانده کسی است که بیشتر قرآن بلد است. در سالهای ابتدای هجرت کسی که بیشتر سوره بقره را بلد بود، بهعنوان فرمانده انتخاب میکرد. معنای این احادیث بهتر خواندن قرآن یا بهتر تفسیر کردن نیست بلکه معنای این احادیث آن است که رسول خدا میخواست ببیند چه کسی آیات جهاد را میداند تا او را فرمانده کند. ملاک، قرائت یا تفسیر قرآن نبوده است بلکه ملاک، احکام جهاد قرآن بوده است. در این بحث هم میفرماید اعلم به کتاب خدا و سنت رسولالله، مراد احکام وضو و نماز نیست بلکه مراد آیات قرآن و احکام خدا نسبت به آن کار است.
4- «من تقدم على قوم من المسلمين وهو يرى أن فيهم من هو أفضل منه فقد خان الله ورسوله والمسلمين». (الغدیر ج 8 ص 291)
5- «قَالَ (رسولالله): مَنْ أَمَّ قَوْماً وَ فِيهِمْ أَعْلَمُ مِنْهُ أَوْ أَفْقَهُ مِنْهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ فِي سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة». (محاسن ج 1 ص 92 و کتاب سلیم بن قیس ج 1 ص 118)
این احادیث دلالت دارند بر اینکه، مراد خلافت و امامت نیست چون ده نفر یا قوم، مسئله امامت نیست، بنابراین شرکت و ریاست آن را شامل میشود.
توضیحی پیرامون کتاب نهجالبلاغه و کتاب سلیم بن قیس
نهجالبلاغه: افرادی مثل آیتالله خویی به نهجالبلاغه استناد نمیکنند چون سند ندارد. برخی میگویند نهجالبلاغه ساختهوپرداخته سید رضی است، مانند افرادی که در پاکستان و عراق هستند و کتاب هم نوشتهاند. برخی هم در مصر میگویند این کتاب متعلق به سید مرتضی است. سید رضی گردآورنده نهجالبلاغه است. سید عبد الزهرا حسینی الخطیب تمام خطبهها و کلمات نهجالبلاغه را در کتاب مصادر نهجالبلاغه و اسانیده و از کتابهای قبل از سید رضی جمع آوری کرده است. در این کتاب کاری به اعتبار روایات ندارد بلکه مقصودش ان است که نشان دهد که این خطبهها و کلمات قبل از سید رضی هم وجود داشته اند.
علامه طباطبایی در المیزان میفرماید: اگر تمام فلاسفه و متکلمین و مسلمین جهان جمع شوند، نمیتوانند هیچیک از این مطالب را بگویند. از قوت کلمات نهجالبلاغه میتوان فهمید که کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
ابن ابی الحدید در شرح خود میگوید: بعضی از خطبهها را بیش از هزار بار خواندم و اشک ریختم و در هر بار مطلب جدیدی به دست آوردم. او میگوید: باید برای بعضی از خطبههای نهجالبلاغه سجده کرد.
خطبهها و کلمات نهجالبلاغه معمولاً سند ندارند، اما بعضی از موارد در منابع متعددی که از نهجالبلاغه نقل نکرده باشند، نقل شدهاند. «وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا 4635 عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْه»[6]
از جمله «الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْه» میتوان استفاده کرد که اگر علم باشد، مال رشد میکند و اگر علم نباشد مال از بین میرود. این روایت را بیش از دویست منبع مانند تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، تاریخ ابن خلدون و ... نقل کردهاند. اهل سنت معتقدند اگر حدیثی در 40 منبع نقل شده باشد، متواتر است. بسیاری از کلمات نهجالبلاغه همینطور است. استناد به کثرت نقل است نه سند آنها.
کتاب سلیم بن قیس: اصل اینکه سلیم بن قیس هلالی کتابی با موضوع فتنههای بعد از رسول خدا داشته است، موردشک نیست و روایت داریم که شیعه و محب ما نیست کسی که کتاب سلیم بن قیس را نداشته باشد: «َ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مِنْ شِيعَتِنَا وَ مُحِبِّينَا كِتَابُ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ فَلَيْسَ عِنْدَهُ مِنْ أَمْرِنَا شَيْءٌ وَ لَا يَعْلَمُ مِنْ أَسْبَابِنَا شَيْئاً وَ هُوَ أَبْجَدُ الشِّيعَةِ وَ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِ آلِ مُحَمَّدٍ ع».[7]
و لکن معلوم نیست کتابی که اکنون موجود است، همان کتاب باشد. بهاحتمالزیاد بلکه یقیناً در کتاب دست برده شده است. شاهد آنکه علامه مجلسی مطالبی را از کتاب سلیم بن قیس نقل کرده است که در این کتاب نیست و بااینکه بناء علامه مجلسی بر این بوده است که تمام کتاب سلیم بن قیس را نقل کند، مطالبی در کتاب سلیم هست که در بحار نیست. لذا کتاب سلیم بن قیس قابلاعتماد نیست چون بعد از مجلسی تحریف شده است؛ اما حدیثی که از کتاب سلیم بن قیس نقل شد در محاسن برقی و منابع دیگر هم وجود دارد یا شبیه به آن یا قریب به مضمون آن نقل شده است، کفایت میکند.