< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد میرزا محمدحسین احمدی فقیه یزدی

97/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: رابطه بین معانی

گفتیم که اصل حجیت با معانی است و مطالبی در مورد رابطه میان الفاظ، مفاهیم و معانی بیان شد. سپس قواعد و ابزاری برای کشف معانی مطرح گردید. و رابطه هر یک از الفاظ، مفاهیم و معانی با یکدیگر مورد بررسی قرار گرفت و مباحثی در مورد اشتقاق صغیر و اشتقاق کبیر، گفته شد.

در اینجا نوبت به بررسی رابطه میان خود معانی است؛ میان دو یا چند معنا، چه رابطه‌ای برقرار است؟

در منطق بحث نسب اربعه، برای نشان دادن رابطه میان دو مفهوم کلی، مطرح شده است. نسب اربعه عبارتند از تساوی، تباین، عموم و خصوص مطلق و عموم و خصوص من وجه. این نسب رابطه را از جهت مصادیق مفاهیم، می سنجد؛ یعنی اگر دو مفهوم تساوی مصداقی با هم داشته باشند مثل مفهوم انسان و ناطق، گفته می‌شود که میان آنها تساوی برقرار است. عمل حسن و عمل صالح نیز تساوی مصداقی دارند. اگر هیچ مصداقی از مصادیق دو کلی، بر هم منطبق نباشد، گفته می‌شود که میانشان تباین وجود دارد. مثل دو مفهوم نقیض و دو مفهوم ضد.

چنانچه یکی از مفاهیم، تمام مصادیق مفهوم دیگر را در بر بگیرد و علاوه بر آنها، مصادیق خاص به خود نیز داشته باشد، گفته می‌شود که رابطه میان آنها، عموم و خصوص مطلق است مانند: صادق و مومن؛ که هر مومنی صادق است اما هر صادقی مومن نیست. در آخر هم اگر دو مفهوم داشته باشیم که مصادیق مشترک با هم دارند اما مصادیق خاص به خود نیز داشته باشند، رابطه میان آنها عموم و خصوص من وجه است همانند متقی و محسن؛ که بعضی از متقی‌ها محسن هستند و بعضی از محسن‌ها هم متقی هستند. از طرفی، بعضی متقی‌ها محسن نیستند و بعضی از محسن‌ها هم متقی نیستند.

این بحث در مورد مفاهیم -که جایگاه در ذهن دارند- صحیح است. زیرا ذهن انسان، مصادیق را مشاهده می‌کند و از رابطه میان کمیت مصادیق مفاهیم، رابطه‌ای میان آنها در نظر می‌گیرد، اما این بحث در معانی، صورت دیگری دارد.

مقدمتاً عرض میشود که معانی امور وجودی هستند. مفهوم عدمی داریم اما معنای عدمی نداریم. معانی می‌توانند اوصافی داشته باشند و یا متصف به بساطت یا تشکیک شوند و هر مرتبی کامل‌تر از مرتبه دیگر باشد. اما این به معنای راه یافتن عدم، در معانی نیست.

از این مقدمه روشن میشود که معانی دارای وحدت و کثرت هستند که این بحث در واقع برگشت به بحث اشتقاق معانی است؛ همانطور که سابق بیان شد، معانی از یکدیگر اشتقاق می‌شوند و اشتقاق به صغیر و کبیر تقسیم می‌شد. گفته شد که معانی در اشتقاق کبیرشان، به یکدیگر می‌رسند و بررسی مصداقی معانی، اگر چه حقیقت معنا را روشن می‌کند اما مانع این نیست که آنها با هم رابطه داشته باشند. مثلا گفته شد که عمل صالح و عمل حسن، در اشتقاق کبیرشان به شعائر و حفظ شعائر برمی‌گردند و این را از بیانات شرعی و تتبع در مصادیق آنها می‌توان فهمید.

پس میتوان نتیجه گرفت که در بحث از رابطه میان معانی، نسب اربعه نقشی ندارند، بلکه نسب اربعه را باید مربوط به مفاهیم دانست و اگر چه این مفاهیم برگرفته از معانی هستند اما رابطه حقیقی میان معانی را روشن نمی کنند. اما در رابطه میان معانی باید گفت معانی رابطه کثرت و وحدت با یکدیگر دارند.

نتیجه دیگری که از این بحث بدست می آید این است که تباین کلی میان معانی وجود ندارد زیرا لازمه وقوع چنین رابطه‌ای، بسته شدن بنای فکر است. توضیح آنکه:

تباین در منطق به دو صورت تباین کلی و تباین جزئی بیان میشود. تباینی که از نسب اربعه بود و در ابتدای بحث ذکر شد، همان تباین کلی است اما تباین جزئی که مثلا گفته میشد رابطه میان نقیض عموم و خصوص من وجه، تباین جزئی است یعنی اینکه بعضی از مصادیق یکی بر دیگری صدق نمیکند و در واقع همانند عموم و خصوص من وجه است اما در عموم و خصوص من وجه دو قضیه موجبه تشکیل میشود که بعضی از الف ب و بعضی از ب الف است اما در تباین جزئی، دو قضیه سالبه تشکیل میشود، بعضی از الف ب نیست و بعضی از ب الف نیست.

با این توضیح گفته میشود که در معانی، تباین کلی وجود ندارد. معانی، حتی اگر از حیث مفهومی، تضاد داشته باشند اما در اشتقاق کبیرشان، به یک وحدتی میرسند مثلا در بحث ایمان و کفر. اگر کفر را مفهوم عدمی بدانیم و عدم ایمان را کفر بنامیم که آنگاه رابطه ی میان آنها نقیض میشود، در این صورت کفر، صرف مفهوم انتزاعی از عدم شکل گیری معنای ایمان است اما اگر هر دو را امر وجودی بدانیم، در این صورت، این دو مفهوم ضدین، و رابطه آنها از نسب اربعه، تباین کلی است زیرا هیچ یک از مصادیق ایمان بر کفر صدق نمیکند و هیچ یک از مصادیق کفر، بر ایمان صادق نیست.

اما وقتی از جهت معنایی آنها را بررسی می‌کنیم می‌بینم که کفر، غشایی است که بر روی ایمان قرار می‌گیرد. یعنی کفر و ایمان هر دو به یک حقیقت اشاره دارند منتهی ایمان، وضوح قلبی و اعتقادی آن حقیقت است اما کفر، پوشش و مخفی شدن آن حقیقت است و آن حقیقتی که ایمان و کفر در اشتقاق کبیرشان به هم می‌رسند، حقیقت عبودیت و رابطه عبد و خدایش است. معنای ایمان، تسلیم بودن در برابر همین حقیقت عبودیت است اما معنای کفر نشانگر پرده افتادن بر قلب بنده‌ای است که این حقیقت را نیافته است.

ثمره این بحث در اصول و به تبع آن در فقه، در بحث اطلاق و تقیید و چیستی انصراف و مقدمات حکمت، خود را نشان میدهد که ان شاء الله در جلسه بعد، بیان می‌شود.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo