< فهرست دروس

درس تفسیر ابوالقاسم علیدوست

1400/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر قرآن

انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون

بحث در تفسیر قرآن به ظرفیت شناسی قرآن رسید؛ یک بحث که من داشتم در نشست قبل، عنوانش را شاید گفتیم «فهم های بر زمین مانده» برخی از مسائل هست که اشاره شد باید بیشتر نسل جدید امروزیها درباره اش کار کنند مثلا پارادایم ها و بنیان ها و الگوهای معرفتی را از قرآن در آوردن یا موضوع فهم نظام ها ...امروزه بحث این که دین آیا نظام دارد یا نه ؟ نظام اقتصادی..نظام سیاسی یا نظام معاشرت...و اگر دارد چه ادله ای بر آن دلالت می کند؟ میدانید ما معتقدیم روایات ما بیشتر فروع شرعی را متعرض اند، در حالی که قرآن، بیشتر کلان ها و نظام ها رامتعرض است. (تعبیر بیشتر را به کاربردم نه فقط)؛ قرآن یک کلمه در سوره بقره آیه 279 در خصوص ربا مطرح می کند :﴿فلکم رئوس اموالکم لا تَظلمون و لا تُظلمون...﴾ حالا اگر کسی بیاید از این لاتظلمون و لا تظلون یک اصل اقتصادی در روابط مالی و اقتصادی به دست بیاورد؛ شاید خیلی از ربا انگاشته های امروز ربا نباشد؛یا خیلی از ربا ناانگاشته ها، ربا باشد.در غیر بحث ربا، بحث طبقات اقتصادی، این که گاهی ما فکر می کنیم، مشکل ، مشکل ربا است یا برخی نهادهای ما هم تلاششان این است که فقط، مثلا(!) مشکل ربا را حل کنند، چقدر با لاتظلمون و لا تظلون سازگار است؟یا وقتی در آیه 7سوره حشر، ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ ۚ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ....﴾.نباید این سرمایه های عظیم در بین ثروتمندان، محدود شود؛ یک طبقه ای خیلی محدود در شمارش و برخوردار، نامحدود در سرمایه ...این شکل در جامعه قرآنی نیست.به هر صورت من بحث را رها نکنم؛ فهم نظام ها...فهم بایسته ها...فقط هم اقتصادی نیست اشاره کردم در ابعاد سیاسی کسی بخواهد فقه بین الملل ویا روابط بین الملل را تدریس کند یا فهم کند یا نظر شریعت را در این باره بفهمد و آیات قرآن را کنار هم قرار دهد.نظامی تشکیل می شود حلقوی اگر کنار هم قرار گیرد.یا هرمی اگر این آیات را در طول هم قرار دهد.بحث نظام خانواده :عاشروهن بالمعروف ...امسکوهن بالمعروف که در روابط خانوادگی زن و شوهر است یا آیاتی که در مورد صله رحم است.آیاتی که آداب المعاشرة را در سطح کلان مطرح می کند.یک دفعه بحث را در روابط بین زن و شوهر مطرح می کند. (خانواده بالمعنی الاخص ) و یک دفعه خانواده به معنای اعم مطرح می کند ...این گونه قواعد در روابط اگر از قرآن، استنباط شود،نتایج زیبایی به دست خواهد آمد. امیدواریم انشاالله در طول تفسیر قرآن به این موارد برسیم.

مرجعیت قرآن

نکته دیگری که در ادامه ، همین بر زمین مانده ها و ظرفیت شناسی قرآن باید گفته شود این است که مرجعیت قرآن را نادیده نگیریم. باید معلوم شود که در بخش معارف دین ، ما مرجع داریم یا نه...اگر مرجع داریم ، مرجع عقل است؟ ، سنت است؟یا قرآن است؟ یا همه این ها ست؟ همه اینهاست یعنی چه ؟ اگر یکی است چطور؟ به اقتضای نزدیک به ده یا یازده روایت، یا روایاتی که با اسناد عالی تاکید می کند بر مرجعیت قرآن، که با مضامین مختلف تاکید می کند که آن چه از ما رسید اگر شاهدی از قرآن یا کتاب الله بر آن یافتید، به آن عمل کنید.خود این مرجعیت به چه معناست، مفصل بحث دارد

البته عقل قطعی بدیهی حساب خودش را دارد، روایات باید با آن ها هم سنجیده شود، الان بحث قرآن است، و قرآن محور است.این را قرار بدهید در کنار رفتاری که عملا روایت را مرجع میداند.مواردی داریم مخصوصا در اخباری ها در شیعه، که عملا روایات مرجع می شود. گاهی وقتها روایت مرجع نمی شود اما قرآن ، مغفول واقع می شود.مغفول عنه که عملا همان سنت مرجع می شود.چه با اصول قرآن بسازد چه نسازد! به هر حال بحث مرجعیت قرآن، بحث مهمی است.مخصوصا وقتی مهم تر می شود که ما باید مواظب باشیم، که به نام مرجعیت قرآن، نصوص معتبر را ترک نکنیم.یعنی این گونه نباشد که یکی را مرجع قرار دهیم و دیگری را غفلت کنیم؛ غفلت ناموجه ...جالب این است که این طرفش را هم داریم.ما در طول تاریخ داشتیم افرادی که شعارشان این بوده که حسبنا کتاب الله ؛ قرآنیون ؛ گروه هایی بودند در مصر، حتی در کشور ما افرادی داریم که به نام مرجعیت قرآن هر نصی را که در نگاه اول، جذبشان نکند، کنار میزنند و استدلال می کنند که امام صادق فرمودند : قرآن را بگیرید...درست است که امام صادق این گونه بیان کردند اما سنت هم باید در جای خودش مورد توجه قرار گیرد.بپذیرید که کار آسانی نیست.این که کسی بتواند مدیریت کند، اصطلاحی داریم که گاه ما به کار برده ایم و آن «مدیریت صحیح متضاد نماها»؛ در متضادنماها یک طرف را بگیری کار آسانی است؛ مثلا تاکید کنیم بر مرجع بودن قرآن یا فصل الخطاب بودن قرآن ...طبیعی است که این کار، کار سختی نیست، از آن طرف تاکید کنیم برمرجعیت حدیث؛ این هم کار سختی نیست؛ گاه از مرجعیت قرآن صحبت می کنیم ونقطه شروع ، مناسب است اما باید دید می خواهیم به کجا برسیم....و یا این که تفسیر آیات به وسیله روایات ، کار درستی است اما باید دید که به کجا می خواهیم برسیم....این جا است که بحث مدیریت متضاد نماها مطرح می شود.از یک طرف فصل الخطاب بودن آیات، و از طرفی این که روایات اهل بیت مفسر قرآن باشد؛ یا روایات پیامبر مفسر قرآن باشد؛ نکته اینجاست که درهر حال باید این ها را مدیریت کرد. و صرفا نباید یک جنبه را در نظر گرفت.ظرفیت شناسی قرآن و فهم های برزمین مانده ؛ تمام این ها را از روز اول تا الان، که جلسه سوم به حساب می آید، ظرفیت شناسی قرآن حساب کنیم و مساله اول، از مسائل فلسفه تفسیر...ما الان داریم فلسفه تفسیر را بحث می کنیم، این مساله اول.

مساله دوم از مسائل فلسفه تفسیر : اطلاقات قرآن، کتاب و کتاب الله

قرآن، اطلاقاتی دارد.من به دو اطلاق، اشاره می کنم.قرآنی که از یک جا شروع شده و به یک جا ختم شده قرآنی که در طول بیست سال نازل شده است.چون سه سال انقطاع وحی بوده است؛ و بیست سال این آیات نازل شده است.به حسب آن چه دست ماست از یک جا شروع می شود و یک جا تمام می شود؛ زمانی می گوییم منظور از قرآن یعنی این مجموعه آیات...در بیان این ما بین الدفتین آمده ... وانه لتنزیل رب العالمین ...نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین...این یکی از اطلاقات قرآن است، آنی که بین الدفتین است و البته بر قلب پیغمبر نازل شده و پیامبر به زبان درآوردند و شده این...

اما یک قرآن داریم که در لوح محفوظ است؛ در علم الهی است و او می شود حقیقت قرآن به معنای اول. و روح قرآن به معنای اول؛ انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ ؛ ممکن است بگویید این حقیقت دیگری است که بر آن ، اطلاق قرآن شده است.درمقام تشبیه مثل این که دانشمندی کتابی می نویسد یا القا میکند و دیگری می نویسدو بعد هم چاپ می کند.اما گاهی اوقات آن دانش وآن حقیقتی که نزد دانشمنداست، ...گاهی به آن حقیقت مثلا گفته می شود فقه اما گاهی به این اثر بیرونی اطلاق فقه می شود.علی ای حال میشود گفت قرآن ، این دو اطلاق را دارد.واضح است که ما اگر بحثهایی از قرآن می کنیم، منظور قرآن به معنای اول است .اگر می گوییم قرآن، فهم های برزمین مانده دارد، یعنی بین الدفتین ، فهم های بر زمین مانده دارد،اگر می گوییم پارادایم ها و نظام ها ، و...را می توان از قرآن استحصال کرد اگر می گوییم قرآن ، مرجعیت دارد، اگر می گوییم قرآن در هر زمانی جدید و ...است منظور همین قرآن است ، ما با این قرآن سرو کار داریم.که بر قلب نازنین پیامبر نازل شده و بر زبان پیامبر جاری شده ، و توسط کاتبان وحی نوشته شده و الان دست ماست.این قرآن محل گفتگو است.در کنار اطلاق قرآن، نهاد دیگری داریم به نام کتاب الله ، یا کتاب ؛ بدون اضافه به الله ... واژه کتاب که معلوم است به همین کتاب اطلاق می شود، مخصوصا وقتی گفته می شود کتاب الله اما کتاب گاهی ، بر تکوین اطلاق می شود، ما فرطنا فی الکتاب من شئ و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین.برخی به این جا که رسیده اند گفته اند این کتاب تکوین است؛ کتاب باید شروع و ختم داشته باشد؛ جمع وجور باشد و رها نباشد ،نظمی داشته باشد؛ اما این که جهان هستی را یک کتاب بدانیم ما فرطنا فی الکتاب ...این می شود کتاب تکوین.البته من نمی خواهم قسم بخورم و اصرار کنم که در آیه این معنا مراد است.ولی می تواند کتاب تکوین مراد باشد؛لذا برخی ها برای این که این تقسیم بندی مشخص باشد، می گویند کتاب تکوین و کتاب تدوین.چنان که گاه کتاب الله گفته می شود به مفسر این قرآن.قال الامیر المؤمنین علیه السلام : «انا کتاب الله الناطق....»یعنی یک کتاب الله صامت داریم و یک کتاب الله ناطق...باید کتاب الله صامت را به دست کتاب الله ناطق داد، که تفسیرش بکند.این جاست که رابطه قرآن و سنت پیش می آید با همان بحث هایی که اشاره کردیم یعنی گاهی اوقات کتاب الله به امام تفسیر می شود حتی آن آیه در سوره یس که کل شئ احصیناه فی امام مبین؛ به امام علیه السلام تفسیر شده است.این را هم اضافه کنم که روایاتی که بر مرجعیت قرآن، تاکید دارد، که می گوید اگر مطلبی از ما (اهل بیت ) بیان شد، آن را به کتاب خدا عرضه کنید، گفته اند که منظور مسلمات دین است؛ منظور مجموعه ای ا زقرآن و سنت قطعی است.در واقع کتاب الله به این معنا است یا آن جایی که گفته می شود، هر شرطی که خالف کتاب الله، اعتبار ندارد؛ شرطی اعتبار دارد که موافق کتاب الله باشد، گفته اند که منظور از کتاب الله فقط قرآن نیست.این ها اطلاقات قرآن هست و کتاب الله، از این جامعلوم شد که چقدر باید یک باحث، که در تفسیر در اصول در فقه ، در حقوق و در بحث های معرفتی ،و یا مباحث اجتماعی کار می کند، متوجه اصطلاحات باشد.و این را هم عرض کنم که منظور از قرآن، همان ما بین الدفتین است ؛ یعنی آن چه توسط روح الامین بر قلب پیامبر نازل شده و پیامبر هم تلاوت فرمودند و کاتبان وحی هم نوشته اند.حالا این جا ،مباحثی مطرح کرده اند که آیا الفاظ هم از خداست؟ما چنین اعتقادی داریم اما اعتقادی هم هست که می گوید حقایقی بر قلب پیامبر نازل شده و پیامبر با عبارات و اصطلاحاتی که خود، صلاح دانسته بیان فرموده اند.که البته ما چنین اعتقادی نداریم یا این که برخی مدعی شده اند که پیامبر حالات وجدانی خود را در این آیات منعکس کرده است!پناه بر خدا از این اعتقادات باید شبهه ها را دید و آن را بر سنت و کتاب خدا عرضه کرد، و بعد راجع به این مطالب تصمیم گرفت.اگر ما می خواستیم وارد بحث فلسفه تفسیر شویم یکی همین بحث بوده که فرایند به چه شکلی بوده است.منتها باید یک سری مسائل و مباحث را مسلم بینگاریم با توجه به بحث هایی که شده است.و با توجه به پیش فرض های مسلمی که در طول تاریخ عالمان به آن ها رسیده اند ، بحث را پیش ببریم.و الا جای بحث دارد و خودش یک مساله است.

اهمیت مفهوم شناسی

من این جا داخل پرانتز بیان می کنم بحثی راجع به مفهوم شناسی. ممکن است بگوییدکتاب لغت هم هست، نه ....آیا بحث اطلاقات قرآن که مطرح شد، می خواهید از مصباح المنیر در بیاورید؟!اطلاق کتاب الله در تراث دینی در روایات در کلمات علما، تفاوت این ها و همین طور بشمارید و جلو بروید ...مباحث زیاد است.این را گفتم که شمای بزرگوار در اطراف کلماتی که نیاز دارید، کار کنید و به جا بکار ببرید.و اشتباه برداشت نکنید که بحث در این موضوعات اصولا کار لغوی نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo