< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

92/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله منکرین انحلال خطابات

 

نگاهی به مطالب پیشین

بحث در انحلال خطابات بود. عرض شد مرحوم امام به جای ترتب و فراتر از تربت، از طریق قانونیت خطابات، امر به مهم را در فرض عصیان اهم اثبات می‌کند و برای نظریه خود هفت مقدمه را بیان فرموده‌اند. یکی از مقدمات، مقدمه عدم انحلال خطابات بود. عرض کردیم بحث انحلال یا عدم انحلال خطابات از مباحث کلیدی اجتهاد است و تأثیر زیادی در جای‌جای اجتهاد دارد، لذا باید به صورت مستقیم مقوله انحلال یا عدم انحلال را بررسی کنیم. ادله مثبتین انحلال که مشهور بلکه قاطبه اصولیون هستند عبارت‌اند از: تعدد ملاکات و تعدد عقاب و ثواب و ظهور صیغه جمع در این مسئله. سه شاهد بر انحلال آوردیم به‌علاوه وجدان، که آدم احساس می‌کند خطابات منحل می‌شود و هر کسی برای خود قانون و خطابی دارد.

ادله منکرین انحلال خطابات

در مقابل ادله منکرین که حضرت امام باشند را بررسی می‌کردیم.

دلیل اول

اولین دلیل ایشان، مقایسه انشائات و اخبارات بود و تأکید بر اینکه اگر جملات انشائیه منحل می‌شود، باید جملات خبریه هم منحل شود و اگر کسی بخواهد انحلال در جملات خبریه را بپذیرد با محذورات غیرقابل‌قبول در فقه مواجه می‌شود. مثلاً در النار باردۀ باید گفت که گوینده به تعداد یک میلیارد آتش دروغ می‌گوید در حالی که او یک دروغ گفته است. این تالی باطل است، پس معلوم می‌شود در انشائات هم انحلالی نیست.

نقد دلیل اول

در مناقشه این دلیل بر دو نکته تأکید داشتیم. یکی اینکه در اخبارت، قضایا و جملات حقیقیه را باید از جملات خارجیه جدا کرد. اگر اخبار بر روی ذات و طبیعت آمده است، واحد است اما اگر اخبار بر روی افراد و اشخاص آمده است، تعدد پیدا می‌کند. چه در کذب چه در غیبت، باید دید آنچه گفته می‌شود جمله حقیقیه است که رابطه و تلازم بین ذات محمول و ذات موضوع است، اگر مثل النار حارۀ باشد، صادق می‌شود و اگر النار باردۀ باشد کاذب می‌شود. اما اگر جمله متکلم از قضایا خارجیه شخصیه باشد، اگر کل من فی البلد، کل من فی العسکر، کل من فی المدرسه در جمله باشد، معلوم است هر کدام از اشخاص برای خودشان حساب مختص به خود دارند، نه اینکه طبیعتی محکوم حکمی شود. اگر شکل دوم باشد در اینجا تعدد پیدا می‌کند، لذا می‌تواند به کل من فی المدرسه نسبتی بدهد که هم کاذب باشد و هم صادق باشد، مثلاً بگوید همه کسانی که در مدرسه هستند صبح نمازشان قضا شد. نسبت به کسانی که نمازشان قضا شده است صادق است و نسبت به کسانی که نمازشان قضا نشده است کاذب است. اینجا جمله منحل می‌شود و به تعداد افراد دروغ می‌گوید. در مثال النار باردۀ خیلی بعید است که دروغ متعدد باشد اما در پاسخ می‌توان مثال کل من فی المدرسه را آورد و گفت که خیلی بعید است که این جمله، یک دروغ باشد.

حل این مطلب هم به این نحو است که قضایای حقیقیه و خارجیه با هم فرق دارد. سِرّ اصلی این است که در قضایای حقیقیه نسبت طبیعت با یک حکم را می‌گوییم اما در قضایای خارجیه و شخصیه مصادیق و موارد معین محکوم می‌شود و تعدد پیدا می‌کند. نکته دوم هم این است که اصولاً انشائات با اخبارات متفاوت است. در نکته اول هیمنه این بحث شکست. این مطلب که عین متن ایشان این است: و ما اشتهر من انحلال الخطاب الواحد إلى الخطابات حسب عدد المكلّفين غير تامّ؛ لأنّ ملاك الانحلال في الإخبار و الإنشاء واحد، فلو قلنا بالانحلال في الثاني لزم القول به في الأوّل أيضاً، مع أنّهم لا يلتزمون به، و إلّا يلزم أن يكون الخبر الواحد الكاذب أكاذيب في متن الواقع؛ و عليه: لو قال‌ قائل‌ بأنّ‌ النار باردة فقد كذب بعدّة أفراد النار، و هو رأي أو قول كاذب، لا يلتزم به ذو مسكة[1] .

ما به ایشان عرض می‌کنیم که اگر کسی بگوید کل من فی المدرسه نائم، آیا یک دروغ می‌گوید یا متعدد است. این مطلب در خود اخبارت است، همین راهی می‌شود که در انشائات هم بگوییم متفاوت است. در مقام انشاء وقتی ملاکات متعدد است و ثواب و عقاب هم جدا هست، معلوم است که شارع تکالیف را جدا می‌بیند، منتهی همه را با یک بیان گفته است. بنابراین دلیل اول ایشان با بیانی که عرض کردیم دلیل تامی نیست. (البته در النار باردۀ اگر کسی بگوید کل نار باردۀ، یعنی قضیه حقیقیه که نسبت بین طبیعت‌ها است نباشد، بلکه ناظر به مصادیق باشد می‌شود گفت که متعدد است اما این بعید است). پس بین خود اخبارات، قضایا متفاوت است و انشائات هم با اخبارات کاملاً متفاوت است. در مقام قانون‌گذاری تک تک افراد منظور خطاب هستند، منتهی همه افراد در یک جمله جمع شده‌اند.

دلیل دوم

دلیل دوم که ایشان در اواخر فرمایششان در صفحات بعد دارند این است که، اتفاق وجود دارد که خطابات شارع، شامل افراد گناه کاری که عازم عصیان هستند می‌شود و هیچ کس در آن شک ندارد. شمول خطابات شارع بر افراد مصمم به عصیان قابل تردید نیست. ﴿اقیموا صلاۀ﴾ همان‌طور که شامل مرحوم آقای بهجت می‌شود، فرد تارک اصلۀ را هم شامل می‌شود و اگر شامل نشود، اصلاً عصیان و عقاب در اینجا معنا ندارد. پس تردیدی وجود ندارد که خطابات شارع شامل عصات و افراد مصمم بر گناه می‌شود. همان‌طور که شامل افراد مطیع می‌شود، شامل افراد مذبذب هم می‌شود، شامل افراد مصمم به عصیان و عاصی هم می‌شود و در این مطلب هیچ کس تردید ندارد.

بنا بر نظریه مشهور، خطابات شرعیه شامل کفار هم می‌شود و کفار که اعتقاد به مبانی هم ندارند، مکلف به فروع هستند. این یک قاعده در قواعد فقهیه است که الکفار مکلفون بالفروع. کافر هم زمان اینکه مکلف است درباره خداوند تحقیق کند و اعتقاد پیدا کند، مکلف به نماز و روزه و حج و امثال آن هم هست. البته استثنائاتی هم ممکن است داشته باشد ولی مشهور می‌گویند الکفار مکلفون بالفروع. شمول سوم خطابات شرعیه نسبت به غافلان و حتی جاهلان است، برای اینکه گفته شده است که احکام بین عالم و جاهل مشترک است. این هم یک قاعده اصولی یا فقهی است که الاحکام مشترکۀ بین العالم و الجاهل، بین المتذکر و الغافل و الساهی. بنابراین شمول به غافل و همین‌طور شمول به جاهل هم نباید در آن تردید کرد.

مقدمه دلیل دوم مرحوم امام این است که خطابات شرعیه، یک: شامل عصات، نافرمان‌ها، طاغی و یاغی‌ها می‌شود. دو: شامل کفار می‌شود. سه: شامل غافل و ساهی و ناسی می‌شود. چهار: شامل جاهلان به احکام و شریعت می‌شود. شمول احکام یا خطابات یا شامل اجماع است یا اگر هم اتفاق نباشد مورد تأکید اکثریت قاطع فقها و بزرگان است.

با حفظ این مقدمه گفته می‌شود، اگر خطابات به خطابات متعدد منحل شود، باید خطابات مستقل متوجه عاصی، کافر، غافل، ساهی و جاهل هم بشود. بنا بر نظریه انحلال گفته می‌شود که هر فردی داری یک خطاب و تکلیف مستقل است که در دل خطاب کلی نهفته است، یعنی هر کسی برای خود خطابی دارد. اگر این طور باشد باید به آدمی که قطعاً بنا دارد نماز نخواند، بگوید صلّ و همین طور به آدم ناسی و غافل و جاهل هم صلّ بگوید، اگر شمول خطاب را قائل شوید، باید بگویید که خطاب مستقل شامل هر یک از این خطابات می‌شود (این یک قیاس استثنائی است)، لو تمت الانحلال لزم توجیه الخطاب المستقل الی هذه الطوائف العاصی و الکافر و الغافل و الساهی و الناسی و الجاهل و لکن التالی باطل قطعاً لاستهجانه عرفاً.

بیان ایشان این طور است: «أضف‌ إليه‌: أنّ الضرورة قائمة بأنّ الأوامر الإلهية شاملة للعصاة لا بعنوانهم، و المحقّقون على أنّها شاملة أيضاً للكفّار، مع أنّ الخطاب الخصوصي إلى الكفّار و كذا إلى العصاة المعلوم طغيانهم من أقبح المستهجنات، بل غير ممكن لغرض الانبعاث، فلو كان حكم الخطاب العامّ كالجزئي لوجب الالتزام بتقييد الخطابات بغيرهم؛ و كذا الحال في الجاهل و الغافل و الساهي؛ إذ لا يعقل تخصيص الخطاب في مرتبة الإنشاء بالعالم الملتفت؛ و إن كان يصحّ في مرتبة الفعلية، كما سيأتي في المباحث العقلية؛ و بالجملة: لا يصحّ إخراجهم و لا يمكن توجّه الخطاب الخصوصي إليهم، و قد تقدّم أنّ الجاهل و أمثاله معذورون في مخالفة الحكم الفعلي[2] .

این قیاسی است که ایشان در این دلیل دوم دارند. بنابراین تالی باطل است و نمی‌توان قائل به انحلال شد. قائل به عدم انحلال می‌گوید، نگاه، یک نگاه عام جمعی است و در این نگاه مشکلی وجود ندارد. یک نگاه متوجه به این امور می‌شود و همین که گروهی از این‌ها می‌توانند بفهمند و اثر بپذیرند، برانگیخته و منبعث شوند، در صحت خطاب کافی است، ولی اگر خطاب متعدد شد، هر خطابی باید در آن انبعاث مخاطب معقول باشد و اگر نباشد، نمی‌توان خطاب را متوجه شخص کرد، ولی وقتی خطاب واحد شد، می‌شود. در مجموعه این گروه‌ها، ده نفر هم باشند کافی است که یک خطاب کلی صادر شود، در حالی که اگر بنا است خطابات متعدد شود، نیاز به این است که هر کسی مستقلاً امکان انبعاث او باشد. (در باب قدرت هم همین طور است، لازم نیست خطاب مقید به قادر شود. این مطلب را بعداً عرض می‌کنیم).

نقد دلیل دوم

ممکن است در این فرمایش هم مثل استدلال قبل مناقشه شود به اینکه، این چهار گروه را بررسی می‌کنیم تا ببینیم توجیه خطاب آن‌ها درست است یا درست نیست.

امکان خطاب به عاصی و کافر

می‌بینیم که خطاب به عصات و نافرمان‌ها درست است. برای اینکه تأکید شما بر اینکه در خطاب باید امکان انبعاث باشد، به یک معنا درست است و به یک معنا درست نیست، یعنی فقط این نیست. اینکه علی الاصول امکان انبعاث باشد لازم است. در آدم عاصی و کافر هم این هست، منتهی باید مقدمات کار را درست کند تا بتواند به خطاب عمل کند.

ما یک انبعاث مباشری سریع داریم و یک انبعاث با مقدمات و غیر سریع داریم. گاهی فردی خداوند و تمام امور دینی را قبول دارد و فقط منتظر است تا به او گفته شود نماز بخواند، همه مقدمات و پیش‌فرض‌ها تمام است و زمینه برانگیخته شدن و فرمان بری از لحاظ مبانی و مقدمات همه آماده است، فقط باید یک فرمان را بفهمد و بشنود تا برانگیخته شود. اما گاهی شخص، اگر بخواهد منبعث شود، باید علاوه بر خطاب، دو سه مقدمه دیگر هم در او تمام شود، مثلاً شخصی در اعتقاداتش مشکل دارد یا هوای نفسی جلوی چشم او را گرفته است و نمی‌گذارد عمل کند. خطاب بعث یا زجر نمی‌تواند این شخص را برانگیخته کند، نه به خاطر اینکه به امر خدا توجه ندارد و نمی‌داند، بلکه به خاطر اینکه مانعی جلوی او را گرفته است. این شخص امکان انبعاث به معنای انبعاث فقط ناحیه امر مستقیم را ندارد ولی امکان انبعاث با اصلاح مقدمات در او هم هست.

پس یک امکان انبعاث سریع وجود دارد که با شنیدن خطاب بر می‌خیزد. یک انبعاث دیگر وجود دارد که تنهایی این کار را نمی‌کند ولی مقدمات دیگر دارد که اگر آن‌ها را توجه کند این هم در کنار آن مقدمات شخص را بر می‌انگیزد. نسبت به کسانی که عاصی و یا کافر هستند، امکان انبعاث سریع و فوری وجود ندارد، برای اینکه فرض این است که موانع و حجاب‌هایی مانع است ولی امکان انبعاث به معنای دوم هست، یعنی اگر امر در کنار اجزای دیگر جمع شود، می‌تواند او را برانگیزد.

این سؤال مطرح می‌شود که آیا لازم است امکان انبعاث در توجیه خطاب، به نحو اول باشد یا به نحو دوم هم باشد صحت توجیه خطاب هست. وجهی وجود ندارد که منحصر در اول باشد. امکان انبعاث آنی و فوری نیست، اما انبعاثی که اگر سایر مقدمات آماده باشد کار خودش را می‌کند، انبعاث بالقوه و شأنیت بعث، کافی است و لازم نیست که بعث و انبعاث آنی و فعلی باشد. به نظرم در فرمایش ایشان بین این دو انبعاث به نحوی جمع و خلط شده است.

اولاً عرف می‌گوید شأنیت بعث و زجر کافی است. ثانیاً همیشه اوامر و نواهی برای این نیست که بعث و زجر باشد. گاهی برای اتمام حجت است. تتمیماً للحجۀ و قطعاً للعذر، در خود آیات و روایات آمده است، لیهلک من هلک عن بینۀ و یحیی من حیاً عن بینۀ. پس می‌شود بر کافر و عاصی خطاب کرد، برای اینکه اگر اتفاقاً بیدار شد، متوجه می‌شود، اما اگر بیدار نشد، دیگر عذری ندارد. بنابراین، اولاً بعث و انبعاث شأنی بالقوه کافی است و ثانیاً تتمیماً للحجۀ، توجیه خطاب مانعی ندارد. پس خطاب منحل می‌شود و همین خطاب منحل شده از درون عام کلی، شامل عاصی و نافرمان و کافر هم می‌شود. خطاب مستقل یک اقم اصلۀ به عارف سالک می‌گوید، یک اقم اصلۀ به آدم متوسط می‌گوید، یک اقم اصلۀ هم به عاصی یا کافر می‌گوید. در همه امکان انبعاث وجود دارد، شأنیت انبعاث در همه هست، منتهی به همان طیفی که عرض کردم. حتی اگر این هم نباشد می‌گوییم قطعاً للعذر و تتمیماً للحجۀ؛ لذا مانعی در این دو گروه نیست. البته تتمیم الحجۀ جایی است که اولی باشد و وقتی تمام می‌شود که امکان انبعاث بالقوه وجود داشته باشد و دومی مترتب بر اولی است.

ممکن است نسبت به عصری یا زمانی یا حکمی بنا است که از اول تا آخر، همه گناه کنند و عمل نکنند، ولی مصلحت ملزمه در آن هست، به همه افراد گفته می‌شود که آن عمل را باید انجام دهید، برای اینکه امکان انبعاث در آن‌ها هست. خطاب واحد استهجان را رفع می‌کند، ولی لازم نیست که مدلول واحد باشد، مدلول متعدد است، این هم ممکن است کسی بگوید. این مطالب در مورد گروه‌های اول و دوم است، گروه‌های بعدی در بحث جلسه بعد ذکر می‌شود.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo