< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

94/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم /مفهوم شرط/ تفاوت معنای اسمی و حرفی

 

اشاره

استدلالاتی که برای مفهوم در جمله شرطیه شده بود، ملاحظه فرمودید، ما تقریر چهارم را که مبتنی بر شش مقدمه بود پذیرفتیم، و سایر استدلالات و مسالک و تقریرات محل اشکال بود که ملاحظه کردید، حدود شش استدلال وجود داشت که ما یکی از آن‌ها را پذیرفتیم و بقیه به نحوی محل اشکال و تردید بود.

در نقطه مقابل، اشکالاتی وجود دارد و احیاناً استدلالاتی که موجب این می‌شود، مفهوم را نپذیریم، بعضی را ضمن استدلالات متعرض شدیم و بعضی هم الآن به‌صورت مستقل طرح می‌کنیم.

مطلب اول اشکالی است که مکرر در این کلمات آمده بود، در استدلال برای مفهوم شرط که قضییه معنای حرفی بود، اینجا اشکالی هست که تقریباً به همه تقریرهای قبلی که به نحوی به اطلاق برمی‌گشت، وارد است، و آن اشکال این هست که؛ اطلاق در معنای حرفی نمی‌تواند جاری بشود، علّتش هم این است که؛ معانی حرفیّه وضعشان عام و موضوع له‌شان خاص هست، برخلاف معانی اسمیّه و وضع عام و موضوع له هم عام هست.

نظر مشهور این است که؛ می‌فرمایند نوع وضع در معانی مستقل و اسمی با معانی حرفیه متفاوت است، در معانی اسمیه لفظ تصور می‌شود، معنا هم که یک معنای کلی هست، تصور می‌شود و آن معنا هم با مصادیقی که این لفظ در آن به کار می‌رود، رابطه ماهوی دارند و زمانی به‌طور مثال کلمه «انسان» وضع می‌شود، کلمه را تصور می‌کنیم، مفهوم انسان هم به‌عنوان یک مفهوم کلی و مستقل تصور می‌شود، لفظ برای این مفهوم وضع می‌شود و بعد هرجایی که اطلاق می‌شود، مصادیق واقعی این موضوع له هستند، در اینجا وضع عام و موضوع له هم عام هست و مستعمل فیه هم مصادیق این موضوع له می‌شوند، امّا در معنای حرفی به‌طور مثال؛«مِن» تصور می‌شود، ظرفیت هم تصور می‌شود، موضوع له آن؛ مصادیق خارجی ظرفیت است.

تفاوت معنای اسمی و حرفی

ریشه فلسفی تفاوت معنای حرفی و اسمی این هست؛ در معانی اسمیّه، اگر مفهوم کلی هست مثل انسان، با مصادیقش رابطه ماهوی دارد و مثل هم است، مفهوم انسان بر زید به معنای حقیقی حمل می‌شود ، «لشیء غیر الکون فی الاعیانی کون بنفسه لدی الاذهانی»، موضوع له انسان است، انسان که در ذهن شماست، وجود خارجی هم پیدا می‌کند که زید است.

امّا وقتی شما «فی» را برای ظرفیت وضع می‌کنید، مثلاً «انا فی البیت»، «فی» که اینجا به کار می‌برید، معنا و مفهومش کلی ظرفیت نیست، مفهوم ظرفیت با مصادیق ظرفیت، از دو سنخ هست، این مفهوم یک مفهوم انتزاعی است، که در ذهن من مستقل شده و الّا در خارج مصداق ظرفیت، یک ربط است، هویت مستقل ندارد، معانی انتزاعی؛ جامع حقیقی ندارند، فقط یک مفهومی انتزاع می‌شود.

در معانی اسمیّه هنگامی که متصور او انسان است، همان هم موضوع له و مستعمل فیه است، امّا در قسم دوم که معنای حرفی باشد؛ موضوع له متصور در «فی» ظرفیت است، ولی موضوع له ظرفیت نیست، بلکه یک حرف ربط است، نمی‌شود در جمله مثلاً به‌جای حرف «فی»، ظرفیت را بکار برد.

نظر مرحوم آخوند در معنای حرفیه

مرحوم آخوند یک نظر خلاف مشهور دارند و آن این است که؛ می‌فرمایند: در معانی حرفیه هم وضع عام و موضوع له عام هست، فقط نحوه استعمال متفاوت است، این حرف قابل خدشه است.

ملحق بودن هیئت‌ها و نِسَب به معنای حرفیه

معانی حرفی فقط محصور در ادبیات نیست که در آنجا به آن‌ها حرف می‌گویند، بلکه معنای حرفی در اصول و در فلسفه، اعم از آن چیزی هست که در ادبیات هست، هیئت‌هایی که عارض بر موادّ می‌شوند را هم معنای حرفی می‌گویند، مثل هیئت «اِفعل»، هیئت امر می‌گوییم، وضع‌شده برای بعث، معلوم است که اینجا، بعثی که گفته می‌شود، مفهوم موضوع له هیئت نیست، آن بعث‌ها نِسَب بعثیه ای است که جابه‌جا محقق می‌شود، مثل آن ظرفیت‌ها، در نسبت‌های بعثیه هم موضوع له خاص است، امّا در مفهوم و عنوان بعث اینگونه نیست.

هیئت‌ها و نِسَبی که در جمله وجود دارد، این‌ها هم ملحق به معانی حرفیه است و همان حکم را دارند.

اگر موضوع له، نسبت‌ها شد، هر نِسبَتی یک وجود شخصی دارد، محو در همان جمله‌ای است که به‌کاررفته.

آن نسبت شخصیه، نسبت مستقل لحاظ نشده است، وجود نِسبی و رابط همیشه به طبع طرفین لحاظ می‌شود و زمانی که چیزی رابط بود و مستقل لحاظ نشد، موضوع له این نسب؛ نسبت‌های شخصی است، نسبت‌های شخصی عین ربط است، چیزی که عین ربط شد، دیگر مستقل لحاظ نمی‌شود و چیزی که مستقل لحاظ نشد، دیگر قابلیت اطلاق و تقیید ندارد، ذاتش، ذات مقیدی هست که در آن ذات؛ نمی‌شود اطلاقی جاری بکنیم، مثل اطلاق افرادی و احوالی و ... .درنتیجه اطلاق به معانی حرفیه و نِسَب راه ندارد.

ترتب جزاء بر شرط، یک نِسبَت و معنای حرفی است، شما نمی‌توانید بگویید در اینجا مطلق است، همان‌طور که در طرف جزاء، باید بگوییم نوع حکم مراد است نه شخص حکم، حکم را هم از نسبت و هیئت می‌گیرید،

نمی‌تواند اطلاق داشته باشد، شخص حکم را اینجا می‌گوید، نه مطلق وجوب اکرام، دو اطلاق، پایه اثبات مفهوم است، یک اطلاق ترتب جزاء بر شرط و دیگری اطلاق خود هیئت امری جزاء که نوع حکم را می‌گوید.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo