< فهرست دروس

درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

94/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف شرطِ محقِّقِ موضوع

 

قانون کلّی

هرگاه یک عنصر ثابت در جمله شرطیه به‌گونه‌ای باشد که دو حالت داشته باشد آنجا، جمله شرطیه مفهوم دارد در غیر این صورت، شرط محقِّقِ موضوع است.

تعریف شرطِ محقِّقِ موضوع

شرطِ محقِّقِ یعنی اگر شرط را بردارید موضوعی برای حکم باقی نمی‌ماند به‌عنوان مثال در «إن رزقت ولداً فأختنه» اگر فرزندی نباشد دیگر موضوعی برای جزاء باقی نمی‌ماند؛ به عبارۀ أخری جمله شرطیه وقتی مفهوم دارد که مشتمل بر دو عنصر باشد:

    1. یک عنصر ثابت که موضوع باشد؛

    2. یک عنصر دیگر که قید موضوع شود.

در مثال «إن رزقت ولداً فأختنه» فرزند و وجود تامّه فرزند، موضوع است و شرط هم همین را بیان می‌کند بر خلاف «إذا کان العالم عادلاً فأکرِمه» که موضوع، عالم است و در محدوده مفهوم نیست ولی این موضوع به دو گروه منشقّ می‌شود: عالم عادل و عالم غیر عادل.

شرطِ محقِّقِ موضوع در استفهام انکاری

انتفاء شرط، به معنای انتفاء موضوع، به دو صورت ممکن است:

    1. گاهی عقلاً منتفی است؛ مثل «إن رزقت ولداً فأختنه» اینجا وقتی موجود زنده‌ای نباشد طبعاً ختنه هم معقول نخواهد بود و عقلاً مصداق ندارد و منتفی است.

    2. گاهی عرفاً منتفی است و استهجان دارد؛ به‌عنوان مثال آیه شریفه ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[1] جمله شرطیه است ﴿إن کنتم لاتعلمون فأسئلوا أهل الذکر﴾ و شرط در این آیه، محقِّقِ موضوع است منتهی سؤال دو معنا دارد:

معنای حقیقی سؤال یعنی استفهام واقعی است و جواب سؤال را واقعاً نمی‌داند.

قائل شویم، سؤال یعنی پرسیدن و لو اینکه استفهام انکاری باشد یعنی بداند و بپرسد؛ در این صورت جمله ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ عقلاً شرط محقِّقِ موضوع نیست ولی عرفاً هست چرا که عرف می‌گوید و لو در حالت استفهام انکاری باشد باز هم می‌شود سؤال انجام گیرد هرچند این خلاف ظاهر است.

تنبیه ششم: اقسام ادات شرط

مرحوم شهید صدر در تقریرات خود فرموده‌اند: «ادات شرط و کلمات سازنده جمله شرطیه بر دو قسم می‌باشند.» که عبارت‌اند از:

    1. حروفی مثل «إذا»، «إن» و حروفی از این قبیل؛ مانند: ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[2] یا «إذا کان العالم عادلاً فأکرِمه»

    2. اسامی مفید شرط که خودشان موضوع حکم‌اند؛ مانند: «من» در جمله «من أکرمک فأکرِمه» این جمله از نظر ادبی شرط است یعنی «کسی که به تو احترام می‌گذارد تو هم احترام متقابل ادا کن» یا «من قاتلک فقاتله» به معنای «کسی که با تو می‌جنگد تو هم با او بجنگ».

در خصوص قسم دوم مرحوم شهید صدر می‌فرمایند: ادات و ابزار شرط در این قسم حرف نیست و اسمی است که در واقع همان موضوع حکم است یعنی عبارت «من أکرمک» موضوع حکم است؛ برخلاف وقتی که می‌گوید: ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ یا «إذا جاءک عالم فأکرمه» یا «إذا کان العالم عادلاً فأکرمه» که در این جملات «إذا» یک ابزار محض و حرف است و فقط برای ایجاد شرط و مفهوم آمده است.

درحالی‌که «من» یک اسم است که به‌وسیله‌ی آن جمله شرطی شده است و خود کلمه سازنده شرط، خودش موضوع حکم است؛ در واقع ضمیر در «أکرم» به «من» برمی‌گردد و مرحوم شهید صدر در اینجا قائل به عدم مفهوم است، برای اینکه در واقع شبیه همان شرط محقِّق موضوع است یعنی «من» موضوع است و موضوع، مفهوم ندارد.

ما در فرمایش مرحوم شهید صدر مناقشه داریم و به نظر ما فرمایش ایشان، تامّ نیست و ملاکی نداریم که اینجا مفهوم ندارد؛ زیرا

    1. «من» در «من أکرمک فأکرمه» موضوع است و حکم «الذی» و موجود ذی‌شعور را دارد و انسان نه تنها می‌تواند کسی را که اکرام نمی‌کرده است، اکرام کند بلکه کسی را که به او بی‌احترامی می‌کند را هم می‌تواند اکرام کند؛ بنابراین «من أکرمک» شرط محقِّق موضوع نیست.

    2. اگر دقیق شوید «من» با «أکرمک» دو موضوع جداست و «من» شخص عاقل و متعلَّقِ اکرام است درحالی‌که «أکرمک» قید اضافه شده به «من» است و همین جا می‌توانست بگوید «أکرم المکرِم» که مفهوم نداشت؛ ولی زمانی که حالت شرط و جزاء پیدا کرد بار اضافه‌ای دارد و شرط محقِّق موضوع نیست. چراکه جمله شرطیه به انسان یا «من» قید اضافه‌ای زده است بنابراین

     قید «أکرمک» اضافه بر «من» است پس شرط محقِّق موضوع نشد؛ درست است که «من» موضوع است ولی «أکرمک» قید اضافه بر «من» است.

     جمله شرطیه است و وصفیه نیست که مثلاً بگوید «أکرِم الذی أکرمک»

در واقع معنای جمله «من أکرمک فأکرمه» این است که انسان‌ها دو قسم‌اند:

    1. کسانی که به شما احترام گذاشته‌اند؛

    2. کسانی که به شما احترام نگذاشته‌اند.

جمله شرطیه می‌گوید اکرام قسم اول را متوقّف بر اکرام اولیه از طرف آن‌ها کرده‌ام؛ فلذا مفهوم نداشتن این‌گونه جملات امر بعیدی است.

تفاوت جمله وصفیه با شرطیه

تفاوت جمله وصفیه با شرطیه این است که: وقتی جمله شرطیه شد تقیید اضافه‌ای بر حالت وصفیه دارد «أکرم الذی یکرمک» با «من أکرمک فأکرمه» جمله دوم شرط و جزاء و بار اضافه‌ای دارد؛ تعلیق و تقیید در شرط بار اضافه‌ای است که در وصفیه نیست.

البته ممکن است از باب اشتغال[3] هم باشد که دراین‌صورت، تقدّم و تأخّر «من أکرمک» نقشی در مفهوم ندارد و «أکرم الذی یکرمک» با «أکرم من أکرمک» یا «من أکرمک أکرمه» اگر اشتغال باشند فرقی ندارند و مفهوم هم ندارند ولی اگر شرط باشد مفهوم دارد.

به نظر می‌آید در ذهن شریف مرحوم شهید صدر خلطی رخ داده و شرط را با اشتغال جابجا کرده‌اند چرا که اگر واقعاً اشتغال باشد مفهوم ندارد یعنی جمله «من أکرمک أکرمه» بشود و حالت شرطی نباشد و اینجا باب اشتغال است و مفهوم ندارد.

نتیجه اینکه اگر موضوع به لحاظ ادبی حالت مشتغلٌ عنه پیدا کند یعنی ابتداء موضوع و بعد فعل بیاید در این صورت مفهوم ندارد و لو اینکه صیاغت و ساختار جمله، ساختار شرط و جزاء با ادات «إذا» و «من» یا ادات دیگری باشد، باز هم تأثیری در نفی مفهوم ندارد؛ زیرا شرط نوعی توقّف و تعلیق می‌آورد که در صرف موضوع و حکم نیست درحالی‌که در باب اشتغال تعلیق زائدی وجود ندارد فلذا مفهوم ندارد ولی موضوع در شرط و جزاء از حالت بسیط خارج می‌شود و همین به موضوع مفهوم می‌دهد.

البته این از نظر کبرای قانون است و از نظر صغروی حتی جایی که با «فاء» هم آمده است ممکن است کسی بگوید شرط نیست یعنی بگوید مثلاً «من أکرمک فأکرمه» شرط نیست و شاید باب اشتغال باشد ولی هرگاه شرطیه باشد افاده مفهوم می‌کند.

این تنبیه ششم بود که به نظر ما فرمایش مرحوم شهید صدر قابل قبول نیست و دلیلش هم این است که باب اشتغال و باب شرط را باید جدا کرد.


[1] سوره نحل، آيه 43.. [شما ای منکران!] اگر [این واقعیت را] نمی‌دانید از اهل دانش بپرسید [تا اوصاف پیامبران را برای‌تان توضیح دهند.]
[2] سوره حجرات، آيه 6.. اگر منحرف نافرمانی خبر مهمی برای‌تان آورد [دربارۀ آن] تحقیق کنید.»
[3] باب اشتغال این است که ابتدا جزاء و سپس شرط می‌آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo