< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1400/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقتضای قاعده و روایات در ملاقی با حیوانِ متنجّس

بحث ما در مسأله دوّم بود که اگر حیوانی بعد از نشستن بر روی نجاست بر روی لباس فرد بنشیند آیا اجتناب از آن لباس لازم است یا خیر؟ مسأله را طبق قاعده برّرسی کردیم، در یک فرض حکم به نجاست و در دو فرض دیگر حکم به طهارت ملاقی کردیم بحث منتهی شد به برّرسی روایات، در مسأله، عمدتا استناد به سه روایت شده است:

1. صحیحه عَلِي بْن جَعْفَر که فرمود: «لَا بَأْسَ إِلَّا أَنْ تَرَى أَثَراً فَتَغْسِلَهُ» 2. موثقه عمار که فرمود: «فَإِنْ رَأَيْتَ فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَلَا تَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لَا تَشْرَبْ» 3. صحیحه مُوسَى بْن الْقَاسم که فرمود: «إِنْ كَانَ اسْتَبَانَ مِنْ أَثَرِهِ شَيْ‌ءٌ فَاغْسِلْهُ وَ إِلَّا فَلَا بَأْسَ» این سه روایت ضابطه کلی را بیان می‌کند اگر اثر نجاست در لباس یا آب و یا منقار پرنده رؤیت شود ملاقی با حیوان محکوم به نجاست و الا محکوم به طهارت است.

نظریّه مرحوم استاد خویی

مفاد این روایات آن است که اگر اثر نجاست در حیوان یا ملاقی با آن، رؤیت شود محکوم به نجاست است و الا مطلقا محکوم به طهارت است خواه حالت سابقه نجاست در بدن حیوان باشد خواه نباشد بنابراین در فرضی که نجاست رؤیت نشود اگر حالت سابقه بدن حیوان، نجاست هم باشد ملاقی محکوم به طهارت است و استصحاب بقاء نجاست در بدن حیوان اثر ندارد زیرا رؤیت در این روایات که فرمود: «فَإِنْ رَأَيْتَ فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَلَا تَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لَا تَشْرَبْ» کنایه از علم است و چون رؤیت بر وجه صفتیّت موضوع حکم قرار گرفته دیگر نوبت به اصول محرزه و استصحاب و حتی بینه نمی‌رسد و اصول عملیّه قائم مقام قطع موضوعی نمی‌شود از همین قبیل است شهادت به زنا که در لسان دلیل به نحو قطع موضوعی«کَالمِیلِ فِی المُکحُلةِ» لحاظ شده است.

در مقابل، مشهور فقها معتقدند که رؤیت در اینجا به نحو طریقیت لحاظ شده است مثل آیه شریفه ﴿كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ.﴾[1] که تبیّن در آن به نحو طریقیّت لحاظ شده است برای زمان خاصی که طلوع فجر باشد یعنی ملاک طلوع فجر است[2] طبق این مبنی ملاک در لزوم اجتناب و عدم لزوم اجتنابِ ملاقی با بدن حیوان، وقوع و عدم وقوع نجاست در بدن حیوان است.

بنابراین اگر شب است و معلوم نیست که منقار باز ملوث به خون شده یا خیر، اگر بوسیله لمس کردن مطمئن شویم که خون در منقار حیوان وجود دارد حکم به نجاست ملاقی با آن می‌شود طبق این مبنی رؤیت موضوعیت ندارد بلکه رؤیت کنایه از یقین است و از هر راهی که یقین حاصل شود حکم به نجاست ملاقی آن می‌شود بنابر این مبنی استصحاب قائم مقام علم و یقین می‌شود همچنان که در «کُلُّ شیءٍ طَاهِرٌ حتّى تَعلمُ أّنهُ نَجِسٌ» علمی که غایت برای طهارت ذکر شده بر وجه طریقیت لحاظ شده و این علم از هر طریقی که ثابت شود کافی در اثبات نجاست است ولو بوسبله علم تعبدی مثل استصحاب و بینه فلذا اگر حالت سابقه بدن حیوان نجاست باشد و طبق استصحاب بقاء رطوبت نجس در بدن حیوان ثابت شود، ملاقی با آن محکوم به نجاست است چنان که اگر بینه خبر به نجاست دهد اجتناب از ملاقی با آن لازم است اگر چه شک در نجاست باقی باشد.

اما این که در روایات مزبور علم بر وجه صفیت اخذ شده یا بر وجه طریقیت، بسیاری از فقها از جمله مرحوم استاد خمینی و آیة الله شیخ جواد تبریزی ره معتقدند که رؤیت در اینجا بر وجه طریقیت اخذ شده است طبق این نظریّه استصحاب قائم مقام قطع طریقی می‌شود و استصحاب بقای نجاست کرمی که از توالت بیرون آمده جاری است در مقابل مرحوم استاد خویی ره از روایات استفاده نموده که رؤیت و قطع در این روایات بر وجه صفیت اخذ شده است طبق این مبنی استصحاب قائم مقام علم طریقی نمی‌شود به نظر ما حق با مرحوم امام و آیة اللّه تبریزی ره است.

المسألة الثالثة: إذا وقع بعر الفأر في الدهن أو الدبس الجامدين يكفي إلقاؤه و إلقاء ما حوله، و لا يجب الاجتناب عن البقيّة، و كذا إذا مشى الكلب على الطين، فإنّه لا يحكم بنجاسة غير موضع رجله، إلّا إذا كان وحلًا و المناط في الجمود و الميعان أنه لو أخذ منه شي‌ء فإن بقي مكانه خاليا حين الأخذ و إن امتلأ بعد ذلك فهو جامد و إن لم يبق خاليا أصلا فهو مائع.

مرحوم سیّد ره در این مسأله می‌فرماید: هر گاه فضله‌ موشی در روغن يا شيره‌ جامدی بيافتد، برداشتن فضله موش و مقداری از اطراف آن كفايت است و اجتناب از بقيّه روغن واجب نيست همچنان که اگر سگی روى زمین گِلی و مرطوب راه برود حکم به نجاست اجزای دیگر زمین نمی‌شود اگر چه زمین دارای رطوبت مسریّه باشد مگر در صورتی که رطوبت زمین به قدری روان باشد که عرفاً قابل برای انتقال نجاست به اجزای دیگر زمین باشد و اما معيار در روان بودن «مایع بودن و جامد بودن روغن و یا هر مایع مضاف دیگری» آن است كه اگر مقداری از آن را بردارند به جهت حالت میعان در آن همان وقت، فوراً جاى آن پر شود و اما اگر مقداری از آن را بردارند و آن روغن به قدری سفت باشد که جاى آن خالى بماند جامد محسوب می‌شود.

مستند این قول روایات است که مرحوم استاد خویی ره 13 روایت را در این جهت استقصاء نموده است در برخی از این روایات آمده است که اگر موش یا فضله موش در روغن یا عسل بیافتد چنانچه روغن جامد باشد برداشتن فضله و مقداری از اطراف آن کافی است و می‌توان از بقیه آن استفاده نمود ولی اگر به صورت مایع باشد استفاده از آن برای اکل جائز نیست و باید آن را دور بریزد یا از آن برای روشنایی و استصباح استفاده کند.

در بعضی از این روایات آمده است که اگر فصل زمستان باشد فضله و مقداری از اطراف آن را بردارد و از بقیه آن استفاده کند ولی اگر فصل تابستان باشد استفاده از آن برای اکل جائز نیست و همه آن را باید دور بریزد و یا برای روشنایی استفاده کند تفصیل مزبور نیز ظاهراً اشاره به مایع و جامد بودن آن دارد زیرا در فصل زمستان به جهت سردی هوا، معمولا روغن به صورت جامد و در تابستان به جهت گرمی هوا معمولا به صورت مایع است در بعضی از روایات در صورت وقوع موش یا فضله موش در روغن زیتون به نحو مطلق حکم به دور ریختن آن شده است این بدان جهت است که زیتون از بین روغن‌های دیگر خصوصیتی دارد که معمولا به صورت مایع است نه جامد.

اما روایات:

صحيحة سعيد الأعرج: وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ الْفَأْرَةِ تَمُوتُ فِي السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ فَقَالَ: قَالَ عَلِيٌّ خُذْ مَا حَوْلَهَا وَ كُلْ بَقِيَّتَهُ وَ عَنِ الْفَأْرَةِ تَمُوتُ فِي الزَّيْتِ فَقَالَ لَا تَأْكُلْهُ وَ لَكِنْ أَسْرِجْ بِهِ.[3]

موثقه سماعه: وَ عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ السَّمْنِ تَقَعُ فِيهِ الْمَيْتَةُ فَقَالَ إِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِ مَا حَوْلَهُ وَ كُلِ الْبَاقِيَ فَقُلْتُ الزَّيْتُ فَقَالَ أَسْرِجْ بِهِ.[4]

صحيحة زرارة: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ الْفَأْرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ فِيهِ فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْكُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِكَ.[5]

صحيحه معاوية بن وهب: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ جُرَذٌ مَاتَ فِي زَيْتٍ أَوْ سَمْنٍ أَوْ عَسَلٍ فَقَالَ أَمَّا السَّمْنُ وَ الْعَسَلُ فَيُؤْخَذُ الْجُرَذُ وَمَا حَوْلَهُ وَالزَّيْتُ يُسْتَصْبَحُ بِهِ.[6]

صحيحة حلبي: وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفَأْرَةِ وَ الدَّابَّةِ تَقَعُ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَتَمُوتُ فِيهِ فَقَالَ إِنْ كَانَ سَمْناً أَوْ عَسَلًا أَوْ زَيْتاً فَإِنَّهُ رُبَّمَا يَكُونُ بَعْضَ هَذَا فَإِنْ كَانَ الشِّتَاءُ فَانْزِعْ مَا حَوْلَهُ وَ كُلْهُ وَ إِنْ كَانَ الصَّيْفُ فَارْفَعْهُ حَتَّى تُسْرِجَ بِهِ وَ إِنْ كَانَ ثَرْداً فَاطْرَحِ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ وَ لَا تَتْرُكْ طَعَامَكَ مِنْ أَجَلِ دَابَّةٍ مَاتَتْ عَلَيْهِ. [7]

 


[2] بر خلاف نظریه مرحوم امام که ایشان معتقد است تبیّن در آیه شریفه علی وجه صفتیت لحاظ شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo