< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1400/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفصیل بین روغن جامد و مایع در تنجّس اجزای غیر ملاقی با نجس.

قال السیّد ره فی العروه: المسألة الثالثة: إذا وقع بعر الفأر في الدهن أو الدبس الجامدين يكفي إلقاؤه و إلقاء ما حوله، و لا يجب الاجتناب عن البقيّة، و كذا إذا مشى الكلب على الطين، فإنّه لا يحكم بنجاسة غير موضع رجله، إلّا إذا كان وحلًا و المناط في الجمود و الميعان أنه لو أخذ منه شي‌ء فإن بقي مكانه خاليا حين الأخذ و إن امتلأ بعد ذلك فهو جامد و إن لم‌ يبق خاليا أصلا فهو مائع.[1]

هر گاه فضله‌ موشی در روغن يا شيره‌ جامدی بيافتد، برداشتن فضله موش و مقداری از اطراف آن كفايت است و اجتناب از بقيّه روغن واجب نيست همچنان که اگر سگی روى زمین گِلی و مرطوب راه برود حکم به نجاست اجزای دیگر زمین نمی‌شود اگر چه زمین دارای رطوبت مسریّه باشد مگر این که رطوبت زمین به قدری روان باشد که عرفاً قابل برای انتقال نجاست به اجزای دیگر زمین باشد و اما معيار در روان بودن «روغن یا عسل» آن است كه اگر مقداری از آن را بردارند به جهت حالت میعان، فوراً جاى آن پر شود ولی اگر به قدری سفت باشد که جاى آن خالى بماند و بعد از مدتی محل خالی شده، تدریجاً پر شود جامد محسوب می‌شود.

در مباحث قبل گذشت که در تنجّس ملاقیِ نجس شرط است که متلاقیین و یا لا اقل یکی از ملاقیِ «بالکسر» یا ملاقیَ «بالفتح» مرطوب به رطوبت مسريّه باشد و اما اگر هر دوی آن‌ها خشك باشند ملاقیِ نجس متنجّس نخواهد شد به دو دلیل: دلیل اوّل ارتکاز عرفی است زیرا در فرض خشک بودن متلاقیین، اثر نجس عرفاً به ملاقیِ سرایت نمی‌کند از طرفی امر به غَسل برای ازاله اثر نجاست از ملاقی است و در صورت خشک بودن متلاقیین اثری به ملاقی منتقل نمی‌شود تا ازاله و تطهیر آن لازم باشد. دلیل دوّم: روایاتی است که در صورت خشک بودن متلاقیین، حکم به طهارت ملاقیِ نموده است. مثل موثقه عبد اللّٰه بن بكير که فرمود: «کلُّ شَيْئٍ يَابِسٍ ذَكِيٌّ»[2] و صحيحه محمد ابن مسلم که وقتی راوی به امام باقر عرض کرد: قدم بر روی عذره نهادید! حضرت فرمود: «أَ لَيْسَ هِيَ يَابِسَةً؟ فَقَالَ بَلَى؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ»[3] و روایتی که فرمود: اگر در تشییع جنازه میت عذره خشک به لباس شما اصابت کرد در صورت تکان دادن لباس، نماز در آن لباس جائز است.

و اما اگر رطوبت در متلاقیین به صورت نَم باشد مثل دیوار نمناکی که در کنار بئر ِکنیف «چاه توالت» واقع شده و در اثر رطوبتِ کنیف، مقداری دیوار، نمناک شده است در این فرض هم موجب نجاست ملاقی نمی‌شود اگر چه به دقّت عقلی اجزای نجس در دیوار وجود دارد ولی چون این نم در نظر عرف عام، موجب انتقال اثر نجس نمی‌شود حکم به نجاست دیوار و ملاقی با دیوار نمی‌شود از این جهت گفتیم اگر شیء جامد مثل لباس یا زمین، مرطوب به رطوبت مسریّه باشد و نجس به یک جزء لباس یا زمین ملاقات کند اجزای دیگر آن متنجّس نخواهد شد زیرا ملاقات به همه لباس و زمین عرفاً محقّق نشده است و تنها بخشی از لباس یا زمین، اصابت با نجس کرده است نه اجزای دیگر آن.

و اما اگر یکی از متلاقیین «نجس یا ملاقی» مرطوب به رطوبت مسریّه باشد موجب تنجّس ملاقی خواهد شد هم ارتکاز عرفی دلالت بر این امر دارد و هم روایات برای اثبات مدّعی کافی است.

مرحوم سید ره بعد از این که در نجاست ملاقی، رطوبت مسریّه در متلاقیین یا احدهما را شرط دانستند، برخی از مصادیق آن را که در روایات بالخصوص حکم آن بیان شده ذکر نموده و می‌فرماید: اگر نجاستی مثل میته حیوان و یا فضله موش در روغن يا عسل بيافتد، در صورتی که روغن یا عسل جامد باشد برداشتن فضله موش و یا میته و مقداری از اطراف آن كافی است و اجتناب از بقيّه روغن یا عسل لازم نيست ولی اگر مایع و روان باشد اکل آن جاپز نیست و می‌توان برای استصباح از آن استفاده کرد و اما معيار در روان بودن «روغن یا عسل» آن است كه اگر مقداری از آن را بردارند به جهت حالت میعان، فوراً جاى آن پر شود و اما اگر مقداری از آن را بردارند و آن روغن به قدری سفت باشد که جاى آن خالى بماند جامد محسوب می‌شود.

نظر مرحوم حکیم

مرحوم حکیم از روایات باب، طور دیگری استظهار کرده و می‌فرماید: معیار در سرایت و عدم سرایت نجس «و تنجّس باقی روغن و عسلی که قسمتی از آن نجس شده است» غلظت و عدم غلظت روغن و عسل است نه جامد و روان بودن که مرحوم سید و مرحوم خویی آن را ملاک دانسته‌اند.

دلیل ذلک: ارتکاز عرفی در سرایت و عدم سرایت نجس به ملاقی، غلظت و عدم غلظت ملاقی نجس است نه جمود و عدم جمود شاهد بر این مطلب صحیحه حلبی است که تفصیل داده بین فصل زمستان و فصل تابستان، زیرا در زمستان اینطور نیست که همیشه روغن و عسل جامد باشد بلکه بعضی مواقع سرما در فصل زمستان موجب غلظت آن دو می‌شود حال از این که امام به طور مطلق فرمود: در فصل زمستان استفاده از بقیه روغن منعی ندارد فهمیده می‌شود که ملاک غلظت و عدم غلظت است نه جامد بودن آن بنابراین روایاتی هم که تعبیر به جمود در آن شده حمل بر همین معنی می‌شود «و بالجملة: اختلاف النصوص يستوجب حملها «بقرينة الارتكاز العرفي» على كون المعيار مرتبة خاصة من الغلظة و الكثافة، فإن حصلت انتفت السراية و ان انتفت حصلت السراية».

نظر مرحوم آیة الله خویی

مرحوم استاد خویی ره از مجموع روایات چنین استظهار نموده که معیار در سرایت و عدم سرایت نجس به ملاقی، جامد بودن و روان بودن آن است بنابراین معیار در مثل روغن یا عسل آن است که به طوری سفت باشد که با کارد یا مثل آن بتوان بخشی از آن را جدا کرد مرحوم استاد خویی روایات باب را به سه دسته تقسیم نموده است:

1. دسته اوّل روایاتی است که در مورد روغن و عسلی که نجس در آن واقع شده، بین تابستان و زمستان تفصیل داده است به این صورت که اگر در فصل تابستان باشد باید آن را دور بریزد و یا برای استصباح استفاده کند و اگر در فصل زمستان باشد شیء نجس و اطراف آن را بردارد و استفاده از بقیه روغن و یا عسل منعی ندارد تعبیر به زمستان در این روایات کنایه از جامد بودن روغن است چرا که معمولا سرما موجب انجماد روغن و یا عسل می‌شود ضمن این که تعبیر به «نزع» در جایی به کار می‌رود که نیاز به کندن دارد و این در صورتی است که روغن به صورت جامد باشد نه به صورت غلظت و این غیر از تعبیر به برداشتن روغن است.

نکته: در برخی از نسخ در عوض کلمه «بردا» کلمه «ثردا» آمده است که این نسخه صحیح به نظر می‌رسد «لأنه على تقدير كونه بالباء يكون تكرارا للسابق من دون وجه حسن و الثرد هو الثريد من الخبز في ماء اللحم و نحوه، و هو في حكم الجامد من جهة

عدم سراية النجاسة من الملاقي الى جميع الطعام، لعدم الميعان الموجب لها».

2. دسته دوّم روایاتی است که تفصیل داده بین روغن و عسل جامد و بین روغن و عسل روان به این صورت که اگر روغن جامد باشد شیء نجس و اطراف آن را بردارد و استفاده از بقیه روغن و یا عسل منعی ندارد و اگر به صورت روان «ذائبا» باشد اکل آن جائز نیست و تنها برای استصباح باید از آن استفاده کرد. «فان كان جامدا فألقها و ما يليها و كل ما بقي، و ان كان ذائبا فلا تأكله و استصبح به»

3. دسته سوّم روایاتی است که تفصیل داده بین روغن و عسل و بین روغن زیتون، زیت عند الاطلاق حمل می‌شود بر خصوص روغن زیتون و اما اگر اضافه شود، به روغن‌های دیگر هم اطلاق می‌شود مثل زيت اللوز و زیت الجوز، تفصیل مزبور از این جهت است که روغن زیتون خصوصتی دارد که پیوسته به صورت مایع است ولو در فصل زمستان از این جهت فرموده‌اند: در صورت وقوع نجس در آن اکل آن مطلقا جائز نیست و تمام روغن متنجّس می‌شود ولی روغن غیر زیتون و نیز عسل اگر به صورت جامد باشد می‌توان شیء نجس و اطراف آن را بردارد و از بقیه روغن و یا عسل استفاده کند ولی اگر به صورت روان «ذائباً» باشد اکل آن جائز نیست و تنها باید برای استصباح از آن باید استفاده کرد «أما الزّيت فلا تبعه الا لمن تبيّن له فيبتاع للسّراج، و أما الأكل فلا و أما السّمن فان كان ذائبا فهو كذلك،و إن كان جامدا و الفأرة في أعلاه فيؤخذ ما تحتها و ما حولها ثم لا بأس به».در هر حال مرحوم حکیم ره معیار را در انتقال نجاست به اطراف ملاقی با نجس، غلظت و عدم غلظت دانسته و مرحوم استاد خویی بالاتر از آن جمود را معتبر دانسته است اما این که کدام قول صحیح است طبعا نظر مرحوم استاد خویی ره موافق با احتیاط است.

نکته: عبارت «وَ إِنْ كَانَ جَامِداً وَ الْفَأْرَةُ فِي أَعْلَاهُ فَيُؤْخَذُ مَا تَحْتَهَا وَ مَا حَوْلَهَا ثُمَّ لَا بَأْسَ بِهِ» در روایت ذیل موافق با کلام مرحوم استاد خویی ره است زیرا در این روایت فرمود: اگر میته در بالای روغن باقی مانده و منتقل به جاهای دیگر روغن نشده باشد در این صورت همان قسمت را بردارد و استفاده از بقیه آن منعی ندارد و این خود معیار در جمود است که باید به حدی سفت باشد که قابل برای جابجایی نباشد و این با کلام مرحوم حکیم که غلظت را ملاک می‌داند سازگار نیست.

اما روایات:

صحيحة زرارة: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ الْفَأْرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ فِيهِ فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْكُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِكَ.[4]

در این روایت مدار را بر جمود و عدم جمود قرار داده است.

موثقه سماعه: وَ عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ السَّمْنِ تَقَعُ فِيهِ الْمَيْتَةُ فَقَالَ إِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِ مَا حَوْلَهُ وَ كُلِ الْبَاقِيَ فَقُلْتُ الزَّيْتُ فَقَالَ أَسْرِجْ بِهِ.[5]

صحيحه معاوية بن وهب: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ قَالَ: قُلْتُ جُرَذٌ مَاتَ فِي زَيْتٍ أَوْ سَمْنٍ أَوْ عَسَلٍ فَقَالَ أَمَّا السَّمْنُ وَ الْعَسَلُ فَيُؤْخَذُ الْجُرَذُ وَمَا حَوْلَهُ وَ الزَّيْتُ يُسْتَصْبَحُ بِهِ.[6]

صحيحة سعيد الأعرج: وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ الْفَأْرَةِ تَمُوتُ فِي السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ فَقَالَ: قَالَ عَلِيٌّ خُذْ مَا حَوْلَهَا وَ كُلْ بَقِيَّتَهُ وَ عَنِ الْفَأْرَةِ تَمُوتُ فِي الزَّيْتِ فَقَالَ لَا تَأْكُلْهُ وَ لَكِنْ أَسْرِجْ بِهِ.[7]

صحيحة حلبي: وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفَأْرَةِ وَ الدَّابَّةِ تَقَعُ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَتَمُوتُ فِيهِ فَقَالَ إِنْ كَانَ سَمْناً أَوْ عَسَلًا أَوْ زَيْتاً فَإِنَّهُ رُبَّمَا يَكُونُ بَعْضَ هَذَا فَإِنْ كَانَ الشِّتَاءُ فَانْزِعْ مَا حَوْلَهُ وَ كُلْهُ وَ إِنْ كَانَ الصَّيْفُ فَارْفَعْهُ حَتَّى تُسْرِجَ بِهِ وَ إِنْ كَانَ ثَرْداً فَاطْرَحِ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ وَ لَا تَتْرُكْ طَعَامَكَ مِنْ أَجَلِ دَابَّةٍ مَاتَتْ عَلَيْهِ.[8]

نکته: نسخه صحیح تر در روایت حلبی «ثردا» است. ثرد از مشتقات ثرید یعنی غذای ماهی که در آن نان ریخته شده و خیس خورده است که تبعا هر تکه نانی در این مجموعه اگر ملوث و آغشته به فضله موش شده باشد به سایر قسمت‌های آن غذای مخلوط با نان سرایت نمی‌کند و تنها همان تکه ملاقی با فضله متنجّس می‌شود همانند زمینی که مرطوب باشد و سگی در یک نقطه آن راه برود که موجب تنجّس قسمت‌های دیگر زمین نمی‌شود اگر چه مجموع زمین مرطوب به رطوبت مسریّه باشد.

إِسماعيل بْن عَبد الْخَالق: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلَهُ سَعِيدٌ الْأَعْرَجُ السَّمَّانُ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنِ الزَّيْتِ وَ السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ تَقَعُ فِيهِ الْفَأْرَةُ فَتَمُوتُ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ أَمَّا الزَّيْتُ فَلَا تَبِعْهُ إِلَّا لِمَنْ تُبَيِّنُ لَهُ فَيَبْتَاعُ لِلسِّرَاجِ وَ أَمَّا الْأَكْلُ فَلَا وَ أَمَّا السَّمْنُ فَإِنْ كَانَ ذَائِباً فَهُوَ كَذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ جَامِداً وَ الْفَأْرَةُ فِي أَعْلَاهُ فَيُؤْخَذُ مَا تَحْتَهَا وَ مَا حَوْلَهَا ثُمَّ لَا بَأْسَ بِهِ وَ الْعَسَلُ كَذَلِكَ إِنْ كَانَ جَامِداً.[9]

 


[1] الأولى إيكالهما إلى العرف، بمعنى أنّه مع فهم العرف السراية، . يجتنب عن البقيّة و إلّا فلا، و مع الشكّ يحكم بالطهارة. (الإمام الخميني)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo