< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1400/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفصیل بین روغن جامد و روان در عدم سرایت نجس به بخش‌های غیر ملاقی با نجس.

در مسأله سوّم گذشت که اگر نجاستی مثل میته حیوان در روغن يا عسل و مانند آن بيافتد، در صورتی که روغن جامد باشد برداشتن میته و مقداری از اطراف آن كافی است و اجتناب از بقيّه روغن لازم نيست ولی اگر روغن به صورت مایع «روان» باشد موجب تنجّس همه روغن می‌شود بر این اساس اکل آن جایز نیست و تنها می‌توان برای استصباح از آن استفاده کرد.

مستند این قول روایاتی است که در مقام وارد شده است لکن در این جهت اختلاف است که معیار در سرایت و عدم سرایت نجس به بخش‌های دیگر روغن که نجس به آن اصابت نکرده، چیست؟ آیا ملاک غلظت و عدم غلظت روغن است چنان که مرحوم حکیم قائل بدان شده است یا معیار جامد و روان بودن روغن است چنان که صاحب عروه ره و مرحوم سید الاستاد خویی قائل بدان شده‌اند.

نظر استاد اشرفی در مسأله

به نظر ما کلام مرحوم استاد خویی ره با فهم عرفی سازگار‌تر است زیرا اگر عین نجس یا شیء متنجّسی در شیء طاهری واقع شود در صورتی که آن شیء جامد باشد در نزد عرف تنها قسمت ملاقی با نجس، متاثر از نجس می‌شود نه قسمت غیر ملاقی آن و اما این که در برخی روایات، فصل تابستان و زمستان ملاک در سرایت و عدم سرایت نجس به بخش‌های دیگر ملاقیِ ذکر شده است تفصیل مزبور هم تعبّد محض نیست بلکه اشاره به این امر عرفی دارد که سرما در فصل زمستان چون موجب انجماد روغن و عدم سرایت نجس به بخش‌های دیگر آن می‌شود اجتناب از بخش‌های دیگر لازم نیست به خلاف فصل تابستان که موجب روان شدن روغن و سرایت نجس به بخش‌های دیگر روغن می‌شود از این جهت اجتناب از همه روغن لازم است.

و اما این که در روایت فرمود: اگر میته در بالای روغن ثابت مانده و منتقل به بخش‌های دیگر روغن نشده باشد در این صورت عین نجس و مقداری از اطراف آن را بردارد و استفاده از بقیه آن منعی ندارد «و بالمفهوم دلالت دارد که اگر به نحوی باشد که میته به وسط یا پایین روغن منتقل شده باشد در این صورت بخش‌های دیگر آن هم متنجّس می‌شود» «وَ إِنْ كَانَ جَامِداً وَ الْفَأْرَةُ فِي أَعْلَاهُ فَيُؤْخَذُ مَا تَحْتَهَا وَ مَا حَوْلَهَا ثُمَّ لَا بَأْسَ بِهِ»[1] این روایت هم تعبد محض نیست بلکه اشاره به همان امر عرفی دارد که اگر روغن به قدری سفت باشد که امکان جابجایی نجس و سرایت نجس به بخش‌های دیگر آن نباشد، اجتناب از بخش‌های دیگر روغن لازم نیست ولی اگر به طوری باشد که نجس سرایت به بخش‌های دیگر روغن کند اجتناب از بخش‌های دیگر آن لازم است.

از همین جهت در روایات بین روغن زیتون و دیگر روغن‌ها تفصیل داده شده است زیرا روغن زیتون خصوصتی دارد که پیوسته به

صورت مایع است ولو در حالت سرما و فصل زمستان، لذا فرمود: در صورت وقوع نجس در روغن زیتون، تمام روغن متنجّس می‌شود ولی روغن غیر زیتون گاهی به صورت جامد و گاهی هم به صورت مایع است اگر به صورت جامد باشد می‌توان شیء نجس و اطراف آن را برداشت و از بقیه آن استفاده کرد ولی اگر به صورت مایع و روان باشد اکل آن جایز نیست و تنها باید برای استصباح از آن استفاده شود. «أَمَّا الزَّيْتُ فَلَا تَبِعْهُ إِلَّا لِمَنْ تُبَيِّنُ لَهُ فَيَبْتَاعُ لِلسِّرَاجِ وَ أَمَّا الْأَكْلُ فَلَا وَ أَمَّا السَّمْنُ فَإِنْ كَانَ ذَائِباً فَهُوَ كَذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ جَامِداً وَ الْفَأْرَةُ فِي أَعْلَاهُ فَيُؤْخَذُ مَا تَحْتَهَا وَ مَا حَوْلَهَا ثُمَّ لَا بَأْسَ بِهِ».[2]

از همین قبیل است زمین مرطوب به رسوبت مسریّه که بخشی از آن با نجاستی مثل سگ ملاقات کرده باشد در این صورت هم تنها همان نقطه ملاقات با نجس متنجّس می‌شود نه بخش‌های دیگر زمین زیرا نجاست از پای سگ عرفاً به بخش‌های دیگر زمین سرایت نمی‌کند و بخش‌های دیگر زمین متاثر از آن نمی‌شود اگر چه مجموع زمین مرطوب به رطوبت مسریّه باشد آری اگر آب بر روی زمین به طوری جاری شود که عرفاً صدق اتصال به بخش متنجّس کند در این فرض اجتناب از بخش‌های دیگر زمین لازم است.

در نتیجه تفصیل بین زمستان و تابستان و نیز بین روغن زیتون و غیر زیتون به جهت سرایت و عدم سرایت نجس بوده است و در صورت مایع بودن عرفاً نجاست به بخش‌های دیگر آن سرایت کرده و متاثر از نجس می‌شود به عکس مورد جمود که مانع سرایت نجس به بخش‌های دیگر روغن می‌شود با این بیان روایاتی که معیار را جمود و عدم جمود قرار داده و روایاتی که تفصیل بین مطلق روغن و روغن زیتون داده، بین این دو دسته روایات تعارضی وجود ندارد بلکه همه این روایات اشاره به همین امر عرفی دارند و ذکر عسل و یا روغن از باب مثال بوده است نه این که معیار را غلظت و عدم غلظت قرار داده باشد چنان که مرحوم حکیم از روایات استفاده نموده است.

قال السیّد ره فی العروه: المسألة الرابعه: إذا لاقت النجاسة جزءا من البدن المتعرق ‌لا يسري إلى سائر إجزائه إلا مع جريان العرق.

هر گاه نجاستی به جزئى از بدن شخصى كه بدن او عرق كرده، اصابت کند، موجب سرایت نجاست به ساير اجزاء بدن او نخواهد شد، مگر در صورتى كه عرق از بدن او جارى باشد.

بیان استاد اشرفی

حکم مسأله مزبور هم علی القاعده است زیرا اگر عرق روان باشد موجب سرایت نجس به بخش‌های دیگر بدن و تنجّس آن اجزاء می‌شود ولی اگر عرق روان نباشد عرفاً نجاست به بخش‌های دیگر بدن سرایت نمی‌کند و آن بخش‌ها متنجّس نمی‌شود اگر چه مجموع بدن مرطوب باشد.

المسألة الخامسه: إذا وضع إبريق مملوء ماء على الأرض النجسة‌ و كان في أسفله ثقب يخرج منه الماء فإن كان لا يقف تحته بل ينفذ في الأرض أو يجري عليها فلا يتنجّس ما في الإبريق[3] من الماء و إن وقف الماء بحيث يصدق اتحاده مع ما في الإبريق بسبب الثقب تنجّس [4] و هكذا الكوز و الكأس و الحب و نحوها‌.

اگر آفتابه یا کاسه سوراخی روی زمین متنجّسی واقع شود تنجّس آبهایی که از ته آفتابه خارج شده، آیا موجب تنجّس آب‌های داخل آفتابه می‌شود یا خیر؟ مرحوم سید ره می‌فرماید: اگر آبى كه از ته آفتابه خارج شده به صورت جریان باشد و يا در زمين فرو رود، آب داخل آفتابه متنجّس نخواهد شد و اما اگر آب‌ها در زير آفتابه جمع شود به نحوی كه آب‌های متنجّس بواسطه سوراخ ته آفتابه، متحد با آب آفتابه هم محسوب شود آب داخل آفتابه متنجّس خواهد شد همچنين است حكم كوزه و كاسه و حب و مانند آن‌ها.

این که مرحوم سید فرمود: اگر آب آفتابه به صورت جریان باشد نجاست به آب داخل آقتابه سرایت نمی‌کند از این جهت است که حالت تدافع مانع انتقال نجس به آن می‌شود و در مباحث قبل گذشت که اگر آب از بالا به پايين و يا از پايين به بالا به صورت فواره‌ای و تدافعی جريان داشته باشد، تماس قسمت پايين در أوّلى و قسمت بالا در دوّمى با نجاست، موجب نجاست قسمت‌های دیگر آب نمى‌شود؛ زيرا طبق نظر استاد خویی ره آن بخش از آب كه با نجس ملاقات كرده و بخش ديگر آب كه با نجس ملاقات نكرده بواسطه حالت فوران و جریان، در نظر عرف دو آب محسوب می‌شود در نتیجه موجب تنجّس قسمت‌های دیگر نمی‌شود و طبق نظر مرحوم حکیم ره به مجرد نجاست آب ته آفتابه‌ای که از زیر آن به صورت تدافعی جاری شده است نجاست منتقل به آب داخل آفتابه نمی‌شود این حالت تدافع خود مانع از انقال نجاست است.

به نظر می‌رسد که ملاک همان حالت تدافع و جریان باشد که عرفاً مانع از تاثیر و تاثر و مانع از سرایت نجس به بخش‌های دیگر آن می‌شود نه این که معیار تعدّد و وحدت باشد که مرحوم استاد خویی آن را ملاک دانسته‌اند اگر چه واقعا نجاست یک آبِ منفصل از آب دیگر، قطعاً موجب سرایت نجاست به دیگری نیست ولی سوال این است که آیا در ما نحن فیه از قبیل تعدّد ماء است که استاد خویی قایل به آن شده‌اند یا خیر؟

مرحوم حکیم ره در ضمن این مسأله استدراک نموده و می‌فرماید: در فرض مزبور که ته آفتابه سوراخ است اگر قسمت بالای آفتابه «و یا غیر آفتابه» به قدری نازک باشد که عرفاً با آب خارج آفتابه، یکی محسوب شود مثل پلاستیک نازک در طهارت آب داخل آفتابه در این فرض اشکال است و حالت تدافعی ته آفتابه مانع از تنجّس آب داخل آن نمی‌شود در نتیجه فرق است بین موردی که دیواره سوراخ آفتابه جنس زخیم باشد که در این صورت چون آب آفتابه عرفاً جدای از آب خارج آن است، متنجّس نمی‌شود و بین موردی که جنس آن به قدری نازک باشد که با آب خارج متنجّس عرفاً یکی باشد که در این صورت موجب تنجّس آب داخل آفتابه می‌شود.

مرحوم حکیم بعد از ذکر این کلام می‌فرماید: این اشکال قابل دفع است زیرا آب‌های خارج از آفتابه به جهت وجود حالت تدافع عرفاً غیر آب‌های داخل آفتابه است اگر چه جنس آفتابه رقیق و نازک باشد همین حالت تدافع مانع از سرایت نجس به بخش‌های داخل آن می‌شود لذا فرقی نیست بین این که جنس آفتابه زخیم باشد یا نباشد اگر آب آن به صورت تدافعی خارج شود مانع انتقال نجاست به داخل آن می‌شود.[5]

تبصره: اگر آب آفتابه داخل کاسه‌ای بریزد و آن کاسه همسطح با آب آفتابه باشد در اینجا عرفاً وحدت حاصل می‌شود و حالت تدافع مانع سرایت نجاست به آب داخل آفتابه نخواهد شد بلکه در این فرض تدافعی در بین نیست.

المسألة السادسه: إذا خرج من أنفه نخاعة غليظة و كان عليها نقطة من الدم‌ لم يحكم بنجاسة ما عدا محله من سائر أجزائها فإذا شك في ملاقاة تلك النقطة لظاهر الأنف لا يجب غسله و كذا الحال في البلغم الخارج من الحلق‌

هر گاه آب بینی غليظ از بینی خارج شود و نقطه ا‌ى از آن خونى باشد، تنها همان نقطه متنجّس است نه داخل بینی یا ظاهر آن و اگر شك کنیم كه آیا خون به ظاهر بینی اصابت کرده تا تطهیر آن لازم باشد يا اصابت نکرده است، شستن بینی واجب نيست زیرا غلیظ بودن مانع سرایت نجس به خود بینی می‌شود و نهایتا در صورت شک در سرایت نجس به فضای بینی، به مقتضای قاعده طهارت و استصحاب بقای طهارت فضای داخل بینی محکوم به طهارت است هم چنين است حكم در بلغمى كه از سينه كنده مى‌شود.

المسألة السابعه: الثوب أو الفراش الملطخ بالتراب النجس يكفيه نفضة [6] و لا يجب غسله‌ و لا يضر احتمال[7] بقاء شي‌ء منه بعد العلم بزوال القدر المتيقن.‌

جامه و فرشى كه آغشته به خاك خشك نجس شده است، تكانیدن آن کافی است ‌و تطهیر آن واجب نیست «و می‌توان روی آن پتو و در آن لباس نماز خواند و احتمال بقاء خاك ضرری ندارد بعد از علم به ريختن قدر متيقن از آن نجس.

توضیح ذلک: اگر لباس و یا فرشی ملوث «آغشته» به خاک نجسِ خشک و یا عذرهِ خشک شود تکان دادن آن کافی است و نیازی به تطهیر ندارد این حکم علی القاعده است زیرا در صورت خشک بودن متلاقیین، نجاست منتقل به ملاقی نمی‌شود و به قول معروف «جاف بجاف طاهر بلا خلاف» و از طرفی با تکان دادن لباس اثری از نجس در لباس باقی نمی‌ماند تا تطهیر آن لازم باشد ضمن این که صحیحه علی ابن جعفر هم دلالت بر آن دارد:

صحیحه علی بن جعفر: وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالْمَكَانِ فِيهِ الْعَذِرَةُ فَتَهُبُّ الرِّيحُ فَتَسْفِي عَلَيْهِ مِنَ الْعَذِرَةِ فَيُصِيبُ ثَوْبَهُ وَ رَأْسَهُ يُصَلِّي فِيهِ قَبْلَ أَنْ يَغْسِلَهُ قَالَ نَعَمْ يَنْفُضُهُ وَ يُصَلِّي فَلَا بَأْسَ.[8]

اما این که تکان دادن لباس تا چه مقدار لازم است مرحوم سید ره می‌فرماید: اگر به قدری تکان دهد که علم به وجود نجس در لباس بیش از آن مقدار نداشته باشد همین مقدار از تکان دادن کافی است ولو شک در بقاء نجاست لباس داشته باشد و با استصحاب بقای نجاست نمی‌توان حکم به نجاست لباس کرد زیرا از اوّل شک دارد که آیا بیش از این مقداری که تکان داده نجس همراه لباس بوده است یا خیر، یکی از ارکان استصحاب یقین سابق است و فرض آن است که یقین نسبت به مازاد بر قدر متیقّن نداریم توضیح بیشتر در جلسه بعد خواهد آمد.

 


[3] فيه إشكال إذا كان الثقب متّصلًا بالأرض. (البروجردي). مع عدم التصاق ذلك الثقب بالأرض النجسة و إلّا يتنجّس ماء الإبريق. (النائيني).
[4] لا ينجس ما في الإبريق مع دوام الخروج منه. (الجواهري). إذا لم يكن الخروج من الثقب بقوّة و تدافع، و إلّا لم ينجس. (الحكيم). في تنجّسه مع جريان ما في الإبريق إشكال بل منع. (الشيرازي).إن لم يخرج منه الماء بقوّة، و إلّا فالحكم بنجاسة ما في الإبريق و الكوز مشكل بل ممنوع. (الگلپايگاني). تقدّم أنّ العبرة في الانفعال و عدمه بالدفع و عدمه. (الخوئي).
[5] هذا مما لا ينبغي الإشكال فيه هنا، إذا كان سمك الإبريق ضخماً بحيث يكون الماء المتدافع في فضاء نفس الثقب حائلا بين الأرض النجسة، و بين الماء الواقف الواقع في فضاء الإبريق.أما إذا كان السمك رقيقا بنحو يكون الماء الواقف في فضاء الإبريق متصلا بالأرض النجسة، و ان كان الخارج منه متدافعا في عمق الأرض أو جاريا عليها، فيشكل الحكم بالطهارة، لاتصال الماء الواقف بالأرض النجسة فتنجسه، و مجرد كون الجزء المتصل بالأرض متدافعاً غير كاف عرفا في عدم سراية النجاسة. و لكنه يندفع: بأن الأجزاء المتصلة بالأرض هي الأجزاء الخارجة من الثقب، فاذا كانت متدافعة لم تسر نجاستها إلى ما في الإبريق، و ان كانت متصلة به.. مستمسك العروة الوثقى، ج‌1، ص: 474‌
[6] نفض عن نفسه الأذى ای: دفعه عنه. و نفضت الورق من الشجر ای: أسقطته. مجمع البحرين، ج‌4، ص: 231‌.
[7] حيث يكون المشكوك ليس من المتيقّن، و إلّا تعيّن استصحابه. (كاشف الغطاء).فيه تأمّل. (الفيروزآبادي).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo