درس خارج فقه استاد اشرفی
1400/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عدم تاثّرِ فلزاتِ ذوب شده از نجاست یابس.
المسألة السابعه: الثوب أو الفراش الملطخ بالتراب النجس يكفيه نفضة [1] و لا يجب غسله و لا يضر احتمال[2] بقاء شيء منه بعد العلم بزوال القدر المتيقن.
در مباحث قبل گذشت که اگر لباس یا بدن مصلّی با شیء نجس یا متنجّسی ملاقات کند و متلاقیین یا لااقل یکی از آن دو، مرطوب به رطوبت مسریّه باشد لباس یا بدن متنجّس شده و نماز با آن هم صحیح نخواهد بود زیرا طهارت لباس و بدن شرط صحت نماز است و اما مسأله هفتم در این است که اگر مقداری گرد و خاک متنجّسِ خشک یا ذرّات خشکِ عین نجس، برروی لباس یا فرشی بنشیند آیا نماز با آن لباس و بر روی آن فرش جائز است یا خیر؟
این امر مسلم است که وجود ذرّات خشک نجس یا متنجّس بر روی لباس، موجب تنجّس لباس نمیشود و به قول مرحوم استاد شیخ حسین حلی «جاف بجاف طاهر بلا خلاف» طبعاً تطهیر آن هم لازم نیست و اما صحت نماز در آن لباس، منوط به این است که حمل نجاست در حال نماز را مبطل نماز بدانیم یا خیر، مرحوم سید الاستاد خویی ره معتقد است که حمل نجاست در نماز علی القاعده موجب بطلان نماز نمیشود لکن طبق صحیحه علی بن جعفر که فرمود: تکان دادن لباسی که گرد نجسِ خشک بر روی آن نشسته، لازم است، خارج کردن، گرد نجس از لباس مصلّی تعبداً واجب است این حکم تنها در مورد نص که لباس مصلّی باشد جاری است نه غیر آن، بنابراین اگر دستمال نجس خشکی همراه مصلّی باشد نماز او صحیح است و تکان دادن و ریختن ذرّات نجس از آن لازم نیست.
سوال این است که اگر بعد از تکان دادن لباس، علم به ريختن قدر متيقن از ذرّات یابس نجس حاصل شود ولی با این حال شک کنیم که آیا تمام ذرّات نجس یا متنجّس یابس از لباس رفع شده یا هنوز مقداری از آن باقی مانده است، در فرض شک آیا به استناد استصحاب بقاء نجاست در لباس، لازم است به قدری تکان دهیم تا یقین به زوال نجاست از لباس حاصل شود یا خیر؟ مرحوم سید ره میفرماید: اگر فرد، لباس خود را به قدری تکان دهد که علم پیدا کند به زوال قدر متیقّن از گرد و خاک متنجّسی که بر لباس او نشسته بود همین مقدار کافی است و استصحاب بقای نجاست جاری نمیشود اگر چه شک در بقاء ذرّات نجاست یابس در لباس داشته باشد زیرا از اوّل شک دارد که آیا بیش از این مقداری که تکان داده، نجاست خشک همراه لباس او بوده یا خیر، و چون یقین نسبت به مازاد بر قدر متیقّن ندارد و از طرفی یکی از ارکان استصحاب یقین سابق است، طبق اصل برائت از وجوب ما زاد، میتواند در آن لباس نماز بخواند.
اشکال مرحوم حکیم ره به صاحب عروه ره:[3]
کلام شما به طور مطلق پذیرفته نیست و در مسأله باید قائل به تفصیل شویم به این که:
الف: اگر علم داریم که آن مقدار نجاست منتقل شده به لباس، بواسطه تکان دادن یقیناً از لباس خارج شده است و بعد شک در بقای ذرّات نجاست در لباس کنیم در این صورت حق با شما است و استصحاب بقای نجاست جاری نمیشود.
ب: ولی اگر شک داریم در زوال آن مقدار از نجاست متیقّن در لباس، در این صورت استصحاب بقای نجاست، در لباس جاری است و تکان دادن آن تا زمان علم به زوال کل مقدار محتمل از نجس، لازم است.
توضیح ذلک: اگر شک کنیم که آیا یک مثقال نجاست خشک بر روی لباس نشسته یا یک مثقال و نیم و فرض آن است که یک مثقال قدر متیقّن است در اینجا اگر با تکان دادن لباس بهاندازه یک مثقال نجس از لباس خارج شود و بعد شک در بقای نجاست در لباس کنیم، استصحاب جاری نمیشود زیرا مقدار متیقّن تنها یک مثقال بوده که فرض آن است این مقدار نجس از لباس زایل شده است و در مازاد آن شک داریم فالاصل عدم وجود الزائد ولی اگر یقین داریم که یک مثقال و نیم نجاست خشک بر روی لباس نشسته و بعد از تکان دادن لباس یقین به خروج یک مثقال نجاست از لباس داریم و بعد شک در بقای نجاست در لباس کنیم طبق استصحاب بقای نجاست باید آنقدر تکان دهیم تا یقین به زوال کل نجاست در لباس «که یک مثقال و نیم باشد» حاصل شود.
بیان مرحوم استاد خویی
الف: اگر علم داریم که بواسطه تکان دادن لباس آن مقدار نجاستی که منتقل به لباس شده زائل شده است و بعد شک در بقای نجاست در لباس کنیم در این صورت استصحاب بقاء نجاست جاری نمیشود زیرا استصحاب کلی قسم سوّم است که حجّت نیست.
إستصحاب کلی بر سه قسم است:
1. إستصحاب كلّى قسم أوّل: در اين قسم، كلّى سابقاً در ضمن فرد معيّنی محقّق شده سپس شك داریم در بقاى کلی به جهت شك در بقاى فرد مانند تحقّقكلّى انسان در ضمن وجود زید در خانه سپس شك در بقاء کلی انسان به جهت إحتمال خروج زید از خانه در این صورت اگر وجود انسان یا وجود زید در خانه دارای اثر شرعی باشد هم إستصحاب بقاء کلی انسان جاری میشود و هم إستصحاب بقاء زید.
2. إستصحاب كلّى قسم دوّم: در این قسم، كلّى سابقاً در ضمن فرد مردّد بين دو چيز، محقّق شده است كه اگر آن موجود، فرد أوّل باشد، بقاى كلّى يقينى است و چنانچه فرد دوّم باشد، زوال آن يقينى است مثل این که یقین داریم حیوانی قطعاً وارد خانه شده ولی آن حیوان مردّد است بین پشه که قصیر العمر است و اگر کلی در ضمن آن محقّق شده باشد تا الآن قطعاً باقی نمانده است و بین فیل که طویل العمر است و اگر کلی در ضمن آن محقّق شده باشد تا الآن قطعاً باقی مانده است در اینجا میتوان إستصحاب بقاء کلی حیوان را جاری نمود.
3. إستصحاب كلّى قسم سوّم: در اين قسم، كلّى سابقاً در ضمن فرد خاصی محقّق شده و علم به زوال آن فرد داریم ولی إحتمال بقاء كلّى در ضمن فرد دیگری داده میشود، تحقّق فرد دوّم ممكن است همزمان با حدوث فرد أوّل يا مقارن با زوال آن باشد، این قسم از کلی خود بر سه نوع است و معروف نزد أصوليین، عدم حجيّت إستصحاب در دو قسم اوّل آن و حجیت قسم سوّم آن است؛ که تفاوت بین فرد از یک کلی به شدت و ضعف باشد مثل این که قبلاً در خانه نوری وجود داشته و آن نور به مرتبه قوی آن قطعاً از بین رفته است ولی إحتمال میدهیم نور ضعیفی از آن باقی مانده باشد این قسم سوّم از إستصحاب کلی است که برخی آن را حجّت میدانند.
تطبیق استصحاب کلی قسم سوّم در ما نحن فیه:
در مسأله مزبور، یقین داریم یک مثقال نجاست خشک بر روی لباس نشسته و همان مقدار هم با تکان دادن از لباس رفع شده است ولی در عین حال احتمال میدهیم که از اوّل امر یا همزمان با داخل شدن یک مثقال متیقن، مقدار دیگری از نجاست به لباس منتقل شده باشد در این فرض چون علم به زوال قدر متیقّن از نجس داریم و ما زاد آن هم مشکوک است استصحاب جاری نمیشود چون یقین سابق به وجود کلی نجاست در ضمن فرد دیگر نجس نداریم.
ب: اگر شک در زوال آن مقدار از نجاست متیقّن در لباس داریم در این صورت طبق استصحاب بقای نجاست، نجاست در لباس باقی است و تکان دادن آن تا زمان علم به زوال قدر متیقّن از نجس، لازم است مثلا اگر یقین داریم که دو مثقال نجاست خشک بر روی لباس نشسته و بعد از تکان دادن لباس بهاندازه یک مثقال نجاست از لباس خارج شده و بعد شک در طهارت لباس و عدم بقاء نجس در آن داریم در اینجا طبق استصحاب بقای نجاست لباس محکوم به بقاء نجاست است.
در فرض دوّم که یقین داریم دو مثقال نجس وارد لباس شده است دو اثر بر استصحاب بقای نجاست مترتّب است:
اثر اوّل این که اگر قطره آبی بر روی این لباس بریزد طبق استصحاب بقای نجاست خشک در لباس، لباس متنجّس میشود و نماز
در آن جائز نیست لکن جریان استصحاب نسبت به این اثر، اصل مثبت است زیرا میگوییم: طبق استصحاب، آثار نجس در لباس باقی است پس وقوع قطره آب بر روی آن موجب تنجّس لباس میشود لکن چون وجود اصل نجس در لباس حکمی بر آن مترتّب نمیشود و لازمه عقلی آن سرایت نجاست به لباس است استصحاب جاری نمیشود.
اثر دوّم این که با استصحاب بقاء ذرّات نجس در لباس، نماز با آن لباس باطل است زیرا حامل نجاست است صحت جریان استصحاب نسبت به این اثر، مبنایی است و تنها در صورتی که قائل شویم که حمل نجاست در نماز موجب بطلان نماز است دارای اثر شرعی است و الا بر مستصحب اثری مترتّب نمیشود.[4]
المسألة الثامنه: لا يكفي مجرد الميعان في التنجّس بل يعتبر أن يكون مما يقبل التأثر و بعبارة أخرى يعتبر وجود الرطوبة في أحد المتلاقيين فالزيبق إذا وضع في ظرف نجس لا رطوبة له لا ينجس و إن كان مائعا و كذا إذا أذيب الذهب أو غيره من الفلزات في بوطقة نجسة أو صب بعد الذوب في ظرف نجس لا ينجس إلا مع رطوبة الظرف أو وصول رطوبة نجسة إليه من الخارج.
ترجمه: مجرد وجود حالت میعان موجب تنجّس ملاقی نجس نمیشود بلکه در تنجّس ملاقى نجس، شرط است كه ملاقی قابلیت تاثّر و قبول نجاست را داشته باشد زیرا بايد رطوبت مسريّه در متلاقیین یا لااقل احد المتلاقیین وجود داشته باشد و مجرد وجود حالت ميعان، موجب تنجّس ملاقی نجس نمیشود بنابراین اگر زيبق «جیوه» را در ظرف نجس خشك بریزند جیوه متنجّس نمىشود همچنين اگر طلا يا نقره يا غير آن از فلزات ديگر را در ظرف متنجّس خشکی ذوب كنند، آن فلز متنجّس نمىشود مگر این كه ظرف مرطوب باشد يا از خارج رطوبتى به آن برسد.
سوال این است که چطور ملاقات فلزِ مذاب با نجسِ یابس، موجب تنجّس فلز نمیشود با این که گفتیم وجود رطوبت مسریّه در احد المتلاقیین کافی در تنجّس ملاقی نجس یا متنجّس است معیار و ملاک در تنجّس ملاقی نجس چیست اگر حالت میعان است که این حالت در فلزات هم وجود دارد و اگر مدار تنجّس ملاقی نجس، وجود ماده آب در ملاقی است چطور در الکل و روغن و نفت با این که ماده آب در آنها وجود ندارد و اصلا قابلیت جذب آب را ندارند و بلکه نسبت به آب حالت تدافعی دارند حکم به تنجّس این مایعات در صورت ملاقات با نجس شده است سر مسأله چیست؟
دفع اشکال توسّط مرحوم شهید صدر.
ادلّهای که دلالت بر تنجّس ملاقی نجس دارد برخی از این ادلّه موردش خصوص آب متنجّس است مثل موثقه عمار که فرمود: «يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ» این ادلّه قطعاً شامل فلزات مذاب نمیشود و اما روایاتی که در مورد مطلق روغن یا روغن زیتون یا عسل وارد شده است اگر چه در این روایات ملاک در تنجّس وجود حالت میعان در ملاقی ذکر شده است لکن مورد این روایات خصوص روغن و عسل و مواردی است که رطوبت در آنها مثل رطوبت مائیه است در سرایت نجاست اگر چه آب را جذب نمیکنند[5] «انما السمن و الزيت ذوبان مائي مساوق للرطوبة الموجبة للتلوث» بنابراین نمیتوان به غیر آن موارد تعدی نمود زیرا چنین رطوبت مسریّهای در فلزات مذاب و جیوه وجود ندارد و ادلّه داله بر تنجّس ملاقی نجس، منصرف است به موردی که یا حالت رطوبت و نداوت مائیه در آن باشد مثل آب مضاف و یا اگر در آن، ماده آب نیست لااقل رطوبتی را داشته باشد که عرفاً قابل برای سرایت و جذب نجاست است مثل روغن و نفت بنابراین میعانی موجب انفعال میشود که موجب سرایت نجس به ملاقی شود ولی در فلزات چون رطوبتی که منشا برای جذب نجاست باشد وجود ندارد با ملاقات نجس یابس متنجّس نمیشود در حقیقت ملاقات نجس یابس با فلزات مذاب به منزله ملاقات نجس یابس با جامد یابس است.