< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1400/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا شیء متنجّس موجب تنجّس ملاقی با آن می‌شود یا خیر؟

المسألة الحادی عشر: الأقوى أن المتنجّس منجس كالنّجس.

معروف و مشهور در بین قدما علی ما قیل، عدم تنجیس متنجّس است از طرفی روایات متعدّدی در مسأله وارد شده که ظهور در تنجّس ملاقی با متنجّس دارد این امر موجب شده که مسأله قدری مشکل و بغرنج شود تمام کلام در رابطه با تنجیس متنجّس منوط به این است که امر به اجتناب یا تطهیر ملاقیِ متنجّسات در روایات آیا برای عدم سرایت نجاست به ملاقی با آن‌ها بوده یا جهت دیگری در کار بوده است محقّق همدانی ره در صدد اثبات این مطلب بر آمده که این اوامر برای رفع منقصت و عیبی بوده که در خود متنجّس وجود داشته است نه در ملاقی آن، مثلا به جهت حرمت استعمال اوانی متنجّس در اکل و شرب و یا به جهت بطلان نماز در محل متنجّس، امر به تطهیر ملاقی با نجس شده است و این نه به جهت آن است که متنجّس موجب تنجیس غیر می‌شود.

در مقابل سیدنا الاستاد خویی از روایات استفاده نموده که امر به تطهیر متنجّس هم به جهت رفع منقصت از خود متنجّس بوده و هم برای جلوگیری از سرایت نجاست از آن ملاقی با آن بوده است در این جلسه به برخی از روایاتی که استاد خویی به آن تمسّک نموده اشاره نموده و مناقشات محقّق همدانی را در استناد به این روایت بیان می‌کنیم:

1. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَنِ الْخِنْزِيرِ يَخْرُجُ مِنَ الْمَاءِ فَيَمُرُّ عَلَى الطَّرِيقِ فَيَسِيلُ مِنْهُ الْمَاءُ، أَمُرُّ عَلَيْهِ حَافِياً؟ فَقَالَ أَ لَيْسَ وَرَاءَهُ شَيْ‌ءٌ جَافٌّ؟ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً.[1]

ترجمه: راوی سوال کرد از خنزیری که از آب خارج شده و با همان حالت خیسی روی زمین راه رفته است آیا می‌توان با پای برهنه روی آن زمین راه رفت؟ حضرت در جواب فرمود: آیا اطراف زمینی که خنزیر روی آن راه رفته، مکانِ خشکی وجود نداشته است؟ راوی عرض کرد: آری. حضرت فرمود: راه رفتن روی آن زمین که خنزیر روی آن راه رفته، منعی ندارد زیرا زمین از مطهرات است «إِنَّ الْأَرْضَ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً» و با راه رفتن روی زمین خشک پای فرد مجدد طاهر می‌شود.

کیفیت استدلال: از این روایت استفاده می‌شود که قدم گذاشتن بر روی زمین متنجّسی که با بدن خنزیر ملاقات کرده، موجب

تنجّس ملاقیِ با زمین «پای فرد» می‌شود و الا چه موجبی برای سوال امام از راوی بود که از جفاف زمین سوال کند؟ و چون بعد از راه رفتن روی قسمت خشکِ زمین، پا طاهر می‌شود از این جهت فرمود: «فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً» پس معلوم

می‌شود زمین متنجّس موجب تنجّس ملاقی با آن می‌شود.

2. موثقة عمار: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ يَجِدُ فِي إِنَائِهِ فَأْرَةً وَ قَدْ تَوَضَّأَ مِنْ ذَلِكَ الْإِنَاءِ مِرَاراً أَوِ اغْتَسَلَ مِنْهُ أَوْ غَسَلَ ثِيَابَهُ‌ وَ قَدْ كَانَتِ الْفَأْرَةُ مُتَسَلِّخَةً‌ فَقَالَ إِنْ كَانَ رَآهَا فِي الْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ‌ أَوْ يَتَوَضَّأَ أَوْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ‌ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا رَآهَا فِي الْإِنَاءِ‌ فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ‌ وَ يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ‌ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ‌ وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا رَآهَا بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنْ ذَلِكَ‌ وَ فَعَلَهُ فَلَا يَمَسَّ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ شَيْئاً‌ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ لِأَنَّهُ لَا يَعْلَمُ مَتَى سَقَطَتْ فِيهِ‌ ثُمَّ قَالَ لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ‌ إِنَّمَا سَقَطَتْ فِيهِ تِلْكَ السَّاعَةَ الَّتِي رَآهَا.[2]

کیفیت استدلال: امام فرمود: تطهیر لباس و هر آنچه با آب متنجّس به موش مرده ملاقات کرده، لازم است «فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ‌ و يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ‌» در این روایت تصریح شده به این که هر آنچه با آب متنجّس ملاقات کند تطهیر آن لازم است و این دلالت دارد که متنجّس موجب تنجّس غیر می‌شود.

3. موثقة دوّم عمار: بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْبَارِيَّةِ يُبَلُّ قَصَبُهَا بِمَاءٍ قَذِرٍ، هَلْ تَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهَا؟ فَقَالَ إِذَا جَفَّتْ فَلَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ عَلَيْهَا.[3]

راوی سوال کرد از حصيرى كه نِى آن را در آب متنجّس خيس كرده‌اند، آيا نماز خواندن بر روی آن جايز است؟ حضرت فرمود: اگر خشك شده باشد «به شعاع خورشید» نماز بر آن جايز است این روایت بالمفهوم دلالت دارد که اگر حصیر متنجّس خشک نشده باشد و مرطوب باشد نماز بر آن جائز نیست حال یا از جهت این که محل سجود نجس است و یا از جهت این که موجب سرایت نجاست حصیرِ متنجّس به بدن یا لباس مصلّی می‌شود و چون در نماز طهارت بدن و لباس شرط است منع از نماز در آن شده است طبق این احتمال اخیر، متنجّس می‌تواند منجس غیر باشد.

4.صحيحة على بن جعفر: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ ثَوْبَهُ خِنْزِيرٌ فَلَمْ يَغْسِلْهُ فَذَكَرَ ذَلِكَ وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ كَيْفَ يَصْنَعُ؟ قَالَ إِنْ كَانَ دَخَلَ فِي صَلَاتِهِ فَلْيَمْضِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ

دَخَلَ فِي صَلَاتِهِ فَلْيَنْضَحْ مَا أَصَابَ مِنْ ثَوْبِهِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهِ أَثَرٌ فَيَغْسِلَهُ‌.[4]

مفاد روایت: راوی سؤال نمود از لباسی که با خوک ملاقات کرده و فرد با آن لباس مشغول نماز شده و در بین نماز متذکر شده

است چه باید کرد؟ حضرت در جواب فرمود: اگر در حال نماز است نماز خود را تمام کند ولی اگر مشغول نماز نشده مقداری آب

بر آن بپاشد «از عبارت بعد استفاده می‌شود که امر به نضح در اینجا در فرضی بوده که ملاقات بدون رطوبت و سرایت نجاست بوده است» مگر اینکه در لباس خود «بواسطه رطوبت» اثری از حیوان بیابد که در این صورت تطهیر آن لازم است.

این روایت نیز دلالت دارد بر این که اگر اثری از ملاقات خنزیر در روی لباس دیده شود مثل این که رطوبتی از ملاقات خنزیر بر لباس دیده شود تطهیر لباس لازم است و از آن استفاده می‌شود که لباس ملاقی با رطوبت خنزیر متنجّس است.

5. موثقة عمار: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْكُوزِ وَ الْإِنَاءِ يَكُونُ قَذِراً كَيْفَ يُغْسَلُ وَ كَمْ مَرَّةً يُغْسَلُ؟ قَالَ يُغْسَلُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يُصَبُّ فِيهِ الْمَاءُ فَيُحَرَّكُ فِيهِ ثُمَّ يُفْرَغُ مِنْهُ ثُمَّ يُصَبُّ فِيهِ مَاءٌ آخَرُ فَيُحَرَّكُ فِيهِ ثُمَّ يُفْرَغُ ذَلِكَ الْمَاءُ ثُمَّ يُصَبُّ فِيهِ مَاءٌ آخَرُ فَيُحَرَّكُ فِيهِ ثُمَّ يُفْرَغُ مِنْهُ وَ قَدْ طَهُرَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَالَ اغْسِلِ الْإِنَاءَ الَّذِي تُصِيبُ فِيهِ الْجُرَذَ مَيِّتاً سَبْعَ مَرَّاتٍ.[5]

از این روایت و روایاتی که در کیفیت تطهیر برخی از متنجّسات وارد شده و امر به تعدّد غسل و یا تعفیر نموده است استفاده می‌شود که متنجّس منجس غیر است زیرا اگر ظرف متنجّس موجب تنجّس غذایی که در آن می‌ریزند نمی‌شد با یکبار شستن اثر نجاست از ظرف مرتفع می‌شد و امر به تعدّد غسل معنی نداشت لذا از این که در کیفیت تطهیر برخی از متنجّسات امر به تعدّد غسل شده استفاده می‌شود که برای جلوگیری از سرایت نجاست به ملاقی با آن امر به تعدّد غسل شده است و الا بعد از زوال نجاست در فرض عدم تنجّس ملاقی متنجّس، تعدّد غسل وجهی ندارد.

به این مضمون روایات دیگری در ابواب مختلف وارد شده که برای رفع نجاست برخی از متنجّسات امر به تعدّد غسل شده است و یا در تطهیر برخی از متنجّسات دستور خاصی داده شده است مثلا برای ظرف ملاقی با ولوغ کلب، علاوه بر تعدّد غسل، امر به تعفیر «خاک‌مالی» شده است امر به تعدّد غسل و یا تعفیر ظرف به دلالت التزامی‌ارشاد است به این که متنجّس موجب تنجّس غیر می‌شود.

مناقشه محقّق همدانی در دلالت روایات مذکور بر مدّعی.

روایاتی که امر به شستن اوانی و مانند آن نموده و در تطهیر آن تعدّد و یا نحو خاصی مثل تعفیر را لازم دانسته است از جهت این است که استعمال اوانی متنجّس برای اکل و شرب حرام است وجوب تطهیر در این روایات وجوب غیری است نه نفسی یعنی چون اکل در ظروف طاهر واجب است و یا استعمال ظروف نجس حرام است از این جهت امر به تطهیر ظروف متنجّس شده است نه از جهت این که متنجّس موجب تنجّس ملاقی با آن می‌شود بنابراین امر به تطهیر در ظروف برای رفع منقصتی بوده که در خود این ظروف متنجّس است و برای رفع منقصت از خود این ظروف امر به تعدّد غسل و یا تعفیر شده است همچنان که منع از اکل در ظروف طلا و نقره به جهت منقصتی است که در خود آن ظروف است نه به جهت ممانعت از تنجّس غیر و همچنین روایاتی که وارد شده در لزوم تطهیر فرش و یا حصیر این روایات هم به جهت تطهیر خود فرش یا زمین بوده است تا این که سجده بر آن صحیح باشد نه از جهت این که موجب تنجّس لباس و بدن ملاقی با آن می‌شود. [6]

تا به اینجا مناقشات محقّق همدانی بیان شد در جلسه بعد اشکالاتی که بر ایشان ذکر شده ان شاء الله به عرض خواهد رسید.

 


[6] مناقشه محقّق همدانی در دلالت روایات مذکور بر مدعی: أنّ غاية ما يمكن استفادته من الأمر بغسل الأواني و نحوها بعد البناء على ظهورها في الوجوب الغيريّ، كما هو الظاهر بل المتعيّن إنّما هي حرمة استعمالها حال كونها متنجّسة في المأكول و المشروب المطلوب فيهما النظافة و الطهارة في الجملة و لو بالنسبة إلى المائعات التي يتنفّر الطبع من شربها في إناء يستقذره، و أمّا تأثيرها في نجاسة ما فيها على وجه تبقى نجاسته بعد نقله إلى مكان آخر فلا.ألا ترى أنّه لو أمر المولى عبده بغسل أوانيه الوسخة التي يستعملها في أكله و شربه، لا يفهم منه إلّا كراهة استعمالها حال كونها قذرة في الأكل و الشرب.لا صيرورة ما يلاقيها برطوبة مكروها على الإطلاق.و أمّا ما ورد في كيفيّة تطهير الفرش و نحوها فلم يظهر منها إرادة أزيد من‌ إزالة العين، مع أنّه لا يستفاد منها وجوب التطهير.و يكفي في حسن تشريعه كون الحكمة فيه المبالغة في إزالة العين التي لا كلام في سراية النجاسة منها إلى ما يلاقيها، أو استحباب التنزّه عن استعمال النجس في سائر الأفعال التي يبتلى بها المكلّف، و إن لم يكن جوازها مشروطا بالطهارة.و الحاصل: أنّ دعوى استفادة مثل هذا الحكم من مثل هذه الروايات مجازفة محضة، و إنّما يتوهّم دلالتها عليه لأجل مغروسيّة الحكم في الذهن، فيظنّ بواسطتها كونه هو الوجه في صدور الأمر بغسل الأواني و نحوها في هذه الروايات. و إلّا فليس في شي‌ء منها إشعار بذلك.. مصباح الفقيه، ج‌8، ص: 17‌

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo