< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1400/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کيفيّت تنجيس متنجّسات.

مسأله تنجیس متنجّسات از مسائلی است که به شدت محل ابتلاست، از این جهت بحث ما قدری طولانی شد. بسیاری از فقها به طور مطلق حکم به تنجیس متنجّسات در تمام مراتب آن یعنی متنجّس دوّم به بعد نموده‌اند در مقابل برخی دیگر از فقها مثل مرحوم فیض کاشانی و قبل از ایشان مرحوم ابن ادریس منکر تنجیس متنجّسات شده‌اند حتی ابن ادریس و سید مرتضی معتقدند که در متنجّس اوّل، اگر عینِ نجس در آن نباشد به مجرد خشک شدن طاهر شده و دیگر نیازی به تطهیر با آب نیست ولی اگر عین نجس در متنجّس باشد زوال عین نجس، کافی در طهارت آن است مثلا اگر به وسیله چاقو یا خرقه، خون از شیء ثیقلی زائل شود دیگر نیازی به تطهیر آن بوسیله آب نیست.

مرحوم فیض برای اثبات مدّعای خود در عدم تنجیس متنجّسات، تمسّک به روایاتی نموده است در جلسات قبل مناقشات استاد خویی و دیگران را در دلالت این روایات بر مدّعی، برّرسی نمودیم و دیدیم که ادلّه ایشان برای اثبات مدّعی کافی نیست و به عکس دلالت روایات بر تنجيس متنجّس اوّل، تام است و قابل برای مناقشه نیست.

بحث ما منتهی شد به این که آیا ملاقات با متنجّس در مراتب بعد هم موجب تنجیس شیء طاهر می‌شود یا خیر؟ بسیاری از فقها قائل به تعمیم سرایت نجاست از ملاقی اوّل به ملاقی دوّم و سوّم به بعد شده‌اند و برای اثبات مدّعای خود تمسّک به روایاتی مثل صحيحة بقباق و روایت معاوية بن شريح نموده‌اند مرحوم استاد خویی ره بعد از مناقشه دلالی در دلالت هر دو روایت بر مدّعی و مناقشه سندی در روایت معاوية بن شريح، فرمودند: برای قول به تنجّس متنجّسات در مراحل بعدی نیازی به این دو روایت نیست و می‌توان به روایات دیگر تمسّک نمود مثل صحیحه زراره و دو صحیحه علی بن جعفر که دلالت دارد بر عدم جواز وضو با آب قلیلی که دست متنجّس با آن ملاقات کرده است به مقتضای اطلاق در این روایات فرقی نیست که دست فرد، ملوّث «آغشته» به عین نجسِ تازه شده باشد یا خیر در هر دو صورت مطلقا حکم به عدم جواز وضو با آب ملاقی با دست متنجّس شده است.

صحیحه زراره از نظر سند و دلالت بر مدّعی تام است در این روایت امام در بیان کیفیت وضوی رسول الله فرمود: «ثُمَّ غَمَسَ فِيهِ كَفَّهُ الْيُمْنَى ثُمَّ قَالَ هَكَذَا إِذَا كَانَتِ الْكَفُّ طَاهِرَةً» دستی که با آن وضو می‌گیرید باید طاهر باشد از این جمله به مقتضای جمله شرطیه «إِذَا» استفاده می‌شود که اگر دست طاهر نباشد وضو با آن آب صحیح نیست این نیست مگر از این جهت که دست به عنوان متنجّس اوّل موجب تنجّس ملاقی با آن که در اینجا آب باشد می‌شود زیرا دست ذاتا طاهر است پس معلوم می‌شود که علت لزوم اجتناب از آب ملاقی با دستِ متنجّس آن است که متنجّس موجب تنجیس ملاقی با آن «که همان آب باشد» می‌شود «فإنها تدل بالمفهوم على أنه إذا لم تكن الكف طاهرة لا يجوز غمسها في الماء، و ليس ذلك إلا من جهة تنجّس الماء

بالكف الغير الطاهرة، و المتنجّس مع الواسطة لا يصدق عليه الطاهر».[1]

ان قلت: به مقتضای مفهوم در جمله شرطیه «إِذَا كَانَتِ الْكَفُّ طَاهِرَةً» ملاقات آب وضو با دست متنجّس مانع صحت وضو است و شما از این کلام استفاده نمودید که دست متنجّس که متنجّس بلا الواسطه است موجب تنجّس ملاقی آن که آب باشد می‌شود و الا وجهی ندارد که منع از وضو با چنین آبی بشود اشکال این است که عدم جواز وضو با آب ملاقی با دست متنجّس اعم از این است که آن آب، متنجّس باشد یا نباشد زیرا عدم جواز وضو منوط به صِرف طهارت نیست تا بگویید چون آب ملاقی با متنجّس موجب تنجّس آب می‌شده حکم به عدم جواز وضو با چنین آبی شده است زیرا آب استنجاء و غساله وضو و غسل هم بلا اشکال طاهر است ولی با این حال وضو و غسل با آن صحیح نیست پس نمی‌توان از عدم جواز وضو با آب ملاقی با دست متنجّس استفاده نمود که متنجّس مع الواسطه موجب تنجیس غیر می‌شود اما نمونه‌ای از روایاتی که حکم به عدم جواز وضو با آب مستعملِ در رفع حدث و خبث، نموده است:

بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يُتَوَضَّأَ بِالْمَاءِ الْمُسْتَعْمَلِ فَقَالَ الْمَاءُ الَّذِي يُغْسَلُ بِهِ الثَّوْبُ أَوْ يَغْتَسِلُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْجَنَابَةِ لَا يَجُوزُ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ أَشْبَاهِهِ وَ أَمَّا«الْمَاءُ» الَّذِي يَتَوَضَّأُ الرَّجُلُ بِهِ فَيَغْسِلُ بِهِ وَجْهَهُ وَ يَدَهُ فِي شَيْ‌ءٍ نَظِيفٍ فَلَا بَأْسَ أَنْ يَأْخُذَهُ غَيْرُهُ وَ يَتَوَضَّأَ بِهِ.[2]

قلت: مرحوم استاد خویی در جواب می‌فرماید: متفاهم عرفی از منع وضو با آب ملاقی با دست متنجّس آن است که این منع مستند به تنجیس آب ملاقی با متنجّس بوده است زیرا عرفاً طهارت در مقابل نجاست استعمال می‌شود «هَكَذَا إِذَا كَانَتِ الْكَفُّ طَاهِرَةً» لذا به استناد تنجیس ملاقی، حکم به عدم صحت وضو با این آب شده است، نه به استناد ملاقات دست با آب استنجاء فلذا به قرینه کلمه طاهره استفاده می‌شود منع از استفاده این آب به جهت تنجّس بوده است هذا اوّلاً.

ثانیاً: دست متنجّس که ملاقات با آب کرده از سه حال خارج نیست: یا همراه دست، عین نجس هم وجود داشته است یا بعد از ملاقات با نجس عین نجاست از دست زائل شده است و یا دست با شیء متنجّس ملاقات کرده نه با عین نجس در مورد اوّل و دوّم شکی نیست که موجب تنجّس آب وضو می‌شود چون متنجّس بلا واسطه است و منع از وضو در این دو قسم مستند به سرایت نجس به آب وضو است و در مورد سوّم هم منع از وضو یا مستند به سرایت نجاست به آب است و یا مستند به آب مستعمل است و چون استناد به آب مستعمل خلاف ظاهر است معلوم می‌شود که منع از وضو مستند به سرایت نجاست بوده است.

ثالثاً: اگر منع از وضو با آب ملاقی با دست متنجّس مستند به آب مستعمل در رفع خبث باشد مثل آب استنجاء این کلام منافات دارد با روایاتی که امر به اراقه و دور ریختن آب ملاقی با متنجّس نموده است زیرا چنین آبی طاهر است و استعمال آن تنها در وضو و غسل جائز نیست ولی استفاده از آن برای شرب و تطهیر بدن و امور دیگر مثل آبیاری درختان جائز است بنابراین از این که در برخی از روایات امر به اراقه آب ملاقی با متنجّس شده معلوم می‌شود که امر به اراقه برای این بوده که نجاست آن به دست و بدن فرد سرایت نکند و الا امر به اراقه نمی‌شد و فقط می‌فرمود استفاده از آن آب برای وضو و غسل جائز نیست از این بیان استفاده می‌شود که مناقشه در این روایات صحیح نیست به قرینه روایاتی که امر به اراقه آب ملاقی با نجس نموده است.[3]

نتیجه مجموع مباحث تا به اینجا:

1. اگر ملاقا و ملاقی هر دو خشک باشند موجب تنجّس ملاقی نمی‌شود و به قول معروف «الخشک مع الخشک به هم لا یتچسبک» زیرا در سرایت نجاست به شیء طاهر، شرط است که متلاقیین یا لااقل احدهما مرطوب به رطوبت مسریّه باشد.

2. اگر عین نجس مرطوب باشد و ملاقات با شیء طاهر کند موجب تنجّس آن می‌شود چه شیء طاهر مرطوب باشد یا نباشد.

3. ملاقات با نجس در فرضی که احد المتلاقیین مرطوب به رطوبت مسریّه باشد موجب نجاست ملاقی می‌شود از این حکم، آب استنجاء استثناء شده است یعنی آب استنجاء قلیلی که از تطهیر بول یا غائط بر زمین جاری شده متنجّس نیست ولی با این حال نمی‌توان بوسیله آن رفع حدث اصغر و اکبر نمود اگر چه طاهر است.

4. اگر نجسی با شیء طاهری ملاقات کند و نجاست آن منتقل به شیء طاهر شود ملاقی با آن بلا اشکال متنجّس می‌شود ولو این که متلاقیین خشک باشند.

5. اگر نجسی با شیء طاهری ملاقات کند و رطوبت مسریّه در احدهما باشد زوال عین نجس از ملاقیِ، موجب طهارت آن نمی‌شود و طهارت آن منوط به تطهیر بوسیله آب است اگر چه برخی مثل سید مرتضی ازاله نجاست را کافی در طهارت دانسته‌اند ولی اکثر فقها این کلام را نپذیرفته و حکم به نجاست نموده‌اند.

6. اگر متنجّس جامدی ملاقات کند با شیء جامدِ مرطوبی آن شیء متنجّس نمی‌شود اگر چه احتیاط در تطهیر آن است ولی اگر متنجّس جامد برخورد کند با مایع طاهری، آن مایع متنجّس می‌شود.

تذکر: برخی این پیشنهاد را مطرح کرده‌اند که اگر کسی تنها دو سال بحث خارج را بخواند و دو سال هم در مدرسه فقاهت تلمّز کند به چنین فردی اجازه اجتهاد داده شود این امر بسیار مشکل است زیرا ملکه اجتهاد به این راحتی حاصل نمی‌شود با این حال

اگر ما در مشهد تنها پنج فقیه جامع شرائط تربیت کنیم همین مقدار کافی است و دستشان را هم می‌بوسیم.

برخی از منتقدین حوزه می‌گویند: نیازی به خواندن مباحث طولانی و تکراری طهارت و صلوه و مانند آن در حوزه نیست بلکه باید مسائل مستحدثه را بحث نمود این افراد توجه ندارند که طرح چنین مسائلی در حوزه برای آن است که طلاب محترم کیفیّت رفع تعارض در روایات و کلمات فقها و طریقه استنباط احکام شرعی را از ادلّه، به طور اجتهادی بیاموزند تا بتواند رد فروع به اصول کنند و از بین روایات متعدّد و گاهاً متعارض و از بین اقوال مختلف، حکم مسأله را استنباط کنند و مباحثی مثل طهارت و صلوه چون از زمان سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ مفید و محقّق اوّل و شهیدین مطرح بوده و همگی در آن بحث نموده‌اند و تضارب افکار فقها حاصل شده است فضلای محترم می‌توانند با نظر به این تضارب افکار و استدلالاتی که در این مسائل شده، طریقه استنباط حکم شرعی را با نظر به اقوال متنافی و ادلّه‌ای که اقامه نموده‌اند بیاموزند تا بتوانند از این تجربه حاصل در مسئله طهارت یا صلوه، در مسائل مستحدثه بهره مند شوند چه آن که فقها در مسائل مستحدثه و مسائل روز به این گستردگی که ادلّه و نظریات مختلف در مسائل طهارت و نماز مطرح شده، بحث ننموده‌اند.

مرحوم شیخ کاظم دامغانی می‌فرمود: وقتی مرحوم کلباسی می‌خواست بر جنازه برادر شیخ محمد تقی «صاحب فصول» نماز بخواند وقتی رسید به جمله «انا لا نعلم الا خیرا» فرمود: تنها اشکال این مرد این بود که ادعای اجتهاد نمود «همان صاحب حاشیه معالم که وقتی به مرحوم شیخ گفتند چرا در اصول مباحث الفاظ را ننوشتید فرمود: با وجود هدایه المسترشدین، مرحوم شیخ محمد تقی برادر صاحب فصول نیازی نیست» حال اگر کسی دو سال درس خارج را بخواند و دو سال هم در مدرسه فقاهت درس بخواند و بعد اجازه اجتهاد به او داده شود این امر بسیار مشکلی است.

دوستان عزیر با کمال جدیت و توکل به خدا درس بخوانید و از روح مطهر امام رضا و امام زمان استمداد بطلبید و بدانید که تحصیل علم به صرف خواندن نیست چرا که فرمود: «ليس العلم بكثرة التعلم، إنما هو نور يقذفه الله في قلب من يريد اللّه تبارك و تعالى أن يهديه»[4] روح و حقیقت علوم دینی تقوی و حسن خلق است و علم حقیقی بدون تقوی و صفای باطن در دل جای نمی‌گیرد اگر می‌خواهید فقیه شوید تقوی و حسن خلق لازم است و زیاد هم غم روزی هم نخورید و الحمد لله.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo