درس خارج فقه استاد اشرفی
1400/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برّرسی حکم کتابت قرآن با مرکّب نجس/ حکم دادن قرآن به فرد کافر/
مسألة 21: يجب الإزالة عن ورق المصحف الشريف و خطه بل عن جلده و غلافه مع الهتك [1] كما أنه معه يحرم مس خطه أو ورقه بالعضو المتنجّس و إن كان متطهرا من الحدث و أما إذا كان أحد هذه بقصد الإهانة فلا إشكال في حرمته.[2]
ترجمه: ازاله نجاست از ورقِ قرآن مجيد و خط آن و بلکه جلد و غلاف آن واجب است در صورتی که بقاء نجاست مستلزم هتك حرمت قرآن باشد همچنین حرام است مس خط قرآن يا ورق آن با عضو متنجّس در صورت هتك حرمت اگر چه فرد طاهر از حدث اکبر و اصغر باشد و اگر يكى از اين امور به قصد اهانت انجام شود «ولو این که عنوان هتک بر آن صادق نباشد» در حرمت آن اشکالی نيست.
برای حرمت مس قرآن نسبت به فاقد طهارت خبثیّه به آیه شریفه ﴿لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ تمسّک شده است بنابر این مبنی که مقصود از «مُطَهَّرون» در آیه شریفه اعم از طهارت حدثیه و خبثیه باشد موید بر این برداشت روایت ابراهیم بن عبد الحمید است در این روایت برای حرمت مس قرآن نسبت به فاقد طهارت «غَيْرِ طُهْرٍ» استناد به آیه شریفه: ﴿لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ شده است کلمه طهر در این روایت مطلق است و به اطلاق شامل طهارت حدثیه و خبثیه میشود.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الصَّبَّاحِ جَمِيعاً عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ قَالَ: الْمُصْحَفُ لَا تَمَسَّهُ عَلَى غَيْرِ طُهْرٍ وَ لَا جُنُباً وَ لَا تَمَسَّ خَيْطَهُ[3] وَ لَا تُعَلِّقْهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ:لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.[4]
ترجمه: امام فرمود: بدون طهارت قرآن را مسّ نکن «لَا تَمَسَّهُ عَلَى غَيْرِ طُهْرٍ» و نه در حال جنابت و دست بر نخ قرآن نگذار، و آن را بر گردن خود حمایل نکن، چرا که خداوند متعال میفرماید: ﴿لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾.
برّرسی سند: مرحوم شیخ این روایت را به طریق خود از علي بن حسن بن فضال نقل نموده است طریق مرحوم شیخ به ایشان ضعیف است زیرا در طریق مرحوم شیخ، پسر علي بن حسن بن فضال واقع شده که توثیق نشده است.
مناقشه مرحوم استاد خویی در استناد به آیه شریفه برای اثبات اشتراط طهارت خبثیه در مس قرآن.
اگر در آیه شریفه ﴿لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ در عوض کلمه «مُطَهَّرونُ» کلمه متطهّرون «از باب تفعّل» ذکر میشد این جمله ظهور در لزوم طهارت حدثیه داشت و استناد به آیه شریفه برای اشتراط طهارت خبثیه صحیح بود بنابر این که اولویت اشتراط طهارت خبثیه نسبت به طهارت حدثیه را بپذیریم لکن «مُطَهَّرُ» از باب تفعیل است یعنی کسانی که خداوند آنان را تکویناً طاهر از هر گونه خطا و لغزش و پلیدی قرار داده است و مراد از منع از مس قرآن برای غیر مطهَّر، عدم درک باطن قرآن برای غیر امامان معصوم است طبق این بیان، آیه شریفه اشاره دارد به آیه تطهیر که در آن هم تعبیر به «يُطَهِّرَكُمْ» شده است ﴿إِنَّمٰا يُرِيدُ اللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ لذا مراد از ﴿لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ رسول خدا و ائمه معصومین هستند که دارای صفت عصمت من جمیع الجهاتند لذا این که فرمود: غیر مطهریّن قرآن را مس نمیکنند اشاره به درک حقیقت معانی قرآن و حقائق تنزیل است که تنها در اختیار راسخون فی العلم است.
طبق این تفسیر، آیه شریفه دخلی به مسأله طهارت حدثیه و خبثیه ندارد و به استناد آیه شریفه نمیتوان حکم به حرمت تنجیس قرآن نمود اگر چه مرحوم شیخ انصاری معتقد است که آیه شریفه در مقام اشتراط طهارت حدثیه است و به قیاس اولویت شامل طهارت خبثیه هم میشود زیرا وقتی طهارت حدثیه در مس قرآن شرط باشد به طریق اولی طهارت از نجاست ظاهریه شرط است از این جهت که طهارت حدثیه امر باطنی است چنان که حدث هم امر باطنی و در رابطه با روح و نفس انسان است ولی نجاست خبثیه در ظاهر آیات قرآن است که به ظاهر اقبح از حدث باطنی است.[5]
اما فروعی که در ضمن این مسأله ذکر شده است:
مسألة 22: يحرم كتابة القرآن بالمركب النجس و لو كتب جهلا أو عمداً وجب محوه كما أنه إذا تنجّس خطه و لم يمكن تطهيره يجب محوه.[6]
ترجمه: نوشتن قرآن با مركّب نجس حرام است و اگر از روى جهل يا عمد نوشته شود محو کردن آن واجب است، همچنان که اگر
خط قرآن نجس شود و تطهير آن ممكن نباشد، محو کردن خط واجب است.
بیان استاد اشرفی
دلیل تعبّدی خاصی وارد نشده مبنی بر این که در چه صورت تنجیس قرآن حرام و در چه صورت حرام نیست لذا همه فروعی که مرحوم سید ذیل مسأله 21 و غیر آن ذکر نموده برمیگردد به ضابطه کلی که مرحوم صاحب جواهر ذکر نموده است که هر آنچه در شریعت مقدس اسلام از آن به عظمت یاد شده و خداوند برای آن احترام خاصی قائل شده است به مناسبت حکم و موضوع اقتضاء دارد که آنها از نجاسات و پلیدیها دور نگاه داشته شوند.
بر این اساس نوشتن قرآن با مرکب نجس حرام و محو آن هم برای رفع اهانت واجب است از این جهت که تنجیس قرآن یا بقاء نجاست قرآن، مناسبتی با تعظیم قرآن ندارد بلکه هتک حرمت قرآن شمرده میشود لذا تطهیر قرآن واجب است و اگر تطهیر ممکن نباشد تراشیدن و محو کردن خط متنجّس لازم است اگر چه نصی بالخصوص برحرمت نوشتن قرآن با مرکب نجسّ یا لزوم تراشیدن قرآنِ متنجّس، وارده نشده است از همین قبیل است حرمت مس قرآن با دست نجس ولو دست خشک باشد و نیز حرمت تنجیس قبور ائمه و تربت و تسبیح حضرت سید الشهداء و تربت سایر ائمه و هر آنچه متعلق به قبور آن بزرگواران است بعد از این که همه ائمه در پیشگاه خداوند محترم است «کلُّهم نورْ واحدٌ» و تکریم و بزرگداشت آنان واجب است.
فقها غالباً میگویند اگر تنجیس این امور مستلزم هتک حرمت شود یا فرد از تنجیس آنها قصد اهانت را داشته باشد در چنین فرضی حرام است و الا حرمت ثابت نیست بنده عرض میکنم اگر تنجیس قرآن و تنجیس امور دیگری که در نزد شارع مقدس محترمند به قصد اهانت باشد چنین کاری قطعاً حرام است و در مرتبه عالی از حرمت و بلکه در حد کفر و ارتداد است مثل این که فردی به قصد اهانت به ضریح مطهر یا خط قرآن، آب دهان یا اخلاط سینه خود را بر آن بیاندازد نقل شده که در يك پايگاه نظامي ترکیه مجلس رقصی برگزار شد در آن مجلس زنی یهودی در حال رقصیدن بود که يك ژنرال ترك با صدای بلند گفت: «كجاست خدایی كه گفته: ما قرآن را نازل کردیم و خود آن حفظ ميكنيم، الآن آن را حفظ كند!» سپس به قصد اهانت، قرآن را پاره پاره كرد و زير پاي زن رقاصه ریخت، اندكي بعد كل پايگاه نظامي در اثر زلزله شديدي نابود گردید و همه آنان به استثناي يك سرهنگ مسلمان، در زمین فرو رفته و به كام مرگ رفتد.
این امر مسلّم است که تنجیس قرآن اگر به قصد اهانت باشد یا عنوان هتک حرمت بر آن صادق باشد در این دو فرض تنجیس بلا شک حرام است و اما اگر به قصد اهانت نباشد باز هم تنجیس قرآن حرام است زیرا هر چیزی که در نزد شارع مقدس دارای احترام است مناسبت حکم و موضوع اقتضا دارد که آن چیز از اموری که بر خلاف احترام است به دور نگاه داشته شود مثل نجاسات و حتی چیزهایی که استقذار عرفی دارد مثل آب دهان یا خلط سینه اگر چه قصد اهانت نباشد این بهترین دلیل بر حرمت تنجیس این امور است با توجه به این که مرحوم استاد خویی معتقد است که آیه شریفه ﴿لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ دخلی به مسأله طهارت حدثیه ندارد و اگر هم شامل طهارت حدثیه شود نسبت به اولویت طهارت خبثیه نسبت به طهارت حدثیه که مرحوم شیخ ذکر نموده مناقشه کرده و میفرماید: «لا ملازمة بين حرمة مسّ المحدث لخط المصحف و حرمة تنجيس المتطهر له، إذ لا علم لنا بملاكات الأحكام الشرعية، و من المحتمل وجود خصوصيّة في المحدث تقتضي المنع فيه و لم تكن تلك الخصوصية في المتطهر و إن أوجب مسّه التنجيس.»
لذا با توجه به مناقشه استاد خویی در کلام شیخ، میتوان طبق بیان مرحوم صاحب جواهر در مناسبت حکم و موضوع، حکم به حرمت تنجیس قرآن و دیگر مقدسات دینی و لزوم تطهیر آنها نمود اگر چه تنجیس آنها بدون قصد اهانت باشد.
مسألة 23: لا يجوز إعطاؤه بيد الكافر و إن كان في يده يجب أخذه منه.[7]
ترجمه: دادن قرآن به كافر حرام است و اگر در دست کافر باشد گرفتن آن از او واجب است.
در کتابخانههای کفار قرآن موجود است سوال این است که آیا لازم است قرآنهایی که در اختیار کفار است از آنها بگیریم یا خیر؟ از این جهت که دست نجسِ خود را به قرآن زده و موجب تنجیس آن میشوند و تنجیس قرآن هم حرام و جلوگیری از تنجیس واجب است.
بیان مرحوم استاد خویی در مسأله.
دلیلی بر حرمتِ دادنِ قرآن به کافر بالخصوص نداریم چنان که اگر قرآنی در اختیار کافر باشد دلیلی نداریم که گرفتن قرآن از او واجب است آری اگر مستلزم هتک حرمت قرآن شود در این فرض اشکالی نیست که دادن قرآن به او حرام و گرفتن آن هم واجب است ولی در فرض عدم هتک دلیلی بر ثبوت این دو حکم نداریم.
ان قلت: در اختیار قرار دادن قرآن به کفار اعانه بر اثم است زیرا با این کار عادتاً قرآن را در معرض تنجیس قرار میدهیم و با این کار بالاخره با دست و بدن کافر برخورد میکند و این خود اعانه بر فعل حرام است بنابراین اوّلاً جائز نیست قرآن را در اختیار آنان قرار دهیم ثانیاً اگر در اختیار آنان باشد برای جلوگیری و نهی از منکر گرفتن قرآن از آنان واجب است.
مناقشه استاد خویی ره: اما این که فرمودید دادن قرآن به کافر موجب تنجیس قرآن میشود این امر دائمی و قطعی نیست زیرا ممکن است قرآن در اختیار کافر باشد ولی مس نکند و صرفاً در قفسه کتاب بگذارد ضمن این که در فرض مسّ، ممکن است دادن قرآن به کافر رجحان داشته باشد و این در فرضی است که به قصد هدایت به او داده شود یا موجب هدایت او شود بالاخره بسیاری از کفار با خواندن همین قرآن و نهج اللبلاغه منقلب شده و گرایش به اسلام و شیعه پیدا کردهاند شاید مطالعه آنها منشا برای گرایش آنها به اسلام شود و لااقل در فرض شک چون نمیدانیم که آیا موجب تنجّس قرآن میشود یا خیر، چون علم به تنجیس و مس کتابت قرآن توسّط کفار نداریم و شبهه هم موضوعیه است احتیاط واجب نیست هذا من حیث منع الصغری.
اما منع کبری از این جهت است که دلیلی بر حرمت اعانه بر اثم مطلقا نداریم و آنچه مطلقا حرام است تعاون بر اثم و ظلم است ولی در اعانه بر اثم، تنها اعانهای حرام است که به قصد حرام باشد و عمل مکلف سبب وقوع حرام شود، به عباره اخری حرمت اعانه منحصر به صورتی است که بین سبب و مسبّب، اراده مباشر دخیل نباشد، در این صورت حرام است و الا حرمت ثابت نیست.[8]
هذا بالنسبة إلى إعطاء المصحف للكافر و اما وجوب اخذ قرآن از کافر ثابت نیست از این جهت که کفار ذمیکه در حکومت اسلامی زندگی میکنند آنها در عمل به دستورات اسلام آزادند و ردع آنها نسبت به چیزهایی که در نزد آنان حرام نیست واجب نیست لذا گرفتن قرآن و نیز گرفتن سایر کتب آسمانی مثل کتاب انجیل و تورات و نهج البلاغه که در آنها اسماء متبرکه وجود دارد از کافر کتابی واجب نیست با توجه به این که طبق آیین آنان دست زدن به قرآن حرمتی ندارد چنان که اگر کافری در خانه خود مشغول شرب خمر شود اخذ شراب از او لازم نیست مشروط به این که متجاهر به اثم نباشد زیرا شرب خمر طبق مذهب او حرام نیست.
به علاوه اگر مس قرآن بدون هتک حرام باشد و گرفتن قرآن از آنان را واجب بدانیم پس لازم است تورات و انجیل را هم از آنان بگیریم زیرا اسماء انبیاء و خداوند در آنها زیاد است به علاوه احکام الهی نیز در این دو کتاب و زبور وجود دارد طبق این بیان باید گرفتن آنها هم از یهود و نصاری واجب باشد چه آنکه همه احکام و اموری که در این کتب وجود دارد ساخته پرداخته علمای دنیا پرست آنها نبوده است.