درس خارج فقه استاد اشرفی
1401/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ کیفیت تطهیر موی نجس/ بررسی حکم ملاقی با غساله نجس
مسألة 36: الظروف الكبّار التي لا يمكن نقلها كالحبّ المثبت في الأرض و نحوه إذا تنجّست، يمكن تطهيرها بوجوه: أحدها: أن تملأ ماءً، ثمّ تفرّغ ثلاث مرّات.الثاني: أن يجعل فيها الماء، ثمّ يدار إلى أطرافها بإعانة اليد أو غيرها، ثمّ يخرج منها ماء الغُسالة ثلاث مرّات...
معروف است که میگویند: «کلام اللیل یمحوه النهار» به این معنی که گاه فردی کلامی را میگوید یا اصلی را تأسیس میکند و غافل از آن بعداً کلامی میگوید که مخالف با آن است. مرحوم استاد خویی حکم سه مرتبه شستن را اختصاص دادند به آنیه طبق موثقه عمار که موردش کوزه بود و از آن برداشت نمودند که حکم مزبور تنها اختصاص به آنیه دارد و شامل ظرفهای بزرگ نمیشود لعدم صدق الآنیه علیهم و علی هذا فرمودند: ظرفهای بزرگ مثل حب و امثال آن چون آنیه بر آنها صادق نیست در تطهیر آنها ثلاث غسلات لازم نیست و طبق روایاتی که امر به غسل نموده یک مرتبه شستن آنها کافی است زیرا طبیعت غسل به فردٍ مّا از افراد طبیعت حاصل میشود و لازمه آن کفایت غسل واحد است ولی با این حال مرحوم استاد خویی در مساله 36 از این امر غفلت نموده و در مورد ظرفهای بزرگی که قابل جابجایی نیست میفرماید: سه مرتبه آب گردان کردن آنها لازم است بنده اگر در بحث طهارت ایشان حاضر بودم حتما از ایشان وجه آن را سوال میکردم. تعجب است که مقررین درس استاد هم مثل مرحوم خلخالی و مرحوم غروی اشارهای به این امر ننمودهاند.
مسألة 37: في تطهير شعر المرأة و لحية الرجل لا حاجة إلى العصر و إن غسلا بالقليل، لانفصال معظم الماء [1] بدون العصر[2]
ترجمه: در تطهير موى زن و محاسن مرد در صورتی که متنجس شده باشد، نیازی به عصر و فشردن نیست اگر چه با آب قليل شسته شود زيرا عمده غساله مو بدون فشردن از مو جدا میشود.
مرحوم والد ما در تقریرات درس آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در مبحث طهارت علت عدم لزوم عصر را چنین بیان نموده که عصر در چیزهایی لازم است که آب در آنها نفوذ میکند و قابل برای جذب آب است و چون این قابلیت در مو وجود ندارد و آب در آن نفوذ نمیکند علی القاعده نیازی به عصر نیست.
البته مرحوم استاد خویی از حکم مزبور یک مورد را استثنا نموده و آن این که موی سر به قدری کثیف باشد یا به قدری زیاد باشد که غساله را در خود نگاه بدارد در این صورت فشردن موها برای خروج غساله لازم است.
مسألة 38: إذا غسل ثوبه المتنجّس، ثمّ رأى بعد ذلك فيه شيئاً من الطين أو من دقاق الإشنان الّذي كان متنجّساً، لا يضرّ[3] ذلك[4] بتطهيره، بل يحكم بطهارته[5] أيضاً، لانغساله بغسل الثوب..
ترجمه: اگر با إشنانِ نجس «إشنان، نوعی گیاه است که سابقاً از سوزاندن شاخ و برگ آن صابون سنتی تهیه میکردند» و يا گِل نجس و مانند آن، لباسی را بشویند و بعد از شستن قدری از آنها در لباس باقی بماند وجود این ذرات در لباس مانع تطهیر لباس نخواهد شد چرا كه اشنان و گِل به جهت نفوذ آب در آن دو، همراه با شستن لباس طاهر میشوند.
سوال این است که اگر فرد با صابون گیاهیِ نجس یا گلِ نجس و امثال آن، بدن یا لباس خود را بشوید و بعد از شستن ذراتی از آنها را در لباس یا بدن خود مشاهد کند آیا وجود این ذرات در لباس یا بدن مانع طهارت لباس یا بدن میشود یا خیر؟ مرحوم سید میفرماید: مجموع لباس و ذرات باقیمانده خاک ِنجس در لباس، همگی با شستن لباس طاهر میشوند وقتی لباس طاهر شود چیزهای متصل به لباس هم به تبع لباس طاهر خواهد شد.
از اطلاق کلام مرحوم سید برمیآید که اگر آب هم به داخل صابون یا گلِ نجس نفوذ نکرده باشد باطن آنها طاهر خواهد شد. لکن طهارت باطن مبتنی بر این است که آب در آنها نفوذ کند چنانکه در مباحث قبل گذشت که اگر مغسول از چیزهایی باشد که آبِ نجس در آن نفوذ کرده باید به قدری در آب بگذاریم تا آب طاهر در آن نفوذ کند و جایگزین آب نجس شود و اگر آب در آن نفوذ نکند تنها ظاهر آن گل و صابون و نیز ظاهر لباس طاهر خواهد شد نه باطن آنها ولی با این حال نجاست باطن ضرری به طهارت ظاهری لباس نمیرساند و چون حمل نجاست در نماز مانعی ندارد نماز خواندن با آن هم به جهت طهارت ظاهری آن بلا اشکال است.
در این مساله هم مرحوم استاد خویی گویا کلام قبل خود فراموش نمودند که در مورد نبات فرمودند: اگر رطوبت آب طاهر در آن نفوذ کند کافی در طهارت آن است ولی در اینجا میفرماید: رطوبت مائیه نمیتواند مطهر آن باشد بلکه باید ابتدا آب نجسِ داخل آن خشک شود تا بعد آب طاهر در آن نفوذ کند و طهارت حاصل شود.[6]
مسألة 39: في حال إجراء الماء على المحلّ النجس من البدن أو الثوب إذا وصل ذلك الماء إلى ما اتّصل به من المحلّ الطاهر على ما هو المتعارف لا يلحقه حكم ملاقي الغُسالة[7] حتّى يجب غسله ثانياً بل يطهر المحلّ النجس بتلك الغسلة و كذا إذا كان جزء من الثوب نجساً فغسل مجموعه؛ فلا يقال: إنّ المقدار الطاهر تنجّس بهذه الغسلة، فلا تكفيه، بل الحال كذلك إذا ضمّ مع المتنجّس شيئاً آخر طاهراً، و صبّ الماء على المجموع؛ فلو كان واحد من أصابعه نجساً فضمّ إليه البقيّة و اجري الماء عليها بحيث وصل الماء الجاري على النجس منها إلى البقيّة ثمّ انفصل، تطهر بطهره؛ و كذا إذا كان زنده نجساً فأجرى الماء عليه فجرى على كفّه ثمّ انفصل، فلا يحتاج إلى غسل الكفّ، لوصول ماء الغُسالة إليها و هكذا. نعم لو طفر الماء من المتنجّس حين غسله على محلّ طاهر من يده أو ثوبه، يجب غسله بناءاً على نجاسة الغُسالة و كذا لو وصل بعد ما انفصل عن المحلّ إلى طاهر منفصل و الفرق أنّ المتّصل بالمحلّ النجس يعدّ معه مغسولًا واحداً، بخلاف المنفصل.
ترجمه: هر گاه آب را بر محل نجس در بدن يا لباس بریزند و غساله آن بر محل طاهر جاری شود در صورتی که محل طاهر به مقدار متعارف متصل به محل نجس باشد «در این صورت با تطهیر محل نجس نقطه سرایت غساله هم طاهر خواهد شد» و محلی که غساله نجس به آن رسیده در حکم ملحق به ملاقى غساله نیست تا تطهیر آن علی حدّه واجب باشد بلكه با تطهیر محل نجس اطراف متصل به آن هم که غساله بر آن جاری شده طاهر خواهد شد.
همچنين اگر قسمتی از لباس نجس باشد و فرد تمام آن را بشوید در این صورت اینطور نیست که به جهت سرایت غساله محل نجس به بقیه لباس بقیه لباس نجس شود بلکه با شستن مجموع لباس که متصل به هم هستند لباس هم تطهیر میشود. بلكه اگر چیز طاهری که متصل به نجس نیست منضم به نجس شود و مجموع آن را بشویند این امر موجب نجاست بخشهای ملاقی با غساله نجس نخواهد شد بلکه همه آن به تبع تطهیر جزء نجس تطهیر خواهد شد «لوحدة المغسول عرفاً» مثلاً اگر يكى از انگشتان فرد نجس باشد و آن را به انگشتان دیگر بچسباند و بر مجموع انگشتان آب بریزد با پاك شدن انگشت نجس همه انگشتان طاهر خواهد شد نه این که تنها انگشت متنجس طاهر شود و انگشتان دیگر که با غساله ملاقات کرده نجس شوند تا نیاز به تطهیر مجدد داشته باشند. همچنين اگر بند دست کسی نجس شود و برای تطهیر آن روی مجموع کف دست آب بریزد، تطهیر کف دست لازم نیست به اعتبار این که غساله انگشت نجس بر کف دست جارى شده است.
آری! اگر در هنگام شستن متنجس، مقداری از آب غساله ترشح کند بر چیزی که طاهر است، شستن آن واجب است بنابر این مبنی که آب غساله را نجس بدانیم. همچنان که اگر غساله بعد از جدا شدن از محل نجس به محل طاهر منفصل از نجس ملاقات کند تطهیر آن لازم است. بنابراین فرق است بین محل متصل به محل نجس که در حكم با مغسول یکی است و محل منفصل از نجس که در حکم با مغسول یکی نیست و با ریختن غساله بر آن نجس خواهد شد.
توضیح ذلک: مرحوم سید میفرماید: اگر آب را بر محل نجس بریزند و غساله آن بر محل طاهر جاری شود در صورتی که محل طاهر به مقدار متعارف متصل به محل نجس باشد با تطهیر محل نجس نقطه سرایت غساله هم طاهر خواهد شد و تطهیر علی حدّه بخش ملاقی با غساله لازم نیست زیرا با تطهیر محل نجس اطراف متصل به آن هم که غساله بر آن جاری شده طاهر خواهد شد. مرحوم سید از ملاقی غساله دو مورد را استثناء نموده و حکم به نجاست آن دو نموده است:
مورد اول: اگر در هنگام شستن متنجس، مقداری از آب غساله ترشح کند بر چیز طاهری، شستن آن چیز واجب است.
مورد دوم: اگر غساله بعد از جدا شدن از محل نجس به محل طاهر منفصل از نجس ملاقات کند تطهیر آن نیز لازم است بنابراین فرق است بین محل متصل به محل نجس که در حكم با مغسول یکی است و محل منفصل از نجس که در حکم با مغسول یکی نیست و با ریختن غساله بر آن نجس خواهد شد.
اگر بخشی از لباس یا غیر لباس را بشوییم طبیعتاً مقداری از آب غساله به اطراف آن سرایت میکند سوال این است که آیا شستن این اطراف متصل به محل نجس هم به اعتبار ملاقات با غساله علی حدّه لازم است یا همان شستن اول موجب طهارت اطراف میشود؟ طبیعی است که هر نقطه از لباس یا زمین نجس را بشوییم هنگام شستن مقداری از رطوبت به اطراف آن سرایت میکند حال اگر شستن اطراف آن مستقلاً به اعتبار ملاقات با غساله لازم باشد لازمه آن این است که همه لباس را بشوییم و یا اگر یک نقطه از زمین بزرگی نجس شود و با آب قلیل خواسته باشیم آن را بشوییم طبیعتا با شستن آن نقطه مقداری از غساله به اطراف زمین سرایت میکند و اگر لازم باشد نقطه سرایت را هم تطهیر کنیم لا محاله بعد از تطهیر آن دوباره مقداری از غساله به اطراف سرایت میکند و هکذا و لازمه آن این است که همه زمین را با همه وسعتی که دارد بشوییم.
این اشکال تنها در صورتی وارد است که حکم به نجاست غساله کنیم لذا طبق نظر کسانی که غساله را مطلقا نجس میدانند تطهیر اطراف لازم است «لکن مرحوم استاد خویی حتی طبق این مبنی هم تطهیر اطراف را لازم نمیداند و آن را مخالف با سیره متشرعه میداند زیرا لازمه آن این است که اگر بخشی از زمین بزرگی نجس شود همه زمین یا همه لباس را بشوییم» ولی کسانی که غساله نجس را مطلقا طاهر میدانند تطهیر اطراف علی هذا المبنی لازم نیست و نیز طبق نظر کسانی که غساله متعقب به طهارت را طاهر میدانند تطهیر اطراف که با غساله غسل متعقب به طهارت ملاقات کرده لازم نیست با این حال مرحوم استاد خویی در غساله غیر متعقب به طهارت هم تطهیر اطراف متصل به محل مغسول را لازم نمیداند به چند دلیل:
دلیل اول سیره متشرعه: به این معنی که سیره متشرعه قائم شده بر این که وقتی نقطهای از چیزی را میشوند دوباره اطراف آن را به اعتبار این که ملاقات با غساله کرده تطهیر نمیکنند.
دلیل دوم دلالت اقتضاء: مثال روشنی که برای دلالت اقتضاء ذکر شده این است که از ضمیمه کردن آیه شریفه: ﴿وَ حَمْلُهُ وَ
فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً﴾ به آیه شریفه:﴿وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾ استفاده میشود که اَقَلّ حمل شش ماه است نه نُه ماه، زیرا طبق آیه اول مجموع بارداري و شيردادن، سي ماه است و اگر 24 ماه دوران شیردهی طبق آیه دوم از آن کسر شود کشف میشود که اقل حمل 6 ماه است.
در ما نحن فیه هم اقتضاء حکم به تطهیر مغسول با یکبار شستن در روایات «در چیزهایی که در تطهیر آن یک مرتبه شستن لازم است» آن است که اطراف متصل به مغسول هم با همین مقدار از غسل طاهر میشود و نیازی به غسل مجدد ندارد.
دلیل سوم تمسک به اطلاق مقامی.
اطلاق دو نوع داریم:
تاره اطلاق لفظی است مثل این که از اطلاق دلیل لفظی «اکرم العالم» کشف میکنیم که اکرام همه علماء اعم از هاشمی و غیر هاشمی و بلکه کسی که به وی اطلاق عالم شود واجب است زیرا مولی در مقام بیان بوده و عالم را مقید به هاشمی و غیر هاشمی ننموده است و اگر وجوب اکرام مقید به قیدی بود در لسان دلیل ذکر میشد و از عدم ذکر دلیل مقید کشف میشود که اکرام هه علماء واجب است اعم از هاشمی و غیر هاشمی...
و اخری اطلاق مقامی است مثل اینکه مولی به عبد خود بگوید: از بازار سبزی خریداری کن. حال اگر معمولا همراه سبزی مقداری هویج یا چیز دیگری را به خریدار میدهند اگر چه مولی حرفی از خرید آن نزده باشد ولی از این امر کشف میشود که خرید آن چیز هم لازم است و منعی ندارد. در ما نحن فیه با توجه به این که در روایات حکم به تطهیر یکبار غسل در برخی از نجاسات و حکم به تعدد غسل در برخی دیگر از نجاسات شده است و هنگام شستن طبیعتا مقداری از غساله به اطراف آن سرایت میکند حال اگر تطهیر اطراف هم لازم بود با توجه به این که امام در مقام بیان کیفیت تطهیر بوده است لازم بود بیان مینمود و این که بیان نشده از اطلاق مقامی برداشت میشود که شستن آن لازم نبوده و الا امام متذکر آن میشد.
مرحوم سید میفرماید: اگر بخش متصل به مغسول اتصال حقیقی نداشته باشد ولی منضم به بخش نجس شود باز هم تطهیر ضمیمه لازم نیست مثلا اگر سره یک انگشت نجس بود و متصل به انگشتهای دیگر شود با شستن انگشت نجس، انگشتهای متصل با آن هم طاهر میشود.
ولی مرحوم استاد در این امر اشکال نموده به این که اگر قائل شویم که غساله نجس است و یا طبق نظر ما غساله غیر متعقب به طهارت نجس است در این جهت اطلاقی نداریم که اگر چیز دیگری را ضمیمه به نجس کنیم و غساله اول بول با شیئی که ضمیمه آن شده ملاقات کند آن چیز هم به تبع آن طاهر میشود بنابراین فرق است بین ضمیمه بالحقیقه و ضمیمه بالعرض در اولی حکم به تبعیت حکم مغسول با ضمیمه آن میکنیم دون الثانی.