< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر دوم زمین/ کفایت مسح قدم و مشی علی‌الارض در حصول طهارت کفش یا پای نجس و عدم لزوم مشی به پانزده قدم/ عدم کفایت مجرد تماس پا با زمین در حصول طهارت.

بحث امروز در ضمن چند مطلب به عرض می‌رسد:

مطلب اول: در جلسات قبل گذشت که مراد از تطهیر بعض ثانی در عبارت «إِنَّ الْأَرْضَ يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً» تطهیر نجاستی است که از زمینِ نجس به کف کفش یا قدم منتقل شده که با ملاقات به بخش دوم زمین و ازاله عین نجاست طاهر می‌شود نه تطهیر زمین نجس. در حقیقت زمینِ طاهر، موجب طهارت کف کفش می‌شود ولی مجازاً و به علاقه سبب و مسبب طهارت به زمین اسناد داده شده است. مرحوم استاد شیخ حسین حلی برای اثبات این معنی از تعلیل مزبور، تمسک به روایات منقول از طرق عامه نیز نموده و معتقد است که برخی از امامیه در برداشت از معنای مزبور، تمسک به این روایات نموده و این روایات را معتبر دانسته‌اند:

    1. حدیث نبوی : «اذا وطأ احدکم الاذی بخفیه فطهوره التراب[1] ذکر هذه الروایه بهذا المتن ایضاً: قال: «فمن وطأ الاذی بخفیه فطهوره التراب.»[2]

    2. فی النبوی الآخر: «إذا وطِئ أحدُكم بنعلِه الأذَى فإنَّ التُّرابَ له طَهورٌ.» و فی المحلّی ذکر هذا الحدیث بهذا المتن: «اذا جاء احدکم الی الصلوه فلینظر الی نعلیه فان کان فیها قذر او اذی کان التراب الطهور.»[3]

    3. حدیث ام ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف: وی از ام سلمه همسر پیامبر سؤال کرد: پایین دامنم بلند است و گاهی از محلی که نجاست در آنجا است عبور می‌کنم؟ «إِنِّي امْرَأَةٌ أُطِيلُ ذَيْلِي وَ أَمْشِي فِي الْمَكَانِ الْقَذِرِ؟» أم سلمة در جواب از قول پیامبر گفت: «يُطَهِّرُهُ مَا بَعْدَهُ.» آنچه بعد از نجاست با قدم حاصل می‌شود «یعنی راه رفتن روی زمین بعد از نجاست» موجب طهارت آن می‌شود.[4]

این سه روایت تایید می‌کند معنایی را که ما اختیار نمودیم که مراد از «يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً» تطهیر کف پا و کفش بوسیله زمین طاهر است نه این که زمین طاهر موجب تطهیر زمین متنجس می‌شود. جالب این که مالک هم در تفسیر این روایات همین معنی را گفته است: «هو أَن يَطَأَ الأَرضَ القَذِرَة ثم يَطأَ الأَرضَ اليابسةَ النَّظِيفةَ فإِنَّ بعضها يُطَهِّرُ بَعْضاً، فأَما النجاسةُ مثل البول و نحوه تُصِيب الثوب أَو بعضَ الجسد، فإِن ذلك لا يُطَهَّرُه إِلا الماءُ إِجماعاً.» مالک معاصر حضرت صادق بوده و گاهی هم در درس آن حضرت شرکت می‌کرده و بعید نیست که این تفسیر از روایات را از حضرت صادق شنیده باشد.[5]

فی لسان العرب: قال فی النهایه: هو خاص فيما كان يابساً لا يَعْلَقُ بالثوب منه شي‌ء، فأَما إِذا كان رَطْباً فلا يَطْهُر إِلا بالغَسْل و قال مالك: هو أَن يَطَأَ الأَرضَ القَذِرَة ثم يَطأَ الأَرضَ اليابسةَ النَّظِيفةَ فإِنَّ بعضها يُطَهِّرُ بَعْضاً، فأَما النجاسةُ مثل البول و نحوه تُصِيب الثوب أَو بعضَ الجسد، فإِن ذلك لا يُطَهَّرُه إِلا الماءُ إِجماعاً؛ قال ابن الأَثير: و في إِسناد هذا الحديث مَقالٌ. [6]

مرحوم استاد حلی بعد از نقل کلام مالک می‌گوید: بهترین تفسیری که در تعلیل مزبور ذکر شده، تفسیر مرحوم کاظمی در حاشیه کتاب وسائل الشیعه است که می‌گوید: «يطهر بعضها ما تنجس ببعضها أي يوطئه» یعنی چیزی که با زمین نجس متنجس شده با راه رفتن یا مسح علی الارضِ الطاهر، پاک می‌شود. بنابراین تفسیر مرحوم بهبهانی و مرحوم فیض که دومی طهارت را اسناد به زمین نجس داده و اوّلی به صورت موجبه جزئیه حدیث را تفسیر کرده، قابل قبول نیست.

مطلب دوم: کفایت مسح القدم

در جلسات قبل گذشت که علاوه بر مشی علی الارض، مسح القدم علی الارض نیز کافی در حصول طهارت قدم یا کفش نجس است منوط به این که مسح به مقداری باشد که عین نجاست از قدم یا کفش زائل شود. بنابراین طهارت قدم یا کفش منحصر در مشی علی الارض نیست و اگر کف پا یا کفشِ نجس را بر زمین طاهر بکشد و به اصطلاح مسح کند بدون راه رفتن بر روی زمین، این امر هم موجب طهارت پا یا کفش می‌شود به استناد صحیحه زراره که امام فرمود: «لَا يَغْسِلُهَا إِلَّا أَنْ يَقْذَرَهَا وَ لَكِنَّهُ يَمْسَحُهَا حَتَّى يَذْهَبَ أَثَرُهَا وَ يُصَلِّي»[7] و به استناد روایت حفص بن أَبي ‌عيسى «با قطع نظر از اشکال سندی آن» که راوی سوال کرد از مسح کفشِ نجس با زمین که آیا نماز با آن جائز است خیر؟ «إِنِّي وَطِئْتُ عَذِرَةً بِخُفِّي وَ مَسَحْتُهُ حَتَّى لَمْ أَرَ فِيهِ شَيْئاً مَا تَقُولُ فِي الصَّلَاةِ فِيهِ؟» امام در فرض سوال که مسح القدم علی الارض باشد حکم به عدم بأس نماز با آن نمودند. از این کلام فهمیده می‌شود که مسح هم کافی در حصول طهارت است.[8]

مطلب سوم: سوال این است که حکم مطهریت زمین آیا اختصاص به نجاستی دارد که از طریق راه رفتن بر زمینِ نجس، منتقل به پا یا کفش شده یا شامل نجاستی که از غیر زمین «بأی وجه اتفق» منتقل به قدم یا کفش شده نیز می‌شود؟ مرحوم سید در مساله احتیاط کرده و می‌فرماید: «الأحوط الاقتصار على النجاسة الحاصلة بالمشي على الأرض النجسة دون ما حصل من الخارج.»

در مقابل برخی از فقها از جمله مرحوم محقق همدانی از روایات استفاده نموده‌اند که نجاست اگر از غیر زمین هم منتقل به کفش یا قدم شده باشد راه رفتن بر روی زمینِ طاهر، موجب طهارت کفش یا قدم می‌شود محقق همدانی در این جهت دو دلیل اقامه نموده است:

دلیل اول: تشبیه مطهریت زمین به مطهریت آب

در غسل بالماء سوالات روات عمدتاً از موارد خاصی بوده که مثلا لباس یا بدن فرد، ملاقات با ظرف نجس کرده و امام حکم به غسل بالماء نموده‌ است. در بین فقها کسی نگفته که جواب امام حمل بر مورد سوال می‌شود بلکه به هر طریقی که لباس یا بدن نجس شده باشد حکم به تطهیر بالماء نموده‌اند. در محل بحث هم مساله همینطور است یعنی در حکم به مطهریت زمین نسبت به پای نجس، لازم نیست حتما نجاست از زمین منتقل به پا یا کفش شده باشد «اگر چه مورد سوال در روایات نجاست منتقل از ارض بوده است» بلکه به هر طریقی که نجاست منتقل شده باشد زمین مطهر آن است.

شاهد بر این امر آن است که اگر کسی قدم بر رو فرش نجس هم بگذارد در این صورت همه قبول دارند که با راه رفتن بر زمین طاهر پای او طاهر می‌شود با این که نجاست پا مستند به زمین نیست. از این امر استفاده می‌شود که اگر کفش از طریق دیگری غیر از زمین هم نجس شده باشد چنانچه روی زمین طاهر راه برود پای او طاهر می‌شود. بنابراین اگر کسی کف پایش تاول زده و در اثر راه رفتن بترکد و از آن خون جاری شود در اینجا با این که نجاست پا منتسب به پای فرد است نه زمین، با راه رفتن بر روی زمین طاهر تطهیر می‌شود.

دلیل دوم: تمسک به صحیحه زراره

وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ‌ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: جَرَتِ السُّنَّةُ فِي الْغَائِطِ بِثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ أَنْ يَمْسَحَ الْعِجَانَ[9] وَ لَا يَغْسِلَهُ وَ يَجُوزُ أَنْ يَمْسَحَ رِجْلَيْهِ وَ لَا يَغْسِلَهُمَا.[10]

کیفیت استدلال: در این روایت امام به نحو مطلق حکم نمود به طهارت پای متنجس بوسیله مسح بالاحجار اعم از این که نجاست پا از زمین منتقل به پا شده باشد یا از غیر زمین. در هر حال بوسیله مسح بالاحجار قابل برای تطهیر است. «يجوز ان يمسح رجليه و لا يغسلهما» پس معلوم می‌شود که به هر وسیله‌ای پا نجس شده باشد ولو از غیر راه رفتن بر زمین، می‌توان با راه رفتن یا پا بر زمینِ طاهر آن را تطهیر نمود.

مناقشه مرحوم استاد خویی

مرحوم استاد خویی در تمسک به روایت مزبور اشکال کرده و می‌فرماید: مراد از جمله «يجوز ان يمسح رجليه» به احتمال قوی، مسح در هنگام وضو بوده و امام در مقام تعریض بر عامه که شستن پا را هنگام وضو واجب می‌دانند این کلام را بیان نموده است. ولی به نظر ما روایت ظهور دارد در این که مسح القدم علی الارضِ الطاهر کافی در حصول طهارت خبثیه است. شاهد بر این برداشت کلمه یجوز در کلام امام است که فرمود: «يَجُوزُ أَنْ يَمْسَحَ رِجْلَيْهِ وَ لَايَغْسِلَهُمَا» زیرا اگر مراد از عبارت مزبور مسح القدم للوضوء ‌بود باید حکم به لزوم مسح پا می‌شد نه جواز مسح، زیرا مسح کردن در وضو واجب است نه جائز.

مطلب چهارم: صاحب عروه می‌فرماید: در مطهریت زمین تحقق مسمّای راه رفتن يا مسمای مسح و ماليدن پا بر زمین كفايت است اگر چه احوط راه رفتن به مقدار پانزده ذراع است. «يكفي مسمّى المشي أو المسح و إن كان الأحوط المشي خمسة عشر خطوة»[11] در بین فقها تنها مرحوم ابن جنید تحدید مزبور را به استناد صحیحه احول جزماً معتبر دانسته است.[12] لکن تحدید مزبور طبق نظر مشهور فقها لازم نیست و مشهور از آن اعراض نموده‌اند ضمن این که برای عدم اعتبار تحدید مزبور ادله‌ای نیز اقامه شده است:

     اولاً: ذکر پانزده قدم چون مقدار متعارف در ازاله عین نجاست از کفش یا قدم بوده از این جهت در صحیحه احول ذکر شده است نه از باب لزوم و طبق این بیان از مرحوم حکیم پانزده قدم حمل بر استحباب می‌شود.

     ثانیاً: در ذیل صحیحه احول آمده است «أَوْ نَحْوَ ذَلِكَ» از این عبارت استفاده می‌شود که پانزده ذراع به عنوان مقدار تقریبی برای زوال عین نجاست ذکر شده نه این که این مقدار حتما لازم است. قال فی الحدائق: ما دلت عليه صحيحة الأحول محمول على مقدار المشي الذي تزول به النجاسة غالبا و في قوله في الخبر «أو نحو ذلك» إيماء اليه. و لا إشكال ايضا ان هذا مراد ابن الجنيد لتصريحه في آخر عبارته بالاكتفاء بالمسح كما عرفت.[13]

     ثالثاً: در روایات دیگر برای تطهیر کف پا یا کفشِ نجس، نفس ازاله نجاست اعتبار شده است از این روایات استفاده می‌شود که تحدید مزبور لازم نیست چنان که در صحیحه زراره امام فرمود: «لَا يَغْسِلُهَا إِلَّا أَنْ يَقْذَرَهَا وَ لَكِنَّهُ يَمْسَحُهَا حَتَّى يَذْهَبَ أَثَرُهَا وَ يُصَلِّي.» [14] یا در روایت حفص امام در جواب از سوال راوی که با کفش نجس به مقداری راه رفته که عین نجاست از آن زائل شده بود، حکم به عدم باس نمودند «إِنِّي وَطِئْتُ عَذِرَةً بِخُفِّي وَ مَسَحْتُهُ حَتَّى لَمْ أَرَ فِيهِ شيئا ما تقول في الصلاة فيه؟» قال فلا بأس»[15] فإنه ظاهر في كفاية النقاء، فلو كان مقدّرا بقدر خاص لزم البيان و لا يفرق في ذلك بين المسح و المشي لاتحاد

الملاك فيهما.[16]

مطلب پنجم: نکته دیگری که در مساله مطرح است این که مرحوم سید تعبیر به 15 خطوه «قدم» نموده با این که در روایات تعبیر به ذراع شده است. خطوه از نظر مساحت بیشتر از ذراع است و این مقدار حتی طبق صحیحه احول هم یقینا لازم نیست. برخی در دفاع از مرحوم سید گفته‌اند: ذراع تقریبا به اندازه قدم است و در روایت چون تعبیر به «أَوْ نَحْوَ ذَلِكَ» شده از این جهت اشکالی بر مرحوم سید وارد نیست. در هر حال ذکر 15 خطوه در کلام سید یا به جهت بیان تقریبی 15 ذراع بوده و یا سهو القلم در کلام ایشان بوده است بنابراین 15 قدم با توجه به این که از نظر مساحت بیش از 15 ذراع است قطعاً لازم نیست. ضمن این که 15 ذراع هم خصوصیت ندارد آنچه لازم است طبق روایات دیگر مثل صحیحه زراره زائل شدن عین نجاست بواسطه راه رفتن یا مسح علی الارض است.

مطلب ششم: آیا مجرد تماس قدم یا کفش بر زمین موجب تطهیر قدم یا کفش می‌شود؟

قال السید ره فی العروه: «و في كفاية مجرّد المماسّة من دون مسح أو مشي إشكال»[17] مرحوم سید می‌فرماید: در كفايت مجرد تماس کف پا یا کف کفش با زمین بدون راه رفتن و ماليدن آن به زمین، در حصول طهارت اشكال است.

مسح علی‌الارض و مشی علی‌الارض یقینا کافی در حصول طهارت کف پا یا کفش است که بحث آن مفصلا با ذکر ادله آن گذشت و گفتیم مسح علی الارض هم کافی در حصول طهارت است و در این جهت فرقی نیست که پا نجس شده باشد یا کفش در هر دو صورت مشی و مسح علی الارض موجب طهارت می‌شود به استناد صحیحه احول که راوی سوال کرد: «الرَّجُلِ يَطَأُ عَلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي لَيْسَ بِنَظِيفٍ ثُمَّ يَطَأُ بَعْدَهُ مَكَاناً نَظِيفاً؟ فَقَالَ لَابَأْسَ» یا صحیحه محمد بن مسلم که راوی سوال از مطلق قدم گذاشتن بر روی زمین نجس کرد اعم از این که پای برهنه روی زمین گذاشته یا با کفش نجس روی زمین راه رفته باشد: «قَدْ وَطِئْتَ عَلَى عَذِرَةٍ فَأَصَابَتْ ثَوْبَكَ. فَقَالَ أَ لَيْسَ هِيَ يَابِسَةً؟» امام در جواب حکم به عدم بأس به نحو مطلق نمود. بنابراین مشی یا مسح علی الارض مطلقا «چه پا متنجس شده باشد چه کفش» موجب طهارت قدم و کفش می‌شود. سوالی که در اینجا مطرح است این که آیا مجرد تماس قدم و کفش بر زمین موجب تطهیر قدم یا کفش می‌شود در فرضی که عین نجاست زائل شده باشد یا خیر؟

شکی نیست در این که اگر اثر نجاست در قدم یا کفش باقی باشد، یقینا موجبی برای حکم به طهارت نیست اصلاً معنی ندارد حکم به طهارت کنیم زیرا حتی اگر با آب هم قدم یا کفش شسته شود و عین نجاست بعد از شستن، در کفش یا پا باقی باشد بلا اشکال محکوم به نجاست است تا چه رسد به مجرد تماس پا به زمین در فرضی که عین نجاست در کفش باقی باشد. بنابراین فرض مساله در جایی است که عین نجاست زائل شده که آیا مجرد تماس پای نجس با زمین در این فرضی موجب طهارت می‌شود یا خیر؟

مرحوم استاد خویی به استناد صحیحه حلبی حکم به عدم طهارت کفش نموده است زیرا در این روایت، اولاً: امام سوال نمود که آیا بعد از تنجیس پا آن فرد بر روی زمین راه نرفته است «أ ليس تمشي بعد ذلك في أرض يابسة؟» از این عبارت استفاده می‌شود که امام در مقام تحدید حکم مزبور در فرض راه رفتن بوده و تنها با راه رفتن بر روی زمین طاهر، پا یا کفشِ نجس تطهیر می‌شود.

ثانیا: فاء در جواب امامکه فرمود: «فلا بأس» تفریعیه است یعنی متفرع بر فرض سوال است و این جمله جواب از شرط مقدر یعنی عبارت «إن مشيت بعد ذلك فلا بأس» است. مقتضای شرط محذوف آن است که در تطهیر پای نجس لازم است که بر روی زمین طاهر راه برود و اگر زوال نجاست به غیر راه رفتن باشد طهارت حاصل نمی‌شود لذا مجرد تماس پا و کفش با زمین کافی در حصول طهارت نیست. اما کفایت مسح علی الارض «و به تعبیر دیگر مالیدن کفش به زمین» در حصول طهارت مستند به صحيحة زرارة است که راوی سوال کرد: «لكنه يمسحها حتى يذهب أثرها» و امام در جواب حکم به عدم بأس نمود. از این روایت استفاده می‌شود که مسح هم کافی در حصول طهارت است و این روایت مقید مفهوم صحیحه حلبی است و نتیجه آن بعد از تقیید آن است که تنها مشی و مسح علی الارض موجب برای طهارت می‌شود نه مجرد تماس پا با زمین. ضمن این که حکم مزبور خلاف اصل است زیرا اصل آن است که آب مطهّر است لذا به قدر متیقن از آن و مورد نص اکتفا می‌شود.

ان قلت: برخی گفته‌اند که تعلیل مزبور در روایاتِ باب «إن الأرض يطهّر بعضها بعضا» شامل تماس پا یا کفش به زمین هم می‌شود و طبق آن اگر پا یا کفش صرفاً با زمین تماس پیدا کند بدون مشی و مسح علی الارض طهارت حاصل می‌شود البته در فرضی که مجرد تماس پا با زمین موجب زوال عین نجاست شود یا قبلا نجاست آن زائل شده باشد. سوال این است که آیا می‌توان طبق تعلیل مزبور «با توجه به این که العله یعمم و یخصص» حکم به طهارت پا به مجرد تماس با زمین نمود یا خیر؟

قلت: امام در تعلیل مزبور در مقام بیان کیفیت تطهیر نبوده تا بتوان به اطلاق آن تمسک نمود و مطلق تماس پا با زمین را موجب برای طهارت پای نجس دانست بلکه در مقان بیان مطهریت أرض فی‌الجمله بوده است به قرینه مفهوم صحیحه حلبی که

منوط به مشی و نهایتاً طبق روایات دیگر مسح علی الارض شده است.[18]

مطلب هفتم: آیا در حکم مزبور بین مصادیق زمین فرق است؟

قال السید ره فی العروه: لا فرق في الأرض بين التراب و الرمل و الحجر الأصلي بل الظاهر كفاية المفروشة بالحجر بل بالآجر والجَصّ و النورة.

مرحوم سید می‌فرماید: فرقی نيست در زمين، بين اين كه زمین خاكی باشد يا از ريگ یا سنگ باشد، بلكه ظاهر كفايت زمين مفروش به سنگ بلكه مفروش به آجر و گچ و آهك است. لکن برخی در کفایت زمین مفروش به آجر و گچ و آهك مناقشه کرده و روایات مطهریت زمین را حمل بر قدرمتیقن آن نموده‌اند یعنی بر غیر موردی که در زمین تغییری بواسطه پختن خاک و تبدیل به آهک یا آجر ایجاد شده باشد ولی به نظر ما در این موارد هم أرض صادق است منوط به این که با راه رفتن بر روی زمین عین نجاست زائل شود توضیح بیشتر ان شاء الله در جلسه بعد خواهد آمد.

 


[1] کنزل العمال ج5 ص188 ح1879.
[3] کنزل العمال ج5 ص88.
[4] صحیح44/27.روایت دیگری هم از عامه نقل شده است: بينَما رسولُ اللَّهِ يصلِّي بأصحابِهِ إذ خلعَ نعليهِ فوضعَهُما عن يسارِهِ فلمَّا رأى ذلِكَ القومُ ألقوا نعالَهُم. فلمَّا قضى رسولُ اللَّهِ صلاتَهُ قالَ ما حملَكُم علَى إلقاءِ نعالِكُم؟ قالوا رأيناكَ ألقيتَ نعليكَ فألقينا نعالَنا. فقالَ رسولُ اللَّهِ : إنَّ جبريلَ أتاني فأخبرَني أنَّ فيهِما قذرًا -أو قالَ أذًى – و قالَ. إذا جاءَ أحدُكُم إلى المسجدِ فلينظُر فإن رأى في نعليهِ قذرًا أو أذًى فليمسَحهُ وليصلِّ فيهِما. صحيح أبي داود.صفحة أو الرقم: 650
[9] المحيط في اللغة‌، الصاحب بن عباد، ج1، ص263. العِجَانُ: آخِرُ الذَّكَرِ مَمْدوداً إلى الدُّبُر.
[11] الخوئي: بل خمسة عشر ذراعاً، و هي تحصل بعشر خطوات تقريباً‌مكارم الشيرازي: المذكور في النصّ يخالفه من جهتين؛ من جهة ذكر الذراع دون الخُطوة، و من جهة ذكر «أو نحوه» بعده؛ فاللازم أن يقال: خمسة عشر ذراعاً أو نحو ذلك‌.
[12] به نقل از مستمسك العروة الوثقى، ج‌2، ص: 66‌، الجواهر ج6 ص306، مصباح الفقيه ص643.
[17] الامام الخميني: لا يُترك الاحتياط فيه و في مسح التراب‌مكارم الشيرازي: بل الأقوى عدمه، لعدم إطلاق في الأدلّة، و كذا ما بعده‌.
[18] فقه الشيعة‌، الموسوي الخلخالي، السيد محمد مهدي، ج5، ص214. نعم قد يتوهم شمول إطلاق التعليل بقوله «إن الأرض يطهّر بعضها بعضا» لمجرد المماسة و لكنّه مندفع بأنه لا يكون في مقام بيان كيفيّة التطهير حتى يتمسك بإطلاقه، و انما يدل على مطهّرية الأرض في الجملة لا غير، فالأخذ بظهور الروايات المذكورة متعين.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo