< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر سوم خورشید/ بررسی شرائط مطهریت خورشید/ بررسی اعتبار وجود رطوبت مسریه در مطهریت خورشید

قال السید ره فی العروه: و يشترط في تطهيرها[1] أن يكون في المذكورات رطوبة مسرية.

مرحوم سید ماتن در مطهریت خورشید سه چیز را شرط دانسته است:

     شرط اول این که زمین و اشیایی که در حکم مزبور ملحق به زمین هستند مرطوب به رطوبت مسریه باشند به این معنی که در مطهریت خورشید وجود رطوبت مسریّه در زمین و زوال آن به شعاع خورشید شرط است. طبق این بیان اگر رطوبت زمین مسریه نباشد و صرفاً نمناک باشد طهارت حاصل نمی‌شود.

     شرط دوم این که با اشراق خورشید خشک شوند نه با گرمای خورشید.

     شرط سوم این که خورشید سبب خشک شدن آن شود نه غیر خورشید و حتی به معونه غیر خورشید مثل باد هم نباشد.

بررسی اشتراط رطوبت مسریه در زمین و ملحقات آن

رطوبت مسریه در مقابل نداوه استعمال می‌شود نداوه یعنی نمناک بودن شیء به نحوی که اگر چیزی با آن ملاقات کند موجب سرایت رطوبت به آن نمی‌شود. مرحوم سید معتقد است که زمین و ملحقات آن باید مرطوب به رطوبت مسریه باشند تا با تابش خورشید و زوال رطوبت آن طاهر شوند و اگر زمینی صِرفاً نمناک باشد و رطوبت مسریه نداشته باشد، با تابش شعاع خورشید طاهر نمی‌شود. تمام کلام در این است که آیا وجود رطوبت مسریه در زمین و ملحقات آن شرط است یا خیر؟ ضمنا این امر مسلم است که اگر با تابش خورشید رطوبت مسریه زمینِ نجس از بین برود ولی نمِ آن باقی باشد، طهارت حاصل نمی‌شود.

مرحوم استاد خویی «طبق تفسیر مصباح المنیر و نیز مراجعه‌ای که بنده به المنجد داشتم» معتقد است که جفاف و یبوست مترادف یکدیگر هستند شاهد بر این مطلب آن است که اهل لغت هر یک از این دو لفظ را در عبارات خود به جای دیگری استعمال کرده‌اند از این امر فهمیده می‌شود که این دو لفظ مترادفند. ضمن این که اگر در لباسی رطوبت غیر مسریه باشد و خشک شود در این صورت، هم بر آن اطلاق جفاف می‌شود و هم یبوست. بنابراین تعبیر به جفاف در صحیحه زراره و تعبیر به یبوست «یبس» در موثقه عمار هیچ فرقی ندارد و با خشک شدن به شعاع خورشید طهارت محقق می‌شود چه محل مرطوب به رطوبت مسریه باشد چه مرطوب به رطوبت غیر مسریه. هذا اولاً.

ثانیاً دلیلی بر اشتراط رطوبت مسریه در مطهریت خورشید نداریم زیرا در روایات مطلق خشک شدن به اشراق شمس یا مطلق اصابت شمس بر زمین، کافی در حصول طهارت ذکر شده است. بنابراین مدار در مطهریت شمس، اصابت خورشید به زمین و خشک شدن آن به اشراق شمس است و لازم نیست که حتما زمین دارای رطوب مسریه باشد تا با زوال آن، طهارت حاصل شود طبق این بیان مجرد رطوبت کافی در حصول طهارت است. زیرا عنوان جفاف با مطلق رطوبت هم محقق می‌شود ولو این که محل مسبوق به رطوبت مسریه نباشد. صحيحة ابن بزيع هم که امام فرمود «كيف يطهر من غير ماء» حمل بر همین معنی می‌شود، یعنی چطور می‌توان حکم به طهارت زمینی کرد که در آن به هیچ عنوان رطوبت وجود ندارد تا به اشراق شمس خشک شود.

وجه فتوای مرحوم سید ماتن بر لزوم رطوبت مسریه

بین یبوست و جفاف فرق است جفاف تنها با زوال رطوبت مسریه اطلاق می‌شود و اگر رطوبت مسریه در زمین نباشد و زمین تنها نمناک باشد و بعد با تابش خورشید خشک شود اطلاق جفاف «جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ» صحیح نیست از طرفی در روایات به صورت قضیه شرطیه جفاف شرط شده است «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ» مقتضای مفهوم آن است که بدون تحقق جفاف طهارت حاصل نمی‌شود.

بسیاری از محشین عروه در اشتراط رطوبت مسریه در حصول طهارت به اشراق شمس به مرحوم سید اشکال کرده‌اند از این جهت که در موثقه عمار تعبیر به یبوست «خشک شدن» شده است «إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ» یبوست اطلاق می‌شود بر موردی که در آن رطوبت غیر مسریه باشد. طبق این روایت اگر در محل، رطوبت غیر مسریه «به صورت نمناک» هم باشد و به شعاع خورشید خشک شود کافی در حصول طهارت است و لازم نیست که زمین حتماً مرطوب به رطوبت مسریه باشد.

ان قلت: نسبت بین جفاف و یبوست عام و خاص من وجه است تحقق یبوست به این است که محل مسبوق به رطوبت غیر مسریه یا رطوبت مسریه باشد و در تحقق آن کافی است که محل مرطوب باشد ولو این که رطوبت آن مسریه نباشد ولی تحقق جفاف به این است که محل حتماً مسبوق به رطوبت مسریه باشد و الا جفاف محقق نمی‌شود و چون نسبت بین آن دو عام و خاص من وجه است و هر یک به نحو مستقل در روایات موجب برای طهارت ذکر شده لازمه آن این است که با تحقق هر یک از دو عنوان طهارت حاصل می‌شود بنابراین اگر در محل رطوبت مسریه باشد و با اشراق شمس خشک شود طهارت حاصل می‌شود لصدق عنوان الجفاف و اگر در محل رطوبت غیر مسریه باشد و با اشراق شمس خشک شود در این صورت هم طهارت حاصل می‌شود لصدق عنوان یبوست. [2]

قلت: اولاً: اهل لغت در موارد متعددی یبوست را در عوض جفاف استعمال کرده‌اند از این امر فهمیده می‌شود که بین آن دو در معنی هیچ فرقی نیست. ضمن اینکه اگر در محل، رطوبت غیر مسریه باشد در مورد آن نه استعمال جفاف صحیح است و نه استعمال یبوست.

قال في المصباح: جَفَّ: الثُّوبُ (يَجِفُّ) منْ بَابِ ضَرَبَ و فى لُغَةٍ لِبَنِى أَسَدٍ من بَابِ تَعِبَ (جَفَافاً) و (جُفُوفاً) يَبِسَ ».و قال أيضا في باب «يبس» يَبِسَ: مِنْ بَابِ تَعِبَ وَ فِى لُغَةٍ بِكَسْرَتَيْنِ إِذَا جَفَّ بَعْدَ رُطُوبَتِهِ فَهُوَ (يَابِسٌ)[3]

مفردات القرآن: يَبِسَ الشي‌ءُ يَيْبَسُ، و اليَبْسُ: يَابِسُ النّباتِ، و هو ما كان فيه رطوبة فذهبت، و اليَبَسُ: المكانُ يكون فيه ماء فيذهب.[4]

کتاب العین: اليبس: نقيض الرطوبة و اللين. يبس ييبس يبسا، يقال «هذا» لكل شي‌ء كانت له الندوة و الرطوبة خلقة. و يقال لما كان «ذلك» فيه عرضا: جف. [5]

در روز چهارشنبه گفتیم: مرحوم آیت الله حکیم در مقام جمع بین دو روایت فرمود: در برخی از روایات عنوان جفاف ذکر شده و در برخی دیگر روایات عنوان یبوست ذکر شده است نسبت بین جفاف و یبوست عام و خاص من وجه است و طبق قاعده اصولی هر یک از این دو عنوان حاصل شود کافی در حصول طهارت است لذا می‌توان اکتفا به احد الامرین نمود به این صورت که در محل اگر رطوبت مسریه باشد طبق صحیحه زراره با تحقق عنوان جفاف حکم به طهارت آن کنیم و اگر در آن رطوبت غیر مسریه باشد طبق موثقه عمار حکم به طهارت آن کنیم. «لصدق الجفاف في الأول و اليبس‌ في الثاني». در فرضی که فرق بین این دو عنوان را بپذیریم لکن در مساله اجماع داریم بر این که اگر در محل، رطوبت غیر مسریه باشد طهارت حاصل نمی شود و خشک شدن با بقاء رطوبت نیز کافی در حصول طهارت نیست.

و اما بررسی دو شرط دیگر در مطهریت خورشید:

     شرط دوم این که با اشراق خورشید خشک شوند نه با گرمای خورشید.

     شرط سوم این که خورشید سبب خشک شدن آن شود نه غیر خورشید و حتی به معونه غیر خورشید مثل باد هم نباشد.

قال السید ره فی العروه: و يشترط في تطهيرها[6] أن يكون في المذكورات رطوبة مسرية، و أن تجفّفها بالإشراق عليها بلا حجاب عليها كالغيم و نحوه، و لا على المذكورات، فلو جفّت بها من دون إشراقها و لو بإشراقها على ما يجاورها، أو لم تجفّ، أو كان الجفاف بمعونة الريح لم تطهر. نعم الظاهر أنّ الغيم الرقيق أو الريح اليسير[7] على وجه يستند التجفيف إلى الشمس و إشراقها، لا يضرّ؛ و في كفاية إشراقها على المرآة مع وقوع عكسه على الأرض إشكال.[8]

در مطهریت خورشید نسبت به موارد مذکور شرط است كه در آنها رطوبت مسریّه باشد و با تابش آفتاب بدون هیچ مانعی مثل ابر و مانند آن، خشك شوند. بنابراین اگر خشك باشند و يا آفتاب از پشت ابر بر آنها بتابد يا چیزی مثل پرده بر روى آنها باشد و مانع تابش مستقیم آفتاب بر آنها شود طاهر نمی‌شوند و همچنین اگر رطوبت آنها به غیر تابش خورشید خشک شود به این صورت که خورشید به شیء مجاور آن بتابد و بعد گرمای آفتاب موجب خشک شدن آنها شود نه تابش خورشید و يا آفتاب به ضميمه‌ باد یا غیر باد، آنها را خشک کند در تمام این صور پاك نمى‌شوند. آری! اگر ابر يا باد به قدری كم باشد كه منافات با استناد خشک شدن آنها به آفتاب نداشته باشد در این صورت مانع تطهیر نمی‌شود و در كفايت تابيدن آفتاب بر آينه و انعکاس آن بر زمين، اشكال است.

    1. توضیح ذلک: شرط دوم آن است که خشک شدن باید به اشراق شمس باشد. مستند این شرط روایات است. در صحیحه دوم زراره فرمود: «إِنْ كَانَ تُصِيبُهُ الشَّمْسُ وَ الرِّيحُ وَ كَانَ جَافّاً فَلَا بَأْسَ» و در موثقه عمار فرمود: «فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ» و در روایت ابی بکر حضرمی هم فرمود: «مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فَقَدْ طَهُرَ» در هر سه روایت چه تعبیر به اشراق شمس شده باشد و چه تعبیر به اصابت، اشراق الشمس علی الشیء یا اصابت الشمس علی الشیء، در صورتی صادق است که اولاً تابش خورشید موجب خشک شدن آن شود نه گرمای آن، ثانیاً خورشید سبب خشک شدن آن شود نه غیر خورشید و الا اسناد اصابت و اشراق خورشید به آن چیز صحیح نیست.

ان قلت: مانعی نیست که در کنار اشراق خورشید باد هم بوزد چنان که در صحیحه دوم زراره آمده که خورشید و باد سبب خشک شدن زمین متنجس شده باشند مانعی ندارد در این صورت، هم اسناد خشک شدن به خورشید صحیح است و هم اسناد به باد. همچنان که اگر بگوییم: «اکل زید الطعام» این کلام به اطلاق شامل می‌شود که زید مستقلا غذا خورده باشد یا همراه با دیگری در هر دو صورت «اکل زید» صادق است.

جواب: در صحیحه اول زراره جفاف به خورشید اسناد داده شده است «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ» از طرفی اگر فعلی به شخصی اسناد داده شود این اسناد ظهور دارد در این که آن فرد مباشرتا آن عمل را انجام داده است مثل: قتل زید در اینجا اگر کسی در قتل با زید شرکت کرده باشد اسناد قتل به خصوص زید صحیح نخواهد بود.

آری در موردی که فعل اشاره به طبیعی داشته باشد مثل اکل صحیح است که اکل به زید اسناد داده شود با این که در کنار زید دیگری هم غذا خورده است. در ما نحن فیه هم حصول طهارت به شعاع خورشید اسناد داده شده و ظهور دارد در این که خود خورشید مستقیماً سبب حصول طهارت شده باشد و اما این که در صحیحه دوم زراره در کنار تابش اشعه خورشید ریح هم ذکر شده این روایت نیز حمل می‌شود بر جایی که ریح به مقدار کم و متعارف بوده که مانع اسناد خشک شدن به غیر خورشید شده باشد. ضمن این که در موثقه عمار تعبیر اصابت الشمس شده است «إذا كان الموضع قذرا من البول أو غير ذلك فأصابته الشمس ثم يبس الموضع فالصلاة على الموضع جائزة» و اصابت خورشید در جایی صادق است که: اولاً: تابش به خود خورشید اسناد داده شود ثانیاً: بین خورشید و زمین مانعی نباشد مثل ابر و حصیر.

 


[1] الخوئي: لا يشترط ذلك و إنّما يشترط أن لا تكون الأرض جافّة‌.
[2] فقه الشيعة‌، الموسوي الخلخالي، السيد محمد مهدي، ج5، ص270. إن مقتضى موثقة عمار و ان كان اعتبار اليبوسة، لقوله عليه السلام فيها «فأصابته الشمس ثم يبس الموضع فالصلاة على الموضع جائزة» و يكفي في صدقها مجرد النّداوة، و أما الجفاف فلا يتحقق الا مع وجود الرّطوبة المسرية و حيث أن النسبة بينهما تكون العموم من وجه، لتوقّف الجفاف على الرّطوبة المسرية، و صدقه على ذهابها، و لو مع بقاء النداوة في الجملة، كما أنه يكفى في اليبوسة مجرد النداوة في الجملة، و لا تصدق الا مع ذهاب جميعها- كان مقتضى الجمع بين الصحيح و الموثق هو الاكتفاء بأحد الأمرين، فإن كان في الموضع رطوبة مسرية فذهبت بالشمس، طهر و لو مع بقاء النداوة، و ان كانت غير مسرية طهر بذهابها، لصدق الجفاف في الأول، و اليبس في الثاني.
[3] المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج‌2، ص: 103‌.
[4] مفردات ألفاظ القرآن، ص: 889‌.
[5] كتاب العين، ج‌7، ص: 314‌.
[6] الخوئي: لا يشترط ذلك و إنّما يشترط أن لا تكون الأرض جافّة‌.
[7] الگلپايگاني: بل الشديد أيضاً لا يمنع من استناد التجفيف إليها، إلّا إذا كان خلاف المتعارف‌.
[8] الخوئي: أظهره عدم الكفاية. ‌مكارم الشيرازي: بل الأقوى عدمه‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo