درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/03/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطهّر سوم خورشید/ اشتراط زوال عین نجاست/ حکم مساله در فرض شک در حصول شرائط یا تحقق موانع
چند مساله در مطهریت خورشید باقی مانده که حکم آن بر اساس مبانی که قبلاً بیان کردیم واضح است که اجمال آن به عرض میرسد:
• المسألة الرابعه: الحصى و التراب و الطين و الأحجار و نحوها ما دامت واقعة على الأرض[1] هي في حكمها، و إن اخذت منها لحقت بالمنقولات، و إن اعيدت عاد حكمها؛ و كذا المسمار[2] الثابت في الأرض أو البناء، مادام ثابتاً، يلحقه الحكم، و إذا قلع يلحقه حكم المنقول، و إذا اثبت ثانياً يعود حكمه الأوّل، و هكذا فيما يشبه ذلك.
ترجمه: سنگريزه و تراب«خاك» و طین[3] و سنگ و مانند آنها، مادامى كه بر روى زمين باشند در حكم ملحق به زمين هستند و اما اگر از روی زمین برداشته شوند ملحق به منقولات مىشوند لکن اگر مجدد به زمین منتقل شوند همان حكم زمین را دارند. همچنين ميخى كه در زمين يا در بنای ساختمان کوبیده شده، مادامى كه ثابت بر آن است حكم غير منقول را دارد «و با تابش خورشید طاهر میشود» ولی به مجرد این که از زمین یا دیوار جدا شد حكم اشیای منقول را دارد و اگر مجدد به زمین میخکوب شود در حكم ملحق به زمین است این حکم در همه چيزهائى كه شبيه میخ یا سنگریزه هستند نیز جاری است.
توضیح ذلک: طبق آنچه گذشت خورشید مطهر زمين و اشیای غير منقول است از جمله ابنيه و ديوار و آنچه متصل به آنها است مثل: درها و چوبهای ساختمان و ميخهای متصل به درها و نیز درختان و برگها و ميوهها و سبزىها و گياهان، لکن مطهریت خورشید نسبت به این امور در صورتی است که متصل به زمين و درخت و یا متصل به اشیای غیر منقول مثل دیوار باشند ولی اگر از زمین و یا دیوار جدا شوند و یا از درخت قطع شوند حکم مزبور شامل آنها نمیشود بنابراین سنگریزه و مانند آنها اگر از روی زمین جمع شوند و یا چوب از درخت قطع شود و منتقل به جایی شوند و به عنوان اشیای منقول باشند و عنوان زمین هم بر آنها صادق نباشد تطهیر آنها تنها با آب حاصل میشود نه به اشراق شمس.
اثبات این امر نیاز به روایت بالخصوص ندارد و حکم آن با توجه به روایات باب کاملاً واضح است زیرا ثابت کردیم که اشعه خورشید تنها مطهر زمین و اشیای غیر منقول است. این در صورتی است که به آن شیء عرفاً اطلاق ارض و اطلاق «الْمَكَانِ الَّذِي يُصَلَّى فِيهِ» صادق باشد بنابراین اگر کسی خانه را جارو کند و مقداری سنگریزه از روی فرش جمع کند چون بر این سنگریزهها عنوان «الْمَكَانِ الَّذِي يُصَلَّى فِيهِ» و عنوان ارض عرفا صادق نیست، حکم ارض را ندارد و تنها با آب طاهر میشود ولی اگر همین سنگریزه دوباره به زمین منتقل شود عرفا جزء زمین محسوب شده و حکم مزبور شامل آن میشود. عین این مساله در میخ هم جاری است به این صورت که میخ تا زمانی که به در و دیوار چسبیده به جهت تبعیت، حکم اشیای غیر منقول را دارد و با اشعه خورشید طاهر میشود ولی همین که از در یا دیوار جدا شد دیگر حکم اشیای غیر منقول را ندارد. به طور کلی هر چیزی که عرفا جزء زمین محسوب شود و جزء اشیای غیر منقول باشد در حکم ملحق به زمین است و با تابش خورشید بر آن طاهر میشود و الا فلا، تشخیص مصادیق آن به نظر عرف است.
خاطره: یک سال برای زیارت بیت الله الحرام به مکه مکرمه مشرف شدیم آن زمان هنوز مسجدالحرام مثل الآن سنگ فرش نبود و تنها قسمت کمی از آن مفروش به سنگ سفید و غالب آن مفروش به سنگریزه بود. نماز خواندن هم در آنجا بسیار مشکل بود زیرا در آن زمان اطراف مسجد الحرام بول و غائط زیاد میکردند از این جهت لازم بود مراقب باشیم که اولاً بدن و لباسمان با نجاست ملاقات نکند تا برای نماز به مشکل برخورد نکنیم. ثانیاً موجب تنجیس مجدد مسجد الحرام نشویم و چون سنگفرشها غالباً نجس بود به جهت تردد مردم بر روی نجاسات و انتقال آن به سنگها از این جهت سجده کردن بر روی سنگفرشها مشکل بود از طرفی اگر برای نماز بر روی فرش مهر میگذاشتیم به شدت با اعتراض شرطهها مواجه میشدیم.
لذا ناچار بودیم که روی همین سنگریزههایِ داخل مسجدالحرام نماز بخواندیم و ضمنا مهرِ همرنگ سنگریزهها را در زمین جاسازی کنیم که دیده نشود و مخفیانه بر آن سجده کنیم. اتفاقا یک روز مرد قد بلندی متوجه این امر شد و به یکی از شرطهها اطلاع داد. او به مجردی که فهمید با عصبانیت مهر را از زمین برداشت و ریز ریز کرد و در مقابل ما ریخت و گفت: شما در مسجد الحرام بت میپرستید.
بنده او را آرام کرده و نشاندم و به او گفتم: مگر شما نشنیدهاید که پیامبر اکرم فرمود:«جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً» مهر هم جزء زمین است. گفت درست است ولی همین سنگ ریزهها هم جزء زمین است چرا روی سنگها سجده نمیکنید؟ گفتم: سنگها معمولا آغشته به نجاسات است و سجده بر نجس هم باطل است. عاقبت گفت: من نمیدانم اگر مایلید پیش ملّای ما بریم تا او جواب شما را بدهد. بنده گفتم او بهتر از شما مساله را میداند ولی قبول نمیکند، عاقبت خندید و رفت.
• المسألة الخامسه: يشترط في التطهير بالشمس زوال عين النجاسة إن كان لها عين.
ترجمه: در تطهير زمین و ملحقات آن به اشعه خورشید، زوال عين نجاست شرط است.
حکم این مساله هم از آنچه قبلا گفتیم روشن است که اگر زمین ملوث به غائط یا نجاست دیگری باشد چنانچه عین نجاست باقی باشد تابش آفتاب به زمین موجب طهارت آن نمیشود بلکه باید اول عین نجاست زائل شود تا بعد با تابش خورشید و زوال رطوبت آن طاهر شود. زیرا اشعه خورشید در مطهریت بالاتر از آب نیست چطور در تطهیر نجس بوسیله آب لازم است که ابتدا عین نجاست زائل شود و همچنین در استنجاء بالاحجار هم که در آن بنای بر تسهیل است باید عین نجاست زائل شود تا تطهیر حاصل شود عین این مساله در طهارت بوسیله خورشید هم مطرح است. زمانی خورشید موجب تطهیر زمین میشود که عین نجاست از زمین زائل شود و با بقای عین نجاست حکم به طهارت زمین معنی ندارد به علاوه وجود عین نجس بر روی زمین مانع اصابت شعاع شمس بر زمین میشود.
ان قلت: طبق اطلاق موثقه عمار با تابش خورشید به محلی که در آن بول شده یا نجاست دیگری در آن است طهارت حاصل میشود «إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ» از این روایت استفاده میشود که زوال عین نجاست لازم نیست زیرا با تابش آفتاب هم بالاخره قدری از آثار بول یا خون و خصوصا خمر، در زمین باقی میماند با این حال در روایت به نحو مطلق حکم به طهارت زمین نجس به اشراق شمس شده است در روایات نفرمود که اول باید جرم نجاست مثل خمر از بین برود بعد خورشید به آن بتابد.
قلت: اما نسبت به بول که در متن روایت ذکر شده، ازاله عین نجاست لازم نیست از این جهت است که اولاً: بول جرم ندارد و با تابش خورشید به کلی زائل میشود از طرفی گفتیم بقاء لون و ریحِ نجس، مانع طهارت نمیشود. ثانیاً: اگر هم چیزی باقی بماند آنقدر کم و ضعیف است که عرفاً قابل برای اعتناء نیست و حائل بین اشراق شمس و بین زمین محسوب نمیشود.
و اما نسبت به سایر نجاسات که اطلاق «أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ» شامل آن میشود این روایت دلالت ندارد بر این که اگر عین نجس در محل باقی باشد خورشید مطهر آن است زیرا روایت مزبور حکم مطهریت خورشید را لو خلی و طبعه بیان نموده است به این معنی که اگر زمینی ملوث به نجاست باشد با اشراق شمس طاهر میشود. لکن این امر مرتکز عرفی است که اگر آفتاب بخواهد محل نجس را تطهیر باید قبل از آن عین نجاست زائل شود زیرا معنی ندارد با بقاء عین نجس حکم به طهارت با اشراق شمس کنیم و چنان که در ابتدای بحث گفتیم، اشعه خورشید در مطهریت بالاتر از آب نیست چطور در تطهیر نجس بوسیله آب لازم است که ابتدا عین نجاست زائل شود و همچنین در استنجاء بالاحجار هم باید عین نجاست زائل شود در ما نحن فیه هم خورشید زمانی موجب تطهیر زمین میشود که عین نجاست از آن برطرف شود لا محاله روایاتی که در این جهت مطلق است حمل میشود بر موردی که در زمین عین نجاست نباشد و الا معنی ندارد که با بقاء نجاست حکم به طهارت زمین با تابش خورشید نماییم.
• المسألة السادسه: إذا شكّ في رطوبة الأرض حين الإشراق أو في زوال العين بعد العلم بوجودها أو في حصول الجفاف أو في كونه بالشمس أو بغيرها أو بمعونة الغير، لا يحكم بالطهارة، و إذا شكّ في حدوث المانع عن الإشراق من ستر و نحوه،
يبنى[4] على عدمه على إشكال[5] تقدّم نظيره[6] في مطهّرية الأرض.[7]
ترجمه: اگر وجود رطوبت در زمين هنگام تابش آفتاب مشکوک باشد، يا شك كند در زوال عين نجاست بعد از علم بوجود آن، يا در تحقق جفاف شك كند يا در حصول جفاف به وسیله آفتاب شك كند «مثل این که احتمال بدهد به غیر شمس خشک شده است» و یا شک کند که آیا خشک شدن آن مستند به خورشید بوده یا به معونه غير بوده است، در تمام این صور حكم به طهارت زمین و ملحقات آن نمىشود ولی اگر شك كند در حدوث مانعى از موانع در تابش آفتاب، بنا بگذارد بر عدم مانع علی اشكالٍ. نظير این مطلب در مطهريّت زمين گذشت.
در جلسات قبل مفصلاً بحث کردیم که مطهریت خورشید مشروط به چند شرط است: شرط اول این که زمین و ملحقات آن دارای رطوبت باشد. شرط دوم این که عین نجاست از آن زائل شود و شرط سوم این که با اشراق شمس خشک شود و شرط چهارم این که خشک شدن به اشراق شمس باشد نه به معونه غیر.
حال سوال این است که اگر در تحقق یکی از این شروط شک کردیم که مثلا آیا زمین مرطوب بوده یا خیر و یا اگر مرطوب بوده آیا با شعاع خورشید خشک شده یا با وزش باد؟ آیا تابش خورشید مستقلاً سبب خشک شدن آن شده یا به معونه باد بوده است؟ ... سوال این است که در فرض شک در تحقق هر یک از شروط مقتضای اصل عملی چیست؟
جواب استاد اشرفی
در فرض شک در تحقق هر یک از این شروط نمیتوان به استناد استصحاب بقاء مطهریت خورشید حکم به طهارت با اشراق شمس نمود زیرا این استصحاب محکوم است به استصحاب موضوعی بقاء نجاست در زمین و با جریان استصحاب موضوعی استصحاب حکمی جاری نمیشود.
از طرفی اگر حکمی روی موضوعی برود و تحقق آن موضوع هم منوط به تحقق شرائطی باشد مادامی که شرائط آن احراز نشود حکم بر آن مترتب نمیشود مثل استطاعت بدنی و مالی و تخلیه سبیل که از شرائط وجوب حج است و اگر در یکی از شرائط شک کردیم شک در شرائطِ وجوب، بازگشتش به شک در فعلیت وجوب است لا محاله با شک در شرائط، شک در اصل وجوب فعلی داریم و نمیتوان به اطلاق دلیل لفظی تمسک نمود و در ما نحن فیه شک داریم که آیا شرائط مطهریت خورشید محقق شده یا
خیر در اینجا نیز نمیتوان به اطلاق ادله مطهریت خورشید تمسک نمود و مرجع استصحاب موضوعی بقاء نجاست است.
و اما اگر شک کنیم در وجود مانعی از موانع مثل این که شک کنیم که آیا هوا ابری بوده یا مانع دیگری در بین بوده تا مانع تابش مستقیم خورشید بر زمینِ نجس شود یا خیر، در فرض شک در وجود مانع، سوال این است که آیا میتوان استصحاب بقاء مطهریت شمس را جاری کرد و طبق آن حکم به حصول طهارت نمود یا خیر؟
استصحاب مزبور جاری نمیشود زیرا استصحاب عدم وجود مانع اثر شرعی بر آن مترتب نمیشود الا علی القول بالحجیه الاصل المثبت زیرا ما میخواهیم بگوییم: سابقا مانعی از تابش خورشید نبوده الآن شک داریم که آیا مانع ایجاد شده یا خیر استصحاب عدم وجود مانع را جاری کرده و لازمه عقلی آن که تابش آفتاب بدون مانع باشد ثابت میشود. این استصحاب جاری نمیشود زیرا ما میخواهیم با استصحاب عدم وجود مانع ثابت کنیم که تابش خورشید بر زمین بدون مانع بوده است و لا یثبت هذا الا علی القول بحجیّة الاصل المثبت به این صورت که بگوییم: لازمه عقلی استصحاب عدم وجود مانع آن است که در حال تابش خورشید بر زمین مانعی وجود نداشته است پس خورشید به محل اصابت کرده است و این اصل مثبت است. بنابراین علی القاعده طبق استصحاب بقاء نجاست حکم به نجاست آن میکنیم.
• المسألة السابعه: الحصير يطهر بإشراق الشمس[8] على أحد طرفيه طرفه الآخر[9] و أمّا إذا كانت الأرض الّتي تحته نجسة، فلا تطهر بتبعيّته و إن جفّت بعد كونها رطبة، و كذا إذا كان تحته حصير آخر إلّا إذا خيط به على وجه يعدّان معاً شيئاً واحداً.
ترجمه: تابش آفتاب به يكى از دو طرف حصير موجب طهارت طرف دیگر آن مىشود. اما اگر زمينی که زیر حصیر است نجس باشد با تابش آفتاب بر حصیرِ نجس، زمین به تبعيت حصیر طاهر نمىشود اگر چه زمینِ زیر حصیر با تابش آفتاب بر حصیر روی آن، خشك شود ولی طاهر نمیشود. همچنان که اگر دو حصیر باشد و یکی از آنها زير حصیر دیگر باشد و آفتاب به حصیر بالایی بتابد حصیر زیری به تبعیت حصیر بالایی طاهر نمىشود مگر آن كه هر دو حصیر به هم دوخته شده باشند به طورى كه عرفاً يك حصير محسوب شود.
توضیح ذلک: تابش خورشید بر ظاهر حصیر موجب طهارت پشت حصیر هم میشود زیرا در روایات حکم به طهارت حصیر شده است این روایات ظهور دارند در این که مجموع حصیر طاهر میشود با توجه به این که معمولا وقتی حصیری مثلا متنجس به بول شود مقداری از بول به پشت آن هم سرایت میکند و چون در روایات مطلقا حکم به طهارت حصیر شده از این امر برداشت میشود که پشت حصیر هم با تابش خورشید بالتبع طاهر میشود و اما روایاتی که در موضوع حصیر وارد شده است:
صحیحه اول علی بن جعفر: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَوَارِيِّ يُصِيبُهَا الْبَوْلُ هَلْ تَصْلُحُ الصَّلَاةُ عَلَيْهَا إِذَا جَفَّتْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُغْسَلَ قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ.
صحیحه دوم علی بن جعفر: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ وَ أَبِي قَتَادَةَ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَوَارِيِّ يُبَلُّ قَصَبُهَا بِمَاءٍ قَذِرٍ أَ يُصَلَّى عَلَيْهِ قَالَ إِذَا يَبِسَتْ فَلَا بَأْسَ.[10]
موثّقه عمار: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعَنِ الْبَارِيَّةِ يُبَلُّ قَصَبُهَا بِمَاءٍ قَذِرٍ هَلْ تَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهَا فَقَالَ إِذَا جَفَّتْ فَلَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ عَلَيْهَا.[11]
البته مرحوم استاد خویی در دلالت این روایات بر مطهریت خورشید نسبت به حصیر اشکال کرده و میفرماید: در این روایات راوی سوال کرد از نماز بر حصیر نجسی که خشک شده است «سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَوَارِيِّ يُبَلُّ قَصَبُهَا بِمَاءٍ قَذِرٍ أَيُصَلَّى عَلَيْهِ؟» امام در جواب حکم به جواز نماز نمود. تنها چیزی که از این کلام استفاده میشود آن است که نماز بر روی حصیری که خورشید بر آن تابیده معفو عنه است زیرا احتمال دارد که سوال از نماز بر حصیر در حقیقت ناظر به مکان مصلی باشد.
از طرفی طهارت مکان مصلی شرط نیست و اگر کسی در محل نجسی که نجاست مسریّه ندارد نماز بخواند در فرضی که مهر نمازش طاهر باشد نماز او بلاخلاف صحیح است و بعید نیست که این روایت ناظر به همین مورد باشد یعنی نماز بر حصیر نجس در فرضی که سجده بر محل طاهر حصیر کند یا سجده بر روی خاک خارج از حصیر کند «فإنّه يصح أن يقال حينئذ: إنّه صلى على الفرش من دون أى مسامحة و الوجه في ذلك أن لفظة «على»يراد بها الاستعلاء و هو صادق على مجرد الصلاة على الشيء وإن لم يسجد عليه.»
بیان استاد اشرفی
مشهور غالبا حکم به طهارت بوریا و حصیر با تابش خورشید نمودهاند به نظر ما هم اقوی همین قول است ضمن این که مرحوم استاد خویی در استناد به صحیحه زراره و موثقه عمار برای قول به مطهریت خورشید در مقابل کسانی که خورشید را تنها مبیح صلوه میدانستند، فرمودند: کلام امام «فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ.» به قرینه کلمه «علی» ناظر به طهارت مکانی است که در آن نماز خوانده است و به اطلاق شامل موضع الجبهه هم میشود عجیب است که در اینجا چنین اشکالی را مطرح نمودهاند و روایات حصیر را حمل بر خصوص مکان مصلی نمودهاند و حال آن که در این روایات هم تعبیر به «علی» شده است «هَلْ تَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهَا.»