< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر چهارم استحاله/ حکم صورت شک در تحقق استحاله

 

تا به ‌اینجا معلوم شد که با استحاله و تغییر در صورت نوعیه عین نجس یا متنجس عقلاً یا عرفاً حکم مترتب بر موضوع سابق تغیر پیدا کرده و حکم محال الیه تابع موضوع جدید است بنابراین اگر نطفه تبدیل به انسان یا حیوان شود یا سگ در نمکزار بیفتد و تبدیل به نمک شود حکم موضوع اول که نطفه یا سگ باشد ساقط شده و حکم موضوع دوم که ملح یا حیوان ماکول اللحم باشد ثابت خواهد بود.

اگر صورت نوعیه ماهیت عقلا یا عرفا تغییر کرده باشد این مورد مصداق واقعی استحاله است و با تحقق استحاله می‌توان حکم به طهارت آن نمود و اما اگر شک کردیم در تبدل موضوع و تغییر صورت نوعیه ماهیت مثل این که سگ مدتی در نمک زار بیفتد و شک در تحقق استحاله آن کنیم از این جهت که مثلا نمی‌دانیم آیا این مقدار از زمان که سگ در نمکزار افتاده بود موجب استحاله سگ به نمک می‌شود یا نیاز به بقاء مدتی بیشتر از آن دارد که کامل تبدیل به نمک شود و یا هوا تاریک است و معلوم نیست که ‌آیا صورت نوعیه آن تغییر کرده یا خیر. سوال این است که در موارد شک در تحقق استحاله مقتضای اصل عملی چیست؟ آیا می‌توان به قاعده طهارت رجوع کرد یا مرجع استصحاب بقاء بجاست است؟

برخی از فقها در برخی از مصادیق آن به طور جزم حکم به تحقق استحاله نموده‌اند در مقابل برخی دیگر تحقق استحاله را در برخی از مصادیق نپذیرفته و حکم به بقاء نجاست در آنها نموده‌اند مثل تبدیل هیزم به زغال یا تبدیل زمین به آجر یا سفال و تبدیل روغن نجس به بخار ... سوال این است که در موارد شک در تحقق استحاله، مرجع کدامیک از اصول عملیه است؟

در اصول خوانده‌ایم که در صورت فقدان اصل یا اجمال نص و یا تعارض نصوص مرجع اصول عملیه است در درجه اول استصحاب و در صورت عدم جریان استصحاب مرجع اصل برائت یا اصل احتیاط و یا قاعده طهارت است وجه تقدیم استصحاب بر دیگر اصول آن است که استصحاب اصل محرز است و برخی آن را ملحق به امارات دانسته‌اند از این جهت مقدم بر اصول عملیه دیگر است. برای روشن شدن مطلب و اینکه مقتضای اصل عملی در مساله چیست، چند مطلب به عنوان مقدمه به عرض می‌رسد:

مطلب اول: اصل سببی همیشه مقدم بر اصل مسببی است زیرا با جریان اصل سببی شک ما در مسبب زائل می‌شود بنابراین اگر استصحاب در موضوع که اصل سببی است جاری شود نوبت به اصل مسببی و استصحاب در حکم نمی‌رسد زیرا شک در حکم مسبب از شک در موضوع باشد و با جریان استصحاب در موضوع، شک ما در حکم زائل می‌شود مثلا اگر لباسی سابقا نجس بوده و الآن شک در طهارت آن داریم با استصحاب بقاء نجاست در لباس دیگر شک در حکم زائل می‌شود طبعاً نمی‌توان به قاعده طهارت تمسک نمود. حال اگر خشب را بسوزانیم و قدری رنگ زغال را به خود بگیرد و شک کنیم که ‌آیا موضوع اول تغییر کرده و مبدّل به زغال شده یا خیر، در فرض شک می‌توان استصحاب بقاء موضوع یعنی خشبیّت سابق را جاری کرد و با جریان

استصحاب در موضوع، دیگر نوبت به اصل حکمی مثل قاعده طهارت نمی‌رسد.

مطلب دوم: یکی از ارکان استصحاب اتحاد قضیه مشکوکه با قضیه متیقنه است بدین معنی که متعلق شک باید همان موضوع متیقن باشد پر واضح است که با تبدیل و تغییر در ذاتیات شیء تبدل موضوع حاصل شده و استصحاب جاری نمی‌شود.

مطلب سوم: صور مختلف موضوع در استصحاب

     تارة: موضوع مستصحب ما نفس ماهیت است و شک در وجود آن داریم که ‌آیا این ماهیت باقی مانده یا تغییر کرده است مثلا فرض کنید که سابقا دایی‌ناسور وجود داشته و الآن شک در وجود آن داریم در این فرض استصحاب بقاء آن بلا اشکال جاری می‌شود.

     و اخری: مستصحب ما وصفی از اوصاف ماهیت است مثل این که سابقا زید متصف به وصف قیام یا طهارت و یا عدالت بوده و الآن شک در بقاء آن اوصاف داریم در این صورت هم می‌توان استصحاب بقاء وصف سابق را جاری نمود در این صورت موضوع استصحاب زید است که سابق یقین به قیام یا طهارت او داشتیم و الآن شک در بقاء آن حالت سابقه برای زید داریم در اینجا هم اتحاد قضیه متیقنه و مشکوکه حاصل است زیرا موضوع شخص زید است و استصحاب وصف او بلا اشکال جاری می‌شود.

     ثالثة: مستصحب ما هیولی یعنی ماده مشترک بین صور نوعیه مختلف است مثلاً ماده اولیه انسان در مرحله اول اسپرم مرد بوده که بعد از آن با أول زن ترکیب شده و بعد تبدیل به علقه و بعد عظم و بعد بچه و بعد تبدیل به پیرمرد شده است ﴿هو الَّذِي خَلَقَكم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكم طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أشُدَّكم ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا﴾

بین همه‌ اینها یک ماده مشترک وجود دارد که از آن تعبیر به هیولا می‌شود و یا مثل این که سابقاً می‌دانستیم ‌این جسم متصف به صورت نوعیه خاصی بوده و الآن شک داریم که آیا آن صورت سابقه تغییر کرده یا خیر، ولی به هر حال آن ماده مشترک در هر دو جسم سابق و لاحق موجود است و به اعتبار آن می‌توان استصحاب را جاری کرد در این مورد موضوع در قضیه متیقنه و مشکوکه اصل ماده و هیولای مشترک بین صور مختلف است و مثل سگی که در نمکزار افتاده و شک در استحاله آن به نمک داریم. در این صورت هم می‌توان گفت: این ماده مشترک بین صور مختلف سابقا متصف به وصف کلبیت بود الآن شک در بقاء آن داریم در این صورت هم طبق اطلاق دلیل «لا تنقض الیقین بالشک» می‌توان استصحاب بقاء صورت کلبیت را جاری نمود و چون اتحاد قضیه مشکوکه با متقینه که همان ماده اصلی و هیولی باشد حاصل است، استصحاب بلااشکال جاری می‌شود.

ما نحن فیه از همین قبیل است زیرا می‌توان به ‌این جسم خارجی اشاره کرد و گفت: این جسم و ماده خارجی سابقا متصف به وصف کلبیت بود و الآن که در نمکزار افتاده شک داریم که صورت نوعیه آن تغییر کرده یا خیر. چون سابقا یقین به کلبیت آن داشتیم و الآن شک در بقاء آن داریم استصحاب بقاء کلبیت را جاری می‌کنیم همچنین درباره خشبی که تبدیل به زغال شده و شک در بقاء خشبیت و استحاله آن داریم می‌توان گفت: این جسم سابقاً خشب بود و الآن شک در بقاء آن داریم، استصجاب بقاء خشبیت را جاری می‌کنیم و با جریان اصل موضوعی نوبت به قاعده طهارت نمی‌رسد توضیح بیشتر ان شاء الله در جلسه بعد خواهد آمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo