< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر چهارم استحاله/ مطّهر پنجم انقلاب الخمر بالخل

 

قال السید الطباطبائی فی العروه: الخامس «من المطهرات» الانقلاب‌كالخمر ينقلب خلا.

در فرض شک در تبدل صورت نوعیه اعیان نجسه مرحوم استاد خویی و بسیاری از فقها مثل مرحوم استاد شیخ حسین حلی و مرحوم حکیم،استصحاب را تنها در شبهات موضوعیه جاری دانسته و معتقدند که در شبهات مفهومیه مرجع قائده طهارت است.

بنابراین در فرض شک در تبدل صورت نوعیه اعیان نجسه قائل به تفصیل شده‌اند به این صورت که: اگر منشا شک شبهه موضوعیه باشد مثل این که سگ در نمکزار بیفتد و بعد از مدتی شک کنیم که‌ آیا تغییر به نمک پیدا کرده یا خیر، در این صورت مانعی از جریان استصحاب بقاء موضوع نیست به‌ این صورت که می‌گوییم: این موضوع خارجی قبلا ًکلب بوده و مدتی در نمکزار افتاده و نمی‌دانیم صورت نوعیه آن تغییر کرده یا خیر، استصحاب بقاء کلبیّت را جاری می‌کنیم و اما اگر منشا شک شبهه مفهومیه باشد مثل این که حیوانی بدنش متلاشی شود و شک کنیم که‌ آیا بر آن اطلاق میته می‌شود یا خیر، در این صورت استصحاب حالت سابقه جاری نمی‌شود زیرا نمی‌دانیم بر این حیوانی که سابق میته بوده و الآن بدنش متلاشی شده اطلاق میته می‌شود یا خیر، چون اتحاد قضیه متیقنه و مشکوکه احراز نشده لا محاله استصحاب حکم هم جاری نمی‌شود و طبق قواعد اصولی مرجع قاعده طهارت است.

هذا فی الاعیان النجسه اما در فرض شک در تبدل صورت نوعیه متنجسات فقها مطلقا حکم به جریان استصحاب بقاء نجاست نموده‌اند اعم از این که منشا شک شبهه مفهومیه باشد یا شبهه موضوعیه سوال این است که فرق بین این دو چیست؟

جواب مرحوم استاد خویی

در متنجسات تصور شبهه مفهومیه ممکن نیست زیرا نجاست متنجسات مترتب بر عناوین خاصه مثل لباس و بدن ملاقی با نجس نشده تا شک در سعه و ضیق مفاهیم آنها کنیم بلکه حکم مترتب شده بر عنوان جسمیت و شیئیت اگر چه موضوعات خارجی منشا برای اثر هستند ولی موضوعات خارجی موضوعیت ندارند و حکم روی مطلق جسم ملاقی با نجس رفته است لذا اشاره به این جسم ملاقی با نجس کرده و می‌گوییم: این جسم سابقا بواسطه ملاقات با نجس، متنجس بود الآن شک در نجاست آن داریم فنستصحب نجاسته لذا هیچگاه شکی در سعه و ضیق موضوع نداریم و می‌دانیم موضوع همان موضوع سابق است فلا مانع من استصحاب نجاسته حينئذٍ.

مناقشه استاد اشرفی

اشکالی که در اینجا به نظر می‌رسد آن است که لازمه تفصیل بین نجاسات و متنجسات مزید فرع بر اصل است که در نجاسات

استصحاب بقاء نجاست را تنها در شبهه موضوعیه جاری بدانیم دون الشبهه المفهومیه و بگوییم در فرض شک در استحاله نجاسات، تنها اگر منشا شک شبهه موضوعیه باشد حکم به بقاء نجاست می‌کنیم دون الشبهه الفهومیه ولی در فرض شک در استحاله متنجسات مطلقا حکم به نجاست کنیم. لازمه تفصیل مزبور مزید فرع بر اصل است و تفصیل مزبور از نظر عرفی و ذوق شرعی بعید به نظر می‌رسد.

قال السید الطباطبائی فی العروه: الخامس «من المطهرات» الانقلاب‌كالخمر ينقلب خلا فإنه يطهر سواء كان بنفسه أو بعلاج كإلقاء شي‌ء من الخل أو الملح فيه سواء استهلك أو بقي على حاله و يشترط في طهارة الخمر بالانقلاب- عدم وصول نجاسة خارجية إليه فلو وقع فيه حال كونه خمرا‌ ‌شي‌ء من البول أو غيره أو لاقى نجسا لم يطهر بالانقلاب.

ترجمه: پنجم از مطهرات انقلاب شراب به سركه است، خواه به خودى خود منقلب شود يا به وسیله علاج تبدیل به سرکه شود مثل آن كه مقدارى سركه يا نمك در شراب بريزند تا تبدیل به سرکه شود. خواه آن چیزی که به عنوان علاج در شراب ریخته شده حین تبدیل به سرکه مستهلك در آن شود يا بعد از علاج به حال خود باقى بماند. شرط است در طهارت خمر بالانقلاب که نجاست خارجى به آن نرسد بنابراین اگر در حال خمریت، بول يا غير آن از نجاسات دیگر در آن واقع شود يا با نجاست دیگری ملاقات كند به انقلاب طاهر نمى‌شود.

بعد ذلک یقع الکلام فی الانقلاب. به نظر مرحوم استاد خویی انقلاب در حقیقت از مصادیق استحاله عرفی است زیرا در استحاله گفتیم: استحاله تغییر در صورت نوعیه است اعم از این که تغیر عقلی باشد یا عرفی. طبق این بیان استحاله عرفی شامل انقلاب خمر به خل نیز می‌شود قبلا گذشت که حکم حرمت و نجاست روی عناوین بول و دم و خمر رفته و با زوال عنوان ولو عرفا حکم اول منتفی می‌شود. از همین قبیل است تبدیل خمر به خل اگر چه فقها در کتب فقهی خود به جهت روایاتی که در خصوص انقلاب خمر به خل ذکر شده از آن به عنوان مستقل در ردیف استحالهو دیگر نجاسات بحث نموده‌اند لکن انقلاب خمر به خل خود یکی از مصادیق استحاله عرفی است. قبل از بررسی جوانب مساله ابتدا برخی از روایات باب را تیمّناً به عرض می‌رسانیم:

    1. صحيحه ابن مهتدي: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا جُعِلْتُ فِدَاكَ الْعَصِيرُ يَصِيرُ خَمْراً فَيُصَبُّ عَلَيْهِ الْخَلُّ وَ شَيْ‌ءٌ يُغَيِّرُهُ حَتَّى يَصِيرَ خَلًّا قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ.[1]

    2. حسنه زرارة: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ ابْنِ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْخَمْرِ الْعَتِيقَةِ تُجْعَلُ خَلًّا قَالَ لَا بَأْسَ.[2]

    3. موثقة عبيدة بن زرارة: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ

ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرَّجُلِ يَأْخُذُ الْخَمْرَ فَيَجْعَلُهَا خَلًّا قَالَ لَا بَأْسَ.[3]

    4. موثقته الأخرى عن عبيدة زراره: وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: فِي الرَّجُلِ إِذَا بَاعَ عَصِيراً فَحَبَسَهُ السُّلْطَانُ حَتَّى صَارَ خَمْراً فَجَعَلَهُ صَاحِبُهُ خَلًّا فَقَالَ إِذَا تَحَوَّلَ عَنِ اسْمِ الْخَمْرِ فَلَا بَأْسَ بِهِ.[4]

    5. صحیحه علي بن جعفر: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْخَمْرِ يَكُونُ أَوَّلُهُ خَمْراً ثُمَّ يَصِيرُ خَلًّا قَالَ إِذَا ذَهَبَ فَلَا بَأْسَ سُكْرُهُ.[5]

    6. جامع البزنطي: مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ جَامِعِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْخَمْرِ تُعَالَجُ بِالْمِلْحِ وَ غَيْرِهِ لِتُحَوَّلَ خَلًّا قَالَ لَا بَأْسَ بِمُعَالَجَتِهَا قُلْتُ فَإِنِّي عَالَجْتُهَا وَ طَيَّنْتُ رَأْسَهَا ثُمَّ كَشَفْتُ عَنْهَا فَنَظَرْتُ إِلَيْهَا قَبْلَ الْوَقْتِ فَوَجَدْتُهَا خَمْراً أَ يَحِلُّ لِي إِمْسَاكُهَا قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِنَّمَا إِرَادَتُكَ أَنْ تَتَحَوَّلَ الْخَمْرُ خَلًّا وَ لَيْسَ إِرَادَتُكَ الْفَسَادَ.[6]

    7. صحیحه جمیل: وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ جَمِيعاً عَنْ جَمِيلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَكُونُ لِي عَلَى الرَّجُلِ الدَّرَاهِمُ فَيُعْطِينِي بِهَا خَمْراً فَقَالَ خُذْهَا ثُمَّ أَفْسِدْهَا قَالَ عَلِيٌّ وَ اجْعَلْهَا خَلًّا.[7]

    8. موثّقة عبيد بن زرارة،: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى‌ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرَّجُلِ يَأْخُذُ الْخَمْرَ فَيَجْعَلُهَا خَلًّا قَالَ لَا بَأْسَ.[8]

    9. روایت اول أبوبصير: وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْخَمْرِ تُجْعَلُ خَلًّا قَالَ لَا بَأْسَ إِذَا لَمْ يُجْعَلْ فِيهَا مَا يَغْلِبُهَا.[9]

    10. روایت دوم أبوبصير: وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنٍ الْأَحْمَسِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ وَ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْخَمْرِ يُجْعَلُ فِيهَا الْخَلُّ فَقَالَ لَا إِلَّا‌ مَا جَاءَ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ.[10]

اکثر روایات دلالت دارد که تبدیل خمر به خل مطلقا موجب طهارت آن می‌شود ولی در روایت اخیر تنها در فرضی که انقلاب بنفسه حاصل شده باشد حکم به طهارت و حلیت خمر تبدیل شده به خل شده است نه بواسطه علاج «و سُئِلَ عَنِ الْخَمْرِ يُجْعَلُ فِيهَا الْخَلُّ فَقَالَ لَا إِلَّا‌ مَا جَاءَ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ» و در روایت نهم هم به صورت قضیه شرطیه فرمود: «لَا بَأْسَ إِذَا لَمْ يُجْعَلْ فِيهَا مَا يَغْلِبُهَا.» این دو روایات به حسب ظاهر تناقض دارند با روایاتی که مطلقا حکم به حلیت و طهارت در صورت تبدیل به خل نموده است ولو این که به علاج و ترکیب شیء دیگری با خمر باشد چنان که در روایت اول آمده است «الْعَصِيرُ يَصِيرُ خَمْراً فَيُصَبُّ عَلَيْهِ الْخَلُّ وَ شَيْ‌ءٌ يُغَيِّرُهُ حَتَّى يَصِيرَ خَلًّا؟ قَالَ : لَا بَأْسَ بِهِ» ضمن اینکه در برخی از روایات تصریح به حلیت و طهارت در فرض علاج شده است بر این اساس برخی روایات مخالف را حمل به کراهت نموده اند با این حال چند سوال مطرح است:

     سوال اول: آیا باید شراب حتما خود به خود مبدل به خل شود یا تبدیل با علاج هم موجب طهارت و حلیت می‌شود؟

     سوال دوم: اگر خمر تبدیل به خل شود آیا به تبع آن کوزه‌ای هم که در آن خمر تبدیل به خل شده طاهر می‌شود مثل لباس نجسی که در تشت تطهیر شده و همه اتفاق دارند که تشت آب به تبع لباس طاهر می‌شود؟

     سوال سوم: اگر تبدیل خمر به خل با علاج مثل نمک باشد شکی نیست که سرکه تهیه شده از شراب با انقلاب طاهر می‌شود ولی سوال این است که در فرض بقاء و عدم استهلاک آنچه در شراب ریخته شده مثل نمک یا چوب آیا آن چیز هم طاهر می‌شود اگر طاهر می‌شود علت آن چیست؟ در این جهات بحث است تفصیل کامل بحث ان شاء الله در جلسه بعد به عرض خواهد رسید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo