< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر پنجم، انقلاب شراب به سرکه/ بررسی حکم بخار بول یا بخار آب متنجس/ بررسی حکم سرکه‌ای که در آن خمر واقع شده است/ فرق بین استحاله و انقلاب.

در مسئله اول گذشت که اگر از انگور يا خرماى متنجس[1] سركه درست کنند آن سرکه طاهر نمى‌شود همچنان که خمر تهیه شده از انگور يا خرماى متنجس اگر تبدیل به سركه شود طاهر نمی‌شود. قدرمتیقن آنچه از روایات باب استفاده می‌شود آن است که تبدیل خمر به خل موجب طهارت و رفع نجاست مستند به خمر می‌شود این روایات تنها ناظر به نجاست خمری است و منصرف از نجاست از جهات دیگر است لذا تمسک به اطلاق این روایات صحیح نیست زیرا این روایات در مقام بیان از جهت نجاسات دیگر نیست تا به اطلاق در مقام اثبات کاشف از اراده در مقام ثبوت شود.

مرحوم سید ماتن در مساله دوم به نحو مطلق می‌فرماید: اگر در خمر چيزى بریزند که موجب زوال حالت سُكر «مست کنندگی» آن شود این امر موجب طهارت آن نمی‌شود «إذا صب في الخمر ما يزيل سُكره لم يطهر ‌و بقي على حرمته.»

فرض مساله آن است که خمر مبدل به خل نشده و تنها حالت اسکار آن از بین رفته است در مساله دو صورت متصور است:

الف: اگر خمر به حقیقت دیگری غیر از سرکه استحاله شود در این صورت طاهر می‌شود به استناد روایاتی که مطلق زوال اسم خمر را موجب برای طهارت و حلیت ذکر نموده است مثل موثقه عبيدة بن زراره که فرمود: «إِذَا تَحَوَّلَ عَنِ اسْمِ الْخَمْرِ فَلَا بَأْسَ بِهِ.»[2]

ب: ولی اگر صورت نوعیه شراب تغییر پیدا نکند و تنها حالت اسکار و مست‌کنندگی آن از بین برود و تبدّل تنها در صورت عرضیه آن حاصل شود مثل این که با آب مخلوط شده و مستهلک در آب شود در این صورت درست است که بر آن عنوان خمر به جهت استهلاک در آب صادق نیست ولی قبلا گذشت که تفرق در اجزاء و تغییر در صورت عرضیه موجب تغییر حکم و حصول طهارت نمی‌شود.

المسألة الثالثه: بخار البول[3] أو الماء المتنجّس طاهر، فلا بأس بما يتقاطر[4] من سقف الحمّام إلّا مع العلم بنجاسة السقف.

مرحوم سید در مساله سوم می‌فرماید: بخارِ بول يا بخارِ آب متنجس طاهر است بنابراین اجتناب از قطرهاى آبی كه از سقف حمام مى‌چكد لازم نیست «ولو این که زمین حمام متنجس باشد» مگر آن كه فرد علم به نجاست سقف داشته باشد.

یکی از فروع مساله انقلاب یا استحاله، تبدیل آبِ نجس به بخار یا تبدیل بول به بخار است. سوال این است که آیا بخار بول یا بخار آب متنجس طاهر است یا نجس؟ در این امر اتفاق است که بخار بول نجس نیست زیرا با تبدیل بول به بخار صورت نوعیه آن تغییر پیدا می‌کند اگر اینطور باشد بخار آب متنجس هم که صورت نوعیه آن تغییر پیدا کرده نجس نخواهد بود لذا اگر کف حمام متنجس باشد و آب آن مبدل به بخار شود بخار متصاعد از آن نجس نخواهد بود زیرا صورت نوعیه آن تغییر کرده است. آری اگر فرضا سقف حمام نجس باشد و بخار آب با آن ملاقات کرده و قطرات آب از آن بچکد در این فرض آن بخار متنجس است.

خاطره: مرحوم آیة اللّه شاهرودی قضیه‌ای را از مرحوم شیخ انصاری نقل نمودند که مردی مکرر به خزینه حمام می‌رفت و بر می‌گشت وقتی مرحوم شیخ از علت آن سؤال نمود آن مرد در جواب گفت: چون بخار آب متصل به زمین نجس است و آن بخار با بدن من ملاقات می‌کند بدن من هم متنجّس می‌شود از این جهت دوباره به خزینه بر می‌گردم تا طاهر شوم، مرحوم شیخ که دید بحث با او بی‌فائده است برای اقناع او در جواب فرمود: درست است که بخارهای حمام متصل به زمین حمام است ولی چون به خزینه هم که به مقدار کر است متصل است از این جهت پاک می‌شود.‌ مرد تا این استدلال را از مرحوم شیخ اعظم شنید خوشحال شد و او را دعا کرد.

المسألة الرابعه: إذا وقعت قطرة خمر في حبّ خلٍّ واستهلكت فيه لم يطهر و تنجّس الخلّ إلّا إذا علم[5] انقلابها[6] خلًاّ بمجرّد الوقوع فيه[7]

اگر قطره‌ شرابی در ظرف سرکه واقع شود مرحوم سید در مساله تفصیل داده بین موردی که به مجرد وقوع شراب در سرکه قطره شراب منقلب به خل شود و بین موردی که انقلاب به سرکه بعد از مدتی حاصل شود در صورت اول حکم به طهارت نموده است زیرا به مجرد وقوع شراب در سرکه انقلاب حاصل شده و ملاقات با نجس محقق نشده است ولی در صورت دوم حکم به نجاست نموده است از این جهت که سرکه بالاخره با شراب ملاقات کرده و با ملاقات با نجس، متنجس شده است. مساله مزبور در بین فقها معرکه الآراء واقع شده که اگر در ظرف بزرگی از خل یک قطره شراب بیفتد آیا متنجس می‌شود یا این که بعد از استهلاک مجموع سرکه محکوم به طهارت است؟

مرحوم شیخ طوسی معتقد است که این امر چون موجب استهلاک و تبدیل شراب به خل می‌شود مجموع آن طاهر است ایشان سپس روایتی را بدون ذکر منبع «روایت ذیل» به عنوان شاهد بر مدعای خود ذکر نموده و بلکه در مساله ادعای اجماع بر طهارت نموده است. در مقابل مرحوم ابن ادریش شدیدا با حکم طهارت مخالفت نموده و ادعای اجماع را نپذیرفته و معتقد است که روایت مزبور شاذ و معرض عنه عند الاصحاب است. اما متن روایت:

فِقْهُ الرِّضَا : فِي كَلَامٍ لَهُ فِي الْعَصِيرِ فَإِنْ نَشَّ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُصِيبَهُ النَّارُ فَدَعْهُ حَتَّى يَصِيرَ خَلّا مِنْ ذَاتِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُلْقِيَ فِيهِ بِشَيْ‌ءٍ فَإِنْ تَغَيَّرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَصَارَ خَمْراً فَلَا بَأْسَ أَنْ يَطْرَحَ فِيهِ مِلْحاً أَوْ غَيْرَهُ حَتَّى يَتَحَوَّلَ خَلّا فَإِنْ صَبَّ فِي الْخَلِّ خَمْراً لَمْ يَحِلَّ أَكْلُهُ حَتَّى يَذْهَبَ عَلَيْهِ أَيَّامٌ وَ يَصِيرَ خَلّا ثُمَّ أَكَلَ بَعْدَ ذَلِكَ‌. [8]

نظر مرحوم استاد خویی

مرحوم استاد معتقد است که در هر دو صورت علی القاعده سرکه محکوم به نجاست است و قطره شرابی که در سرکه افتاده مثل وقوع قطره خون یا بول در سرکه است که به مجرد ملاقات با سرکه مجموع آن متنجس می‌شود زیرا دلیلی نداریم که در این فرض سرکه بر طهارت خود باقی می ماند ولو این که به مجرد وقوع مستهلک در آن شود. اما این که گفته شده به مجرد وقوع خمر در خل انقلاب حاصل شده و ملاقات با نجس محقق نمی‌شود تا حکم به نجاست آن کنیم این امر هم نمی‌تواند موجب برای حکم به طهارت شود زیرا به هر حال تاخّر رتبی وجود دارد و خمرِ نجس آناًمّا با خل ملاقات کرده و بعد مستهلک در سرکه یا مبدل به سرکه شده است همین مقدار از تاخر رتبی کافی برای انفعال سرکه و نجاست آن است.

روایت فقه الرضا هم ضعیف السند است و نمی توان بدان استناد نمود و اما روایاتی که حکم به طهارت خل منقلب از خمر نموده مورد این روایات در جایی است که شراب بنفسها یا بالعلاج تبدیل به سرکه شود یعنی با ریختن سرکه یا چیز دیگری در شراب، شراب تبدیل به سرکه شود نه موردی که شراب در سرکه آماده واقع شده و بعد مستهلک در آن شود این مورد مثل آن است که مقداری شراب را در آب قلیل بریزند و مستهلک در آب شود شکی نیست که استهلاک به هیچ عنوان موجب طهارت نمی‌شود بلکه به مجرد ملاقات آب قلیل یا مایع مضاف با قطره شراب، تمام آب منفعل می‌شود.[9]

فرق بین استحاله و انقلاب

المسألة الخامسه: الانقلاب غير الاستحالة، إذ لا يتبدّل فيه الحقيقة النوعيّة، بخلافها و لذا لا يطهر المتنجّسات به و تطهر بها.

مرحوم سید در فرق بین استحاله و انقلاب می‌گوید: انقلاب غير از استحاله است زيرا در انقلاب تبدل در صورت نوعيه حاصل نمی‌شود ولی در استحاله تبدل در صورت نوعیه حاصل می‌شود و موجب می‌شود حکمی که برای موضوع اول بوده منتفی ‌شود لذا انقلاب در متنجسات موجب طهارت نمی‌شود ولی استحاله در متنجسات موجب طهارت می‌شود. «بنابراین اگر آب متنجس جذب به گیاه شود یا نان متنجس جزء بدن حیوان ماکول اللحم شود در هر دو مورد با تحقق استحاله حکم به طهارت گیاه و حیوان می‌شود.»

استحاله و انقلاب در لغت

اهل لغت بین استحاله و انقلاب فرقی نگذاشته و هر یک از آن دو را بجای دیگری استعمال نموده و در معنای آن دو گفته‌اند: تحول یک شیء از حالتی به حالت دیگر است[10] در روایات عنوان استحاله وارد نشده و تنها انقلاب خمر به خل ذکر شده است با این حال این امر مسلم است که با استحاله در موضوع حکم نیز علی القاعده منتفی می‌شود از باب انتفا حکم به انتفاء موضوع و در خصوص انقلاب خمر به خل هم طبق روایات خاصه حکم به طهارت شده است سوال این است که فرق بین این دو چیست؟

تعریف استحاله و انقلاب در اصطلاح فقهاء و فرق بین آن دو

استحاله در اصطلاح فقها عبارت است از: تبدل در صورت نوعیه شیء عقلاً مثل تبدل کلب به ملح که موجب طهارت محال الیه می‌شود. استحاله، هم در اعیان نجسه و هم در متنجسات موجب طهارت آنها می‌شود. فلو تبدّلت الصورة النوعيّة في متنجس يحكم بطهارته أيضا، كما إذا تبدل الماء المتنجس الى جسم النبات بالسقي، أو الخبز المتنجس الى لحم حيوان مأكول اللحم بالأكل و نحو ذلك، لان موضوع النجاسة في المتنجسات و ان كان ذات الجسم، دون وصفه العنواني، كعنوان «الماء» أو «الخبز» الا أنه مع ذلك لو زالت صورتها النوعيّة و تبدّلت إلى صورة أخرى تغاير الأولى حقيقةً- كما في المثالين- تزول حكمها أيضا، دون ما إذا زالت عناوينها الخاصة، كما إذا اطحنت الحنطة المتنجسة أو طبخت خبزا.[11]

و اما انقلاب در اصطلاح فقها عبارت است از: تبدل در صورت نوعیه شیء عرفاً لا عقلاً. انقلاب اگر در اعیان نجسه باشد مثل تبدل شراب به سرکه، موجب برای طهارت می‌شود زیرا شراب یا بول یا خون به عنوان انه دمٌ او خمرٌ او بولٌ نجس هستند و اگر تبدل در آنها حاصل شود و موجب تغییر در عنوان وصفی آنها حاصل شود به تبع تغییر عنوان وصفی حکم عنوان اول هم منتفی شده و محکوم به طهارت است.

و اما انقلاب در متنجسات موجب طهارت نمی‌شود زیرا در متنجسات حکم روی خصوص لباس متنجس یا چوب متنجس و موضوعات خارجی دیگر نرفته بلکه حکمِ نجاست روی عنوان کلی یعنی ذات جسم رفته است و با تحقق استحاله چون ذات جسم باقی است «و تغییر در صورت نوعیه آن حاصل نشده است» لامحاله حکم قبلی هم باقی خواهد ماند و طبق همان دلیلی که حکم به نجاست ملاقی نموده می‌توان حکم به نجاست آن متنجس نمود زیرا موضوع آن که جسم باشد باقی است.


[1] انگور يا خرماىِ متنجس به نجاستِ غیر خمری مثل بول یا دم.
[3] الامام الخميني: إلّا إذا اجتمع و تقاطر و صدق عليه البول‌.
[4] الگلپايگاني: بل الأقوى النجاسة في المائعات المتقاطرة بالتصعيد مع العلم بكونه من النجس أو المتنجّس‌.
[5] الامام الخميني: فيه منع، مع أنّه مجرّد فرض‌.
[6] الخوئي: بل حتّى إذا علم ذلك‌الگلپايگاني: بل الظاهر تنجّس الخلّ و إن علم الانقلاب كذلك.‌.
[7] مكارم الشيرازي: لكنّ الظاهر أنّه مجرّد فرض، و على فرضه لا ريب أنّه يكون بعد الملاقاة‌.
[8] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌17، ص: 73‌، الفقه - فقه الرضا، ص: 280‌، الفقيه ج4ص40، المقنع ص153.
[9] إذا فرضنا انقلابها خلا بعد ملاقاتهما و لو بآن دقي حكمي فالخل محكوم بالانفعال لانه لاقى خمرا على الفرض و الأخبار المتقدمة إنما دلت على طهارة الخمر فيما إذا انقلبت خلا بنفسها أو بالعلاج لا فيما إذا لاقت خلا ثم تبدلت إليه و عليه فلا موقع للاستثناء الواقع في كلام الماتن بل الصحيح هو الحكم بنجاسة الخل في مفروض المسألة مطلقا. التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص: 190‌فلا تشمل المقام، لاختصاصها بما إذا كان الخل الموجب للانقلاب تابعا للخمر، و عدّ من تخليل الخمر بالخل كما إذا صبّ في حب الخمر مقدار قليل من الخلّ، لا العكس كما هو مفروض الكلام هنا، لأن القطرة من الخمر تعد من توابع حب الخلّ الذي وقعت فيه فالصحيح هو الحكم بنجاسة حب الخلّ سواء استهلكت قطرة الخمر بوقوعها فيه، أو انقلبت الى الخل بعد وقوعها فيه بزمان أو حينه، و الوجه في الكل هو تنجس الخلّ بملاقاة الخمر. نعم: لو فرض- بفرض بعيد- تحقق الانقلاب قبل وصول القطرة إلى الحب، بحيث كان الهواء المجاور للخلّ مثلا- مؤثرا في انقلابه لا يتنجس الحبّ، و الوجه ظاهر، لطهارة القطرة بالانقلاب قبل الوصول إلى الحب.فما عن الشيخ و غيره من «الحكم بطهارة الخل الواقع فيه شي‌ء من الخمر بعد أن يصير ذلك الخمر خلا» لا يمكن المساعدة عليه، لانه مخالف للقواعد المقررة في سراية النجاسة بالملاقاة- سواء أراد الاستهلاك أو الانقلاب- كما أورد عليه المتأخرون. فقه الشيعة - كتاب الطهارة، ج‌5، ص: 327‌.
[10] حالَ الشي‌ء يَحُولُ حُؤُولًا في معنيين، يكون تغييرا، و يكون تَحْوِيلًا. كتاب العين، ج‌3، ص: 298‌. حَالَ عن العهد حُؤولًا: انقلبَ. و حَالَ لونه، أى تغيَّر و اسودّ. عن أبى نصر. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية، ج‌4، ص: 1679‌حال الشي‌ء: تحول من حال الى حال و قال أيضا «حال:انقلب» و قال «استحال الشي‌ء استحالة: تحول من حال الى آخر» و قال الحوال: كسحاب الانقلاب و التغيّر. أقرب الموارد به نقل از فقه الشيعة - كتاب الطهارة، ج‌5، ص: 328‌الحول في اللغة مصدر من حال الشي‌ء إذا تحرك و مضى و من حال حولا إذا تحول من حال إلى حال، مصطلحات الفقه، ص: 220‌أَحَالَ الشَّي‌ءُ تَحَوَّلَ من حالٍ إلى حالٍ. أَو أَحَالَ الرجُلُ تَحَوَّلَ من شي‌ءٍ إلى شي‌ءٍ كحالَ حَوْلًا و حُؤولًا بالضمِ مَعَ الهَمْزِ. تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌14، ص: 179‌.
[11] فقه الشيعة - كتاب الطهارة، ج‌5، ص: 329‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo