< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر پنجم، انقلاب شراب به سرکه/ بررسی حکم بخار بول یا بخار آب متنجس/ حکم سرکه‌ای که در آن خمر واقع شده است/ فرق بین استحاله و استهلاک.

مرحوم سید در مقام چند مساله را ذکر نموده که تقریبا محل ابتلاست و حکم آن از مقدمه‌ای که ذیلاً بیان می‌شود واضح می‌شود:

مقدمه: استحاله در نجاسات موجب برای حکم به رفع نجاستِ ماهیت اول و طهارت آن بعد از تحول به ماهیت دوم می‌شود مثل این که سگ مبدل به نمک شود زیرا هر ماهیتی دارای حکم خاص خودش هست معنی ندارد که بعد از استحاله سگ به ملح، حکم به نجاست ملح کنیم چه آنکه با تحقق استحاله و تغییر در صورت نوعیهِ موضوع اول، حکم آن بالتبع منتفی می‌شود لذا استصحاب هم جاری نمی‌شود زیرا از شرائط جریان استصحاب اتحاد قضیه مشکوکه با قضیه متیقنه است و با تبدل موضوع اول چون این شرط حاصل نیست استصحاب جاری نمی‌شود این امر طبیعی است و نیازی به دلیل خاص ندارد و در فرض استحاله سگ به ملح همان ادله اولیه‌ای که حکم به حلیت و طهارت ملح نموده کافی برای حکم به طهارت و حلیت آن است. هذا فی الاعیان النجسه.

استحاله در صورت نوعیه واقعیه متنجسات «نه تغییر در صورت عرضیه مثل تحول خمر به خل» نیز موجب برای حصول طهارت می‌شود مثل آنکه آب متنجس جذب به گیاه شود یا نان متنجس جزء بدن حیوان ماکول اللحم شود در هر دو مورد حکم به طهارت گیاه و حیوان می‌شود زیرا با زوال صورت نوعیه آب و تبدیل به گیاه یا با خوردن نان متنجس توسط حیوان ماکول اللحم و تبدل به لحم، صورت نوعیه آب متنجس در مثال اول و صورت نوعیه نان متنجس در مثال دوم، تغییر کرده و جزء گیاه و بدن حیوان می‌شود. با استحاله در هر دو مورد صورت نوعیه آن مغایر با حقیقت اولیه آن است که آب متنجس یا نان متنجس باشد طبعاً با تبدل در صورت نوعیه نجاست هم زائل می‌شود.

ولی اگر صورت نوعیه متنجس تغییر پیدا نکند و تنها تبدل در صورت عرفیه آن حاصل شود مثل تغییر آرد به نان یا خشب به زغال و یا تفرق در اجزاء جسم در این صورت طهارت حاصل نمی‌شود زیرا در متنجسات حکم روی ذات جسم رفته مثل آرد و خشب و لباس و فرش از طرفی لباس و فرش ملاقی با نجس خصوصیت ندارد بلکه جسم ملاقی موضوعیت دارد و مثل مورد قبل نیست که با تغییر در صورت نوعیه متنجس، ذات جسم تغییر پیدا کند بلکه تنها وصفی از اوصاف آن که در نظر عرف تنها دخیل در موضوع است «نه دخیل در حکم» تغییر کرده است بنابراین اگر پیراهن نجس پاره شود به طوری که دیگر بر آن پیراهن صادق نباشد نجاست ثابت خواهد بود از همین قبیل است استهلاک آب متنجس و یا بول در آب قلیل که موجب برای طهارت آن نمی‌شود لذا اگر بتوان آب متنجس یا خونی که در میان آب کر مستهلک شده بوسیله لابراتوار بیرون آورد حکم نجاست بر آن ثابت خواهد بود از اینجا ضمناٌ معلوم شد که بازگشت استهلاک نه به تبدل صورت نوعیه حقیقیه است و نه به تبدل صورت عرفیه بلکه تنها معدوم شدن عادی موضوع است که با بازگشت آن حکم هم برمی‌گردد و در حقیقت انعدام واقعی موضوع نیست بلکه فانی شدن صورت آن شیء در شیء دیگر است که تفصیل آن را مرحوم سید ماتن در مساله هفتم آورده است با توجه به این مقدمه حکم مسائلی که مرحوم سید مطرح نموده روشن خواهد شد.

مرحوم سید در مساله چهارم در فرض وقوع قطره‌ شراب در ظرف سرکه تفصیل دادند بین موردی که به مجرد وقوع شراب در سرکه شراب منقلب به خل یا منقلب به سرکه شده و بین موردی که انقلاب به سرکه بعد از مدتی حاصل شده است. در صورت اول حکم به طهارت نموده است از این جهت که به مجرد وقوع شراب در سرکه شراب منقلب به سرکه شده و ملاقات با نجس محقق نشده تا حکم به نجاست آن نماییم ولی در صورت دوم حکم به نجاست نموده است از این جهت که سرکه با شراب ملاقات کرده و با ملاقات با نجس، متنجس شده است. سوال این است که اگر در ظرف بزرگی از خل یک قطره شراب بیفتد آیا مجموع آن نجس می‌شود یا این که بعد از استهلاک مجموع سرکه طاهر خواهد بود؟

مرحوم شیخ طوسی معتقد است که این امر موجب استهلاک و تبدیل شراب به خل و طهارت مجموع آن می‌شود و در مساله ادعای اجماع بر طهارت نموده است. در مقابل مرحوم ابن ادریش مخالفت با حکم به طهارت نموده و ادعای اجماع را نپذیرفته است مرحوم استاد خویی معتقد است که در هر حال علی القاعده سرکه محکوم به نجاست است و قطره شرابی که در سرکه افتاده مثل وقوع قطره خون یا بول در سرکه است که به مجرد ملاقات با سرکه مجموع آن متنجس می‌شود زیرا به هر حال در انقلاب به سرکه تاخّر رتبی وجود دارد و فرض آن است که خمرِ نجس آناًمّا با خل ملاقات کرده و بعد مستهلک در خل یا مبدل به خل شده است همین مقدار از تاخر رتبی کافی برای انفعال سرکه و نجاست آن است. آری اگر فرض کنیم که قبل از وقوع شراب در سرکه بواسطه بخار متصاعد از سرکه، شراب مبدل به سرکه شده باشد چون قبل از ملاقات تبدیل به سرکه شده و طبعاً سرکه موجود در ظرف با شراب ملاقات نکرده می‌توان حکم به طهارت آن نمود ولی این فرض بعیدی است که مورد نظر در مساله چهارم نیست.

ان قلت: با وقوع شراب در سرکه، شراب منقلب به سرکه شده و از این جهت می‌توان حکم به طهارت مجموع سرکه نمود.

قلت: در مقدمه بالا در فرق بین استهلاک و استحاله گفتیم: استهلاک به هیچ عنوان نمی‌تواند موجب برای طهارت شود ما نحن فیه مثل موردی است که قطره‌ خون یا بولی در آب قلیل بیفتد و مستهلک در آن شود که احدی حکم به طهارت آن ننموده است و مثل آن است که قطره بول یا خونی در سرکه واقع شود و مستهلک در آن شود. آیا می‌توان گفت: استهلاک موجب طهارت آن می‌شود؟ خیر استهلاک موجب طهارت نمی‌شود. تنها انقلاب و استحاله موجب برای طهارت است.

اما مساله بعدی: سوال این است که اگر قطره‌ خمر یا بولی مثلا در آب انگور بیفتد و بعد از مدتی آب انگور تبدیل به خمر شود و سپس خمر تبدیل به سرکه شود آیا می‌توان حکم به طهارت آن بواسطه انقلاب نمود یا خیر؟ مرحوم سید در صورت اول حکم به طهارت نموده است دون الثانی؟

المسألة السادسه: إذا تنجّس العصير بالخمر ثمّ انقلب خمراً و بعد ذلك انقلب الخمر خلًاّ، لا يبعد طهارته، لأنّ النجاسة[1] العرضيّة صارت ذاتيّة بصيرورته خمراً[2] لأنّها هي النجاسة‌ الخمريّة، بخلاف ما إذا تنجّس[3] العصير بسائر النجاسات؛ فإنّ الانقلاب إلى الخمر لا يزيلها و لا يصيّرها ذاتيّة، فأثرها باقٍ بعد الانقلاب أيضاً.

ترجمه: اگر آب انگور به واسطه وقوع مقداری خمر در آن نجس شود و بعد منقلب به شراب و سپس منقلب به سركه شود بعيد نيست که حکم به طهارت آن کنیم، زیرا بواسطه انقلاب آن به خمر، نجاست عرضيه‌ آن تبدیل به نجاست ذاتي شده است و اما اگر آب انگور متنجس به نجاست ديگری غير از خمر «مثل بول یا دم» شود و بعد منقلب به خمر و سپس تبدیل به سرکه شود حکم به طهارت آن به جهت انقلاب نمی‌شود زیرا انقلاب تنها نجاست مستند به خمر را زائل می‌کند نه نجاست غیر خمری را. بنابراین اثر آن بعد از انقلاب باقی خواهد ماند.

توضیح ذلک: مرحوم سید در فرض اول «که قطره‌ای خمر در آب انگور واقع شده و بعد تبدیل به خمر و سپس تبدیل به خل شده است» حکم به طهارت نموده است دلیل آن این است که اگر انگور متنجسِ به خمر مبدل به خمر شود با حصول نجاست ذاتی خمر، نجاست عرضی آن فانی در نجاست ذاتی می‌شود زیرا اشتداد در نجاست تصور ندارد خصوصا موردی که نجاست آن از یک نوع باشد لذا در اینجا تنها یک نجاست وجود دارد و آن هم نجاست خمری است حال اگر خمر مبدل به سرکه شد طبق روایاتی که حکم به طهارت خل منقلب از خمر نموده محکوم به طهارت و حلیت است.[4]

مرحوم سید در فرض دوم (که آب انگور نجس شود به نجاست ديگری غير از خمر «مثل بول یا دم» و بعد منقلب به خمر و سپس منقلب به سرکه شود) حکم به بقاء نجاست نموده است حکم این مورد علی القاعده است زیرا همچنان که در مقدمه گذشت روایات تخلیل منصرف از نجاست غیر خمری است بنابراین انقلاب خمر به خل تنها نجاست منتسب به خمر را زائل می‌کند نه نجاست از جهات دیگر را. لذا با وقوع نجاست بولی در آب انگور نجاست بولی باقی مانده و از بین نمی‌رود ولو این که منقلب به شراب و بعد منقلب به سرکه شود ولی مرحوم استاد خویی می‌گوید: اولاً: تشدید در نجاست معنی ندارد: ثانیاً بر فرضی که در عصیر بخاطر ملاقات با نجاست از یک طرف و مبدل شدن به خمر از طرف دیگر دو نجاست حاصل شده باشد مقتضای اطلاق روایاتی که مبدل شدن خمر به سرکه را موجب برای طهارت سرکه قرار داده آن است که هر گونه نجاستی در مقابل نجاست خمر که نجاست ذاتی دارد اثر بخش در نجاست زائد نخواهد بود به خصوص که قبلا گفتیم معمولا در درست کردن خمر نجاسات عرضی بخاطر ملاقات با بدن یهود و نصاری بلکه مسلمینی که سازنده خمر بودند متعارف بوده است در عین حال در روایات به نحو مطلق فرموده که تبدیل خمر به خل موجب برای طهارت آن است ولی ما این فرمایش استاد را قبلا نپذیرفتیم.

المسألة السابعه: تفرّق الأجزاء بالاستهلاك غير الاستحالة، و لذا لو وقع مقدار من الدم في الكرّ و استهلك فيه يحكم بطهارته[5] لكن لو اخرج الدم من الماء بآلة من الآلات المعدّة لمثل ذلك، عاد إلى النجاسة؛ بخلاف الاستحالة، فإنّه إذا صار البول بخاراً ثمّ ماءً لا يحكم بنجاسته، لأنّه صار حقيقة اخرى؛ نعم، لو فرض صدق البول عليه يحكم بنجاسته بعد ما صار ماءً، و من ذلك يظهر حال عرق بعض الأعيان النجسة أو المحرّمة، مثل عرق لحم الخنزير أو عرق العذرة أو نحوهما، فإنّه إن صدق عليه الاسم السابق و كان فيه آثار ذلك الشي‌ء و خواصّه يحكم بنجاسته أو حرمته؛ و إن لم يصدق عليه ذلك الاسم، بل عدّ حقيقة اخرى ذات أثر و خاصيّة اخرى، يكون طاهراً و حلالًا؛ و أمّا نجاسة عرق الخمر، فمن جهة أنّه مسكر مائع و كلّ مسكر نجس.

ترجمه: تفرّق اجزاء به وسیله استهلاك، غير از استحاله است و حکم آن را ندارد حال اگر مقدارى خون در آب كر ريخته شود و مستهلك در آن شود، محكوم به طهارت است لكن اگر آن آب را تجزيه كنند و خون موجود در آن را از آب خارج کنند، نجاست آن بر می‌گردد به خلاف استحاله که اگر مثلا بول تبدیل به بخار شود و سپس بعد از مدتی تبدیل به مایع گردد حكم به نجاست آن مایع نمى‌شود زیرا با استحاله حقيقت آن تغيير كرده است. آری! اگر فرض شود كه بعد از آن كه تبدیل به مایع شد بول بر آن صادق باشد و تمام آثار بول را دارا باشد در این فرض محكوم به نجاست است از اين امر معلوم مى‌شود حال عرق بعض اعيان نجسه يا محرمه، مثل عرق گوشت خوك يا عرق عذره و مانند آن دو که اگر بر آن اسم سابق صدق كند و آثار و خواص چيزى كه عرق او را كشيده‌اند در آن يافت شود، محكوم به نجاست و حرمت است. ولی اگر بر آن اسم سابق صادق نباشد و تبدیل به حقيقت ديگرى شود و اثر و خاصيت آن هم تغيير كند طاهر و حلال خواهد بود اما نجاست عرق خمر به جهت آن است كه هر مسکری نجس است.

توضیح ذلک: مرحوم سید می‌فرماید: استهلاک غیر از انقلاب و استحاله است. استهلاک مثل آن است که قطره دمی در ظرف آب کمتر از کری واقع شود و مستهلک در آن شود در اینجا نمی‌توان گفت: این قطره دم کالعدم است و به جهت استهلاک در آب طاهر شده است زیرا استهلاک بلا شک موجب طهارت نمی‌شود و به مجرد وقوع دم در آب قلیل آن آب منفعل و متنجس می‌شود اما اگر آب کر باشد و قطره دمی در آن واقع شد و در آن مستهلک شود به جهت روایاتی که حکم به عدم انفعال آب کر نموده حکم به طهارت آن در فرض استهلاک می‌شود‌. [6]

طهارت به جهت استهلاک نجس در آب کر فرق دارد با طهارت در فرض استحاله نجس، بنابراین اگر فرضا بوسیله‌ای مثل لابراتوار بولی که در آب کر مستهلک شده از آب خارج کنند با برگشت بول به حال اول، حکم نجاست هم بر می‌گردد ولی در استحاله حکم باقی نیست مثلا اگر بول تبدیل به بخار شود و دوباره تبدیل به مایع شود «در فرضی که بپذیریم در بخار آبِ نجس یا بخار بول استحاله است» دیگر حکم بول را ندارد زیرا در استحاله صورت نوعیه معدوم شده است. آری در یک فرض نجس است و آن صورتی است که مایع بعد از برگشت به حالت اولیه تمام آثار بول را دارا باشد. [7] ،[8]


[1] الگلپايگاني: بل لشمول إطلاق ما دلّ على طهارة الخلّ المبدّل من الخمر لمثله، و أمّا ما أفاده قدس سره فغير مفيد‌.
[2] مكارم الشيرازي: و يؤيّده أنّ أجزاء العصير أو العنب المنقلب خمراً لا تكون كلّها في آنٍ واحد عادةً، فينقلب بعضها خمراً و يتنجّس الباقي به‌.
[3] الخوئي: مرّ حكم ذلك آنفاً‌.
[4] بناء على ما ذكرناه من أن نجاسة العنب أو العصير أو غيرهما بسبب الملاقاة غير مانعة عن طهارة الخمر الحاصلة منه بانقلابها خلا لاندكاك نجاستها العرضية في نجاستها الذاتية فإن العرف لا يرى في مثلها‌. . التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص: 193‌.نجاستين بأن تكون إحداهما عرضية قائمة بجسمها و ثانيتهما ذاتية قائمة بعنوانها
[5] الامام الخميني: مع الاستهلاك لا موضوع للمحكوم بالطهارة، و مع إخراج الدم يكون من عود الموضوع لا الحكم للموضوع.‌مكارم الشيرازي: لا يحكم بطهارة الدم، بل ينعدم بنظر العرف، فهو من قبيل انتفاء الحكم بانتفاء موضوعه‌.
[6] استهلاک دم در آب کر در مقابل فرضی است که دم مستهلک درآب کر نشودبلکه موجب تغییر احد اوصاف ثلاثه آب شود که در این صورت مجموع آب نجس است.
[7] إن البخار غير البول و غير الماء المتنجس لدى العرف و هما أمران متغايران و لا يقال إن البخار ماء فإذا استحال البول أو الماء المتنجس بخارا حكم بطهارته فلو انقلب البخار ماء فهو ماء جديد قد تكون من البخار المحكوم بطهارته فلا مناص من الحكم بطهارته لوضوح أنه ماء آخر غير الماء الأول المتبدل بالبخار.. التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص: 190‌
[8] ان الاستهلاك من الهلاك و هو بمعنى انعدام الشي‌ء بتمامه‌ انعداما عرفيا و زوال حيثية الوحود عنه من غير أن يبقى منه شي‌ء ظاهرا- و إن كان باقيا حقيقة- و الاستحالة عبارة عن زوال الحقيقة و الصورة النوعية و حدوث حقيقة أخرى و إن كانت المادة المشتركة بينهما باقية بحالها فان الوجود في موارد الاستحالة هو الوجود الأول و إنما التبدل في مراتبه بمعنى أن الهيولى كانت متحققة و موجودة بالصورة المرتفعة ثم صارت موجودة بالصورة النوعية الأخرى و المادة المشتركة خلعت صورة و لبست صورة أخرى بحيث يصح أن يقال: إن هذا- مشيرا به إلى موجود خارجي- كان كذا ثم صار كذا كما تقدم في قوله تعالى أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنىٰ «1».و تظهر الثمرة فيما إذا استهلكت قطرة دم في ماء كثير ثم أخذناها من الماء بالآلات المعدة للتجزية فإنها محكومة بالنجاسة حينئذ لأنها عين القطرة السابقة غاية الأمر أنها لم تكن محسوسة لتفرق أجزائها- مع بقائها حقيقة من غير أن تتبدل حقيقتها و صورتها- فإذا اجتمعت و ظهرت على الحس حكم بنجاستها لا محالة و هذا بخلاف ما إذا استحالت القطرة ترابا ثم بدواء أو غيره صيرنا التراب دما فإنه حينئذ دم جديد غير الدم السابق لانه قد انعدم بصورته و حقيقته و لا يحكم بنجاسته لاختصاص النجاسة بدم الحيوان الذي له نفس سائلة، و الدم المتكون‌ بعد الاستحالة دم مخلوق الساعة و لا دليل على نجاسته.. التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص: 193‌

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo