< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر هفتم: انتقال/ کدامیک از اقسام انقلاب موجب طهارت می‌شود؟/ملاک در انقلاب مطهّر چیست؟

 

تا به ‌اینجا روشن شد که عصیر عنبی با جوشیدن یقیناً حرام می‌شود و بنابر قول برخی نجس هم می‌شود و حلیت و طهارت آن منوط به ذهاب ثلثین است ولی درباره عصیر زبیبی نظرات مختلف است برخی از فقها مثل مرحوم وحید بهبهانی و مرحوم فیض کاشانی از روایات استفاده کرده‌اند که عصیر زبیبی هم با جوشیدن حرام و نجس می‌شود و در حرمت و نجاست آن تمسک به استصحاب تعلیقی هم نموده‌اند لکن اکثر فقها حکم عصیر عنبی را در عصیر زبیبی جاری ندانسته و معتقدند که دلیلی بر حرمت و نجاست آن نداریم با توجه به اختلاف در مساله، احتیاط در اجتناب از عصیر زبیبی مغلی أولی است.

و اما در عصیر تمری تقریبا همه فقها متفقند که با جوشیدن حرام و نجس نمی‌شود. مرحوم سید هم در آخرین مساله از این باب می‌فرماید: سیلان خرما موجب حرمت و نجاست آن نمی‌شود و استفاده از آن در غذا منعى ندارد و اگر همراه با جوشیدن باشد نیازی به ذهاب ثلثین نيست زیرا دلیلی بر حرمت آن به مجرد غلیان نداریم و بلکه در باب 24 از ابواب اشربه محرمه در روایت ششم آن تصریح شده بر عدم حرمت عصیر تمری عند الغلیان. در این روایت آمده که جمعی از اهل یمن خدمت رسول الله رسیده و سوالی را از عصیر تمری با تفصیل زیاد مطرح کردند. رسول الله فرمود: سوال طولانی کردی ولی به من بگو: آیا حالت مست‌کنندگی هم دارد یا خیر«يَا هَذَا قَدْ أَكْثَرْتَ عَلَيَّ، أَ فَيُسْكِرُ؟ قَالَ نَعَمْ. فَقَالَ كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ» حضرت تنها در فرض مسکر بودن حکم به حرمت آن نمودند که از آن استفاده می‌شود اگر حالت اسکار نداشته باشد استفاده از آن در غذا منعی ندارد.

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ جَمِيعاً عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ فِي حَدِيثٍ أَنَّ وَفْدَ الْيَمَنِ بَعَثُوا وَفْداً لَهُمْ يَسْأَلُونَ عَنِ النَّبِيذِ؟ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مَا النَّبِيذُ صِفُوهُ لِي. قَالَ يُؤْخَذُ التَّمْرُ فَيُنْبَذُ فِي إِنَاءٍ ثُمَّ يُصَبُّ عَلَيْهِ الْمَاءُ حَتَّى يَمْتَلِئَ ثُمَّ يُوقَدُ تَحْتَهُ حَتَّى يَنْطَبِخَ فَإِذَا انْطَبَخَ أَخْرَجُوهُ فَأَلْقَوْهُ فِي إِنَاءٍ ثُمَّ صَبُّوا عَلَيْهِ مَاءً ثُمَّ‌ مُرِسَ ثُمَّ صَفَّوْهُ بِثَوْبٍ ثُمَّ أُلْقِيَ فِي إِنَاءٍ ثُمَّ صُبَّ عَلَيْهِ مِنْ عَكَرِ مَاكَانَ قَبْلَهُ ثُمَّ هَدَرَ وَ غَلَى ثُمَّ سَكَنَ عَلَى عَكَرِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا هَذَا قَدْ أَكْثَرْتَ عَلَيَّ، أَ فَيُسْكِرُ؟ قَالَ نَعَمْ. فَقَالَ كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ. فَرَجَعَ الْقَوْمُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَرْضَنَا أَرْضٌ دَوِّيَّةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ نَعْمَلُ الزَّرْعَ وَ لَا نَقْوَى عَلَى ذَلِكَ إِلَّا بِالنَّبِيذِ فَقَالَ صِفُوهُ لِي فَوَصَفُوهُ كَمَا وَصَفَهُ أَصْحَابُهُمْ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ فَيُسْكِرُ؟ قَالُوا نَعَمْ. قَالَ كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يَسْقِيَ كُلَّ شَارِبِ مُسْكِرٍ مِنْ طِينَةِ خَبَالٍ أَ تَدْرُونَ مَا طِينَةُ خَبَالٍ قَالُوا لَا قَالَ صَدِيدُ أَهْلِ النَّارِ. وسائل الشيعة، ج‌25، ص: 355‌ باب 24 باب 24 من أبواب الأشربة المحرمة.

قال السید ره فی العروه:
السابع «من النجاسات» الانتقال كانتقال دم الإنسان أو غيره ممّا له نفس إلى جوف ما لا نفس لهكالبقّ و القمّل و كانتقال البول إلى النبات و الشجر و نحوهما، و لا بدّ من كونه على وجه لايسند إلى المنتقل عنه[1] و إلّا لم يطهر كدم العلق بعد مصّه من الإنسان.

ترجمه: هفتم از مطهرات انتقال است مثل منتقل شدن خون انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد مثل پشه و شپش و مثل انتقال بول نجس به گياه و درخت و امثال آن. در مطهریت انتقال شرط است که خونى كه منتقل به حیوان ما لا نفس له شده مدت زمانی از آن گذشته باشد که ديگر نسبت به منتقل عنه داده نشود و نگويند مثلًا این خون موجود در بدن شپش خون انسان است و الّا به انتقال پاك نخواهد شد. مثل خونى كه زالو از بدن انسان مكيده است که هيچ كس نمى‌گويد اين خون خود زالو است بلكه مى‌گويند خون انسان است كه زالو مكيده است.

نکته: این که مرحوم سید انتقال بول نجس به گياه و درخت را از مصادیق انتقال مطهّر ذکر نموده در واقع خلط نموده بین استحاله و انتقال زیرا این دو مثال از مصادیق استحاله است. در انتقال فرض آن است که انتقال صورت گرفته ولی صورت نوعیه آن محفوظ است بر خلاف استحاله که صورت نوعیه آن تغییر کرده و حکم نجاستی هم که روی عنوان خاص مثل: بول یا خمر و یا کلب رفته، به تبع تغییر اسم «تغییر کلب به ملح مثلاً» تغییر کرده است. لذا مرحوم استاد خویی می‌فرماید: «الظاهر أن ذلك من سهو القلم لان المنتقل إلى النبات أو الشجر إنما هو الأجزاء المائية من البول لا الأجزاء البولية بأنفسها و هو معدود من الاستحالة و ليس من الانتقال في شي‌ء.»[2]

بعد ذلک وارد می‌شویم در هفتمین مطهّر که انتقال باشد مثالی که مرحوم سید برای آن ذکر نموده انتقال خون حیوانی که خون جهنده دارد مثل انسان به بدن حیوانی است که خون جهنده ندارد مثل ماهی یا پشه. بنابراین اگر پشه خون انسانی را بمکد به نحوی که جزء بدن او محسوب شود و اضافه آن خون به پشه شود موجب طهارت آن می‌شود.

مستند آن تعداد زیادی از روایات است که سوال شده از خون پشه‌ای که در بدن یا لباس فرد دیده شده و امام در جواب فرمودند: لا باس به. از این روایات استفاده می‌شود که انتقال خون نجس به بدن حیوانی که خونش طاهر است موجب طهارت آن می‌شود اشکالی که در ما نحن فیه مطرح است این که زالو اگر خون انسانی را بمکد و بعد آن قِی کند تقریبا همه متفقند که‌ این خون نجس است طبعا این سوال پیش می‌آید که فرق بین این دو چیست با این که خون خود زالو هم مثل خون پشه طاهر است اگر انتقال موجب برای طهارت می‌شود چرا خون زالو که از بدن انسان مکیده شده محکوم به طهارت نیست؟ کدامیک از اقسام انقلاب موجب برای طهارت می‌شود و ملاک در انقلاب مطهّر چیست؟

بیان مرحوم حکیم در جواب از شبهه مزبور

انتقال مطهّر عبارت است از انتقال نجس از محلی به محل دیگری که شارع حکم به طهارت محل دوم نموده است منوط به ‌این که بعد از انتقال آن شیء اضافه آن به محل دوم صحیح باشد و عرفاً جزئی از آن محسوب شود. بنابراین اگر خون بدن انسان را پشه بمکد و مدتی از آن بگذرد به نحوی که عرفاً جزء بدن پشه محسوب شود اگر آن پشه را بکشند و از آن خونی خارج شود آن خون پاک خواهد بود و به عکس اگر پشه‌ای خون بدن انسان را بمکد و همان زمان فورا ًکشته شود در این صورت اگر فرضاً به خون خارج شده از بدن آن پشه، خون انسان اطلاق ‌شود و آن خون اضافه به انسان ‌شود دیگر حکم خون پشه را ندارد طبعا این انتقال موجب طهارت نمی‌شود از همین قبیل است خونی که زالو از بدن انسان مکیده و بعد از مکیدن فورا آن را قِی ‌کند که چون موجب انقطاع آن خون از موضوع اول که خون انسان باشد نشده‌ این خون هم قطعاً محکوم به نجاست است زیرا چنین خونی عرفا منسوب به انسان است نه حیوان. پس مدار در انقلابِ مطهّر و غیر مطهّر، اضافه و عدم اضافه است. حال سوال این است که اگر مثلا پشه‌ای خون انسانی را بمکد و بعد از آن، اضافه آن خون به انسان و پشه هر دو صحیح باشد مقتضای قواعد چیست؟ در جواب از این سوال می‌گوییم: انتقال نجس به بدن حیوان طاهر از سه حال خارج نیست:

تارة انتقال به نحوی است که آن شیء اضافه به محل دوم پیدا کرده و عرفاً جزئی از آن محسوب می‌شود مثل اینکه پشه‌ای خون انسانی را بمکد و مدتی از آن بگذرد به نحوی که عرفا جزء بدن پشه محسوب شود در این صورت آن خون بلاشک پاک خواهد بود.

اخری به عکس مورد قبل است یعنی انتقال به نحوی است که اضافه آن شیء به محل دوم پیدا نمی‌کند مثل اینکه پشه‌ای خون بدن انسانی را بمکد و همان زمان فورا کشته شود در این فرض به خون خارج شده از بدن آن پشه اگر فرضاً خون انسان اطلاق ‌شود چون آن خون اضافه به انسان می‌شود دیگر حکم خون پشه را ندارد طبعا این انتقال موجب طهارت نمی‌شود از همین قبیل است خون نجسی که در دهان حیوان ماکول اللحم مانند ماهی است در این فرض هم این خون جزء بدن حیوان نشده و تنها محل خون نجس تغییر کرده و از بدن انسان منتقل به دهان حیوان شده است چنین خونی هم عرفا منسوب به انسان است نه حیوان. این انتقال بلا شک موجب طهارت نمی‌شود.

ثالثة: نجس به بدن حیوان طاهر منتقل شده ولی به نحوی است که اضافه آن به هر یک از حیوان اول و دوم صحیح است «بحيث يصح أن يضاف الى كل من المنتقل عنه و المنتقل إليه إضافة حقيقة لجواز اجتماع الإضافات المتعددة على شي‌ء واحد لعدم التنافي بينها و الإضافة أمر خفيف المئونة و تصح بأدنى مناسبة...فيصح أن يضاف إلى الإنسان باعتبار أنه منه كما يصح أن يضاف إلى البق نظرا إلى أنه جزء من بدنه»[3] محل بحث همین مورد است سوال این است که حکم مساله به مقتضای قواعد اصولی چیست؟

جواب
استاد اشرفی

اگر دو دلیل وارد شود یک دلیل دلالت بر نجاست چیزی کند و دلیل دیگر دلالت بر طهارت کند مثل این که در برخی از روایات وارد شده که «دم حیوان لا یاکل لحمه» نجس است و در برخی از روایات وارد شده که «دم حیوان ما یاکل لحمه و دم حیوانی که خون جهنده ندارد» طاهر است حال اگر مثلا پشه که خون جهنده ندارد خون انسانی را مکید و مدتی بگذرد و اضافه به هر یک از دو حیوان داشته باشد در اینجا تعارض پیش می‌آید بین دلیلی که حکم به نجاست خون انسان کرده و دلیلی که حکم به طهارت خون پشه کرده است.

سوال این است که قاعده اصولی در مساله چیست؟ در این فرض مساله از سه حال خارج نیست: تاره نجاست خون حیوان غیر ماکول اللحم و طهارت خون پشه یا حیوان ماکول اللحم مثل ماهی هر دو به دلیل لبی مثل اجماع یا سیره ثابت شده است و اخری طهارت و نجاست خون هر دو حیوان به دلیل لفظی ثابت شده است و ثالثه احدهما به دلیل لبی و دیگری به دلیل لفظی ثابت شده است.

     اما صورت اول که هر دو به دلیل لبی مثل اجماع یا سیره طهارت و نجاست آن دو ثابت شده باشد در محل اجتماع هیچکدام نمی‌تواند مقید دیگری باشد و قدر متیقن از هر یک از دو دلیل، غیر مورد معارضه است به عباره اخری: قدر متقین از هر یک از دو دلیل موردی است که صدق عنوان دیگر بر آن نکند و فرض مساله آن است که بر این خون در بدن پشه مثلا هم خون انسان صادق است و هم خون پشه در این صورت مرجع اصل عملی است که رجوع به استصحاب یا قاعده طهارت باشد که بحث آن خواهد آمد.

     اما صورت دوم که هر دو به دلیل لفظی طهارت و نجاست آنها ثابت شده باشد مثل آن است که در یک دلیل وارد شده «اکرم العلماء» و در دلیل دیگر وارد شده «لا تکرم الفساق» در اینجا هر دو دلیل لفظی هستند و دلالت بر شمول دارند. مفاد یکی وجوب اکرام همه علماء و مقتضای عموم در دلیل دوم حرمت اکرام همه فساق است. طبعا این دو در ماده اجتماع که عالم فاسق باشد با هم تعارض دارند و در ماده اجتماع باید به مرجحات باب تعارض مثل موافقت با کتاب یا مخالف با عامه رجوع نمود و در فرض عدم وجود مرجح، مرجع اصول عملیه است که بحث آن در فرض شک خواهد آمد.

البته جریان استصحاب حالت سابقه نجاست مبتنی به آن است که

اولاً: استصحاب را در احکام کلی جاری بدانیم . مرحوم استاد خویی به تبع مرحوم نراقی ذیل مساله چهاردهم از مسائل إستصحاب در رسائل مرحوم شیخ در جریان إستصحاب در احکام کلی اشکال کرده و معتقد است إستصحاب احکام کلی مجعول به جهت تعارض با إستصحاب عدم جعل حکم جاری نمی‌شود. توضیح بیان استاد خویی این که: إستصحاب حکم مجعول مثل وجوب نماز جمعه همیشه معارض است با إستصحاب عدم جعل زیرا هر جعلی نیاز به استمرار زمانی دارد و در مثل وجوب نماز جمعه شک داریم در این که آیا حکم وجوب به صورت مستمرّ جعل شده یا مقید به زمان خاص جعل شده است در صورت شک، استصحاب عدم الجعل در فرض احتمال استمرار

مجعول جاری می‌شود که این إستصحاب معارض با استصحاب بقاء وجوب نماز جمعه است.

ثانیاً در جریان استصحاب شرط است که منشأ شک شبهه مفهومیه و شک در صدق موضوع نباشد و الا استصحاب جاری نمی‌شود لذا در ما نحن فیه اگر منشا شک شبهه مفهومیه باشد و شک در اضافه این خون به انسان یا پشه داشته باشیم نمی‌توان گفت: آن موقع که این خون در بدن انسان بود نجس بود الآن شک در نجاست آن داریم استصحاب حالت سابقه را جاری می‌کنیم زیرا استصحاب در صورتی جاری می‌شود که موضوع باقی باشد و خون اضافه به خصوص انسان بشود ولی فرض مساله آن است که هم اضافه به انسان می‌شود و هم اضافه به پشه و چون شک در اصل وجود موضوع و اضافه به خصوص انسان داریم استصحاب جاری نمی‌شود.

ضمنا در دو دلیل لفظی اگر شمول در یکی به عموم عام و در دیگری به اطلاق باشد مثلا در یک دلیل وارد شده «اکرم کل عالم» و در دلیل دیگر وارد شود «لا تکرم الفاسق» در اینجا درست است که هر دو دلیل لفظی هستند و دلالت بر شمول دارند ولی در اصول ثابت شده که در ماده اجتماع عموم عام مقدم بر اطلاق مطلق است زیرا دلالت عام بر شمول به دلالت لفظی است ولی دلالت مطلق بر شمول نیاز به مقدمات حکمت دارد یکی از مقدمات عدم البیان است و عموم عام می‌تواند به منزله بیان و قرینه بر خلاف اطلاق باشد لذا در تعارض عموم لفظی عام با اطلاق دلیل دیگر، عموم عام در ماده اجتماع مقدم بر مطلق می‌شود.

     اما صورت سوم که یکی از دو به دلیل لفظی طهارت یا نجاست آن ثابت شده و دیگری به دلیل لبی مثل اجماع ثابت شده باشد، در این فرض بلا شک در ماده اجتماع دلیل لفظی مقدّم بر دلیل لبّی است. ان شاء الله باقی سخن در روز شنبه به عرض خواهد رسید و الحمد لله.

 


[1] الظاهر كفاية الاستناد إلى المتنقل إليه. (الگلپايگاني).بل يسند إلى المنتقل إليه. (آل ياسين).
[2] نعم لو‌ فرض رسوب البول في النّبات أو الشجر بحيث أمكن إخراجه بعصر و نحوه لم يكن من الاستحالة، و كان البول باقيا على حقيقته الأولى، إلا أنه لم يكن من الانتقال المطهر أيضا، كما هو ظاهر، و كأن الأنسب أن يمثّل بانتقال الماء المتنجس إلى النّبات و الشجر، لبقاء عنوان الماء في كلتا الحالتين.
[3] و قد يقرّب ذلك بتمثيل وضع عظم إنسان في بناء حائط، فإنه يصدق عليه أنه عظم الإنسان، كما يصدق عليه أيضا أنه جزء للحائط حقيقة من دون عناية و مجاز، لصدق النسبتين. فقه الشيعة - كتاب الطهارة، ج‌5، ص: 372‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo