< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهر هشتم: پذیرش اسلام/ آیا احکام مترتب بر اسلام، شامل مرتد فطری بعد از توبه می‌شود یا خیر؟

 

قال السید ره فی العروه: المسألة الاولی: لا فرق في الكافر بين الأصلي و المرتدّ الملّي، بل الفطري أيضاً على الأقوى من قبول توبته باطناً و ظاهراً[1] أيضاً فتقبل عباداته و يطهر بدنه، نعم يجب قتله إن أمكن و تبين زوجته و تعتدّ عدّة الوفاة، و تنتقل أمواله الموجودة حال الارتداد إلى ورثته، و لا تسقط هذه الأحكام بالتوبة، لكن يملك ما اكتسبه بعد‌ التوبة[2] و يصحّ الرجوع إلى زوجته بعقد جديد، حتّى قبل خروج العدّة على الأقوى.

سخن درباره مرتد فطری بود یعنی کسی که از دین مقدس اسلام برگشته و کافر شده است که آیا بعد از توبه و رجوع مجدد به اسلام احکام مترتب بر اسلام بر او جاری می‌شود یا خیر؟ در مباحث قبل گذشت که قدر متیقن از روایات آن است که توبه مرتد فطری نسبت به احکام ثلاثه «وجوب قتل و انتقال اموال به ورثه و مباینت از همسر» پذیرفته نمى‌شود ولی با توبه احکام دیگر اسلام باطناً و ظاهراً بر او جاری مى‌شود بر این اساس بدنش طاهر است، عبادتش صحیح است و اموالى را هم كه بعد از توبه به دست آورده مالك مى‌شود. در مقابل این قول که مختار مرحوم سید ماتن و سیدنا الاستاد الخویی و بعض المحققین است برخی از فقها به استناد روایاتی که فرمود: «لا توبه له» معتقدند توبه او ظاهرا و باطنا پذیرفته نمى‌شود و به کفر خود باقی است و به تبع آن احکام اسلام بر او جاری نمی‌شود و در آخرت هم مخلد در آتش خواهد بود لکن در بحث دیروز گذشت که:

اولاً: طبق اطلاق آیات و روایاتی که درباره پذیرش توبه تا قبل از مرگ و قبل از معاینه و رؤیت بأس، وارد شده، توبه مرتد فطری بینه و بین الله قبول می‌شود و مخلد در جهنم نخواهد بود اما نسبت به قبول توبه او ظاهرا و این که آیا احکام ظاهری اسلام هم بر او جاری می‌شود یا خیر، آنچه از روایات استفاده می‌شود آن است که توبه او تنها در رفع احکام ثلاثه «وجوب قتل و انتقال اموال به ورثه و مباینت از همسر» پذیرفته نمى‌شود ولی بقیه احکام اسلام بر او جاری می‌شود.

ثانیا
: کفار همچنان که مکلف به اصولند مکلف به فروع هم هستند و اگر بگوییم توبه مرتد فطری قبول نمی‌شود و به کفر خود باقی است لازمه‌اش آن است که در آخرت نسبت به فروع مواخذه نشوند و لا یقول به احد.

پس ناگزیر بابد بگوییم که آنها مکلف به فروع هستند اگر مکلف به فروع باشند پس باید اسلام و طهارت آنها را بپذیریم زیرا جمع بین تکلیف به فروع و نجاست ذاتی آنان ممکن نیست و معنی ندارد که مکلف به فروع باشند و تکالیفی مثل نماز و روزه

متوجه آنان شده باشد ولی اسلام آنها پذیرفته نشود و بدن آنها هم نجس به نجاست ذاتی کفر باشد.

بنابراین از این که مرتد فطری مکلف به احکام اسلام و عبادات مشروط به طهارت از حدث اصغر و اکبر است مثل نماز که مشروط به طهارت از حدث اصغر و روزه که مشروط به طهارت از حدث اکبر است از این امر استفاده می‌شود که اسلام او ظاهرا پذیرفته است و الا مستلزم تکلیف به غیر مقدور مى‌شود.

ان قلت: طبق قاعده «الامتناع بالاختیار لاینافی الاحتیار» مانعی نیست که چنین فردی مکلف به تکلیف غیر مقدور شود و مع ذلک بر ترک آن عقاب شود یعنی با این که اسلام او پذیرفته نیست و بدن او نجس است ولی مکلف به نماز هم باشد اگر چه نماز از او پذیرفته نیست زیرا پذیرفته نشدن نماز او به جهت اختیار کفر و به سوء اختیار او بوده است.

قلت: در جای خود ثابت شده که قاعده «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار» نسبت به عقاب جاری مى‌شود نه خطاب زیرا خطاب به عاجز معقول نیست ولو این که عجز او به سوء اختیار باشد اما اگر بگویید: ملتزم می‌شویم به این که مرتد فطری بواسطه گناه ارتداد مکلف به احکام اسلام نیست این هم صحیح نیست و دونه خرط القتاد.[3]

اگر بگویید چنین فردی مکلف به احکام اسلام است ولی بدن او نجس است و عبادات او مشروط به طهارت نیست. این کلام هم صحیح نیست زیرا چنان که قبلا هم گذشت عدم قبول توبه در این روایات تنها ناظر به عدم رفع احکام ثلاثه است ولی توبه و اسلام او بینه و بین الله پذیرفته می‌شود.

ان قلت: چطور جمع می‌شود بین قبول توبه‌ مرتد فطری و جریان سایر احکام اسلام مثل: طهارت بدن و صحت عباداتی مثل نماز و روزه و بین جریان احکام ثلاثه که باید به قتل برسد و از همسرش جدا شود و اموالش هم از ملکیت او خارج ‌شود.

قلت: مرتد فطری مثل فردی است که مامور به خروج از زمین غصبی است بر او واجب است که مکان غصبی را ترک کند ولی با این حال برای خروج از زمین غصبی مواخذه و معاقبه هم خواهد شد ولو این که قصد غصب را نداشته باشد و تصرف او در محل غصبی در حال خروج بدون اختیار است لکن چون ورود او به سوء اختیار بوده مانعی ندارد که بگوییم برای خروج هم معاقب خواهد بود طبق قاعده «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار» در ما نحن فیه هم درست است که توبه او بینه و بین الله پذیرفته است ولی منافاتی ندارد که احکام ثلاثه بر او جاری ‌شود چون ارتداد او به سوء اختیار بوده است.

قال السید ره فی العروه: المسألة الاولی: لا فرق في الكافر بين الأصلي و المرتدّ الملّي «تنتقل أمواله الموجودة حال الارتداد إلى ورثته و لا تسقط هذه الأحكام بالتوبة، لكن يملك ما اكتسبه بعد‌ التوبة»

اموال مرتد فطری حین الارتداد، طبق روایات منتقل به ورثه او می‌شود. اموال بعد از ارتداد هم از دو حال خارج نیست: الف: تاره قبل از توبه آنها را بدست آورده است ب: و اخری بعد از توبه بدست آورده است.

مرحوم سید می‌فرماید: اموال مرتد فطری در حال ارتداد منتقل به ورثه مى‌شود «مقتضای اطلاق در کلام مرحوم سید آن است که هم اموالی که حین الارتداد داشته و هم اموالی که بعد از ارتداد و قبل از اسلام به دست آورده همگی منتقل به ورثه او می‌شود» ولی اموالى را كه بعد از توبه به دست آورده خود او مالك مى‌شود. در بحث امروز به بررسی از این مساله می‌پردازیم که اگر مرتد فطری مالی را بعد از ارتداد و قبل از توبه به دست آورد آیا مالک آن می‌شود یا این که مالکیت او منوط به پذیرش توبه و پذیرش اسلام او است؟

    1. بررسی حکم اموالی که مرتد فطری بعد از توبه بدست آورده است.

اموالی که بعد از پذیرش اسلام بدست آورده علی القاعده متعلق به خود او است و مالک هم می‌شود و دلیلی نداریم بر این که بعد از اسلام مالک نشود زیرا فرض آن است که بعد از توبه مسلمان شده و با قبول اسلام حکم او حکم سایر مسلمانان است و طبق اطلاق ادله معاملات مثل: «أَحَلَّ اللّٰهُ الْبَيْعَ» و «تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ» مالک اموال به دست آمده می‌شود و به قول مرحوم استاد خویی «أنه كسائر المسلمين فله ما لهم و عليه ما عليهم.»

    2. بررسی حکم اموالی که مرتد فطری قبل از توبه بدست آورده است.

عمده بحث در این است که اموالی که بعد از ارتداد و قبل از توبه و پذیرش اسلام به دست آورده آیا حکم اموال زمان ارتداد را دارد که بین ورثه تقسیم می‌شود یا خیر این اموال متعلق به خود او است و قانون مالکیت شامل او نیز می‌شود. در این فرض مرحوم استاد شیخ حسین حلی از مرحوم میرزای قمی نقل نموده که همه اموال مرتد فطری متعلق به ورثه او است هم اموالی که قبل از توبه به دست آورده و هم اموالی که بعد از توبه به دست آورده است به استناد روایاتی که به نحو مطلق حکم به مباینت همسر مرتد فطری و نگه داشتن عده وفات و تملّک در اموال مرتد فطری نموده است و تعبیر به عدّه مفروغ عنها است از این عبارت استفاده می‌شود که مرتد فطری به منزله میت است که مالکیتی برای او متصور نیست لذا تمام اموال او چه قبل از توبه و چه بعد از توبه، منتقل به ورثه او می‌شود.

ان قلت: مالی را که مرتد فطری قبل از توبه بدست آورده طبق استصحاب به ملکیت او باقی است از طرفی بین انتقال اموال او به ورثه حین الکفر و عدم ملکیت اموالی که بعدا به دست آورده مرتد ملازمه‌ای نیست. لذا می‌توان طبق استصحاب بقاء ملکیت حکم به ملکیت اموال بدست آمده او بعد از ارتداد و قبل از توبه کنیم.

جواب مرحوم حکیم

استصحاب در جایی جاری می‌شود که مستصحب ما یا حکم شرعی باشد یا موضوع ذی اثر شرعی. در ما نحن فیه قابلیت ملکیت اموال مرتد فطری محرز نیست ضمن این که اثر شرعی هم بر آن مترتب نمی‌شود تا استصحاب جاری شود. پس از این طریق نمی‌توان مالکیت او را ثابت کرد.

نظر مرحوم استاد خویی

مرحوم استاد خویی در این فرض قائل به مالکیت اموال مرتد فطری و عدم انتقال آن به ورثه او شده است تمسکاً باطلاق ادله عامه‌ای که فرمود: «من حاز ملک» «احل الله البیع» «تجارة عن تراض» و ادله عامه دیگری که در معاملاتی مثل بیع و اجاره ... وارد شده است در این ادله شرط نشده که فرد حتما باید مسلمان باشد این فرد نهایتا مثل بقیه کفاری است که اگر مالی را به دست آورد مالک می‌شود و نیازی به استصحاب بقاء ملکیت هم نداریم زیرا می‌توان به اطلاقات ادله تمسک نمود.

و اما روایاتی که حکم به انتقال اموال مرتد به ورثه نموده این روایات ظهور دارد در اموالی که حین الارتداد مالک آن بوده نه اموالی که بعد از ارتداد بدست آورده است از طرفی دلیلی بر انتقال این اموال نداریم ضمن این که حکم انتقال اموال به ورثه در زمان حیات خلاف قاعده است و قدر مسلم از آن اموالی است که حین الارتداد متعلق به او بوده است. ناگزیر باید اکتفا به قدرمتیقن از آن کنیم و در غیر آن می‌توان حکم به مالکیت اموالی نمود که بعد از ارتداد بدست آورده تمسکاً بالأدله العامه.

ضمن این که این مساله عام البلوی است و بسیاری از مسلمانان ممکن است میل و گرایش به بهائیت یا شیخیه و اعتقادات باطله دیگری پیدا کنند لذا معامله با چنین کسانی مبتلی به است حال اگر قائل به انتقال اموال چنین کسانی شویم لامحاله باید ملتزم شویم که تصرف آنها در اموالش جائز نیست و لازمه آن این است که بسیاری از معاملات صحیح نباشد و تصرف در مال غیر محسوب ‌شود ولی اگر قائل به ملکیت اموال چنین کسانی شویم شبهه‌ای نیست در معاملاتی که انجام می‌دهد.[4]


[1] الأقوى أن الإسلام يكون مطهّرا للكافر بجميع أقسامه الثلاثة- و هي الكافر الأصلي، و المرتد الملي، و الفطري. فقه الشيعة - كتاب الطهارة، ج‌6، ص: 18‌لا يحكم بطهارة الرجل المرتدّ عن فطرة في الظاهر بتوبته و إسلامه. (الفيروزآبادي). (4) الأظهر عدم قبول توبته ظاهراً، فلا يطهر بدنه، و لا يجوز له العقد على امرأته مطلقاً، بل مطلق المسلمة، و غير ذلك من أحكام المسلمين، هذا إذا كان رجلًا معلوم الرجوليّة. (الجواهري).في قبول توبة الفطري ظاهراً و طهارة بدنه و تملّك ما اكتسبه بعد التوبة و في تزويجه بالمسلمة بعقد جديد إشكال. (الشيرازي).
[2] الخوئي: و كذا ما اكتسبه بعد كفره قبل توبته. ‌مكارم الشيرازي: و الأموال الّتي اكتسبها بعد الارتداد و قبل التوبة أيضاً‌.
[3] «دونه خرط القتاد و هو القبض باليد على أعلى القضيب، يضرب للأمر الشاق» «المستقصى» ج2، ص82).
[4] التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص: 230‌
نکته:. آنچه در روایات آمده آن است که اموال مرتد فطری منتقل به ورثه می‌شود «كُلُّ مُسْلِمٍ بَيْنَ مُسْلِمِينَ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ... يُقْسَمُ مَالُهُ عَلَى وَرَثَتِهِ» « مَنْ رَغِبَ عَنِ الْإِسْلَامِ... يُقْسَمُ مَا تَرَكَ عَلَى وُلْدِهِ.» عبارت حین الارتداد در هیچ روایاتی ذکر نشده تا بگوییم از این عبارت استفاده می‌شود که تنها اموال حین الارتداد منتقل به ورثه می‌شود نه اموال بعد از ارتداد... بنابراین طبق اطلاق روایاتی که حکم به تقسیم اموال مرتد فطری نموده تا زمانی که یصدق علیه انه مرتد، همه اموال او منتقل به ورثه می‌شود مگر زمانی که اسلام بیاورد که دیگر عنوان مرتد بر او صادق نیست و حکم انتقال اموال به ورثه ثابت نخواهد بود

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo