درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهر هشتم: پذیرش اسلام/ آیا مرتد فطری بعد از توبه میتواند به همسرش رجوع کند/ آیا اظهار شهادتین کافی در ترتب احکام اسلام است یا این که اعتقاد قلبی هم شرط است؟
صحبت در این بود که مرتد فطری اگر به راستی توبه کند و به دامن اسلام برگردد به مقتضای اطلاق آیات شریفه قرآن و روایات مثل «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» توبه او پذیرفته شده و احکام اسلام بر او جاری میشود ولی احکام ثلاثه «وجوب قتل و انتقال اموال به ورثه و مباینت از همسر» از او برداشته نمیشود یکی از مباحثی که در بحث دیروز گذشت این بود که آیا بعد از توبه و تشرف مجدد به اسلام، مالک اموالش میشود یا خیر؟
در جواب از این سوال گفتیم: اموالی را که بعد از توبه بدست آورده یقینا مالک میشود ولی در ملکیت اموالی که قبل از توبه بدست آورده اختلاف است برخی حکم به انتقال آن به ورثه نمودهاند لکن چون انتقال اموال به ورثه در زمان حیات خلاف قاعده است در انتقال اموال به ورثه اکتفا به قدرمتیقن از آن میکنیم که انتقال اموال حین الارتداد باشد و در غیر آن علی القاعده میتوان حکم به مالکیت خود او نسبت به اموال نمود تمسّکاً بالادلة العامه.
بحث امروز در این است که آیا مرتد فطری بعد از توبه و گرایش مجدد به اسلام میتواند ازدواج کند یا به همسر خود رجوع نماید یا خیر؟ مرحوم صاحب جواهر از حکم به بینونت بین مرتد فطری و همسرش استفاده نموده که حتی بعد از توبه هم رجوع به همسرش جائز نیست همچنان که ازدواج با محارم حرمت ابدی دارد. مرحوم صاحب جواهر از روایاتی که امر به نگه داشتن عده وفات همسر او کرده و مرتد فطری به منزله میته شمرده شده استفاده بینونت دائمی نموده است.
لکن بسیاری از فقها این امر را نپذیرفته و معتقدند که از روایات تنها مباینت در حال ارتداد استفاده میشود و قدر متیقن از حکم مباینت زمان ارتداد او است از طرفی با توبه و قبول اسلام موضوع تغییر کرده و به تبع آن حکم هم تغییر میکند. حکم تابع موضوع جدید است طبعاً میتواند به همسرش رجوع نماید. ضمن این که از روایات باب توبه مثل «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» استفاده میشود که تمام آثار گناه مطلقا برداشته میشود مگر آثاری که دلیل بر بقاء آن داریم.
طبق این بیان کلام مرحوم صاحب جواهر در بینونت دائمی وجهی ندارد زیرا مرتد بعد از توبه یکی از مسلمانان شمرده شده و هر مسلمانی هم میتواند با زن مسلمان ازدواج کند البته اگر با زن قبلی خود ازدواج کند نیاز به عقد جدید دارد زیرا با ارتداد بینونت بین آنها حاصل شده است ولی نیاز به عده ندارد زیرا عده برای ازدواج همسر او با مرد دیگر است نه همسر خودش.. لذا کلام مرحوم سید که فرمود: «يصحّ الرجوع إلى زوجته بعقد جديد، حتّى قبل خروج العدّة على الأقوى» علی القاعده است.
مع العلم[1] بالمخالفة.[2] در حكم به اسلام كافر، اظهار شهادتين ظاهری كافى است اگر چه معلوم نباشد که در قلب اسلام را پذیرفته است یا نه، مشروط به این که علم به مخالفت قلبی او با اسلام نداشته باشیم.
ایشان معتقد است که اظهار شهادتین زبانی کافی در ترتب احکام اسلام است و این امر از ضروریات دین اسلام است و سیره قطعیه بر آن قائم شده و نصوص متعدد هم دلالت بر آن دارد و اما روایاتی که وارد شده و ظهور دارد در این که شک قلبی در اسلام موجب خروج از اسلام میشود مثل: صحیحه ابن سنان که فرمود: «من شك في اللّٰه أو في رسوله فهو كافر» و حسنه منصور: «قلت لأبي عبد اللّٰه مَنْ شَكَّ فِي رَسُولِ اللَّهِ ؟ قَالَكَافِرٌ»[3] این روایات حمل میشود به غیر ظاهرش با توجه به تصریح در روایاتی که اسلام زبانی را کافی دانسته و تنها تصریح به کفر را موجب خروج از اسلام دانسته است از جمله این روایات:
1.
2. وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ يَجْحَدُوا لَمْ يَكْفُرُوا.[5]
3.
مرحوم حکیم این روایات را از کتاب وافی مرحوم فیض نقل نموده است. امتیاز کتاب شریف وافی بر وسائل آن است که مرحوم صاحب وافی به تبع مرحوم کلینی روایات را دو بخش جمعآوری نموده است: بخش اول روایاتی است که در مسائل اعتقادی ذکر شده و بخش دوم روایاتی است که در فروع دین ذکر شده است بر خلاف مرحوم شیخ حر عاملی که تنها متعرض روایاتی شده که در فروع دین وارد شده است صاحب وسائل در باب 10 از ابواب حد مرتد حدود 56 روایت نقل نموده که مفاد آن اموری است که بواسطه آن اثبات کفر و ارتداد میشود.
محل شاهد این عبارت است که فرمود «إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَدَ.» در صورتی اسلام او پذیرفته نیست که در زبان انکار اسلام کند و الا محکوم به اسلام است از این روایت استفاده میشود که حتی اگر بدانیم که فرد در ظاهر اسلام آورده و قلباً منکر است باز هم محکوم به احکام اسلام است.
از سه روایت فوق استفاده میشود که اسلام زبانی کافی در جریان احکام اسلام است «و به حقنت الدماء و عليه جرت المواريث و جاز النكاح و جری احکام الاسلام» مگر زمانی که بواسطه چیزی اظهار کفر کند «إِذَا جَحَدَ.»
در قرآن به این امر اشاره شده که اسلام غیر از ایمان است. اسلام تنها اظهار شهادتین است ولی ایمان اعتقاد قلبی به خدا و رسول است چنانکه خداوند متعال در قرآن میفرماید: «قٰالَتِ الْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا يَدْخُلِ الْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ»[7] یا در سوره منافقون آیه اول میفرماید: «إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ» از آیات شریفه قرآن استفاده میشود که اسلام تنها اظهار شهادتین است ولی ایمان اعتقاد قلبی به خداوند و رسول الله و معاد است. ضمناً در آیات شریفه قرآن برای اعتقاد قلبی مسلمانان به خداوند و رسول الله و معاد ادله و برهان اقامه شده است: اما برهان عقلی در وحدانیت خداوند مثل آیات شریفه: «لَوْ كٰانَ فِيهِمٰا آلِهَةٌ إِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا» «إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ وَ لَعَلٰا بَعْضُهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ» اما برهان عقلی بر رسالت و حقانیت رسول الله مثل آیات شریفه: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدٰاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ و قوله فَأْتُوا بِكِتٰابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ» اما برهان عقلی بر معاد مثل آیه شریفه: «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» بنابراین ایمان در آیات شریفه قرآن اخص از اسلام است. و اما در روایات معنای ایمان اخص از معنای ایمان در قرآن است چرا که علاوه بر اعتقاد قلبی به خداوند و رسالت رسول الله و معاد، اعتقاد به امامت امامان معصوم و تقوای عملی نیز شرط شده است.
نقل شده که در یکی از جنگهای اسلام یکی از مسلمانان حمله کرد به کافری تا او را به قتل برساند آن کافر فوراً شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد. با این حال فرد مسلمان او را به قتل رسانید بعد خدمت رسول الله رسید و قضیه را بیان کرد. حضرت او را توبیخ نمود که چرا او را کشتی با اینکه شهادتین را بر زبان جاری کرده بود. مسلمان گفت: اسلام او حقیقی نبود بلکه از ترس مرگ اسلام آورد. رسول اکرم فرمود: ولو اسلامش از روی ترس بوده باشد حق نداشتی او را به قتل برسانی. حضرت با این حال دستور دادند دیه او را به ورثهاش بپردازند.
بنابراین اگر فرد تازه مسلمان به وسیله مبرزی اظهار کفر کرد تنها در این صورت احکام اسلام بر او جاری نمیشود ولی اگر اظهار کفر نکند اسلام او پذیرفته است ولو این که از طریقی یقین پیدا کنیم که قلبا اسلام را نپذیرفته است شاهد بر این امر آن است که رسول الله در فتح مکه اسلام ابوسفیان را که از سردمداران کفر بود پذیرفت و بلکه برای او امتیازی قائل شد که هر کس به خانه او پناه آورد در امان خواهد بود از این قضایا و مانند آن استفاده میشود که سیره رسول الله بر این بوده که به اسلام ظاهری فرد ترتیب اثر میدادند. بعلاوه مرحوم استاد تمسک به عمل رسول خدا با منافقین نموده است با این که آن حضرت میدانست جمعی از اصحاب او «لم یؤمنوا بالله طرفة عین ابداً» ولی در کلام با آنان معامله مسلمین را میفرمود.
المسألة الثالثه: الأقوى قبول إسلام الصبيّ المميّز إذا كان عن بصيرة. مرحوم سید ماتن میفرماید: اقوى قبول اسلام صبى مميز است منوط به اینکه از روى بصيرت باشد.
بچه غیر ممیز اگر والدین یا حتی جد او در صورت تکفل فرزند همه کافر باشند ملحق به آنان است و احکام کافر بر او جاری میشود ولی بچه غیر ممیز که والدین او کافر هستند اگر شهادتین را بر زبان جاری کند طبق روایات محکوم به احکام اسلام است و چنان که در بالا گفتیم اعتقاد قلبی به اسلام شرط نیست مگر این که به واسطه مظهری اظهار کفر کند. بنابراین مانعی نیست از حکم به اسلام بچهای که صاحب عقل و تفکر است که چه بسا چنین بچهای در واقع بالغ عاقل باشد و بر این اساس
انتخاب اسلام نموده است سوال این است که اگر بچه دوباره اختیار کفر کند چه حکمی دارد؟سیأتی البحث عنه ان شاء الله.