درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهر هشتم: پذیرش اسلام/ آیا اظهار شهادتین کافی در ترتب احکام اسلام است یا این که اعتقاد قلبی هم شرط است؟ آیا اسلام صبی ممیّز موجب جریان احکام اسلام بر او میشود یا خیر؟
سخن در این بود که در حكم به اسلام كافر آیا اظهار شهادتين ظاهری كافى در جریان احکام اسلام است یا خیر؟ مرحوم صاحب عروه میفرماید: صِرف اظهار شهادتین زبانی کافی است اگر چه معلوم نباشد که در قلب هم اسلام را حقیقتاً پذیرفته است یا خیر. مرحوم استاد خویی از کلام مرحوم سید ترقی کرده و میفرماید: بلکه اگر بدانیم که فرد قلباً معتقد به اسلام نیست باز هم احکام اسلام بر او مترتب میشود مگر زمانی که خود فرد ابراز مخالفت زبانی یا عملی با اسلام کند. «و لو مع العلم بالمخالفة ما لم يبرز جحده أو تردده.»
مستند سیدنا الاستاد
مرحوم استاد شیخ حسین حلی «که درود و رحمت الهی بر ایشان باد» در این جهت قلم فرسایی نموده و نکات زیبایی را بیان نموده است. ایشان عربزبان بود و با اینکه یک چشمش نابینا بود با همان چشم دیگرش مطالعه بسیار میکرد و واقعاً مرد پرتلاشی بود و در مباحث فقهی محققانه ورود میکرد. در زمان حیات مرحوم میرزای نائینی پیوسته ملازم ایشان بود. کرسی درس ایشان هم در میان مقبره مرحوم میرزای نائینی بود. شاگردان کمی در درس ایشان شاید حدود 25 نفر حاضر میشدند ولی با این حال شاگردان خوبی را پرورش دادند یکی از شاگردان مبرز ایشان مرحوم آیة الله علمی بودند که به مشهد مشرف شدند و صاحب رساله هم بودند مرحوم سید گماری، مرحوم سید محمد جمال، آسید محمد تقی حکیم، آسید سعید حکیم، همگی از شاگردان ایشان بودند بنده بحث طهارت ایشان را نوشتم ولی متاسفانه نوشتههای من از درس ایشان مدتی است که مفقود شده است.
مرحوم شیخ انصاری هم در مساله مفصلا بحث نموده که آیا در جریان احکام اسلام علاوه بر اظهار شهادتین یعنی شهادت به وحدانیت خدا و رسالت رسول الله علم به قبول قلبی و عقد القلب هم لازم است یا خیر؟ مرحوم استاد خویی معتقد است که نه تنها عقد القلب معتبر نیست بلکه علم به خلاف هم موجب رفع احکام اسلام نمیشود.
برخی گفتهاند علم به وحدانیت خدا و رسالت رسول الله همان عقد القلب است و چیز دیگری نیست لکن از آیه شریفه قرآن «وَجَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً» استفاده میشود که علم غیر از عقد القلب است و ممکن است فرد علم به رسالت رسول الله داشته باشد ولی به جهت تعصبات بیجا منکر آن شود.
نقل شده که نضر بن حارث بن علقمه با این که از دشمنان و معاندین سرسخت پیامبربود شبانه در اطراف خانه پیامبر برای شنیدن قرآن مخفیانه حاضر میشد تا صوت زیبای حضرت و کلمات شیوای قرآن را بشنود روزی شبانه حاضر شده بود همین که هوا روشن شد اتفاقاً ابوجهل را دید که او هم برای استماع صوت زیبای قرآن پشت در خانه رسول الله آمده است. بارها با هم تصمیم گرفتند که دیگر حاضر نشوند ولی مجدد حاضر میشدند زیرا در عمل مخالف حضرت بودند و با خود میگفتند: اگر مردم ما را ببینند در حالی که منکر حقانیّت پیامبریم اما مشتاق شنیدن صوت قرآن او هستیم، در مورد ما چه خواهند گفت!
نقل شده که مرحوم بحر العلوم در راهِ رفتن به کربلا با خود فکر میکرد چطور در روایات آمده که برخی از اصحاب «لم یومنوا بالله طرفه عین» چرا آنها اظهار اسلام کردند ولی قلباً ایمان نیاوردند با این که رسول الله مالی نداشت که به طمع مال آن حضرت تظاهر به اسلام کنند و خطری هم آنان را تهدید نمیکرد در این فکر بود که ناگهان مرد عربی را دید آن مرد عرب در جواب از این سوال فرمود: اظهار اسلام آنها به جهت حب جاه و مقام بوده زیرا از علمای یهود شنیده بودند که اسلام در جهان فرا گیر خواهد شد.
مرحوم آشیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق، کشکولی نوشته و در آن قضیهای را نقل نموده که فردی بنام دیک الجن به متوکل لعنة الله علیه همین عبارت را «لم یومنا بالله طرفه عین» گفت. متوکل تعجب کرد و گفت چطور این امر ممکن است؟ او شروع کرد به خواندن اشعاری که از آنان نقل شده و نشانه کفر آنان است.
مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِقَالَ: عَمْدُ الصَّبِيِّ وَ خَطَأُهُ وَاحِدٌ.
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ يَقُولُ عَمْدُ الصِّبْيَانِ خَطَأٌ تَحْمِلُهُ الْعَاقِلَةُ.[2]
المسألة الرابعه: لا يجب[3] على المرتدّ الفطري بعد التوبة تعريض نفسه للقتل[4] بل يجوز له[5] الممانعة منه[6] و إن وجب قتله على غيره.
تا به اینجا گفتیم که مرتد فطری بعد از توبه و قبول اسلام، احکام اسلام بر او جاری میشود ولی با توبه احکام ثلاثه «قتل، مباینت از همسر، انتقال اموال او به ورثه» از او رفع نمیشود. حال سوال این است که اگر کسی مرتد شود و سپس اسلام بیاورد آیا بر او لازم است که خود را به حاکم شرع معرفی کند تا حکم قتل را درباره او جاری کند یا خیر؟
اگر ارتداد فرد برای حاکم ثابت نشود و یا ثابت شود ولی حکم به قتل به جهاتی صادر نشود بر فردی که مرتد شده لازم نیست خود را در معرض قتل قرار دهد یا خود را برای کشتن به حاکم معرفی کند اما این که در روایت آمده که «فقد وجب قتله» این حکمی است که بر حاکم شرع واجب است ولی خود او تکلیفی ندارد و واجب نیست خودش را برای کشتن معرفی کند بلکه به قول مرحوم استاد خویی اگر ممکن باشد میتواند فرار هم بکند. تفصیل بحث ان شاء الله در جلسه بعد به عرض خواهد رسید.