< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهر هشتم: پذیرش اسلام/ آیا اظهار شهادتین کافی در ترتب احکام اسلام است یا این که اعتقاد قلبی هم شرط است؟ آیا اسلام صبی ممیّز موجب جریان احکام اسلام بر او می‌شود یا خیر؟

 

سخن در این بود که در حكم به اسلام كافر آیا اظهار شهادتين ظاهری كافى در جریان احکام اسلام است یا خیر؟ مرحوم صاحب عروه می‌فرماید: صِرف اظهار شهادتین زبانی کافی است اگر چه معلوم نباشد که در قلب هم اسلام را حقیقتاً پذیرفته است یا خیر. مرحوم استاد خویی از کلام مرحوم سید ترقی کرده و می‌فرماید: بلکه اگر بدانیم که فرد قلباً معتقد به اسلام نیست باز هم احکام اسلام بر او مترتب می‌شود مگر زمانی که خود فرد ابراز مخالفت زبانی یا عملی با اسلام کند. «و لو مع العلم بالمخالفة ما لم يبرز جحده أو تردده

مستند سیدنا الاستاد

اولاً: روایاتی است که در مساله وارد شده مثل این که فرمود: «إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَدَ.» تنها در صورتی اسلام او پذیرفته نیست که در زبان انکار اسلام کند و الا محکوم به اسلام است. از این روایت استفاده می‌شود که حتی اگر بدانیم که فرد در ظاهر اسلام آورده و قلباً منکر خداوند و رسالت رسول الله است باز هم محکوم به احکام اسلام است.

ثانیا: سیره رسول الله بر این بوده که در پذیرش اسلام اکتفا به شهادتین زبانی فرد نموده و با او معامله فرد مسلمان را می‌نمودند. نمونه‌های فراوانی هم در تاریخ نقل شده که رسول الله به اسلام ظاهری فرد ترتیب اثر می‌دادند از جمله این که در فتح مکه اسلام ابوسفیان را که از سردمداران کفر بود پذیرفتند و بلکه برای او امتیازی هم قائل شدند که هر کس به خانه او پناه آورد در امان خواهد بود حتی درباره کسانی که «لم یؤمنا بالله طرفه عین» معامله اسلام را ‌نمودند.

مرحوم استاد شیخ حسین حلی «که درود و رحمت الهی بر ایشان باد» در این جهت قلم فرسایی نموده و نکات زیبایی را بیان نموده است. ایشان عرب‌زبان بود و با اینکه یک چشمش نابینا بود با همان چشم دیگرش مطالعه بسیار می‌کرد و واقعاً مرد پرتلاشی بود و در مباحث فقهی محققانه ورود می‌کرد. در زمان حیات مرحوم میرزای نائینی پیوسته ملازم ایشان بود. کرسی درس ایشان هم در میان مقبره مرحوم میرزای نائینی بود. شاگردان کمی در درس ایشان شاید حدود 25 نفر حاضر می‌شدند ولی با این حال شاگردان خوبی را پرورش دادند یکی از شاگردان مبرز ایشان مرحوم آیة الله علمی بودند که به مشهد مشرف شدند و صاحب رساله هم بودند مرحوم سید گماری، مرحوم سید محمد جمال، آسید محمد تقی حکیم، آسید سعید حکیم، همگی از شاگردان ایشان بودند بنده بحث طهارت ایشان را نوشتم ولی متاسفانه نوشته‌های من از درس ایشان مدتی است که مفقود شده است.

مرحوم شیخ انصاری هم در مساله مفصلا بحث نموده که آیا در جریان احکام اسلام علاوه بر اظهار شهادتین یعنی شهادت به وحدانیت خدا و رسالت رسول الله علم به قبول قلبی و عقد القلب هم لازم است یا خیر؟ مرحوم استاد خویی معتقد است که نه تنها عقد القلب معتبر نیست بلکه علم به خلاف هم موجب رفع احکام اسلام نمی‌شود.

برخی گفته‌اند علم به وحدانیت خدا و رسالت رسول الله همان عقد القلب است و چیز دیگری نیست لکن از آیه شریفه قرآن «وَجَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً» استفاده می‌شود که علم غیر از عقد القلب است و ممکن است فرد علم به رسالت رسول الله داشته باشد ولی به جهت تعصبات بیجا منکر آن شود.

نقل شده که نضر بن حارث بن علقمه با این که از دشمنان و معاندین سرسخت پیامبربود شبانه در اطراف خانه پیامبر برای شنیدن قرآن مخفیانه حاضر می‌شد تا صوت زیبای حضرت و کلمات شیوای قرآن را بشنود روزی شبانه حاضر شده بود همین که هوا روشن شد اتفاقاً ابوجهل را دید که او هم برای استماع صوت زیبای قرآن پشت در خانه رسول الله آمده است. بارها با هم تصمیم گرفتند که دیگر حاضر نشوند ولی مجدد حاضر می‌شدند زیرا در عمل مخالف حضرت بودند و با خود می‌گفتند: اگر مردم ما را ببینند در حالی که منکر حقانیّت پیامبریم اما مشتاق شنیدن صوت قرآن او هستیم، در مورد ما چه خواهند گفت!

نقل شده که مرحوم بحر العلوم در راهِ رفتن به کربلا با خود فکر می‌کرد چطور در روایات آمده که برخی از اصحاب «لم یومنوا بالله طرفه عین» چرا آنها اظهار اسلام کردند ولی قلباً ایمان نیاوردند با این که رسول الله مالی نداشت که به طمع مال آن حضرت تظاهر به اسلام کنند و خطری هم آنان را تهدید نمی‌کرد در این فکر بود که ناگهان مرد عربی را دید آن مرد عرب در جواب از این سوال فرمود: اظهار اسلام آنها به جهت حب جاه و مقام بوده زیرا از علمای یهود شنیده بودند که اسلام در جهان فرا گیر خواهد شد.

مرحوم آشیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق، کشکولی نوشته و در آن قضیه‌ای را نقل نموده که فردی بنام دیک الجن به متوکل لعنة الله علیه همین عبارت را «لم یومنا بالله طرفه عین» گفت. متوکل تعجب کرد و گفت چطور این امر ممکن است؟ او شروع کرد به خواندن اشعاری که از آنان نقل شده و نشانه کفر آنان است.

المسألة الثالثه: الأقوى قبول إسلام الصبيّ المميّز إذا كان عن بصيرة.[1]

مرحوم سید می‌فرماید: اقوى قبول اسلام صبى مميز است منوط به اینکه از روى بصيرت باشد.

بعد ذلک نقول: مرحوم سید بحث از اسلام بچه ممیز نموده است. شکی نیست در این که بچه غیر ممیز اگر والدین و جد او همه کافر باشند ملحق به آنان است و احکام کافر بر او جاری می‌شود ولی سوال این است که اگر بچه ممیزی که والدین او کافر هستند شهادتین را بر زبان جاری کند و اسلام او هم از روی بصیرت باشد آیا محکوم به احکام اسلام است یا خیر اسلام او پذیرفته نیست؟ مقتضای اطلاق روایاتی که شهادتین را کافی در اسلام فرد دانسته آن است که اسلام صبی ممیز هم پذیرفته است و با پذیرش اسلام محکوم به احکام اسلام است مثل: طهارت بدن، جواز ازدواج با زن مسلمان و جواز ارث از مسلمان...

ان قلت: حدیث رفع «رفع القلم عن الصبي حتى يحتلم» دلالت دارد بر این که از صبی مطلقا رفع قلم شده است طبق این حدیث اسلام او کالعدم است و پذیرفته نیست.

قلت: حدیث رفع امتنانی است. مقتضای امتنان آن است که رفع مواخذه و عقاب از صبی شود به این معنی که تا زمانی که صبی است مواخذه بر ترک اسلام و ترک واجبات و اتیان محرمات نمی‌شود. چون حدیث رفع امتنانی است شامل رفع تکالیفی که به نفع صبی و رفع آن خلاف امتنان است مثل اقرار به اسلام نمی‌شود.

ان قلت: حدیث «عمد الصبی خطأٌ» دلالت دارد بر این که اسلام صبی اگر هم از روی بصیرت و اختیار باشد فائده‌ای برای او ندارد و به منزله خطا محسوب می‌شود و مثل آن است که مثلا طوطی شهادتین را بر زبان جاری کند که قطعا اثری ندارد.

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِقَالَ: عَمْدُ الصَّبِيِّ وَ خَطَأُهُ وَاحِدٌ.

قلت: اولاً حدیث مزبور در این جهت مجمل است و نمی‌توان به اطلاق آن تمسک نمود شاهد بر این مطلب آن است که:

اولا: هیچ یک از فقها ملتزم به اطلاق آن نشده شاهد بر این امر آن است که اگر صبی ممیز عبادتی را انجام بدهد مثل نماز یا روزه عبادت او بالاتفاق صحیح است.

ثانیا: اگر در حال عبادت یکی از مبطلات را بجای آورد مثل این که در بین نماز عمدا حرف بزند یا در هنگام روزه عمدا یکی از مبطلات روزه را مرتکب شود در اینجا أحدی نگفته که عبادت او صحیح است به استناد این که فعل عمدی صبی به منزله خطا است و چون تکلم غیر عمدی او در نماز و اکل غیر عمدی او در حال روزه به منزله سهو است نماز و روزه او باید صحیح باشد.

ثالثاً: در برخی از روایت آمده است «عمد الصبيان خطأ يحمله العاقلة أو تحمله العاقله» این روایت می‌تواند مفسر حدیث «عمد الصبی خطأٌ» باشد به این معنی که اگر صبی مرتکب جنایتی شود نمی‌توان بر او حد جاری کرد و یا او را قصاص کرد بلکه فعل او حمل بر خطا می‌شود مثلا اگر مرتکب قتل شود به مقتضای امتنان بر صبی عمل او حمل بر قتل خطئی شده و بر عاقله یعنی بستگان او لازم است دیه او را بپردازند. طبق این بیان اگر صبی بعد از قبول اسلام دوباره از اسلام برگردد و مرتد شود احکام مرتد بر او جاری نمی‌شود ولی احکام نجاست و امثال آن به حال خود باقی است. لذا این روایت دخلی به مسائل اعتقادی و عدم پذیرش اسلام صبی ندارد.

معتبرة إسحاق بن عمار: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ يَقُولُ عَمْدُ الصِّبْيَانِ خَطَأٌ تَحْمِلُهُ الْعَاقِلَةُ.[2]

المسألة الرابعه: لا يجب[3] على المرتدّ الفطري بعد التوبة تعريض نفسه للقتل[4] بل يجوز له[5] الممانعة منه[6] و إن وجب قتله على غيره.

ترجمه: واجب نيست بر مرتد فطرى كه بعد از توبه، خود را در معرض كشتن قرار دهد بلكه جايز است ممانعت از قتل خود اگر چه کشتن او بر غير واجب باشد.

تا به اینجا گفتیم که مرتد فطری بعد از توبه و قبول اسلام، احکام اسلام بر او جاری می‌شود ولی با توبه احکام ثلاثه «قتل، مباینت از همسر، انتقال اموال او به ورثه» از او رفع نمی‌شود. حال سوال این است که اگر کسی مرتد شود و سپس اسلام بیاورد آیا بر او لازم است که خود را به حاکم شرع معرفی کند تا حکم قتل را درباره او جاری کند یا خیر؟

اگر ارتداد فرد برای حاکم ثابت نشود و یا ثابت شود ولی حکم به قتل به جهاتی صادر نشود بر فردی که مرتد شده لازم نیست خود را در معرض قتل قرار دهد یا خود را برای کشتن به حاکم معرفی کند اما این که در روایت آمده که «فقد وجب قتله» این حکمی است که بر حاکم شرع واجب است ولی خود او تکلیفی ندارد و واجب نیست خودش را برای کشتن معرفی کند بلکه به قول مرحوم استاد خویی اگر ممکن باشد می‌تواند فرار هم بکند. تفصیل بحث ان شاء الله در جلسه بعد به عرض خواهد رسید.

 


[1] بمقتضى إطلاق أدلة التشريع هو شرعية عباداته، و جريان عامة الأحكام عليها و حديث رفع القلم ظاهر في رفع قلم السيئات عنه، الحاصل برفع الإلزام لا غير، فلا يقتضي لغوية إسلامه، كما لا يقتضي لغوية سائر عباداته. و أما ما دل على أن‌ عمد الصبي خطأ فالظاهر عدم العموم فيه بنحو يشمل المقام. مستمسك، ج‌2، ص: 124‌.
[3] لا يبعد الوجوب بعد حكم الحاكم بلزوم قتله. (الخوئي).
[4] للأصل. و قوله.: «فقد وجب قتله»‌ظاهر في وجوبه على غيره، لا على عامة المكلفين حتى نفسه، و لا يظن الالتزام بأنه يجب عليه كفاية قتل نفسه. مستمسك العروة الوثقى، ج‌2، ص: 125‌
[5] مشكل خصوصاً إذا أراد الحاكم إجراءه، فإنّ الظاهر عدم الجواز حينئذٍ. (الإمام الخميني).
[6] مكارم الشيرازي: الممانعة من إجراء حكم الحاكم مشكل، و لكن له الفرار من إقامة الدعوى عليه و شبهه‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo