درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهّر دهم، زوال عین نجاست از بدن حیوان/ ثمره اختلاف بین قول اول و دوم
قال السیده ره فی العروه: العاشر «من المطهرات» زوال عين النجاسة أو المتنجس عن جسد الحيوان غير الإنسان بأي وجه كان
در جلسات قبل گذشت که اگر بدن یا دهان حیوان غیر نجس العین ملاقات با نجاستی کند و عین آن نجاست از بدن حیوان زائل شود اجتناب از ملاقی با بدن آن حیوان واجب نیست ولو این که متلاقیین او أحدهما مرطوب به رطوبت مسریه باشد در وجه عدم لزوم اجتناب از ملاقی در فرض مزبور چهار نظریه مطرح است:
نظریه اول: صِرف زوال عین نجاست از بدن حیوانات موجب طهارت بدن آنها میشود طبعاً بعد از زوال نجاست از بدن حیوان اجتناب از ملاقی آن لازم نیست زیرا با زوال نجاست بدن حیوان طاهر شده است. مشهور همین قول را اختیار نمودهاند.
نظریه دوم: بدن حیوانات از اصل با ملاقات نجس، متنجس نمیشود و حیوانات از حکم تنجس استثناء شده است «برخلاف بدن انسان که با ملاقات نجس، متنجس میشود» مرحوم سید ماتن همین قول را قریب به واقع دانسته است «يمكن أن يقال بعدم تنجسهما أصلا و إنما النجس هو العين الموجودة في الباطن أو على جسد الحيوان و على هذا فلا وجه لعده من المطهرات و هذا الوجه قريب جدا»
نظریه سوم: متنجس خشک موجب تنجیس غیر نمیشود ولو این که ملاقی با آن مرطوب باشد این قول که مختار مرحوم حاج آقا رضای همدانی است مخالف با روایات متعددی است که در مساله وارد شده مثل موثقه سماعه: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِذَا أَصَابَتِ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي الْإِنَاءِ فَلَا بَأْسَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ يَدَهُ شَيْءٌ مِنَ الْمَنِيِّ.»[1] مفاد این روایت آن است که اگر فرد جنب دست خود را داخل ظرفی آبی کند آب آن ظرف متنجس نمیشود منوط به این که دست او با منی ملاقات نکرده باشد مقتضای اطلاق در طرف مفهوم آن است که اگر دست فرد ملاقات با منی کرده باشد ولو این که اثر منی در آن نباشد و دست هم خشک باشد چنانچه دست متنجس ملاقات با آب کند اجتناب از آن آب و هر آنچه با آب ملاقات کرده لازم است. فعبارة: «فَلَا بَأْسَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ يَدَهُ شَيْءٌ مِنَ الْمَنِيِّ» تدلّ بالمفهوم بانه إذا أصاب يده بالمني فأدخل يده في الماء ففيه بأس ولو کان یده یابس.
نظریه چهارم: طهارت در ما نحن فیه مستند به غیبت حیوان است این قول را مرحوم علامه در نهایه اختیار نموده و در تقریب آن میفرماید: اگر یقین هم داشته باشیم که بدن یا دهان حیوانی با نجاسات ملاقات کرده است «از این جهت که بدن حیوانات لااقل متنجس به خون نفاس هنگام زائیدن میشود و یا دهان گربه عادتاً ملاقات با موش مرده میکند» و سپس همین حیوان در ظرف آبی دهان بزند اجتناب از ملاقی آن واجب نیست زیرا در زمان غیبت یعنی غائب شدن حیوان ممکن است بدن یا دهان حیوان بواسطه ملاقات با آب کر یا آب جاری تطهیر شده باشد و چون حالت سابقه نجاست ظرف آب قلیل مُحرز نیست استصحاب بقاء نجاست بدن حیوان جاری نمیشود و میتوان طبق استصحاب طهارت ملاقی یا قاعده طهارت حکم به طهارت ظرف ملاقی با بدن آن حیوان نمود منوط به این که عین نجاست در بدن حیوان نباشد. نظریه مرحوم علامه با استصحاب بقاء طهارت ظرف ملاقی با آب دهان حیوان مزبور ثابت میشود زیرا احتمال دارد دهن یا بدن حیوان با ملاقات با آب کر یا آب جاری طاهر شده باشد.
مرحوم استاد خویی در ردّ این قول میفرماید: این قول مخالف با سیره متشرعه است زیرا تنها در فرض غیبت حیوان و احتمال ورود مطهّر بر بدن حیوان، حکم به عدم لزوم اجتناب از ملاقی با بدن حیوان شده است لکن سیره عملیه متشرعه قائم شده بر عدم لزوم اجتناب از ملاقی بدن حیوانات مطلقا ولو در صورت علم به عدم ورود مطهّر بر بدن حیوان. شاهد بر این امر آن است که اگر گربهای موشی را بخورد و عین نجاست از دهانش زائل شود کسی گربه را تطهیر نمیکند و از ملاقی آن هم اجتناب نمیکند ولو این که حیوان غائب نشود «بل لو فعل ذلك لغرض حصول الطهارة عدّ من أهل الوسواس و الجنون فان هذا و أمثاله من موارد السيرة القطعية يدلنا على عدم الحاجة الى الغسل بالماء في طهارة بدن الحيوان بعد زوال عين النجس عنه»[2]
أضف الی ذلک: غیبت که به عنوان یکی از مطهرات در روایات مطرح شده مورد آن تنها غیبت انسان است و در مورد حیوانات دلیلی بر طهارت با عنوان غیبت نداریم و به احتمال این که شاید در زمان غیبت، بدن حیوان طاهر شده باشد نمیتوان از استصحاب بقاء نجاست دهن گربه دست برداشت بنابراین نظریه سوم و چهارم مردود است. عمده در مساله نظریه اول و دوم است:
قول اول که صِرف زوال عین نجاست از بدن حیوانات موجب طهارت بدن آنها میشود مختار مشهور است. قول دوم که بدن حیوانات از اصل با ملاقات نجس متنجس نمیشوند مختار مرحوم سید و برخی دیگر از فقها است در بحث امروز به ثمره بین این دو قول میپردازیم:
ثمره اول: اگر بدن حیوانی ملاقات با عین نجاست کند و عین نجاست در بدن حیوان باشد و با همان حال او را ذبح کنند و بعد از ذبح نجاست از پوست حیوان زائل شود در این فرض، طبق نظریه مشهور که منشأ طهارت بدن حیوان را زوال نجاست میدانند ملاقی با آن پوست گر چه فعلاً ملوّث به عین نجاست نیست ولی متنجس است زیرا زوال نجاست در صورتی موجب طهارت بدن حیوان میشود که بر آن اطلاق حیوان شود لکن بعد از ذبح چون به پوست تنها اطلاق حیوان نمیشود نمیتوان حکم به طهارت پوست نمود.
اما بنابر قول به عدم تنجس بدن حیوانات هنگام ملاقات با نجس، ملاقی با آن نجس نخواهد بود زیرا فرض آن است که بدن حیوان در زمان حیات با ملاقات نجس متنجس نمیشود. بعد از ذبح هم درست است که به پوست تنها اطلاق حیوان نمیشود ولی نجاست مرطوب بعد از ذبح با پوست ملاقات نکرده تا موجب نجاست آن شود بلکه قبل از کندن پوست حیوان ملاقات کرده است از طرفی فرض آن است که عین نجاست هم در بدن حیوان نیست لا محاله ملاقی با آن محکوم به طهارت است.
ثمره دوم: اگر بدن حیوانی با عین نجاست ملاقات کند سپس چیز دیگری مثل دست انسان با بدن این حیوان ملاقات کند و شک کنیم که در حال ملاقات آیا عین نجاست در بدن حیوان بوده یا خیر، در فرض مسأله حکم آن نسبت به هر یک از دو نظریه متفاوت است:
الف: اگر از اصل قائل به عدم تنجس بدن حیوان شویم طبق این مبنی حکم به نجاست ملاقی در فرض مساله نمیشود زیرا آنچه متیقن است اصل ملاقات دست با بدن حیوان است «نه ملاقات با عین نحس» از طرفی بدن حیوان هم با ملاقات نجس متنجس نمیشود طبعا ملاقی با آن هم متنجس نخواهد شد از طرف دیگر فرض آن است که وجود عین نجس در بدن حیوان محرز نیست و شک در آن داریم و با استصحاب هم ثابت نمیشود زیرا استصحاب بقاء عین نجاست ثابت نمیکند که ملاقات ملاقی با بدن حیوان در حالی بوده که عین نجاست در بدن حیوان بوده است مگر بنابر حجیت اصل مثبت که نتیجه بگیریم دست ما ملاقات با عین نجاست کرده باشد چه آنکه لازمه عادی بقاء نجاست روی بدن حیوان، آن است که دست ما با عین نجس ملاقات کرده باشد. این لازمه تبعی امری عادی است و با استصحاب بقاء نجاست روی بدن حیوان نمیتوان لازمه عادی و عقلی آن را ثابت نمود بنابراین مرجع قاعده طهارت دست خواهد بود.
توضیح ذلک: در بحث اصول ثابت شده که اصل عملی در صورتی جاری میشود که اثر شرعی بر آن مترتب شود این اثر شرعی باید بدون واسطه مترتب بر نفس مستصحب شود، مثل استصحاب بقاء زوجیت که اثر شرعی وجوب نفقه بر آن مترتب میشود ولی استصحاب آثار وضعی و عقلی و عادی و طبیعی مع الواسطه را ثابت نمیکند مثلا اگر فرد قسم خورده که اگر لباسش هر روز سفید باشد یک درهم به فقیر بدهد حال اگر دیروز لباسش سفید بوده و شک در بقاء آن دارد استصحاب عدم کثافت لباس ثابت نمیکند که لباسش امروز سفید است. درست است که لازمه عادی کثیف نبودن لباس آن است که لباس سفید باشد ولی این لازمه عقلی است و با استصحاب عدم کثافت لباس نمیتوان گفت: پس لباس او امروز هم سفید بوده است تا حکم شرعی وجوب صدقه بر آن مترتب شود.
مثال دیگر: اگر کسی نذر کرده که مثلا فرزندش اگر ریش درآورد صدقه بدهد حال اگر فرزندش غائب شود با استصحاب حيات فرزند در زمان غیبت نمیتوان لازمه عادی یعنی ریش درآوردن او را ثابت کرد و به تبع آن حکم به وجوب صدقه نمود زیرا استصحاب تنها در جایی جاری میشود که بر موضوع بلا واسطه عادی و عقلی اثر شرعی مترتب شود لذا با استصحاب حیات زید لوازم عادی آن مثل ريش در آوردن ثابت نمیشود و اگر بر آن اثر شرعی مترتب شود «مثل آن که مادر نذر کرده که اگر فرزندش ریش در آورد انفاق کند» استصحاب حیات زید لوازم عادی خود را ثابت نمیکند از این امر در اصطلاح تعبیر به أصل مثبت میشود.
در ما نحن فیه بنابر قول به عدم تنجس حیوان با ملاقات نجس اگر فرضا دستمالی به موضعی که قبلا بدن حیوان با نجس ملاقات کرده، اصابت کند حکم به تنجس دستمال نمیشود زیرا با ملاقات دست به بدن خود حیوان که تنجس دست حاصل نمیشود مگر آن که دستمال با خود نجاست ملاقات کرده باشد. استصحاب بقاء نجاست روی بدن حیوان هم لازمه عادی آن ملاقات دستمال با عین نجاست است و با استصحاب، این امر عادی ثابت نمیشود از این امر تعبیر به اصل مثبت میشود.
ولی اگر قائل به قول مشهور شویم فرض آن است که بدن حیوان متنجس شده و با زوال نجاست پاک میشود. بنابراین اگر شک در زوال نجاست کردیم استصحاب بقاء نجاست روی بدن حیوان جاری شده و ملاقات دستمال هم با همان موضع بالوجدان ثابت خواهد شد در نتیجه موضوع تنجس دستمال حاصل میشود و آن ملاقات دستمال با نجس است. پس موضوع تنجس دست که مرکب بود از ملاقات دست با نجاست، یک جزء آن «که اصل ملاقات باشد» بالوجدان حاصل شد و جزء دیگر آن که متنجس بودن بدن حیوان باشد به استصحاب بقاء نجاست و عدم اضمحلال آن ثابت گردید. در نتیجه متنجس بودن دست ملاقی با بدن حیوان ثابت میشود. در خاتمه به عرض برسانم برخی از روایات نظریه عدم تنجس بدن حیوان را تایید میکند که فردا ان شاء الله به عرض خواهد رسید.