< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر هجدهم غیبت مسلمان/ بررسی اموری که برخی به عنوان مطهّر ذکر نموده‌ و در نزد مشهور مطهّریت آن ثابت نشده است/ طهارت پوست حیوانات غیر ماکول اللحم منوط به تذکیه حیوان «غیر از سگ و خوک»

قال السیده ره فی العروه: الثامن عشر غيبة المسلم‌ فإنها مطهرة لبدنه أو لباسه أو فرشه أو ظرفه أو غيرذلك مما في يده...

مرحوم صاحب عروه به تبع مرحوم شیخ انصاری غیبت را به عنوان یکی از مطهرات مطرح نموده و طبق شروط پنج‌گانه‌ای که برای آن ذکر نموده وجه مطهریت آن را اماره بودن آن قرار داده است: شرط اول: این که فرد مسلمان باید عالم به نجاست بدن یا توابع خود «مثل لباس و ظروف و فرش...» باشد تا احتمال بدهیم که در زمان غیبت آنها را تطهیر کرده باشد. دوم: در نظر او آنچه ملاقات با بدن یا لباسش کرده موجب تنجس آنها شده باشد و ملاقا در نزد او نجس باشد. شرط سوم: فرد مسلمان از لباس یا ملحقات دیگر خود در عمل مشروط به طهارت استفاده کند. شرط چهارم: آن که بداند صحت نماز مشروط به طهارت لباس و بدن است و در نهایت شرط پنجم: آن است که احتمال بدهیم بدن یا توابع خود را در زمان غیبت تطهیر کرده است ولی اگر می‌دانیم که در زمان غیبت آن را تطهیر نکرده غیبت او نمی‌تواند اماره بر تطهیر آن چیز باشد. با تحقق این شروط استفاده مسلمان مقیّد به دستورات دین از چیزی که قبلا نجس بوده در عمل مشروط به طهارت، اماره است بر این که آن را تطهیر کرده است از این جهت بر اصل استصحاب مقدم است «لان الاصل دلیلٌ حیث لا دلیلٌ له» و اما اگر دلیل بر مطهریت غیبت را سیره متشرعه بدانیم باز هم رعایت شروط مزبور در حکم به مطهریت غیبت لازم است زیرا سیره دلیل لبی است و قدرمتیقن از حکم به طهارت در فرض غیبت، موردی است که شروط مزبور محقق شده باشد.

بنابراین فرمایش مرحوم شیخ انصاری و مرحوم صاحب عروه در ذکر شروط پنج‌گانه علی‌القاعده است و فرمایش استاد خویی قابل برای مناقشه است. با این بیان غیبت مسلمان تنها در صورتی می‌تواند نشانه طهارت شیء مسبوق به نجاست باشد که شروط پنج‌گانه مزبور محقق شده باشد.

با این حال مرحوم استاد خویی به تبع مرحوم حکیم دلیل بر مطهریت غیبت را سیره دانسته و تحقق شروط پنج گانه را «به استثناء شرط پنجم» لازم ندانسته است به این بیان که سیره متشرعه از صدر اسلام تا عصر حاضر و بلک سیره ائمه قائم شده بر عدم احتراز از بدن مسلمانان و توابع آنان «مثل لباس و ظروف و فرش...»[1] حتی سنی‌ها به این صورت که با آنان معامله شیء طاهر را نموده و از آنان اجتناب نمی‌کردند بلکه در مجالس سنی‌ها حاضر شده و آثار طهارت را بر لباس و توابع آنان به صِرف احتمال تطهیر آن در زمان غیبت، بار می‌کردند مگر این که علم به بقاء نجاست برای آنان حاصل شده باشد با این که بسیاری از اهل سنت معتقد به طهارت برخی از نجاسات مثل میته یا پوست سگ با دباغی بوده‌اند ولی با این حال در فرض عدم علم به بقاء نجاست، طبق استصحاب حالت سابقه حکم به نجاست آنان نمی‌کردند «أن الأقوى و الأظهر هو ثبوت السيرة على المعاملة مع ما في أيدي المسلمين معاملة الطهارة مطلقا الا مع العلم ببقائها على النجاسة، فغيبة المسلم أصل في طهارته عند الاحتمال‌.»[2]

خاطره: در دوران تحصیل در نجف اشرف بنده خود شاهد بودم که مرد عربی دستش خونی بود و با همان دست نجس از مشکی که برای فروش آورده بود دوغ می‌ریخت و به مسلمانان می‌فروخت.

قال السیده ره فی العروه: و في اشتراط كونه بالغا أو يكفي و لو كان صبيا مميزا وجهان[3] و الأحوط ذلك. نعم لو رأينا أن وليه مع علمه بنجاسة بدنه أو ثوبه يجري عليه بعد غيبته آثار الطهارة لا يبعد البناء عليها.

مطلب دیگری که در مساله مطرح است آن است که اگر بچه ممیّزِ مسلمانی قبلا بدن یا لباسش نجس بوده آیا می‌توان حکم به طهارت بدن و ملحقات بچه ممیز در فرض غیبت او نمود یا خیر حکم مزبور مختص به بالغین است؟

مرحوم سید بلوغ را در مساله بنابر احتیاط شرط دانسته است به این معنی که در مطهریت غیبت علاوه بر شروط پنج گانه مزبور شرط است که فرد مسلمان بالغ هم باشد. آری اگر صبی ممیز باشد و والدین صبی هم با او و متعلقاتش معامله شیء طاهر را بکنند در این صورت بعید نیست که غیبت او نیز اماره بر طهارت بدن و توابع او باشد ولی به نظر ما بعید نیست که صبی ممیز مسلمان هم ملحق به مسلمان بالغ باشد. خصوصا بچه ممیزی که مقید به رعایت طهارت و نجاست است مثل روحانیت و بسیاری از متدینین که به فرزندان خود قبل از سن بلوغ احکام نجاست و طهارت را می‌آموزند و آنها هم معمولا مقید به رعایت آن هستند.

اما بچه غیر ممیز مثل بچه دو یا سه ساله و یا حتی بچه شیرخوار این بچه‌ها هم ملحق به پدر و مادر هستند. از این جهت که دائم همراه آنان هستند به منزله ملحقات والدین مسلمان شمرده می‌شوند و با تحقق شروط مزبور می‌توان حکم به طهارت بعد از غیبت آنان نمود لذا اگر لباس یا بدن آنها قبلا نجس شده باشد و غائب شوند به دلیل سیره و یا حمل فعل مسلمان بر صحت می‌توان حکم به طهارت آنها به عنوان ملحقات فرد مسلمان نمود ولی این امر شامل بچه مسلمان‌های ولگرد نمی‌شود.

قال السیده ره فی العروه: و الظاهر إلحاق الظلمة و العمى بالغيبة مع تحقق الشروط المذكورة مرحوم سید در ادامه مساله می‌فرماید: ظاهر آن است كه ظلمت و كورى نيز ملحق به غيبت است با تحقق شروط مذكوره.

توضیح ذلک: سوال این است که آیا ظلمت و تاریکی ملحق به غیبت است بدین معنی که اگر بدن یا یکی از توابع مسلمانی نجس شود و در عوض غیبت که اماره بر طهارت است هوا تاریک شود یا مانعی از دیدن آن فرد حاصل شود و احتمال بدهیم

که در زمان تاریکی آن مسلمان بدن یا توابع خود را تطهیر کرده باشد آیا این مورد هم ملحق به غیبت است یا خیر؟

مرحوم صاحب جواهر در الحاق ظلمت و تاریکی به غیبت مسلمان اشکال کرده و معتقد است که ظلمت و کوری و حبس بصر بواسطه مانع، نمی‌تواند اماره بر طهارت باشد زیرا به صرف احتمال تطهیر در این موارد، نمی‌توان حکم به طهارت نمود با توجه به این که مساله بر خلاف اصل «استصحاب بقاء نجاست» است از طرفی قدر متیقن از سیره، غیبت فرد مسلمان است و شامل این موارد نمی‌شود.

لکن بنابر هر دو مبنی می‌توان در مورد ظلمت یا کوری و یا حبس بصر نیز حکم به طهارت نمود زیرا اگر مطهریت غیبت به جهت اماریت و حمل فعل مسلم بر صحت باشد این ملاک در ظلمت و کوری هم وجود دارد منوط به تحقق شروط پنجگانه، چه آن که فرد مسلمان مقید به طهارت و نجاست اگر با لباسی که قبلا نجس بوده پس از خروج از تاریکی عمل مشروط به طهارت را انجام دهد مثلا با آن نماز بخواند این امر می‌تواند اماره بر این باشد که لباس خود را تطهیر کرده است چه احتمال تطهیر به جهت غیبت مسلمان باشد یا به جهت ظلمت و تاریکی... اما اگر غیبت را به عنوان اصل عملی بپذیریم و مستند آن را سیره قرار دهیم طبق این مبنی هم بین غیبت و ظلمت و کوری فرقی نیست لوحدة الملاک زیرا همانطور که ممکن است در زمان غیبت رفع نجاست کرده باشد در ظلمت یا کوری یا حبس بصر هم ممکن است مسلمان لباس یا توابع خود را تطهیر کرده باشد و سیره در این موارد هم جاری است.

سهل خراسانى به امام صادق عرض کرد: چرا با اين كه حق با شما است قيام نمی‌كنید در حال حاضر، صد هزار نفر از شيعيان شما، آماده جانفشانی و آماده جنگ با دشمنان شما هستند. امام براى اين كه در عمل جواب او را بدهد، دستور داد، تئورى را شعله‌ور كنند، سپس به سهل فرمود: برخيز و در ميان شعله‌هاى آتش تنور بنشين. سهل گفت: اى آقاى من، من را در آتش نسوزانید، حرفم را پس گرفتم، خداوند به شما لطف و مرحمت كند.

در این بین يكى از ياران راستين امام صادق به نام‌ هارون مكفوف به حضور امام رسيد. آن حضرت بدون معطّلی به او فرمود: كفش خود را درآور و در ميان تنور آتش بنشين، او بی‌درنگ اطاعت کرد و در ميان آتش تنور نشست. امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براى او مطالبى را بیان فرمود: گویی خودش از نزديك در خراسان ناظر اوضاع آن شهر بوده است.

حضرت به سهل فرمود: برخيز به تنور بنگر، چون سهل به تنور نگاه كرد، ديد ‌هارون مكفوف چهار زانو در ميان آتش نشسته است. امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين شخص وجود دارد «که تسلیم محض و بی‌چون و چرای اوامر ما باشد؟» سهل عرض كرد: سوگند به خدا حتّى يك نفر هم مثل اين شخص در خراسان وجود ندارد. در این هنگام حضرت فرمود: قيام نمی‌كنم

در زمانى كه حتى پنج نفر يار راستين براى ما پيدا نشود، ما به وقت و زمان قيام آگاه‌تر از شما هستيم. [4]

نکته: این داستان را استاد به مناسبت هارون مكفوف ذکر نمودند که ظاهرا ایشان نابینا بودند و یکی از موارد ملحق به غیبت فقد البصر است.

مرحوم سید می‌فرماید: ثمَّ لا يخفى أن مطهرية الغيبة إنما هي في الظاهر و إلا فالواقع على حاله و كذا المطهر السابق و هو الاستبراء بخلاف سائر الأمور المذكورة فعد الغيبة من المطهرات من باب المسامحة و إلا فهي في الحقيقة من طرق إثبات التطهير‌.

غرض از این عبارت آن است که غیبت مسلمان مانند آب کشیدن شیء متنجس نیست که براستی حالت واقعی نجاست مبدل به طهارت می‌شود بلکه غیبت مسلمان متعهد به دین با بکارگری لباس نجس سابق در مثل نماز کاشف از تطهیر آن است ولی کاشف ظاهری است و ممکن است مطابق با واقع نباشد.

مستند مطهریت غیبت چه سیره متشرعه باشد چه حمل فعل مسلمان بر صحت به عنوان اماره و کاشف از طهارت، اگر مسلمانی نسبت به طهارت و نجاست بی‌موالات باشد در این فرض غیبت نمی‌تواند اماره بر طهارت باشد و ثبوت سیره هم در چنین موردی ثابت نیست ولی به مبنای مرحوم حکیم و استاد که سیره را جاری می‌دانند امکان جریان سیره وجود دارد لذا احتمال مطهریت غیبت را در این فرض نیز جاری می‌دانند و اصل ظاهری را قائلند.

مساله دیگر این که غیبت نهایتا اماره بر طهارت است ولی واقع را عوض نمی‌کند بنابراین اگر بدانیم که فرد شیء را در زمان غیبت تطهیر نکرده نمی‌توان حکم به طهارت به صِرف غیبت نمود همچنان که اگر اقرار فرد «که یکی از امارات است» بر خلاف واقع باشد در فرض خلاف واقع اقرار پذیرفته نمی‌شود. بنابراین رعایت شرط پنجم بنابر هر دو مینی قطعا لازم است.«الخامس: أن يكون تطهيره لذلك الشي‌ء محتملا و إلا فمع العلم بعدمه لا وجه للحكم بطهارته»

المسألة الاولی: ليس من المطهّرات الغسل بالماء المضاف، و لا مسح النجاسة عن الجسم الصقيل، كالشيشة[5] و لا إزالة الدم بالبصاق، و لا غليان الدم في المرق، و لا خبز العجين النجس، و لا مزج الدهن النجس بالكرّ الحارّ و لا دبغ جلد الميتة، و إن قال بكلٍّ قائل.

ترجمه: «مطهرات در نزد مشهور فقها همان موارد هجده‌گانه هستند» و امور ديگر مثل: 1. آب مضاف 2. مسح شیء نجس از جسم صيقلى مثل شيشه و مانند آن. 3. ازاله‌ خون با آب دهان. 4. جوشاندن خون در آب گوشت 5. تبدیل خمير نجس به نان. 6. دباغى كردن جلد ميته.7. مخلوط کردن روغن نجس با آب كر و جوشاندن آن، این امور از مطهرات شمرده نمی‌شوند اگر چه برخی قائل بدان شده‌اند ولی قول به مطهریت این امور ضعيف است.

بعد ذلک مرحوم سید مسائلی را ذکر نموده که قبلا بحث از آنها گذشت. در مسائل مربوط به آب مطلق و مضاف گفتیم که بوسیله آب مضاف مثلِ آب انار یا آبِ پرتقال رفع نجاست نمی‌شود. تطهیر حتما باید با آب مطلق باشد. آب مطلق هم به آبی گفته می‌شود که بدون اضافه به شیء دیگر بر آن اطلاق آب شود به استناد ادله‌ای که حکم به مطهریت آب نمود است مثل: آیه شریفه ﴿وانزلنا من السماء ماء طهورا﴾ مثل کلام رسول الله که فرمود: آب و خاک دو مطهّر است. این ادله تنها شامل آب مطلق می‌شود و منصرف از آب مضاف است. زیرا آب بدون اضافه تنها اطلاق بر آب مطلق می‌شود.

آری از مرحوم سید مرتضی نقل شده که آب مضاف رافع عن الخبث است و شیء نجس بوسیله آن پاک می‌شود بلکه ایشان در اجسام صیقلی که قابلیت از بین بردن عین نجس از ظاهر آن به راحتی وجود دارد[6] قائل شده به این که صِرف رفع نجاست از آن جسم، موجب طهارت آن می‌شود. البته به استثنای نجاست بدن و لباس که به صِرف ازاله نجس پاک نمی‌شود و نیاز به طهارت مائیه دارد. مرحوم محدث کاشانی «صاحب مفاتیح» در این فتوی با مرحوم سید مرتضی موافقت نموده‌ ولی دلیلی واضحی برای آن اقامه ننموده‌اند.

برخی ازاله‌ خون با آب دهان را موجب برای طهارت ذکر نموده‌اند مستند این قول روایت غياث بن إبراهيم است که فرمود: ﴿لَا بَأْسَ أَنْ يُغْسَلَ الدَّمُ بِالْبُصَاقِ﴾ مفاد روایت آن است که تطهیر شیء متنجسِ به خون با آب دهان منعی ندارد. لکن روایت ضعیف السند است به غياث بن إبراهيم که توثیق نشده و بلکه مرحوم محقّق او را تضعیف نموده و در وجه تضعیف فرموده است: «لأنّه بَتری» ضمن این که روایت مورد عمل اصحاب هم نبوده و اصحاب از آن اعراض نموده‌اند و از موثقه عمار هم استفاده می‌شود که تنها تطهیر بوسیله آب موجب طهارت است مگر مواردی که دلیل قطعی بر مطهریت آن وارد شده باشد: «إِنْ كَانَ رَآهَا فِي الْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ أَوْ يَتَوَضَّأَ أَوْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا رَآهَا فِي الْإِنَاءِ فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ»[7] . [8]

غياث بن إبراهيم: عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ  قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يُغْسَلَ الدَّمُ بِالْبُصَاقِ.[9]

برخی جوشاندن خون در آب گوشت را موجب برای طهارت آن ذکر نموده‌اند. این قول منسوب به مرحوم شیخ در نهایه و استبصار

و ظاهر کلام مرحوم شیخ مفید در مقنعه است. مستند آن روایت ذکریا ابن آدم است که فرمود: «الدَّمُ تَأْكُلُهُ النَّارُ» لکن روایت ضعیف السند است.

عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنْ قَطْرَةِ خَمْرٍ أَوْ نَبِيذٍ مُسْكِرٍ قَطَرَتْ فِي قِدْرٍ فِيهِ لَحْمٌ كَثِيرٌ وَ مَرَقٌ كَثِيرٌ قَالَ يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ أهل الذِّمَّةِ أَوِ الْكَلْبَ وَ اللَّحْمَ اغْسِلْهُ وَ كُلْهُ قُلْتُ فَإِنَّهُ قَطَرَ فِيهِ الدَّمُ قَالَ الدَّمُ تَأْكُلُهُ النَّارُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ... [10]

برخی تبدیل خمير نجس به نان را موجب طهارت ذکر نموده‌اند و مرحوم شیخ صدوق و شیخ مفید در فقیه و مقنعه بدان فتوی داده‌اند. مستند آن روایت فوق است «الدَّمُ تَأْكُلُهُ النَّارُ» که ضعیف السند است و مفاد روایت معرض عنه عندالاصحاب است ضمن این که با تغییر خمیر به نان تغییر صورت نوعیه هم حاصل نشده تا از باب استحاله حکم به طهارت آن کنیم.

برخی مانند علامه جوشاندن روغن نجس در آب كر را موجب طهارت آن ذکر نموده‌اند به این صورت که روغن نجس را در ظرف بزرگی که به مقدار کر است بجوشانند و بعد از سرد شدن آب، روغن جمع شده روی آب را بردارند و از آن استفاده کنند.

این امر خیلی هم بعید نیست که موجب طهارت آن شود ولی با این حال بسیاری از فقها از جمله مرحوم سید ماتن و سیدنا الاستاد معتقدند که نمی‌توان حکم به طهارت نمود زیرا معلوم نیست آب کر به تمام اجزای باطن روغن برسد. به نظر اینجانب هم با جوشیدن زیاد همه جوانب روغن نجس با آب کر ملاقات می‌کند و ممکن است موجب طهارت روغن متنجس شود. آری روغن حیوان نجس العین مثل روغن خنزیر قابل تطهیر نیست.

المسألة الثانیه: يجوز استعمال جلد الحيوان الّذي لا يؤكل لحمه بعد التذكية، و لو فيما يشترط فيه الطهارة[11] و إن لم يدبغ على الأقوى. نعم يستحبّ[12] أن لا يستعمل مطلقاً إلّا بعد الدبغ.

ترجمه: استعمال پوست حيوان غير مأكول اللحم در امور مشروط به طهارت بعد از تذكيه شرعی حیوان، علی الاقوى جايز است اگر چه دباغى هم نشده باشد. آری! مستحب است كه استعمال آن مطلقا بعد از دباغى باشد.

سوال این است که اگر کسی حیوانات غیر ماکول اللحم مثل شیر یا ببر و یا پلنگ را ذبح شرعی کند آیا پوست و بدن آنها بعد از ذبح شرعی محکوم به طهارت است یا این که طهارت پوست آنها منوط به این است که بعد از ذبح شرعی دباغی هم بشود؟

برخی از اهل سنت دباغی را موجب طهارت حیوانات غیر ماکول اللحم و حتی سگ و خوک دانسته‌اند لکن طبق نظر امامیه پوست سگ و خوک به هیچ عنوان قابل تطهیر نیست و طبق برخی روایات حتی اگر هفتاد بار هم دباغی شود طاهر نمی‌شود.

مسلّم است که نماز در اجزای ما لا یاکل لحمه مطلقا طبق روایات صحیح نیست چه ذبح شرعی بشوند چه نشوند ولی طبق برخی از روایات ذبح آنها موجب طهارت پوست و بدن آنها می شود و نیازی هم به دباغی نیست ولی بدون ذبح شرعی در صورتی که میته باشند محکوم به نجاستند.

مرحوم ابن جنید حکم به طهارت حیوانات غیر ماکول اللحم را مشروط به دو چیز نموده است: اول این که ذبح شرعی شوند. دوم این که دباغی شوند این بزرگوار چون قبل از استبصار، سنی بوده ممکن است بر اساس تفکرات سابق که از اهل سنت داشته حکم به لزوم دباغی نموده است اگر چه مرسله صدوق در این جهت وارد شده و در آن حکم به طهارت جلد میته شده است و اما این که اهل سنت دباغی را شرط دانسته‌اند از این جهت که ذراتی از گوشت یا پیه حیوان در آن وجود دارد و با دباغی زائل می شود از طرفی چون پوست از اجزایی است که روح در آن نیست اهل سنت پوست حیوان را ولو این که از میته باشد طاهر می‌دانند لکن مرسله صدوق به جهت ضعیف سندی قابل اعتماد نیست و اصحاب امامیه هم از مفاد آن اعراض نموده‌اند ضمن اینکه طبق موثقة سماعة ذبح شرعی کافی در طهارت است و نیازی به دباغی نیست و اگر پوست میته باشد مطلقا محکوم به نجاست است.

مرسله صدوق: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: سُئِلَ الصَّادِقُ عَنْ جُلُودِ الْمَيْتَةِ يُجْعَلُ فِيهَا اللَّبَنُ وَ الْمَاءُ وَ السَّمْنُ مَا تَرَى فِيهِ؟ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِأَنْ تَجْعَلَ فِيهَا مَا شِئْتَ مِنْ مَاءٍ أَوْ لَبَنٍ أَوْ سَمْنٍ وَ تَتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ تَشْرَبَ وَ لَكِنْ لَا تُصَلِّي فِيهَا.[13]

موثقة سماعة: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ جُلُودِ السِّبَاعِ يُنْتَفَعُ بِهَا؟ قَالَ إِذَا رَمَيْتَ وَ سَمَّيْتَ فَانْتَفِعْ بِجِلْدِهِ وَ أَمَّا الْمَيْتَةُ فَلَا.[14]


[1] نکته: در این که مورد غیبت به عنوان مطهر آیا خصوص بدن مسلمان است یا شامل توابع مسلمان هم می‌شود تقریبا همه متفقند که شامل توابع مسلمان از ظروف و لباس و فرش .... نیز می‌شود و از بین فقها تنها صاحب موجز قائل شده که مورد غیبت تنها بدن مسلمان است و شامل توابع مسلمان نمی‌شود.به نقل از جواهر ج6 ص302.
[2] فقه الشيعة كتاب الطهارة، ج‌6، ص: 127‌.
[3] الخوئي: لا يبعد عدم اعتبار البلوغ‌. مكارم الشيرازي: الأقوى عدم اعتباره، كما يشهد به السيرة‌.
[4] بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر، ط دار الاحیاء التراث، ج47، ص123، معجم رجال الحديث، خوئي، ابوالقاسم ج‌20، ص261‌.
[5] قد تقدّم منه عدم استبعاد طهارته بذلك إذا غلى الماء. (كاشف الغطاء).
[6] در مقابل اجسام صیقلی، اجسام غیر صیقلی هستند که سطح صافی ندارند یا نجاست در آنها نفوذ می‌کند و با ازاله نجاست از ظاهر آن، نجاست در باطن آن باقی می‌ماند.
[8] با قطع نظر از ضعف سند برخی احتمال داده اند که مطهریّت آب دهان نسبت به خون در روایت مذکور در موردی بوده که دهان فرد خونی شده و با آب دهان مستهلک شده است که در این صورت همه فقهاء قائلند: نیازی به شستن دهان نیست.
[9] وسائل الشيعة / ج‌1 / 205 / 4 باب حكم الريق ..... ص : 205.
[11] غير الصلاة. (الإمام الخميني، الحكيم).في غير الصلاة. (الگلپايگاني).
[12] في ثبوت الاستحباب الشرعي تأمّل. (الإمام الخميني).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo