< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ بررسی حکم طهارت پوست حیوانات غیر ماکول اللحم بعد از تذکیه/ طهارت جلد خریداری شده از سوق المسلمین/ ذکر مواردی که تطهیر آنها مستحب است

قال السیده ره فی العروه: المسألة الثانیه: يجوز استعمال جلد الحيوان الّذي لا يؤكل لحمه بعد التذكية، و لو فيما يشترط فيه الطهارة[1] و إن لم يدبغ على الأقوى. نعم يستحبّ[2] أن لا يستعمل مطلقاً إلّا بعد الدبغ.

ترجمه: استعمال پوست حيوان غير مأكول اللحم در امور مشروط به طهارت بعد از تذكيه شرعی حیوان، علی الاقوى جايز است اگر چه دباغى هم نشده باشد. آری! مستحب است كه استعمال آن مطلقا بعد از دباغى باشد.

مرحوم استاد خویی و مرحوم آیت الله حکیم و بزرگانی که ما مجلس درس آنها را درک کردیم و به طور کلی علمای نجف، دأبشان این بود که تا آخر عمر شریفشان اشتغال به بحث و مذاکره علمی داشتند و تا آخرین لحظات درس و بحث را رها نکردند خصوصا مرحوم آخوند که در برگزاری مجالس علمی و اشتغال به درس و بحث، الگو برای همگان بوده است این بزرگان در عمر شریف خود تعطیلی و بازنشتگی نداشتند به عکس اساتید دانشگاه که معمولا در دوران بازنشستگی در خانه می‌نشینند حال یا مطالعه می‌کنند یا به کارهای شخصی دیگری می‌پردازند و دیگر با مجالس علمی سر و کاری ندارند.

بنده زمانی که در نجف اشرف بودم ابتدا مشغول به تدریس لمعه و بعد مکاسب و کفایه شدم ضمن این که تقریرات درس استاد خویی را به شاگردان ایشان القاء می‌کردم بعد هم از سال 1353 شمسی که به شاهرود، شهر آباء و اجدادی خود مهاجرت کردم تا الآن که 1402 باشد قریب به 49 سال از درس و بحث و شرکت در مجالس علمی دست برنداشتم. اتفاقا امروز مبتلی به سر درد شدیدی شدم و از شدت درد قرص استامینوفن خوردم تا قدری درد کمتر شود ولی فائده‌ای نداشت بالاخره برای تعطیل کردن درس استخاره گرفتم که آن هم بد آمد با وضعیت جسمی که بنده دارم همه چیز برای بازنشستگی من فراهم است ولی باز هم سعی دارم که مباحث علمی را تعطیل نکنم. امروز صبح به محضر حضرت ولی عصر عرض کردم که تنها برای أدای تکلیف و احیای امر معصومین درس و بحث را رها نمی‌کنم. از این جهت دوست دارم که شما طلاب عزیر و محترم هم نسبت به درس اهتمام شدید داشته باشید. دنبال فرصت برای تعطیل کردن درس نباشید. از فرصتها که مثل ابر بهاری می‌گذرد کمال استفاده را بفرمایید و حواشی عروه مثل تقریرات مرحوم غروی و تقریرات دوست عزیز ما مرحوم خلخالی و مستمسک مرحوم حکیم و دیگر حواشی را کامل و دقیق مطالعه نمایید تا در درس با آمادگی کامل حاضر شوید. خدایا به آبروی محمد و آل محمد تو را قسم می‌دهیم که تا آخر عمر دست ما را از توسل به دامن اهل بیت کوتاه نفرما.

حیوانات به چند دسته تقسیم می‌شوند:

    1. یک دسته از حیوانات ماکول اللحم هستند مثل گاو گوسفند و شتر... ذبح شرعی این حیوانات مسلماً جائز است و بعد از ذبح تمام اجزای آنها محکوم به حلیت «به استثناء موارد خاص» و طهارت است طبق آیه شریفه که فرمود:﴿كُلُوا مِمّٰا ذُكِرَ اسْمُ اللّٰهِ عَلَيْهِ﴾[3] خداوند متعال این حیوانات را برای معیشت انسانها قرار داده است و برای حلیت لحم و طهارت پوست آنها شرائطی را در ذبح شرعی آنها تعیین نموده است مثل تسمیه چنانکه فرمود: ﴿لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ﴾

    2. دسته دیگر از حیوانات حرام و نجس هستند و به هیچ وجه قابل تذکیه نیستند مثل سگ و خوک که نجس العین هستند.

    3. و اما دسته سوم، حیوانات غیر ماکول اللحم هستند که نجس العین نیستند مثل گرگ و شیر و همه حیوانات دیگر غیر از سگ و خوک و غیر از حیوانات ماکول اللحم. آنچه مسلّم است این که گوشت این حیوانات مسلّماً حرام است ولو این که تذکیه شده باشند طبق روایاتی که به نحو مطلق حکم به حرمت لحم حیوانات غیر ماکول اللحم نموده است.

طبعاً میته این حیوانات هم که بدون ذبح شرعی مرده محکوم به نجاست و حرمت لحم است همانطور که میته حیوانات ماکول اللحم محکوم به نجاست و حرمت لحم است و صریحا در قرآن کریم نهی شده است ﴿حَرَّمَت عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ﴾ اما روایتی که از رسول الله در کتب عامه نقل شده که رسول الله عبور کردند به لاشه گوسفندی که روی زمین افتاده و فرمودند: اگر گوشت آن قابل إستفاده نبود چرا لا اقل از پوست آن استفاده نکردند. این روایت با توجه به روایات معتبر عندنا تفسیر شده به این که مراد رسول الله از این کلام این بوده که چرا این حیوان را رها کردند تا خود به خود بمیرد و اگر گوشت آن به جهت لاغری قابل إستفاده نبود این حیوان را به ذبح شرعی ذبح می‌کردند تا لا اقل از پوست آن إستفاده کنند: «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَاكَانَ عَلَى أَهْلِهَا إِذَالَمْ يَنْتَفِعُوا بِلَحْمِهَا أَنْ يَنْتَفِعُوا بِإِهَابِهَا أَيْ تُذَكَّى»[4]

علاوه بر این که در تعداد زیادی از روایات معتبر حکم به نجاست جلد میته شده است ولو این که 70 بار دباغی شده باشد چنانکه در صحيحة محمد بن مسلم آمده است: سَأَلْتُهُ عَنْ جِلْدِ الْمَيْتَةِ يُلْبَسُ فِي الصَّلَاةِ إِذَا دُبِغَ قَالَ لَا وَ إِنْ دُبِغَ سَبْعِينَ مَرَّةً.[5] نقل شده که إمام سجاد دستور دادند از عراق برای حضرت پوستین بیاورند لکن حضرت هنگام نماز، پوستین را در می‌آوردند. وقتی از علت آن سؤال شد فرمودند: از این جهت که اهل عراق جلد میته را با دباغی طاهر می‌دانند.

از دو روایت فوق استفاده می‌شود که پوست میته مطلقا نجس است چه متعلق به حیوان حلال گوشت باشد چه حرام گوشت و انتفاع از آن در عمل مشروط به طهارت جائز نیست ولی می‌توان در انتفاعات غیر مشروط به طهارت از میته حیوان استفاده کرد

چه حلال گوشت باشد چه حرام گوشت مثل این که جلوی سگ بیندازند.

سوال این است که آیا پوست حیوانات غیر ماکول اللحم با تذکیه شرعی طاهر می‌شود تا بتوان از آن در عمل مشروط به طهارت استفاده نمود یا خیر؟ در فرض شک در تذکیه حیوانات غیر ماکول اللحم مقتضای اصل عملی و روایات چیست؟

در فرض شک در قابلیّت حیوان برای تذکیه، مقتضای قاعده حکم به طهارت پوست و لحم حیوان است و إستصحاب عدم قابلیت تذکیه هم جاری نمی‌شود زیرا در هیچ یک از روایات قابلیّت حیوان برای تذکیه نه موضوع حکم واقع شده و نه به عنوان شرط صحّت تذکیه ذکر شده است از طرفی قابلیّت تذکیه جزء مفهوم تذکیه هم نیست تا بتوان در صورت شک إستصحاب عدم تذکیه و إستصحاب عدم تحقّق این شرط را جاری نمود. تنها چیزی که در روایات آمده حکم به حلیّت و طهارت برخی از حیوانات هنگام ذبح شرعی است با تحقّق شرائطی مثل تسمیه و استقبال به قبله و فری اوداج اربعه، حتی در لغت هم قابلیّت تذکیه جزء مفهوم تذکیه ذکر نشده بلکه تذکیه تعریف شده به بریدن سر حیوان با شرائط مزبور.

درست است که با جریان استصحاب که اصل موضوعی است نوبت به اصل حلیّت نمی‌رسد لکن این در جایی است که این خصوصیت «قابلیّت تذکیه» موضوع برای حکم شرعی واقع شود و بعد شک در وجود آن در حیوان مردّد کنیم در این صورت اصل عدم تذکیه جاری می‌شود لکن قابلیّت حیوان برای تذکیه در هیچ یک از آیات و روایات شرط برای صحّت تذکیه ذکر نشده تا موضوع برای حکم شرعی واقع شود و در صورت شک إستصحاب عدم تحقّق آن شرط را به نحو استصحاب عدم ازلی جاری کرده و نتیجه آن عدم تحقّق تذکیه باشد ضمن این که عنوان عدم تذکیه وصف وجودی شیء نیست و تنها لازمه ماهیت است مثل زوجیت که از لوازم اربعه است و نمی‌توان در آن استصحاب جاری کرد و گفت: این عدد قبل از وجود متصف به وصف زوجیت نبود الآن شک داریم استصحاب عدم زوجیت آن را جاری می‌کنیم اگر چه مرحوم شیخ انصاری به این اصل تمسّک نموده و همین اصل موضوعی را منشأ قول مرحوم محقّق و مرحوم شهید ثانی برای أصالة حرمت لحم حیوان مشکوک از حیث قابلیّت برای تذکیه قرار داده است لکن این مطلب صحیح نیست.

بنابراین استصحاب عدم قابلیت تذکیه در مساله جاری نمی‌شود و به مقتضای اصل طهارت پوست حیوانات غیر ماکول اللحم با تذکیه شرعی محکوم به طهارت است و استفاده از آن در عمل مشروط به طهارت منعی ندارد.[6] ضمن این که مقتضای اطلاق دو موثقه سماعه جواز انتفاع از پوست مطلق حیواناتی است که ذبح شرعی شده‌اند و طبق اطلاق این دو روایت نیازی به دباغی هم نیست ولی اگر میته باشد انتفاع از آن مطلقا جائز نیست ولو دباغی شده باشد:

    1. موثقه سماعه: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ جُلُودِ السِّبَاعِ يُنْتَفَعُ بِهَا؟ قَالَ إِذَا رَمَيْتَ وَ سَمَّيْتَ فَانْتَفِعْ بِجِلْدِهِ وَ أَمَّا الْمَيْتَةُ فَلَا.[7]

    2. موثقه اخری من سماعه: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جُلُودِ السِّبَاعِ؟ فَقَالَ ارْكَبُوهَا وَ لَا تَلْبَسُوا شَيْئاً مِنْهَا تُصَلُّونَ فِيهِ.[8]

اما این که مرحوم ابن‌جنید در طهارت پوست میته حیوانات غیر ماکول اللحم بعد از تذکیه دباغی را شرط دانسته ‌است بحث آن مفصلا در جلسه قبل گذشت و گفتیم این حکم موافق با فتوای اهل سنت است و فقهای شیعه آن را معتبر نمی‌دانند وجه فتوای اهل سنت آن است که آنان معتقدند پوست حیوان چون از اجزایی است که روح در آن حلول نمی‌کند طاهر است و اما این که دباغی را معتبر می‌دانند از این جهت است که بواسطه دباغی ذرات گوشت و پیه متصل به میته از پوست حیوان جدا می‌شود. اما طبق اطلاق موثقة سماعة ذبح شرعی کافی در حصول طهارت است و نیازی به دباغی نیست.

با این حال برخی از فقها مانند محقق ددر شرایع و غیر ایشان گفته‌اند بهتر آن است که بعد از تذکیه دباغی هم بشود مستند آن ممکن است حدیث رضوی و از جهت تسامح در ادله سنن باشد حال یا به جهت مرسله صدوق یا به جهت قول ابن جنید از این جهت که برخی قول فقها را هم در حکم به استحباب داخل در تسامح در ادله سنن دانسته‌اند.

المسألة الثالثه: ما يؤخذ من الجلود من أيدي المسلمين أو من أسواقهم محكوم بالتذكية وإن كانوا ممّن يقول بطهارة جلد الميتة بالدبغ.

ترجمه: جلودى كه از دست مسلمان يا از بازار مسلمانان گرفته می‌شود محكوم به تذكيه است ولو این که از مسلمانی گرفته شود كه دباغى جلد ميته را مطهر آن می‌داند. حکم این مساله هم قبلا گذشت. مستند حکم به تذکیه جلودی که از بازار مسلمین خریداری می‌شود قاعده سوق المسلمین به عنوان یکی از امارات بر تذکیه که مستفاد از روایات متعددی است از جمله:

وَ عَنْهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِيهِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عِيسَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَنِ الْجُلُودِ وَ الْفِرَاءِ يَشْتَرِيهِ الرَّجُلُ فِي سُوقٍ مِنْ أَسْوَاقِ الْجَبَلِ أَ يَسْأَلُ عَنْ ذَكَاتِهِ إِذَا كَانَ الْبَائِعُ مُسْلِماً غَيْرَ عَارِفٍ؟ قَالَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْهُ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمُشْرِكِينَ يَبِيعُونَ ذَلِكَ وَ إِذَا رَأَيْتُمُوهُمْ يُصَلُّونَ فَلَا تَسْأَلُوا عَنْهُ.[9]

المسألة الرابعه: ما عدا الكلب و الخنزير من الحيوانات الّتي لا يؤكل لحمها قابل للتذكية فجلده و لحمه طاهر بعد التذكية.[10]

ترجمه: همه حيوانات غير مأكول اللحم غير از سگ و خوك، قابل برای تذكيه هستند و با تذكيه پوست و گوشت آنها پاك مى‌شود اگر چه خوردن گوشت آنها حرام است.

حکم این مساله هم از آنچه در بالا ذکر شد واضح است. بعد ذلک مرحوم سید در مساله پنجم حکم به استحباب غَسل ملاقی برخی از چیزها نموده است به استناد نهی وارد در روایات. لکن چون نجاست آنها ثابت نشده و یا روایات معارض در آنها وجود دارد برخی نهی در آنها را حمل بر استحباب اجتناب از آنها و استحباب تطهیر ملاقی با آنها نموده‌اند.

المسألة الخامسه: يستحبّ[11] غسل الملاقي في جملة من الموارد مع عدم تنجّسه: كملاقاة البدن أو الثوب لبول الفرس و البغل و الحمار، و ملاقاة الفأرة الحيّة مع الرطوبة مع عدم ظهور أثرها، و المصافحة مع الناصبي بلا رطوبة.و يستحبّ النضح أيّ الرشّ بالماء في موارد: كملاقاة الكلب و الخنزير و الكافر بلا رطوبة، و عرق الجنب من الحلال، و ملاقاة ما شكّ في ملاقاته لبول الفرس و البغل و الحمار، و ملاقاة الفأرة الحيّة مع الرطوبة إذا لم يظهر أثرها، و ما شكّ في ملاقاته للبول أو الدم أو المنيّ، و ملاقاة الصفرة الخارجة من دبر صاحب البواسير[12] و معبد اليهود و النصارى و المجوس إذا أراد أن يصلّي فيه. و يستحبّ المسح بالتراب أو بالحائط في موارد: كمصافحة الكافر الكتابي بلا رطوبة، و مسّ الكلب[13] و الخنزير بلا رطوبة، و مسّ الثعلب و الأرنب.

ترجمه: تطهیر ملاقی با برخی از چیزها مستحب است اگر چه ملاقی با آنها نجس نیست مثل: بول قاطر و الاغ كه به لباس و يا بدن فرد ملاقات کرده است. موش زنده كه با رطوبت ملاقات كرده و اثر آن ظاهر باشد. مصافحه با ناصبى بدون رطوبت.

در چند مورد رش «پاشيدن آب» مستحب است: ملاقات با سگ و خوك و كافر در صورتی که متلاقیین یا احدهما مرطوب به رطوبت مسریه نباشد «ولی اگر احدهما مرطوب باشد شستن آن لازم است» ملاقی با عرق جنب از حلال. چیزی که شک داریم كه ملاقات با بول اسب و قاطر و الاغ كرده یا خیر. چیزی که شک داریم که آیا ملاقات با بول يا خون يا منى كرده يا خیر. ملاقى زردى كه از دبر صاحب بواسير بيرون مى‌آيد و همچنین در معبد يهود و نصارى و مجوس، رش الماء مستحب است در صورتی که فرد قصد خواندن نماز در آن مکان‌ها را داشته باشد .

چند مورد مستحب است که به خاك يا به ديوار ماليده شود: کسی که مصافحه با كافر كتابى کرده در فرضی که رطوبت مسریه در دست کتابی نباشد. مسّ سگ و خنزير در فرضی که رطوبت مسریه در متلاقیین نباشد، بلكه در مسّ روباه و خرگوش نيز چنين است. فصل دوم در طريق ثبوت طهارت در چيزهاى نجس است که بحث آن شاء الله به عرض خواهد رسید برای توجه به مستندات به مستمسک مرحوم حکیم مراجعه شود.


[1] غير الصلاة. (الإمام الخميني، الحكيم).في غير الصلاة. (الگلپايگاني).
[2] في ثبوت الاستحباب الشرعي تأمّل. (الإمام الخميني).
[3] سوره انعام آیه 118.
[6] الثاني القول بالجواز و هو الصحيح لان المفروض وقوع التذكية عليه فتكفي في طهارة جلده و جواز استعماله فيما يشترط فيه الطهارة، و لا دليل على المنع تعبدا، فيرجع الى الأصل كما أشرنا هذا مضافا الى إطلاق الروايات الدالة على جواز الانتفاع بجلده من دون حاجة الى الدباغة. فقه الشيعة كتاب الطهارة، ج‌6، ص: 140‌.
[10] على تأمّل في إطلاقه، و إن كان لا يخلو عن وجه. (آل ياسين).غير صغار الحشرات. (البروجردي).إذا كانت ذات جلد معتدّ به. (الحكيم).ثبوت هذه الكلّيّة محلّ إشكال، إلّا أنّ الحكم بالطهارة مع ذلك مع مراعاة ما يعتبر في التذكية له وجه قويّ. (الإمام الخميني).في قبول الحشرات للتذكية إشكال، بل المنع عنه أظهر. (النائيني).
[11] في بعض ما ذكر تأمّل. (الإمام الخميني).
[12] المذكور في الخبر صاحب الجرح الّذي يكون في مقعدته. (الحكيم).
[13] هذا و ما بعده ليس له دليل ظاهر. (الحكيم).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo