< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حرمه السب/ هل یجوز السب و الفحش و اللعن علی الخلافاء الغاصبین و تابعیهم ام لا؟

بحث در این است که لو خلی و طبعه آیا جائز است به عامّه و خلفاء غاصب آنان سب و لعن و فحش نموده و یا غیبت آنان را نماییم ولو در جایی که موجب بغضاء نشده و مخالف با تقیّه نباشد؟

در روایت ابی حمزه وارد شده است که ترک جسارت به عامّه اجمل است «الْكَفُّ عَنْهُمْ أَجْمَلُ» و همچنین در جنگ صفین وقتی که بعضی از لشگریان امیرالمؤمنین علی  به معاویه و اطرافیان وی جسارت نمودند حضرت خطبه ای ایراد نمودند در این خطبه آمده است: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ» که کراهت در کلام حضرت لو خلی و طبعه دلالت بر انزجار عمل دارد و از طرفی أئمّه  نسبت به تقیّه عنایت خاصی داشته تا جایی که فرموده اند: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ» در روایتی دیگر امام صادق می فرماید: «يَا مُعَلَّى إِنَّ التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ» و از طرفی لعن و ناسزای به خلفاء غاصب، ممکن است موجب شود که پیروان آنان نیز در مقام تلافی به أئمّه ما ناسزا و فحش دهند چنان که در مورد مشرکین در قرآن کریم آمده است: «وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ».

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَفْتَرُونَ وَ يَقْذِفُونَ مَنْ خَالَفَهُمْ فَقَالَ الْكَفُّ عَنْهُمْ أَجْمَلُ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ وَ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ اوّلادُ بَغَايَا مَا خَلَا شِيعَتَنَا ثُمَّ قَالَ نَحْنُ أصحاب الْخُمُسِ وَ قَدْ حَرَّمْنَاهُ عَلَى جَمِيعِ النَّاسِ مَا خَلَا شِيعَتَنَا.[1]

و من كلام امیر المؤمنین علی و قد سمع قوماً من أصحابه يسبون أهل الشام أيام حربهم بصفين‌: إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أعمالهُمْ وَذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ ‌اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أصلحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى يَعْرِفَ الْحقّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.‌[2]

وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوااللَّهَ عَدْواًبِغَيْرِ عِلْمٍ كَذٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.[3]

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا ....وَ إِيَّاكُمْ وَ سَبَّ أَعْدَاءِ اللَّهِ حَيْثُ يَسْمَعُونَكُمْ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ قَدْ يَنْبَغِي لَكُمْ أَنْ تَعْلَمُوا حَدَّ سَبِّهِمْ لِلَّهِ كَيْفَ هُوَ إِنَّهُ مَنْ سَبَّ اوّليَاءَ اللَّهِ فَقَدِ انْتَهَكَ سَبَّ‌ اللَّهِ وَ مَنْ أَظْلَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِمَّنِ اسْتَسَبَّ لِلَّهِ وَ لِاوّليَاءِ اللَّهِ فَمَهْلًا مَهْلًا فَاتَّبِعُوا أَمْرَ اللَّهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.[4]

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ: لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ.[5]

حال با این اوصاف آیا جسارت و سبّ آنان جائز است یا خیر؟

از أوائل إسلام «چنان که مکرر به مسولین هم گفته ایم» شیعیان آن قدر که از أهل سنّت و خلفاء غاصب آنان ضربه مالی و جانی و فرهنگی خورده اند از کفّار و یهود و نصاری و ... نخورده اند و هر کجا فرصت برای ضربه زدن به شیعه و کشت و کشتار و شکنجه و زندانی کردن شیعه داشتند کوتاهی نکردند تا جایی که کتابخانه شیخ طوسی ره را در مقابل چشمان وی آتش زدند و با آن همه اصرار و سفارشاتی که پیامبر اکرم  نسبت به وصایت و ولایت امیر المؤمنین علی  و اوّلاد طاهرینش نمودند آنان از روی عناد و لجاجت یا حسادت نپذیرفته ومخالفت نمودند و سفارشات پیامبر اکرم  را نادیده گرفتند، و امامت را که أساس دین إسلام است قبول ننمودند بر این اساس جمعی از فقهاء شیعه آنان را مسلمان نشمرده اند و از این جهت حرمتی ندارند و سب آنان جائز است، برای روشن شدن مطلب قبل از ورود به أصل بحث چند امر مقدمتاً ذکر می شود:

مقدّمه اوّل: دین مبین إسلام برای هدایت تمام جوامع بشری آمده است چنان که خداوند متعال می فرماید: وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ

كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً ...[6] وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.[7] و إسلام دین اخلاق ،ادب ، رأفت و رحمت، ترقی و تکامل است و در صدد بالا بردن علم و دانش و اخلاق و ادب انسانی بوده است و سیره و روش پیامبر اکرم  نیز بر خلق حسن و تواضع و امانت داری و ادب و احترام با تمام مردم حتّی با مشرکین و کفّار بوده است و جنگ هایی هم که اتّفاق می افتاد اکثرا جنبه دفاعی داشته و به مصلحت عامّه مردم بوده است.

و معلوم است که زورگویان و فراعنه راضی به جهل مردم بوده و از همین جهل مردم إستفاده می نمودند تا این که در مقابل أنبیاء بایستند و دوست می داشتند دائم مردم در جهالت بمانند تا این که آنان را به استثمار و استعمار خود بگیرند و به خواسته های نامشروع خود برسند، حال اگر أنبیاء در مقابل فراعنه و زور گویان می جنگیدند اوّلاّ جنبه دفاعی معمولاً داشته است و گاهی به ناچار برای دفاع از مظلومین، أنبیاء الهی جنگ ابتدایی نموده و زورگویان و ظالمان را از بین می بردند و ضعفاء را از استثمار و استعمار آنان خارج می نمودند اگر دقت کنید عکس یکی از رئیسان جمهور سابق آمریکا در دلارهای موجود منعکس شده است تا یاد او را که مدافع مظلومان بوده و مردم را از استثمار و بردگی خارج نموده، زنده نگه بدارند.

أنبیاء الهی نیز اینچنین مسولیتی داشته و مردم را از استثمار و استعمار زور گویان خارج نمودند همان کسانی که مردم را به بردگی کشاندند تا جایی که برای درست کردن أحرام ثلاثه مصر سنگ های بزرگی را از راه های دور که صدها تن وزن داشته اند توسّط مردم ضعیف و مظلوم انتقال می دادند که بسیاری از مردم در زیر این سنگ ها می مردند خلاصه این که اکثر جنگ های پیامبر رحمت جنبه دفاعی داشته و اگر هم أنبیاء الهی جنگ ابتدائی می نمودند برای دفاع از مظلومین و به جهت رشد و تکامل مردم و مصلحت عامّه بوده است.

مقدّمه دوّم: خداوند متعال که این همه نعمت و خصوصا نعمت عقل و قدرت إختیار و انتخاب به انسان عطا نموده است باز لطف الهی إقتضاء دارد که مردم را به حقّ هدایت نماید و به اقتضای همین لطف پیامبران را فرستاد تا مردم را از ضلالت و فساد به هدایت و سعادت جاودانه هدایت کنند و به خویی واضح است که هواپرستان و زورگویان همیشه در تعارض با أنبیاء الهی بودند چرا که آنان را در مقابل خواهش ها و امیال خود می دانستند و منافع آنان در این بود که مردم در جهالت باقی بمانند و طبعا این تعارض مستلزم جنگها و تعارضات حقّ و باطل بوده است و ما دامی که حقّ و باطل وجود دارد این إختلاف و تعارض نیز وجود دارد و یکی از رسالت أنبیاء الهی بیرون بردن مردم از جهل بوده است تا جایی که مردم را از جهل و نادانی بر حذر داشته و مذمت می نمودند: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  : يَا عَلِيُّ لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ.[8] مجاهدین فی سبیل الله در مقابل قاعدین یک درجه تفاوت دارند ولی در مورد صاحبان علم در آیات شریفه قرآن آمده است ... يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ.[9]

مقدّمه سوّم: همانطور که توحید و پرستش خداوند و گرایش به خداوند متعال لازم بوده و جزء أصل و اساس دین است همین طور پذیرش پیامبران و گرایش به آنان به عنوان معلم بشریت که برای راهنمایی و تکامل فرستاده شده اند نیز جزء أصل و اساس دین بوده و یکی از مظاهر لطف خداوند است تا مردم در مسیر هدایت و هدف خلقت قرار بگیرند و همچنان که لطف الهی إقتضاء ارسال پیامبران را دارد همین لطف الهی إقتضاء دارد امام و وصی او را نیز خداوند معيّن کند زیرا با فوت پیامبر به مقتضای طبیعت بشری و تجربه تاریخ إختلاف در بین پیروان پیامبر پیش می آید و تعیین وصی و امام بعد از پیامبر مقتضای لطف الهی است.

نتیجه: أصل و اساس دین تشکیل شده از إعتقاد به خداوند، نبوت ، معاد و امامت که همه موارد چهار گانه جزء أصول دین است و همان علتی « قاعده لطف الهی»که به قول متکلّمین إقتضاء دارد ارسال رسل را برای هدایت بشریت همان لطف إقتضاء نصب وصی را نیز دارد و اطاعت امام اطاعت همان خداوند است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اوّلي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.[10] و کسی که منکر و دشمن امام است در واقع منکر و دشمن نبی است و کسی که منکر و دشمن نبی است در حقیقت منکر و دشمن خداوند است و منکر نبوت و امامت نیز کافر است و حرمتی ندارد چنان که به این مضمون روایات متعددی داریم:

عيون أخبار الرضا  النَّقَّاشُ وَ الْقَطَّانُ وَ الْمُعَاذِيُّ وَ الطَّالَقَانِيُّ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ  قَالَ: إِنَّ رَسُولُ اللَّهِ  خَطَبَنَا ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَه...قَالَ يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ وَ مَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَبُو وُلْدِي وَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي أَمْرُكَ أَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي أُقْسِمُ بِالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ.[11]

أدلّه جواز سب نسبت به مخالفین :

برخی از آیات شریفه قرآن که در طعن و لعن کفّار وارد شده است و از طرفی مخالفین با انکار ولایت از ربقه إسلام خارج هستند و داخل در کفّار می باشند:

الف: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ اوّلٰئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ.[12]

ب: وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَأفق ينَ وَ الْمُنَأفق اتِ وَ الْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ.[13]

ج: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً اوّلٰئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هٰؤُلاَءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ. الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ. [14]

و اما شواهدی از روایات که دلالت بر جواز سب مخالفین دارد:

عن أَبَانٌ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أباجعفر  يَقُولُ: لَمَّا وُلِدَ مَرْوَانُ عَرَضُوا بِهِ لِرَسُولُ اللَّهِ  أَنْ يَدْعُوَ لَهُ فَأَرْسَلُوا بِهِ إِلَى عَائِشَةَ لِيَدْعُوَ لَهُ فَلَمَّا قَرَّبَتْهُ مِنْهُ قَالَ أَخْرِجُوا عَنِّي الْوَزَغَ ابْنَ الْوَزَغِ قَالَ زُرَارَةُ وَ لَا أَعْلَمُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ وَ لَعَنَهُ.[15]

قَالَ عَلِيٌّ  يَا ابْنَ صُهَاكَ فَلَيْسَ لَنَا حقّ وَ هُوَ لَكَ وَ لِابْنِ آكِلَةِ الذُّبَابِ فَقَالَ عُمَرُ كُفَّ الْآنَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِذَا بَايَعْتَ فَإِنَّ الْعَامَّةَ رَضُوا بِصَحَابَتِي وَ لَمْ يَرْضَوْا بِكَ فَمَا ذَنْبِي؟ قَالَ عَلِيٌّ لَكِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَمْ يَرْضَيَا إِلَّا بِي فَأَبْشِرْ أَنْتَ وَ صَاحِبُكَ وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَاوَ آزَرَكُمَا بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ عَذَابِهِ وَ خِزْيِهِ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ وَ تَدْرِي مِمَّا خَرَجْتَ وَ فِيمَ دَخَلْتَ وَ مَا ذَا جَنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى صَاحِبِكَ.[16]

و اگر حکم به طهارت عامّه شده به جهت عسر و حرج و بلکه تسهیل بر شیعیان بوده است با این حال همچنان که لعن و شتم، سبّ و فحش منکر خداوند و منکر نبی جائز است درمورد منکر امامت نیزجائز است زیرا امامت امتداد نبوت و اطاعه الله است.

و همچنان که خداوند کفّار و مشرکین و منکرین نبوت پیامبر اکرم  را لعن و طعن می کند که یک راه برای مبارزه با استعمار و استثمار ظالمان است یکی از راه های مبارزه و ایستادگی در مقابل منکران امامت و کبراء آنان به وسیله فحش، لعن ،طعن و سب آنان است. تا این که مردم از زیر بار استثمار و استعمار آنان رهایی یابند و ا گر چه حد الامکان از فحش باید پرهیز شود تا زبان به فحش عادت نکند ولی در خصوص فحش و طعن کبراء از مخالفین که بزرگترین خیانت را به بشریت کرده اند همچنان که فحش و لعن در مقابل خیانت به رسول الله جائز است در مورد آنان نیز اشکالی ندارد.

در جنگ جمل که امیر المؤمنین  ظفر پیدا نمودند خطاب به عایشه در مقام سب به وی فرمودند: یا شعیری ارتجعی «نام یک نوع مگس آزار دهنده سبز رنگ است» چرا که أصلاً پایه و اساس غصب خلافت و پایه تشکیل سقیفه بنی ساعد و جنگ جمل و کشتار مسلمان ها به طراحی و نقشه همین عایشه بوده است،که این مطلب در کتاب«عایشه در إسلام» نوشته یک مورخ آلمانی از قول عبد الرحمن بن ارطاه «مأمور از طرف معاویه» آورده شده است.

عایشه در هنگام فوت پیامبر  ابتداءاً پیکی فرستاد برای بنی هاشم که پیامبر از شما بنی هاشم است و هیچ کس جز شما

شایسته تر برای خواندن نماز بر پیامبر و انجام مراسم تشییع و دفن حضرت نمی باشد و از طرفی منأفق انه ابوبکر و عمرو را تحریک نمود برای تشکیل سقیفه و غصب خلافت و جالب این که خود او از مخالفین عثمان بود ولی بعد از کشتن عثمان پیراهن عثمان را بهانه نمود و به خون خواهی عثمان جنگ جمل را پایه ریزی نمود که مسلمان های زیادی را هم به کشتن داد، اگر چه امیر المؤمنین علی  با همه برنامه هایی که که عایشه نمود به جهت انتساب او به پیامبر اکرم  با او مدارا نمود و به همراه چهل زن محافظ او را راهی مدینه نمود و بعدا که عایشه می خواست اعتراض کند به امیر المؤمنین  که چرا مرا با نامحرمان فرستاده ای، زنان نقاب از صورت برداشتند و معلوم شد که همه محافظان وی از زنان بوده اند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo