< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

99/03/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات میته، بررسی حکم پشم، کرک، مو و پنیر مایه میته از حیث طهارت و نجاست

یکی از اجزای ما لا تحله الحیوة که از حکم نجاست میته استثناء شده پشم حیوان است مرحوم سید ره می فرماید در این جهت فرقی نیست بین این که پشم به وسیله کندن از بدن حیوان جدا شود یا بوسیله بریدن در هر دو صورت پشم طاهر بوده طبعاً انتفاع از آن در عمل مشروط به طهارت جائز خواهد بود کلام منتهی شد به تفصیل مرحوم شیخ ره نسبت به برخی از اجزای ما لا تحله الحیوة مثل پشم، مو،كُرك و پر حیوان، به این صورت که اگر پشم و امثال آن به صورت بریدن از حیوان میت جدا شود طاهر است ولی اگر به صورت کندن از حیوان میت جدا شود محکوم به نجاست است و قابلیت تطهیر را ندارد مستد این تفصیل یکی از دو امر است:

الف: وجود اجزای میته در پشم «و امثال آن» هنگام کندن: چون انتهای پشم... متصل به جلد میته است و با کندن آن از حیوان مقداری از جلد حیوان در آن باقی می ماند و از طرفی جلد میته طبق روایات از اجزای ما تحله الحیوه است که حکم به نجاست آن شده است، از این جهت پشم و امثال آن نیز به جهت وجود اجزای جلد در آن محکوم به نجاست است و قابلیت تطهیر را ندارد.

مناقشه استاد اشرفی : اصل و ریشه مو و یا کرُک اگر چه داخل در پوست است و ریشه بواسطه نفوذ در پوست قدری سفید رنگ است لکن ریشه مو یا کرک عند العرف جزئی از مو و یا کرُک محسوب می شود نه جزء پوست تا حکم به نجاست آن شود بنابراین چون در روایات حکم به طهارت پشم و مو و یا پر حیوان شده است و ریشه سفید رنگ آن نیز عرفاً جزء آن محسوب می شود مجموع مو و پشم و کرک حتی ریشه آن محکوم به طهارت است ثانیاً این امر اگر هم در مورد موی حیوان صادق باشد در مورد پشم قطعاً صادق نیست چرا که پشم اگر چه متصل به پوست حیوان است ولی در پوست نفوذ ندارد و بواسطه لطافتی که دارد به راحتی از پوست حیوان جدا می شود.

ان قلت: کندن پشم از حیوان همراه درد است و این ناشی از آن است که هنگام کندن مقداری از پوست که از اجزای ما تحله الحیوة است به همراه پشم از حیوان جدا می شود از این جهت پشم حیوان محکوم به نجاست است و قابلیت تطهیر را ندارد.

قلت: کندن پشم از حیوان اگر چه همراه درد است ولی این ناشی از این نیست که در پشم مقداری از پوست باقی مانده است بلکه چون پشم قدری چسبیده به پوست است هنگام جدا شدن از حیوان احساس درد می شود ولی اجزای پوست یا اجزای دیگر میته در آن وجود ندارد همچنین در مورد مو و پر حیوان احساس درد در حیوان از این جهت است که مو یا پر در عمق پوست نفوذ کرده است ولی این دلیل بر آن نیست که همراه آن، پوست یا گوشت حیوان وجود دارد آری اگر غیر از ریشه مو و یا پشم مقداری از پوست میته همراه مو و یا پشم حیوان باشد در این صورت محکوم به نجاست است ولی ریشه مو، چون عرفاً جزء مو محسوب می شود نه جزء پوست، لا محاله محکوم به طهارت است البته ریشه مو و یا بیخ پشم به جهت اتصال به میته، نجس شده و تطهیر آن لازم است.

ب: استناد به روایت یزید بن جرجانی:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُخْتَارِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ الْجُرْجَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَسْأَلُهُ عَنْ جُلُودِ الْمَيْتَةِ الَّتِي يُؤْكَلُ لَحْمُهَا ذَكِيّاً فَكَتَبَ لَا يُنْتَفَعُ مِنَ الْمَيْتَةِ بِإِهَابٍ وَ لَا عَصَبٍ وَ كُلُّ مَا كَانَ مِنَ السِّخَالِ الصُّوفِ«وَ» [1] [2] إِنْ جُزَّ وَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ وَ الْإِنْفَحَةِ وَ الْقَرْنِ وَ لَا يُتَعَدَّى إِلَى غَيْرِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[3]

ترجمه: راوی در مکاتبه خود از امام سوال کرد از جلد میته حیوان حلال گوشتی که قابلیت برای تذکیه را دارد حضرت در جواب فرمودند انتفاع از اجزایی که همراه جلد میته است و رگ «و خون در آن جزء» وجود دارد جائز نیست و آنچه از پشم میته حیوان جدا می شود اگر به وسیله قطع کردن باشد و نیز مو، کرک، شيردان برّه و بزغاله و استخوان میته «محکوم به طهارت است» و به غیر از موارد مذکور تعدی نمی شود.

کیفیت استدلال: در روایت مذکور طهارت پشم «صوف» مقید شده به جزّ یعنی بریدن آن از حیوان و به مقتضای مفهوم دلالت دارد بر این که اگر به غیر از بریدن از حیوان جدا شود یعنی به صورت کندن جدا شود، محکوم به نجاست است.

بررسی سند: روایت ضعیف السند است به جهالت فتح بن يزيد الجرجاني و عبد اللّه بن الحسن العلوي، که هر دو توثیق نشده اند.

بررسی دلالت: این روایت اولاً اخص از مدعی است چرا که تنها پشم حیوان مقید به جزّ و بریدن شده است و اجزای دیگر مثل مو و کرک حیوان در این روایت مطلق ذکر شده است ثانیاً روایت قدری مغلق است از این جهت که طهارت پشم مقید به بریدن شده است با این که پشم به راحتی از بدن حیوان جدا می شود مثل مو و داخل در پوست نیست تا به جهت احتمال وجود اجزای میته در آن حکم به نجاست آن شده باشد ولی مو و کرک حیوان که داخل در پوست حیوان بوده و به سختی از آن جدا می شود مقید به جزّ نشده است با این که احتمال وجود اجزای میته در آن ها بیشتر است در نتیجه احتمال دارد ذکر این قید به جهت بیان مورد غالب باشد چرا که غالباً پشم را با بریدن از حیوان جدا می کنند نه با کندن، نه این که بریدن پشم شرط در طهارت آن باشد زیرا در این جهت فرقی نیست که پشم به صورت کندن از حیوان جدا شود یا به صورت بریدن در هر دو صورت همراه آن پوست و یا گوشت حیوان وجود ندارد علاوه بر این، برخی گفته اند چون خبر مبتدا «كُلُّ مَا كَانَ مِنَ السِّخَالِ الصُّوفِ» در روایت ذکر نشده است روایت از این جهت نیز مغلق و مضطرب بوده و موجب ضعف در دلالت می شود نتیجتاً این روایت چون از نظر سند و دلالت مخدوش است طبق اطلاق در روایات دیگر فرقی نیست بین این که پشم بوسیله جزّ از حیوان جدا شود یا بوسیله نتف در هر دو صورت محکوم به طهارت است و چون دلیلی نداریم که صلاحیت تقیید طهارت پشم را داشته باشد طبق روایات معتبر حکم به طهارت مطلق پشم می شود.

مرحوم سید ره در ادامه مساله مذکور می فرماید: و يلحق بالمذكورات الإنفحة و كذا اللبن في الضرع و لا ينجس بملاقاة الضرع النجس لكن الأحوط في اللبن الإجتناب خصوصا إذا كان من غير مأكول اللحم و لا بد من غسل ظاهر الإنفحة الملاقي للميتة هذا في ميتة غير نجس العين و أما فيها فلا يستثنى شي‌ء.

ترجمه: در حكم طهارت اجزای مذكوره، انفحه است یعنی شيردان برّه و بزغاله كه مشتمل است بر پنير مايه و همچنين شيرى كه در پستان ميته وجود دارد و شیر میته حیوان به ملاقات محل و موضع خروج، متنجس نمى‌شود لكن أحوط إجتناب از آن است خصوصاً اگر از غير مأكول اللحم باشد،

توضیح ذلک: یکی از اجزای ما لا تحله الحیوة إنفحة است که در فارسی از آن تعبیر به پنیر مایه می شود إنفحة به کسر همزه و فتح یا کسر فاء به دو صورت تخفیف و تشدید حاء قرائت شده است و به آن مجبنه «اسم آلت» نیز اطلاق می شود در اصل حکم به طهارت انفحه اشکالی نیست و روایات متعدد دلالت بر طهارت آن دارد الا این که در موضوع آن اختلاف است.

ما المراد من الانفحة: در معنای انفحه بین لغویین و به تبع آن بین فقهاء اختلاف است و در آن سه تفسیر شده است برخی گفته اند انفحة شیء زرد رنگی است که در شکم بچه گوسفند شیر خوار وجود دارد و اگر مقداری از آن را داخل شیر بریزند شیر سفت شده و تبدیل به پنیر می شود ازاین مایع برای تهیه پنیر استفاده می شود در این صورت انفحه اسم برای مایع مظروف است.

در مقابل برخی دیگر گفته اند انفحه اسم است برای خصوص آنچه که پنیر مایه در آن واقع شده است با این تفسیر انفحه اسم برای ظرف است و برخی دیگر گفته اند انفحه اسم برای مجموع پنیر مایه و پوستی است که پنیر مایه در آن واقع شده است به عبارت دیگر اسم برای مجموع ظرف و مظروف است.

در روایات اگر چه معنای انفحة معین نشده است که مراد کدام یک از معانی ثلاثه است لکن انفحه از سه حال خارج نیست یا اسم برای مجموع مایع و پوستی است که پنیر مایه در آن واقع شده است لا محاله در این صورت پنیر مایه و لایه داخلی پوست محکوم به طهارت است البته تطهیر لایه خارجی پوست به جهت ملاقات با اجزای میته متنجس لازم است.

و اما اگر اسم برای خصوص جلد پنیر مایه باشد پنیر مایه هم به تبع آن طاهر خواهد بود زیرا استفاده از پنیر مایع برای تهیه پنیر أولاً امری متداول و شایع در بین متشرعه است ثانیاً شیر داخل بدن حیوان جزء اجزای ما تحله الحیوة نیست تا حکم به نجاست آن شود.

و اما اگر اسم برای خصوص مایعی باشد که در شکم حیوان واقع شده است نه جلد آن مسأله قدری مشکل می شود و حکم به طهارت آن خلاف قواعد است زیرا پنیر مایه بواسطه ملاقات با پوستِ نجس علی القاعده متنجس می شود و الذی یسهل الخطب این که حکم تنجس ملاقی قاعده عقلی نیست تا تخصیص بردار نباشد بلکه حکم تعبدی است بنابراین حکم به طهارت پنیر مایه اگر چه با قانون سرایت در صورت حکم به نجاست جلد آن مخالف است لکن چون در روایات حکم به طهارت پنیر مایه شده است محذوری ندارد که بگوییم این مورد از حکم تنجس ملاقی نجس استثناء شده است.

علاوه بر این ممکن است بگوییم در روایات حکم به طهارت انفحه شده است و اگر مراد از انفحه تنها پنیر مایه باشد پوست داخلی آن نیز به دلیل ملازمه و قانون تبعیت طاهر خواهد بود در این صورت دیگر تخصیص در قاعده فقهیه لازم نمی آید البته در هر دو فرض تطهیر جلد خارج آن به جهت ملاقات با بدن میته لازم خواهد بود.

نکته: قدر متیقن از روایات طهارت انفحه است اعم از حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت و اما حلیت انفحه تابع خود حیوان است اگر حیوان حلال گوشت باشد انفحه آن نیز محکوم به حلیت است و اگر حرام گوشت باشد به تبع دیگر اجزای حیوان اکل نیز آن حرام خواهد بود. [4] [5]

حکم لبن و لباء: یکی دیگر از اجزای ما لا تحله الحیوة که از نجاست میته در روایات استتثاء شده شیر و فلّه میته است چرا که شیر داخل در پستان حیوان واقع شده و از اجزای ما لا تحله الحیوة است مشهور طبق روایات قائل به طهارت آن دو شده اند و به نقل از صاحب ذخیره، مرحوم شیخ و مرحوم صدوق ره نیز قول به طهارت را اختیار نموده اند مرحوم شهید ره در دروس قول به نجاست را ضعیف شمرده است، از خلاف و غنیه نقل اجماع بر طهارت آن شده است.

در مقابل برخی قائل به نجاست آن شده اند از جمله علامه، محقق ثانی، حتی محقق کرکی در جامع المقاصد حکم به نجاست را موافق با قول مشهور دانسته و در مقام استدلال فرموده است: شیر و فله چون با بدن میته ملاقات کرده محکوم به نجاست است.

بیان استاد اشرفی: اقوی حکم به طهارت شیر و فله میته است به استناد روایات معتبر و متعددی که در مقام وارد شده است و اجتهاد در مقابل نص معنی ندارد از جمله این روایات:

صحیحه زراره: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْإِنْفَحَةِ تُخْرَجُ مِنَ الْجَدْيِ الْمَيِّتِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قُلْتُ اللَّبَنُ يَكُونُ فِي ضَرْعِ الشَّاةِ وَ قَدْ مَاتَتْ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قُلْتُ وَ الصُّوفُ وَ الشَّعْرُ وَ عِظَامُ الْفِيلِ وَ الْجِلْدُ وَ الْبَيْضُ يُخْرَجُ مِنَ الدَّجَاجَةِ فَقَالَ كُلُّ هَذَا لَا بَأْسَ بِهِ.[6]

صحیحه حریز: عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ لِزُرَارَةَ وَمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ اللَّبَنُ وَ اللِّبَأُ وَ الْبَيْضَةُ وَ الشَّعْرُوَ الصُّوفُ وَالْقَرْنُ وَ النَّابُ وَالْحَافِرُ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ يُفْصَلُ مِنَ الشَّاةِ وَ الدَّابَّةِ فَهُوَ ذَكِيٌّ وَ إِنْ أَخَذْتَهُ مِنْهُ بَعْدَ أَنْ يَمُوتَ فَاغْسِلْهُ وَ صَلِّ فِيهِ.[7]

منشا حکم به نجاست شیر میته یکی از سه أمر است که هر سه امر قابل مناقشه است:

1. قاعده انفعال ملاقی با نجس: طبق قاعده مسلم فقهی هر آنچه با نجس ملاقات کند متنجس می شود حال شیر میته اگر چه به جهت این که از اجزای ما لا تحله الحیوة است فی نفسه طاهر است لکن چون شیر در بدن حیوان با شیر دان که از اجزای ما تحله الحیوة است ملاقات کرده طبق این قاعده محکوم به نجاست است.

جواب: قاعده مذکور قاعده عقلی نیست که قابل برای تخصیص نباشد بلکه قاعده تعبدی است از این جهت مانعی نیست که شیر میته از این قاعده فقهی طبق روایات معتبر تخصیص خورده باشد و یا ممکن است از جهت این که لایه داخل پوست طاهر بوده در روایات حکم به طهارت شیر شده است که در این صورت دیگر روایات مخالف با قاعده شرعی هم نمی باشند.

2. تمسک به روایت وهب بن وهب:

بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَنْ أَبِيهِ) عَنْ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً سُئِلَ عَنْ شَاةٍ مَاتَتْ

فَحُلِبَ مِنْهَا لَبَنٌ فَقَالَ عَلِيٌّ ذَلِكَ الْحَرَامُ مَحْضاً.[8]

جواب: این روایت ضعیف السند است به ابوالبختری که نه تنها توثیق نشده بلکه در کتب رجالی تعبیر شده به این که«إنه من أكذب البرية» و یا تعبیر شده به «كذاب عامي» در نتیجه این روایت توان معارضه با روایات متعدد معتبر را ندارد که دلالت بر طهارت شیر دارند فلا بد من طرحها أو حملها على التقية، لموافقتها لمذهب أكثر العامة.

3. تمسک به مكاتبة یزید بن جرجاني:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُخْتَارِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ الْجُرْجَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَسْأَلُهُ عَنْ جُلُودِ الْمَيْتَةِ الَّتِي يُؤْكَلُ لَحْمُهَا ذَكِيّاً فَكَتَبَ لَا يُنْتَفَعُ مِنَ الْمَيْتَةِ بِإِهَابٍ وَ لَا عَصَبٍ وَ كُلُّ مَا كَانَ مِنَ السِّخَالِ الصُّوفِ إِنْ جُزَّ وَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ وَ الْإِنْفَحَةِ وَ الْقَرْنِ وَ لَا يُتَعَدَّى إِلَى غَيْرِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[9]

مفاد روایت: در این روایت مستثنیات میته منحصر شده به موارد مذکور در روایت «صوف و شعر و وبر و انفحة و قرن» و اسمی از شیر میته برده نشده است در ادامه تصریح شده به این که مستثنیات میته تنها اجزای مذکور است و به غیر ازآنها تعدی نمیشود.

جواب استاد اشرفی: چنانچه در مباحث قبل گذشت روایت ضعیف السند است به جهالت «عبد اللّه بن الحسن العلوي، و الفتح بن يزيد الجرجاني» که در طریق سند واقع شده اند ثانیاً روایت ضعف دلالی نیز دارد زیرا در این روایت اسمی از عظم برده نشده است با این که بلا شک طبق روایات معتبر و متعدد حکم به طهارت عظم شده است ثالثاً روایت نهایتاً بالعموم دلالت دارد بر طهارت اجزای مذکور در روایت دارد لکن طبق روایات صحیحه و متعدد قابلیت تخصیص را دارد با این بیان می توان گفت: «لَا يُتَعَدَّى إِلَى غَيْرِهَا الا اللبن» چنان که این امر در مورد ارکان نماز نیز پذیرفته شده است چرا که در برخی از روایات وارد شده است «لا تعاد الصلوة إلا من خمس» سپس در روایات دیگر تکبیر الاحرام نیز جزء ارکان نماز شمرده شده است که خلل در آن موجب اعاده نماز است.

در این بین مرحوم شیخ انصاری که در بین متاخرین از وی تعبیر به استاد الفقها شده و هر کس بعد از شیخ آمد ریزه خوار سفره مرحوم شیخ بوده است این بزرگوار نیز قائل به نجاست شیر میته شده است و در مقام استدلال فرموده است حکم به طهارت شیر

میته مخالف با قواعد مسلم فقه است.

جواب مرحوم استاد خویی ره: جای بسی تعجب است که مرحوم شیخ ره روایات صحیحه را طرح نموده به جهت مخالفت با قواعد فقهی و حال آن که آنچه نزد مشهور موجب طرح روایت است مخالفت روایت با عمل مشهور است و یا عمل مشهور منجبر ضعف روایت و مخالفت مشهور موجب طرح روایت می شود ولی کسی نگفته که مخالفت قواعد فقهی موجب طرح روایت می شود علاوه بر این که قبول نداریم که اعراض مشهور موجب ضعف روایت و نیز عمل مشهور منجبر ضعف روایت می شود.

 


[2] در تهذیب و کافی بدون واو آمده است.
[5] نکته: ثم ان الظاهر عدم اختصاص الحكم بإنفحة الجدي و الحمل المذكورة في بعض الروايات لوجود الإطلاقات الشاملة لمطلق الميتة فالتقييد في مثل صحيحة زرارة و غيرها بالجدي أو الحمل لا يوجب تقييد الإطلاقات، لعدم التنافي بين المثبتين، و لعل ذكر هذه الحيوانات من باب غلبة الاستفادة من انفحتها في الجبن، على انه لا يحتمل الفرق بين الحيوانات المحللة‌ و لم يقل أحد بذلك أيضا، فلا بد من حمل القيد على الغالب و لو لم يكن هناك إطلاق.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo