< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: نیاز به علم اصول

دیدیم که گفتار اخباریین در رد علم اصول کم لطفی است و نمی‌توان بدون توسل به علم اصول استنباط احکام شرعی کرد .

یکی از علمای عامه در کتاب محصول که در قرن هفتم نوشته شده از ارکان علم اصول و دارای شروح زیادی است می‌گوید یکی از ارکان مولفین علم اصول امام باقر و امام صادق علیهما السلام هستند و این را از قول سید حسن صدر نقل کرده البته اول شافعی را نام می‌برد

و گفتیم که امام صادق علیه السلام راه استنباط را به بعضی از اصحابشان مانند زرارة و عبد الاعلی آموزش ‌دادند .

شیخ طوسی هم در کتاب عدة که در علم اصول نوشته‌اند می‌فرمایند[1] : «و قلتم ان هذا فن فی العلم لابد من شدة الاهتمام به لان الشریعة کلها مبتنیة علیه و لایتم العلم بشیء منها من دون احکام اصولها و من لم يحكم أصولها فإنما يكون حاكيا و مقلدا، و لا يكون عالما، و هذه منزلة يرغب أهل الفضل عنها و أنا مجيبكم إلى ما سألتم عنه، الی ان قال «فصل في ماهية أصول الفقه، و انقسامها، و كيفية ترتيب أبوابها. أصول الفقه هي أدلة الفقه، و إذا تكلمنا في هذه الأدلة فقد نتكلم فيما تقتضيه من إيجاب، و ندب، و إباحة، و غير ذلك من الأقسام على طريق الجملة، و ليس يلزم على ذلك‌ أن تكون الأدلة الموصلة إلى فروع الفقه، الكلام علی ما في أصول الفقه‌، لأن هذه الأدلة أدلة على تعيين المسائل، و الكلام في الجملة غير الكلام في التفصيل‌ الخ» .

بعد از غیبت صغری علماء شیعه در صدد بر آمدند که قواعدی که دخیل در استنباط‌اند از قبیل مباحث الفاظ و امر و نهی و عام و خاص و مشتق و مطلق و مقید و را گردآوری نمایند چرا که این مباحث دخیل در استنباط بوده و فقیه بدون اشراف بر این آنها قادر بر استنباط نخواهد بود .

فقهای اخباری مانند صاحب حدائق هم از اصول در مقام استنباط استفاده می‌کردند .

علاوه بر همه اینها نمی‌توان در این همه امور رائج و مسائل مبتلی بها که امروزه می‌بینیم و از آنها در عصر صدور روایات هیچ نشانی نبوده بدون به کار بستن قواعد استنباط که علم اصول متکفل بیان آن و اثباتش است، حکمشان را استخراج کرد چرا که آنچه در روایات ما است کلیاتی است که باید آنها را بر مصادیقشان تطبیق داد به خصوص بر مبنای شیعه که قائل به انفتاح باب علم و اجتهاد است و بنا نیست مثل سنی ها به آراء چند فقیه در چند قرن پیش اکتفا کند و بگوید که باب اجتهاد منسد است .

اگر نباشد قواعد علم اصول چگونه می‌شود حکم نماز و روزه در نقاطی از دنیا که بخشی از سال را کاملا شب و بخشی را کاملا روز است به دست آورد آیا می‌شود با اکتفاء به روایات بدون تمسک به روش استنباط برگرفته از علم اصول این احکام را از روایات و آیات به دست آورد .

اینکه اخباری فقط به بعضی نقاط ضعف بعضی از اصولیین تمسک کند و با به رخ کشیدن آن و انگ تبعیت از اهل سنت بخواهد انکار علم اصول کند و یا با حرفهای سطحی علماء اصولی و مجتهدین را تخطئه کند دور از انصاف است .

اینکه بگویند این علم ابتدا در میان اهل سنت رواج یافت و تبعیت از آنها نباید کرد از چند جهت ایراد دارد زیرا اولا آنها در بعض علوم دیگر مانند صرف و نحو و معانی و بیان هم تالیفات بیشتری دارند پس آيا به این بهانه بگوئیم این علوم را هم نباید آموخت!

ضمن اینکه اصول عامه با اصول شیعه بسیار متفاوت است و بسیازی از آنچه را‌ آنها به عنوان اصول و قواعد معرفی می‌کنند نزد اصولیین، بدیهی البطلان است و اصلا در کتب اصول ما به آنها وقعی نهاده نمی‌شود بلکه اصولی شیعه از قواعدی سخن می‌گوید که بر گرفته از اصول متقن محاوره و قواعد متخذ از منابع فقهی ماست .

نظیر همین اشکال را در مورد بعضی علوم مانند الهیات و فلسفه و عرفان هم مطرح کرده آند که اصل این علوم از دیگر مکاتب مانند مکتب یونان آمده ولی این از قلت باع و قصور اطلاع است زیرا آنچه علماء اسلامی در این علوم آورده‌اند آنقدر در سطح بالاتر و بیشتر از مقدار اولیه آن است که قیاسش با آن صحیح نیست .

مثلا معارفی که از توحید الهیات علماء یونان به دست ما رسیده با آن معارف توحیدی که حضرت امیر در نهج البلاغة بیان فرموده‌اند قابل برای مقایسه نیست .

کتاب عضدی از اهل سنت با کتاب رسائل شیخ اعظم یا کفایة آخوند خراسانی کجا قابل برای مقایسه است. دقتهائیکه علمای ما در کتب اصولی آورده اند در کدام کتاب اصولی عامه پیدا می‌شود .

آن مباحثی که غزالی در مستقصی در بحث حجیت قیاس و اجماع و رای و استحسانات دارند در کتب علماء اصولی ما بطلانش مبرهن است چرا که مثلا ما در باب بطلان قیاس حدود 300 روایت داریم به این مضمون که دین الله لا یصاب بالعقول .

پس اخباری باید بداند که با بیان مطالب سطحی و متحجرانه نباید باب اجتهاد را ببندد و گرنه قادر نخواهد بود به این‌همه مسائل جدید که روزانه در دنیا حادث می شود پاسخ دهد .

هرچند اساس این مکتب ضعیف در بسیاری از نقاط جمع شده ولی الآن هم در بعضی نقاط مانند بحرین و احساء و قطیف و کویت و مشهد عده‌ای به آن مایلند و از جمع علماء شیعه منعزل شده و خود را از مباحثه علمی با آنان محروم نموده‌اند و حتی از معاشرت و سلام نمودن به طلاب علوم دینی مضایقه می کنند و این در عصری است که دشمنان مکتب اهل بیت با هم متحدند و بین شیعه این شکاف و دوئیت را به‌وجود آورده‌اند .

در اینجا خوب است تاریخچه‌ای از علم اصول و بعضی تالیفات آن بیاوریم تا سیر این علم نمایان شود .

در دوره‌های اولیه نخست اسلامی رسائلی در علم اصول به وسیله شیعیان اولیه نوشته شده که یاد آن در مصادر آمده لیکن قدیمی‌ترین اثری که در این باب از دانشمندان شیعی در دست است عبارت است از کتاب تذکرة باصول الفقه از شیخ مفید متوفای 413 ه.ق که کراجکی تلخیص آن را در کتاب کنز الفوائد خود درج نموده است .

پس از آن کتابی بزرگ در اصول فقه از شریف مرتضی علی بن الحسین الموسوی متوفای 436 ه.ق در دست است به نام الذریعة الی اصول الشریعة سپس شیخ طوسی عدة الاصول را نگاشت که مشهورترین کتاب اصولی است که تا این زمان مورد نظر اعلام است .

از دیگر مصادر بخش اصول فقه از کتاب غنیة ابوالمکارم ابن زهرة (585 ه.ق) است .

کتاب المصادر فی اصول الفقه از سدید الدین محمود حمصی دانشمند و متکلم شیعی نیمه دوم قرن ششم به دست ما نرسیده ولی در کتاب الذریعة شیخ آقا بزرگ از آن یاد شده هرچند بندهائی از آن در کتاب سرائر ابن ادریس هست.

سپس آثار اصولی علامه حلی متوفای 726ه.ق مانند تهذیب الاصول و مبادی الاصول و نهایة الوصول با تحولاتی تازه به میدان آمده .

پس از آن دوره کارهائی بسیار از جانب دانشمندان شیعی به صورت تحشیه و شرح بر آثار علامة در اصول فقه انجام گرفت که فهرست آنها را در الذریعة آورده است و از مشهورترین آنها شروح ضیائی و عمیدی دو برادر و خواهر زادگان علامه حلی از دانشمندان میانه قرن هشتم است که در پیشبر علم اصول نقش قابل توجهی داشته‌اند .

شهید اول محمد بن مکی عاملی متوفای 786ه.ق این دو شرح را در کتابی به نام جامع البیان گرد آورده و خود مطالبی سودند بدان افزوده .

حسن بن زین الدین عاملی فقیه مشهور قرن 11 با تالیف متنی مرتب و پاکیزه بعنوان مقدمه بر کتاب معالم الدین خود، راه را برای بحث های متمرکز بر روی مباحث علم اصول گشود که بعدا بصورت شرح و حاشیة نظرات دقیقی به وسیله سلطان العلماء حسین بن رفیع الدین که مرعشی مازندرانی متوفای 1071 پدید آمد .

در قرن دوازده به مرور اخباری‌گری بر محیط وذهبی شیعه چیره شد و دانش علم اصول متوقف گردید لیکن در ثلث اخیر این قرن با ظهور وحید بهبهانی متوفای 1205 و کوشش فراوان او د رنشر و ترویج علم اصول و مبارزه با اخباریگری دوباره علم اصول احیا‌ شد شاگردان وحید بهبهانی هر یک سهمی بسزا در احیاء و ترقی و توسعه این علم داشتند مانند میرزای قمی متوفای 1231با نوشتن قوانین الاصول فصول از محمد بن حسین محمد رحیم اصفهانی متوفای 1256 و هدایة‌ المسترشدین از برادرش محمد تقی مفاتیح از سید محمد مجاهد کربلائی و ضوابط از ابراهیم بن محمد باقر قزوینی متوفای 1262 که از شاگردان و پیروان این مکتب است .

شیخ انصاری 1281 متفکر بزرگ حقوقی بنای اصول را تجدید کرد و با نبوغ خود آفاق جدید و گسترده‌ای بر روی این علم اصول گشود و آن را به شکل بسیار دقیق از نو پایه ریزی کرد و رسائلی رد مسائل علم اصول و ابواب آن نوشت که مجموع آن امروز به نا م رسائل یا فرائد الاصول که امروزه از کتب درسی حوزه است و سپس مبانی این علم مورد موشکافی اعلام متاخر مانند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی متوفای 1329 ه.ق و میرزای نائینی 1355 و آقا ضیاء عراقی 1361 و شیخ محمد حسین کمپانی 1361 در کتاب نهایة الدرایة قرار گرفت و الی الحال آن افکار بلند مورد نقد و بررسی حوزه های علمیه شیعه است .

و الحمد لله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo