< فهرست دروس

درس تفسیر استاد اشرفی

89/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات اخلاقی

در آیه 186 در سوره مبارکه بقره ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ أجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾[1] ؛ در اینجا خداوند تمام کلمات را با یاء متکلم آورده است: عنی، فلیستجیبوا لی، و لیؤمنوا بی، که این نشانه کمال عفو و لطف خداوند متعال نسبت به بندگانش است. در شأن نزول این آیه آورده‌اند: شخصی از خدمت پیغمبر صلی الله و علیه و آله سؤال کرد که ما نمی‌دانیم خداوند نزدیک است تا آرام مناجات کنیم یا اینکه دور تا فریاد بزنیم؟ به این مناسبت این آیه شریفه نازل شد ﴿إِنّي قَريبٌ أجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ﴾؛ من خدایی هستم که پیوسته به مردم نزدیکم و هر کس که از من تقاضایی کند من اجابت دعوت او را خواهم کرد.

چند نکته‌ای که در این آیه است:

اولین نکته تأطف و حنانی است که هفت مبرز در این آیه شریفه برای کمال عطف و حنان خداوند نسبت به بندگان آمده بود که یاء متکلم، قریب بودن، فالیستجیبوا لی و همچنین إنَّ تأکید همه نشانه این مسئله است.

نکته دومی که از این آیه شریفه می‌خواهیم استفاده کنیم این است که کلمات این آیه به چه معناست؟ مرحوم آقای طباطبائی می‌فرمایند: کلمه دعا با سؤال فرق دارد، دعا توجه کردن به جانب مدعو است برای اینکه نظر مدعو را به داعی جلب کند. مثل اینکه ما در ندا اول طرف را فریاد می‌زنیم و هنگامی که توجه طرف به سمت ما جلب شد سپس خواسته خود را اعلام می‌کنیم، ایشان می‌فرمایند دعا همین است یعنی توجه کردن داعی به مدعو است برای اینکه جلب نظر مدعو را به داعی کند. و بعد از جلب نظر، نوبت به سؤال می‌رسد در آن هنگام با سؤال و تقاضا کردن منافعی را از ناحیه مدعو به جانب خودش جلب می‌کند. پس دعا رتبتاً بر سؤال مقدم است و سؤال غایت و هدف از دعاست. سَأَلَكَ عِبادي عَنّي؛ اضافه عباد به یاء متکلم چه سنخ اضافه‌ای است؟ بندگان من (گفتیم عبد در لغت به معنای انسان مملوک است)، آدمیانی که مملوک من هستند اگر از تو سؤال کردند بگو که من به شما نزدیک هستم. در لغت عربی چند گونه اضافه می‌بینیم یکی اضافه الی الله مانند عبادی، کلمات الله، عرض الله، سماء الله و یکی هم اضافه‌ای است به خود انسان مانند سمعی، بصری، لسانی، یدی و سوم هم اضافه اعتباری است مانند کتابی، لباسی، سیارتی. حال می‌خواهیم ببنیم این سه سنخ اضافه چه تفاوتی با هم دارند؟ گفته‌اند اضافه الی الله اضافه حقیقیه و ملکیت حقیقیه و اضافه اشراقی است یعنی جهان هستی ملک خداست، آن هم نه ملکیت اعتباری بلکه ملکیت حقیقی که ناشی از احاطه حق متعال بر این عالم هستی و خلق خدا و ایجاد خداست. معلوم است که بالاترین مرتبه ملکیت مرتبه خلق و ایجاد است زیرا آن کسی که شیء معدوم را از نبود و عدم به هستی تبدیل کند ملکیت او به معنی حقیقی ملکیت است. در اصطلاح فلاسفه می‌گویند ملک یا جِدِه عبارت است از احاطه شیی بر شیء دیگر، احاطه حقیقیه در مقابل احاطه مجازیه. اما خداوند متعال احاطه اش بر این عالم هستی احاطه خلقی و تدبیری است که اگر آنی فیض حق از این عالم قطع شود جهان همه فنای محض خواهد شد. و فیض حق متعال را به شعاع خورشید تشبیه می‌کنند همان طور که اشعه خورشید اجسام را از ظلمات خارج کرده و دیده می‌شوند به طوریکه اگر نور نباشد جسم دیده نمی‌شود، ملکیت و اشراق خداوند نیز از این قبیل می‌باشد. لذا خداوند متعال هم فیض در احداث دارد و هم فیض در ابقاع، هم ایجاد می‌کند از لاشیء به شیء و هم باید در استمرار شیء بودن افاضه فیض مستدام باشد، اگر یک لحظه فیض خداوند متعال قطع شود همه عالم هستی در فنا خواهد بود. پس بنابراین از هر مصادیق این اضافه (عبادی)، اضافه ملکیت است آن هم نه ملکیت اعتباری، بلکه ملکیت حقیقی که در فلسفه یکی از اعراض تسعه قرار داده شده است با توجه به اینکه برعکس یهود که معتقدند فیض اول از خداست اما استمرار فیض با صور افلاطونیه است این غلط می‌باشد زیرا فیض خداوند متعال هم فیض اولی است و هم استمرار فیض، که حتی لحظه‌ای فیض خداوند از جهان هستی قطع نمی‌شود.

قسم دوم از اضافه ملکی، اضافه طبعی است مانند اینکه می‌گوییم چشم من، گوش من، پای من، این ها اضافاتی است که بر حسب طبع هستند یعنی در طبیعت اجزای یک شیء جزء آن شیء حساب می‌شوند اما معنایش این نیست که یکی بر دیگری محیط است و یکی خالق و موجد دیگری است، بلکه خداوند متعال این امور را به مجموعه‌ای تبدیل کرده و آن را در اختیار روح بشر قرار داده است و در اینجا اضافه ملکی حقیقی نیست بلکه به عنایت خدا حاصل شده است.

قسم سوم نیز اضافات اعتباری است مانند همسر شما، کتاب شما، خانه شما و . . . اینها جزو ضعیف‌ترین اضافات محسوب می‌شوند که در همه جوامع و عرف‌ها نیز وجود دارند.

خداوند متعال در جمله إِذا سَأَلَكَ عِبادي می‌فرماید به بندگان من که مملوکات و مخلوقات من هستند و دائماً مورد فیض من قرار دارند بگو اگر ساکتم اما قریب و نزدیک شما هستم. و این کاملاً معلوم است زیرا هر محیطی بر محاط و هر مالکی نسبت به مملوک قریب و نزدیک است. که در آیات زیاد دیگری هم این مضمون وارد شده است: ﴿أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه﴾[2]

﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾[3]

همه چیز در قرب الهی است یعنی در محضر حق متعال و خداوند به آن افاضه فیض می‌کند پس:

فَإِنّي قَريبٌ أجيبُ؛ من بنا ندارم که خواسته بنده‌ام را رد کنم، روایات در این باب فراوان آمده است و حتی در تفسیر سنی ابن کثیر نیز شاید بیش از ده روایت نقل می‌کند که پیغمبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود خداوند متعال دعوت بندگانش را رد نمی‌کند ولیکن به سه شرط:

اول اینکه در قضای حاجت عجله نکنند زیرا خداوند مصلحت مکان و زمان را بهتر تشخیص می‌دهد،

دوم اینکه اگر خدای متعال مصلحت ندید حتما به خاطر توجه عبد به او و عبادت و نیایش با خدا در آخرت به جزا و عوض خواهد داد

سومین شرط اینکه مأیوس نشود و دعا بر امر حرام یا قطع رحم نکند، اگر این چنین کرد خداوند متعال دعای او را اجابت خواهد کرد ولو با تأخیر.

در اینجا به ذکر چند مطلب می‌پردازیم: اول اینکه برخی می‌گویند مگر نه اینکه ما بنده ذلیلی بیشتر نیستیم و خداوند اعلم و احکم الحاکمین است و لذا دعا فضولی کردن در کار خداست و ما نباید در کار خدا دخالت کنیم و از او چیزی بخواهیم و بهتر همان است که سکوت کنیم و تمام امور را به خود ذات حق تعالی واگذار نماییم. این حرف نادرست است زیرا امر خداوند متعال بر این است که ﴿ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[4] ، یا می‌فرماید: ﴿قُلْ ما يَعْبَأُ بِكُمْ رَبّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ﴾[5] . یعنی خود خدای متعال دوست دارد که بندگانش به او توجه کرده و عرض حاجت کنند و به درگاه او دست نیایش و نیاز دراز نمایند، بدین ترتیب نمی‌توانیم بگوییم که دعا فضولی در کار خداست زیرا اگر خداوند چنین چیزی را نمی‌پسندید به آن امر نمی‌کرد.

گاهی هم گفته شده دعا کردن به این معناست که می‌خواهیم از خداوند تقاضای تغییر قضا و قدر کنیم یعنی به عبارتی در امور جهان هستی دخالت نماییم. باید عرض کنم که خداوند این عالم را بر اساس عِلّی و معلول، سبب و مسبب و کنش و واکنش آفریده است، تمام این عالم هستی به هم پیوسته است و در تحت یک نظام واحد، منظماً می‌چرخد. ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّهُ لَفَسَدَتا﴾[6]

یکی از بهترین برهان بر وحدانیت خدا، وحدانیت نظام عالم هستی است؛ تمام عالم هستی از کهکشان‌ها گرفته تا کوچکترین ذرات، همه به یکدیگر پیوسته‌اند و تأثیر متقابل کنش و واکنش و یک نظام واحد دارند که همین وحدت نظام بهترین برهان بر وحدت خالق و مدبر است. صحبت در اینجا این است که تمام تأثیرات و خواص را خداوند به موجودات عالم داده و یک شیء را علت شیء دیگر قرار داده است، خداست که آثار وضعی آتش و آب را متفاوت قرار داده است یعنی ﴿ما أَمْرُنا إِلّا واحِدَةٌ﴾[7] هر چیزی که در عالم هستی وجود دارد همه بر خواسته از نظم و اثر وضعی است که خداوند متعال آن را در اشیاء قرار داده است. بازگشت دعا به چیست؟ بازگشت دعا گاه به این است که ای خدایی که همه عالم هستی، علت و معلول و اثر و مؤثر را ایجاد کردی و تو مسب الاسباب هستی، خدایا تو اسباب را برایم فراهم کن. این اشتباه است که بعضی خیال کرده‌اند خرق طبیعت محال می‌باشد زیرا خرق طبیعت برای خدای متعال که خالق این عالم هستی است و همه آثار از اوست محال نمی‌باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo