درس آیات الأبدان استاد رسول باقریاصفهانی
1400/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات الأبدان در قرآن/تگرگ درمانی و نور درمانی /
آیه پانزدهم: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ
از دیگر آیات طبی قرآن آیه 43 از سوره نور است: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِيهَا مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاءُ ۖ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ﴾
آیا ندیدی که خدا ابر را از هر طرف براند تا به هم بپیوندد و باز انبوه و متراکم سازد. آنگاه بنگری قطعات باران از میان ابر فرو ریزد و نیز از آسمان، از کوههایی که در آن است، تگرگ فرو بارد که آن به هر که خواهد اصابت کند و اشجار و کشتزار او را تباه کند و از هر که خواهد باز دارد تا تگرگ به او زیان نرساند، روشنی برق چنان بتابد که نزدیک است روشنی دیدهها را از بین ببرد.
البته این آیه از دو جهت میتواند جنبه طبی داشته باشد:
1- یکی بحث تگرگ درمانی است.
شاهد ما دو قسمت زیر است:
شاهد اول، ﴿وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِيهَا مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاء﴾:
تگرگ میتواند برای برخی جنبه عذاب داشته باشد لذا تعبیر «اصابت» بکار برده شده است. اگر شدید باشد بر کشتزار و اشجار فرود میآید، میوهها و برگ درختان را میریزد و به محصولات آسیب میزند. خداوند برای برخی اصابت را برمیگرداند. برخی براساس این آیه تصور کردند که تگرگ عذاب است. در صورتی که این تصور اشتباه است و تگرگ عذاب نمیباشد. چنانچه تگرگ شدید شود، در حدی که به درختان و کشتزارها آسیب بزند، میتواند جنبه عذاب داشته باشد. اما اگر در حدی باشد که مانند باران عمل کند، زمین را مرطوب کند و موجب رویش و رشد حبوبات، گیاهان، درختان و میوهها گردد، جنبه نعمت دارد. در سیره پیامبر (ص) وارد شده که ایشان هر گاه دندان مبارکشان دچار خوردگی میشد، تگرگ میگرفتند و روی دندانهای خورده شده میمالیدند و میفرمودند:
«يَذْهَبُ بِأَكِلَةِ اَلْأَسْنَانِ»[1]
پس تگرگ میتواند جنبه درمانی هم داشته باشد. این تصور که تگرگ به صورت کلی یکی از مصادیق الهی است، اشتباه است. زیرا بر اساس آیه، ﴿فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ میتواند برای عذاب بکار رود یا ﴿وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاءُ﴾ جنبه عذاب نداشته باشد و تبدیل به باران شود. باران هم میتواند به حدی شدید شود که حالت سیل یا ﴿سَيْلَ الْعَرِمِ﴾[2] پیدا کند که در این صورت ویرانگر و نوعی عذاب خواهد بود. اما همین باران میتواند مبارک، مایه احیای زمین، رویش گیاهان، درختان و میوهها و در نتیجه نعمت باشد.
شاهد دوم، ﴿يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ﴾:
روشنی برق رعد و برق میتواند بینایی را ببرد.
وقتی رعد و برقی صورت گرفت و تگرگ فرود آمد، نورش میتواند به قدری زیاد باشد که نور دیدهها را ببرد. براساس این آیه نور شدید و ناگهانی میتواند ضعف بینایی یا نابینایی به همراه داشته باشد. اگر چه این آیه در ظاهر در مقام بیان این نکته طبی نیست اما اشاره کردیم که معارف قرآن به شکلهای گوناگونی به انسانها میرسد. بخشی از این معارف با اشاره در خطاب به خواص بیان میشود:
«الإِشارَةُ لِلخَواصِّ»[3]
اشارت براى خواص است.
این اشارات یا نکتهها میتواند عرفانی، اخلاقی یا طبی باشد.
در آیات دیگر قرآن نیز قرائنی داریم از جمله اینکه در اوایل سوره بقره خداوند متعال رفتارهای منافقین را به کسی که در بیابانی ظلمانی گرفتار شده است، تشبیه میکند. خداوند رعد و برقی میفرستد، آنان موقتا جلوی خود را روشن دیده و مقداری حرکت میکنند. همین که رعد و برق تمام شد، همه جا تاریک میشود و آنان از حرکت میایستند.
منافقان همین که زمینه را در جامعه فراهم دیدند، اقدامات مخربانه دارند اما اینطور نیست که شرایط همیشه فراهم باشد. خداوند نور را سریع میبرد، آنان را در ظلمت قرار داده، اسباب آنان را از بین میبرد و دست آنان را رو میکند: ﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ﴾[4]
مثل منافقین مثل کسی است که آتش بیفروزد، پس تا اطراف خود را روشن کند، خدا آن روشنی را ببرد و آنان را در ظلمت و تاریکی رها کند طوری که جایی را نبینند.
﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ﴾[5]
﴿أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[6]
یا مثل آنان در گمراهی مثل کسانی است که در بیابان، بارانی تند بر آنان ببارد. در تاریکی بیابان رعد و برقی زده شود و موجب شود که سر انگشت خود را از بیم مرگ در گوش نهند مبادا از شدت صدای صاعقه بمیرند و خداوند بر کفار احاطه دارد.
﴿يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ ۖ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[7]
نزدیک است که برقِ روشنی رعد و برق، چشمهایشان را ببرد. هرگاه روشنی ببینند در آن قدم برمیدارند و چون تاریک شود، حیرتزده بایستند و اگر خداوند بخواهد با همین رعد و برق (که نور شدید و صدای وحشتناکی دارد)، میتواند گوش آنان را ناشنوا کند و نور دیده آنان را ببرد که نبینند، چرا که خدا بر هر کاری قادر است.
نکته: چشمهایشان را ببرد یعنی نور دیدههای آنان را ببرد.
براساس این آیات، منافقان به علت شدت صدای رعد و برق، انگشتهایشان را در گوشهایشان قرار میدهند. انسان با نور میبیند و با باد میشنود. اگر صدا و نور بیش از اندازه باشند، انسان دچار ناشنوایی و نابینایی میشود. خداوند متعال بدن و در حقیقت منابع و مبادی حسی انسان را طوری قرار داده که ادراک حواس پنجگانه از جمله دیدن، شنیدن محدودیت دارد و در محدوده خاصی میتواند ببیند یا بشنود.
چشم انواری را میتواند ببیند که طول موج آنها از 4% میکرون کمتر و از 8% میکرون بیشتر نباشد و از این رو انوار ماوراء بنفش و مادون قرمز برای ما قابل رؤیت نیستند و همچنین گوش، صداهایی را میتواند بشنود که فرکانس آن بین 30 تا 16000 ارتعاش در ثانیه باشد.
بنابراین صدای خیلی بلند به گوش آسیب میرساند و صدای کم هم شنیده نخواهد شد. نور خیلی کم هم به چشم آسیب میرساند. آیه قرآن این را بیان نکرده که نور کم به چشم آسیب میرساند اگر چه از یک جهت ذکر کرده، انسان نمیتواند در تاریکی حرکت کند اما با ایما و اشاره به این نکته اشاره دارد که انسان در نور کم نمیتواند جلوی پای خود را ببیند.
امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّمَا صَارَ اَلْإِنْسَانُ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَعْمَلُ بِالنَّارِ وَ يَسْمَعُ وَ يَشَمُّ بِالرِّيحِ وَ يَجِدُ لَذَّةَ اَلطَّعَامِ وَ اَلشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ يَتَحَرَّكُ بِالرُّوحِ فَلَوْ لاَ أَنَّ اَلنَّارَ فِي مَعِدَتِهِ لَمَا هَضَمَتِ اَلطَّعَامَ وَ اَلشَّرَابَ فِي جَوْفِهِ وَ لَوْ لاَ اَلرِّيحُ مَا اِلْتَهَبَتْ نَارُ اَلْمَعِدَةِ وَ لاَ خَرَجَ اَلثُّفْلُ مِنْ بَطْنِهِ وَ لَوْ لاَ اَلرُّوحُ لاَ جَاءَ وَ لاَ ذَهَبَ وَ لَوْ لاَ بَرْدُ اَلْمَاءِ لَأَحْرَقَتْهُ نَارُ اَلْمَعِدَةِ وَ لَوْ لاَ اَلنُّورُ مَا أَبْصَرَ وَ لاَ عَقَلَ»[8]
انسان فقط با آتش میخورد و مینوشد و عمل میکند و با باد میشنود و بو میکند و لذت غذا و نوشیدنیها را با آب میچشد و حرکت او وابسته به روحش است. اگر آتش در معده نبود، غذا و نوشیدنیها در درون انسان هضم نمیگردید. اگر باد و اکسیژن نبود، آتش معده شعلهور نمیشد و فضولات از معده و روده خارج نمیشد. اگر روح نبود، آمدن و رفتنی نبود و اگر خنکی آب نبود، آتش معده را میسوزاند. اگر نور نبود، انسان نمیتوانست ببیند و تعقل کند.
نکات روایت:
* امام مصداق آتش را در روایت بیان کردند. اسید معده حکم آتش را دارد که غذا و آب را هضم میکند و به انسان قوت میدهد که عمل کند. بنابراین انسان با آتش است که میخورد و مینوشد و کار میکند. مصادیق آتش در هر زمان و مکانی متفاوت است. اینجا یکی از مصادیق آتش اسید معده است. البته ما با آتش غذایمان را طبخ میکنیم و در فضای داخل بدن، اسید معده غذا را طبخ و هضم میکند. به عنوان مثال خمیر باید درون تنور پخته شود. چرا که معده نمیتواند خمیر را هضم کند و اگر غذا هضم نشود، در نتیجه انسان نمیتواند کار کند. پس غذا باید بیرون از بدن نیز با آتش طبخ شود.
* باد ناقل صدا است. جنس صدا هم از باد است. بنابراین اگر باد فوق العاده زیاد شود، پرده گوش را پاره میکند.
* لذت غذا و نوشیدنیها به این است که بعد از آن آب آشامیده شود.
* یک سوم معده باید هوا (یا همان اکسیژن) باشد. اگر این هوا به اسید معده نمیرسید، اسید شعلهور نمیشد و هضمی صورت نمیگرفت.
* باد معده، همان چیزی که زشت و بد تلقی میشود، وجودش در بدن انسان لازم است و اگر نبود، فضولاتِ معده خارج نمیشد.
* اگر بعد از غذا، آب آشامیده نشود، اسید معده، معده را میسوزاند. خشک کار کردن غذا در معده زخم معده به همراه دارد.
* عقل با نور معنوی و چشم با نور مادی میبیند. نور باید در حد تعادل باشد، نور کم تاریکی است و انسان را از حرکت باز میدارد و نور زیاد هم نابینایی و ضعف بینایی به همراه دارد. صدای بلند هم به همین صورت است. لقمان در سفارش به فرزندش میفرماید: ﴿وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ﴾[9]
تیزی صدایت را بشکن.
صدای بلند آسیب به گوش انسان و دیگران میزند و آسیبهای دیگری به همراه دارد. این آیه نیز آیهای طبی است که ان شاء الله مفصلا در جلسات بعدی به آن خواهیم پرداخت.
در ادامه روایت فرمودند:
«وَ اَلطِّينُ صُورَتُهُ وَ اَلْعَظْمُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ اَلشَّجَرِ فِي اَلْأَرْضِ وَ اَلشَّعْرُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ اَلْحَشِيشِ فِي اَلْأَرْضِ وَ اَلْعَصَبُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ اَللِّحَاءِ عَلَى اَلشَّجَرِ وَ اَلدَّمُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ اَلْمَاءِ فِي اَلْأَرْضِ وَ لاَ قِوَامَ لِلْأَرْضِ إِلاَّ بِالْمَاءِ وَ لاَ قِوَامَ لِجَسَدِ اَلْإِنْسَانِ إِلاَّ بِالدَّمِ وَ اَلْمُخُّ دَسَمُ اَلدَّمِ وَ زُبْدُهُ»[10]
ساختار وجود انسان از گِل است و استخوان در بدن انسان مانند درخت بر روی زمین است و مو در بدن انسان مانند گیاهان روی زمین است و رگ و عصب در بدن به منزله پوست درخت است و خون در بدن مانند آب در زمین است. زمین هیچ قوامی ندارد مگر با آب و بدن هیچ استواری ندارد مگر با خون. مغز، چربیِ خون و کف آن است.
گاهی آب در زمین غلیان پیدا میکند و بالا میآید وگاهی به اعماق زمین فرود میرود.
اگر خون پاک باشد، مغز هم سالم خواهد بود و اگر خون آلوده و غلیظ باشد، مغز کارایی خود را از دست میدهد و خوب کار نمیکند.